🔹إنّ / إِنَّمَا
در زمان عربی دو حرف «إنّ» و «أنّ» اصطلاحا حروف مشبهه بالفعل گفته میشوند؛ اغلب علمای نحو همانند سيبويه و فرّاء و مبرّد و ابن سّراج و ابن هشام بر این باورند که اصل، «إنّ» بوده، و «أنّ» فرع و برگرفته از آن است؛ اما برخی همچون شیخ بهایی اینها را دو اصل مستقل میدانند
📚الحدائق الندية في شرح الفوائد الصمدية، ص822
◾️اینها حروفیاند که برای تاکید در ابتدای جمله اسمیه میآيند و مبتدا را منصوب و خبر را مرفوع میگردانند و تفاوت آنها در این است که «إنّ» اولی بر جمله مستقل وارد میشود ولی «أنّ» بر جملهای که به مثابه مفرد در نظر گرفته میشود و محلا سه اعراب رفع و نصب و جر را میپذیرد (مانند: «أعجبني أَنَّك تخرج»، و «علمت أَنَّكَ تخرج»، و «تعجّبت من أَنَّك تخرج»)
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص92
◾️به لحاظ نحوی گفتهاند که «انّما» (به دو حالت مفتوح و مکسور) در اصل همان «انّ» بوده است که به خاطر اضافه شدن «ما» از عاملیت افتاده است (یعنی دیگر اسم بعد از خود را منصوب نمیکند).
◾️البته کلمه «انّما» در زبان عربی دو گونه به کار رفته است:
▪️یکی به عنوان یک کلمه واحد، مانند «إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ» (نساء/۱۷۱) و «إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ» (هود/12)؛
و
▪️دوم به عنوان ترکیب منفصلی که میتواند جداگانه نوشته شود، که در این حالت تاکید کردهاند که «ما»ی آن، «ما»ی موصوله است؛ مانند «إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ» (طه/69) و «إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ» (عنكبوت/25)؛ که امروزه در سم الخط عربی رایج شده است که این حالت دوم را کاملا جداگانه مینویسند (مثلا به صورت «إِنَّ ما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ»؛ اما در رسم قرآن کریم غیر از چهار آیه [«إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ» (أنعام/134) و «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ» (حج/۶۲ و لقمان/۳۰) و «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ» (لقمان/۲۷)] همواره این حالت دوم هم متصل نوشته شده است و
از ثمرات این نگارش متصل، مواردی است که کلام ظرفیت هر دو معنا را دارد، چنانکه مثلا زمخشری در خصوص اولین «إِنَّما» در آیه «قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (انبیاء/108) هر دو احتمال را مطرح کرده؛ یعنی مقصود آیه هم میتواند این باشد که: «بگو فقط به من وحی میشود که ...» یا «بگو همانا آنچه به من وحی میشود این است که ...»
📚الكشاف، ج3، ص139
◾️در حالت اول («انّما» به مثابه کلمه واحد)، که محل بحث ماست اغلب تحلیل این است که این نیز در اصل، ترکیبی بوده از کلمه «انّ» برای اثبات و «ما»ی نافیه برای نفی، که [همان طور که ترکیب حرف نفی و «إلا» دلالت بر حصر میکند، «انما» هم] دلالت بر حصر دارد (مفاتيح الغيب، ج5، ص191-192 )؛ یعنی آنچه بعد از خود میآید را اثبات، و ماسوای آن را نفی میکند
📚تهذيب اللغة، ج15، ص384
▪️تفاوت اصلی «أنّما» و «إنّما» نیز همانند تفاوت «إنّ» و «أنّ» در کارکرد نحوی آنهاست که اولی بر جمله مستقل وارد میشود و دومی بر جملهای که به مثابه مفرد در نظر گرفته میشود.
▪️بدین ترتیب اغلب علمای نحو توضیح دادهاند که «انّما» (چه مفتوح و چه مکسور) دلالت بر حصر دارد، خواه حصر حکمی بر چیزی مانند: «إنما زيد قائم: فقط زید ایستاده است»، خواه حصر چیزی بر حکمی مانند: «إنما يقوم زيد: زید فقط ایستاده است»؛ چنانکه در آیه «قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» (انبیاء/108) هردو به کار رفته است: جمله «إِنَّما يُوحى إِلَيَّ» شبیه «إنما يقوم زيد» است، و جمله «أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» همچون «إنما زيد قائم»؛ یعنی آیه میفرماید وحی به پیامبر در این خلاصه میشود که وحدانیت فقط مال خداوند است [= به من فقط وحی میشود که فقط خدای شما خدای واحد است]
📚الكشاف، ج3، ص139
▫️اما در این زمینه (یعنی در خصوص دلالت «انما» بر حصر) سوء تفاهمی برای ابوحیان (عالم بزرگ نحوی و تفسیری) رخ داده که چون ممکن است این سوء تفاهم برای بسیاری از افراد پیش آید مناسب است که نظر وی و نقد سخنانش به تفصیل بیان شود.
@yekaye
👈 ادامه مطلب👇
فراز دوم از توضیحات مربوط به إنّ / إِنَّمَا
▪️در واقع، شاید تنها مخالف مهم ادعای حصر، ابوحیان [و گاهی هم فخر رازی] است.
از نظر وی، «أنما» برای حصر نیست و «ما»یی که به آن اضافه شده شبیه «ما» در «کأنّما» و «لعلّما»ست که زائده است و دلالت خاصی در کلام ایجاد نمیکند، یا به معنای مای موصوله است که باز دلالت بر حصر نمیکند.
وی همچنین با شباهت «أنما» به «إنما» مخالفت کرده، و مدعی است که بحث از دلالت «انما» بر حصر، فقط در مورد «إنما» پیاده میشود؛ چرا که این دو متفاوتند «إنما» بر جمله مستقل وارد میشود اما «أنّما» بر عبارتی وارد میشود که به منزله مفرد است؛ و شاهدی هم که برای ادعای اصلی خود (= انکار دلالت بر حصر) آورده، مناقشه در همین مثال زمخشری است و میگوید میدانیم که وحیای که به پیامبر شده منحصر در بیان توحید نمیشود و بسیاری از معارف دیگر هم به ایشان وحی شده است
📚البحر المحيط، ج7، ص473
▪️اما ابن هشام و دیگران ضمن نقد ابوحیان از زمخشری دفاع کردهاند؛ یعنی گفتهاند که حصر در هر دو «أنما» و «إنما» برقرار است؛ و در همین آیه سوره انبیاء هم حصر مقید است؛ یعنی خطاب با مشرکان بوده که خداوند به پیامبرش میفرماید بگو بر من فقط توحید وحی میشود نه دعوت به شرک؛ و این نوع حصر را اصطلاحا «قصر قلب» گویند؛ یعنی میخواهد حصری بیاورد که آنچه مورد انتظار مخاطب است را منقلب و رد کند؛ و اگر قرار باشد ما این گونه حصرها را حصر به حساب نیاوریم در برخی از آیاتی که صریحا ادات حصر (حرف نفی + إلا) به کار رفته نیز باید منکر حصر شویم؛ مثلا خداوند میفرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ» (آل عمران/۱۴۴) در حالی که پیامبر اکرم ص غیر از وصف رسالت اوصاف دیگری هم داشت؛ اما این آیه در مقام نفی انتظارات مشرکان از پیامبر ص است نه نفی مطلق اوصاف دیگر از ایشان
📚مغني اللبيب، ج1، ص39-40
🔹در واقع، یک نکتهای را که در کاربردهای حصر (اعم از اینکه با ترکیب «نفی» و «إلا» باشد، یا با کلمه واحد مثل «انما»، یا با مقدم داشتن آنچه باید موخر باشد، ویا ...) باید توجه داشت این است که
◾️گاهی حصر، حصر واقعی است؛ یعنی یک موضوعی منحصر در یک امری میشود ولاغیر؛ مانند «إِلَيْهِ تُرْجَعُون» (بقره/۲۸) که رجوع همگان فقط و فقط به سوی خداست
📚التحرير و التنوير، ج1، ص371-372
◾️ولی اغلب اوقات حصر (یا به اصطلاح فنیتر در علم نحو: «قصر»)، حصر اضافی (نسبی) است که برای تصحیح فهم مخاطب انجام میشود و سه حالت دارد: إفراد، قلب، و تعیین.
▪️اگر مخاطب چنین تصوری داشته که چیزی مشترک است (خواه چند موصوف، وصف مشترکی دارند و یا موصوفی چند صفت دارد) و متکلم بخواهد تخصیصی ایجاد و این اشتراک [یعنی برخی از افرادی که ادعا شده آن صفت را دارند، یا برخی از صفات ادعا شده برای آن فرد] را انکار کند، آن را «قصر افراد» گویند
📚كتاب المطول، ص207
مثلا به کسانی که میپندارند سه خدا هست گفته شود که فقط یک خدا هست: «وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ: نگویید سه [خدا]؛ [از این ادعا] دست بردارید که برای شما بهتر است؛ همانا الله خدای واحدی است» ویا فراز قبلی همین آیه «لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ، إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْه» که آنها برای حضرت عیسی صفات متعددی همچون پسر خدا بودن و اتحاد با خدا و ... نیز معتقد بودند، اما خداوند میفرماید وی فقط رسول خدا و کلمه خداست که بر مریم القا شده و روحی دمیده شده از جانب خداست
📚التحرير و التنوير، ج4، ص330-331
▪️ اگر مخاطب معتقد به وجود (و یا انحصار) یک ویژگی در فردی باشد و گوینده بخواهد عکس نظر او را ثابت کند، این شیوه سخن گفتن را «قصر قلب» مینامند؛ زیرا متکلم حکم مخاطب را قلب و عکس کرده و علاوه بر آنکه حکم خود را اثبات میکند، باور مخاطب را نفی میکند
📚كتاب المطول، ص207-208
مثلا در آیه «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْما» قصر قلب است؛ یعنی آنان میپندارند که این مهلتی که به آنها داده شده فقط به نفع آنان است؛ و خداوند میفرماید خیر؛ این بالعکس است و فقط برای این است که گناهشان زیادتر شود
📚التحرير و التنوير، ج3، ص291-292
و به نظر میرسد در آیه ۱۰ همین سوره که فرمود «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» میخواهد با انحصار رابطه مومنان در رابطه برادری، رابطه نزاع و خصومت بین آنها را نفی کند، نه مطلق روابط را.
@yekaye
👈 ادامه مطلب👇
فراز پایانی از توضیحات مربوط به إنّ / إِنَّمَا
▪️ زمانی که مخاطب در حکمی تردید دارد، مثلاً نمیداند که کدام ویژگی واقعا از آنِ موضوع مورد نظر است و متکلم با منحصر کردن، ویژگی مورد نظر را معلوم کند «قصر تعیین» گویند
📚كتاب المطول، ص208
مثلا این سخنان ولید که خداوند از او نقل کرده که: «إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ: این نیست مگر سحری که از کلمات مأثور گذشتگان گرفته است» (مدثر/۲۴)، وی میخواهد در میان گزینههایی که کفار به پیامبر نسبت میدادند بگوید سخن پیامبر نه شعر است و نه کهانت، بلکه سحر است؛ و با جمله «إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَر» (مدثر/۲۵) میخواهد بگوید از میان انواع سحر (عملی و قولی)، این سحر قولی است
📚التحرير و التنوير، ج29، ص288
(البته این جمله اخیر را میتوان قصر قلب هم گرفت؛ بدین بیان که مخاطبش در اینجا مؤمنان – نه مشرکان- باشد و بخواهد بگوید برخلاف شما که ادعا میکنید این قول خداوند است، این قول بشر است).
◾️نکته دیگری که در خصوص «انما» باید تذکر داد این است که اگر جملهی بعد از «انما» را در ساختار یک جمله اسمیه در نظر بگیریم، وقتی میگوییم «انما» ادات حصر است، یعنی ادات حصر است برای منحصر کردن مبتدا در خبر، نه منحصر کردن خبر در مبتدا؛ یعنی «إنما الف ب» به معنای «لا الف إلا ب» است، نه ساختار «لا ب إلا الف»؛ چنانکه در قرآن کریم هم ترکیب «أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبينُ» (آل عمران/92) در جای دیگر به صورت «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ» (عنکبوت/18) آمده است.
به تعبیر دیگر، «انما» میگوید تنها ویژگی مبتدا، این خبر است؛ اما درباره اینکه آیا این خبر منحصرا در این مبتدا یافت میشود یا خیر، ساکت است (در این آیه میفرماید که رسول وظیفهای جز بلاغ مبین ندارد و تنها کاری که برعهده رسول است، بلاغ مبین است؛ نه اینکه: بلاغ مبین، تنها آن چیزی است که بر عهده رسول ما باشد و توسط او انجام شود)؛ و عدم توجه برخی از مفسران به این ضابطه ساده، موجب اشتباهاتی در برخی از تفاسیر شده است که نمونهای از آن ذیل آیه ۱۰ همین سوره اشاره شد.
تدبر۶ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-10/
▪️بدین ترتیب ترجمههایی از آیه حاضر نیز که حصر را روی «مومنان» برده (که میفرماید مومنان فقط کسانیاند که ...) ترجمههای درستی هستند؛ اما ترجمههایی که حصر را روی خبر برده (که فقط کسانی که این طورند مومناند) اشتباه است؛ مثلا ترجمه آیه به صورت «تنها مؤمنانند كه به خداوند و پيامبرش ايمان آورده اند سپس ترديد نورزيده اند» (گرمارودی) و ... . یعنی در عین اینکه ممکن است این ترجمه به لحاظ معنایی مفاد درستی داشته باشد اما به عنوان ترجمه آیه ترجمه دقیقی نیست.
✅تبصره:
تفاوت «فقط» و «تنها»، و تفاوت «آنهایی که» و «کسانی که» در زبان فارسی
برخی ترجمهها مثل
«مؤمنان تنها كسانى هستند كه به خدا و فرستادهاش ايمان آورده اند، سپس ترديد نكرده اند» (رضایی)
به دو صورت ممکن است خوانده شوند؛
اگر کلمه «تنها» به «کسانی» متصل شود، معنای حصر خبر در مبتدا را میدهد و طبق توضیح فوق، اشکال را دارد؛
اما اگر هم قبل و هم بعد از کلمه «تنها» ویرگول گذاشته شود به معنای «فقط» میشود و آنگاه ترجمه درستی است؛
لذا کسانی که از کلمه «فقط» به جای کلمه «تنها» استفاده کردهاند
(مثل ترجمه انصاریان: مؤمنان فقط كسانىاند كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردهاند، ...)،
یا از تعبیر «آنهایی» به جای کلمه «کسانی» استفاده کردهاند - که عملا کلمه تنها بدان نمیچسبد-
(مثل ترجمه المیزان: مؤمنين تنها آنهايى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده و ديگر شك به خود راه ندادند)
ترجمهشان بیابهام درست است.
💢لازم به ذکر است که در خصوص آیه محل بحث حصر اینجا حصر اضافی است؛ یعنی میخواهد بفرماید مومنان کسانیاند که چنین صفاتی را دارند، نه آن اعراب؛ و آن اعراب چون مجموع این صفات را ندارند ایمان از آنان نفی شده است؛ نه اینکه حقیقت ایمان فقط و فقط در گروی این چند صفت باشد.
📚التحرير و التنوير، ج26، ص223
@yekaye
🔹لمْ یرْتابُوا
▪️درباره ماده «ریب» اغلب آن را در معنای شک و تردید دانستهاند؛
▫️ابنفارس آن را ترکیبی از شک و خوف میداند (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص463)
▫️ راغب آن را یک نحوه توهم میشمرد، یعنی توهم کنیم که چیزی به گونه خاصی است و بعد معلوم شود آن طور نبوده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص368 )
▫️ مرحوم مصطفوی هم توهمی که همراه با شک و لذا غیرقابل اعتماد باشد معرفی کرده است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص290 ).
▫️اما از نظر حسن جبل معنای محوری این ماده آن است که بر یک چیزی که ساکن است و قرار دارد چیزی وارد شود که آن را به تکان و تزلزل درآورد و ناراحتش کند ؛ و شک و تردید را هم از بابت همین تزلزلی که در شخص ایجاد میکند که نمیداند آیا واقعا حق است یا باطل و احتمال میدهد که خدعهای در کار باشد که پشت سرش نامعلوم باشد «ریب» نامیدهاند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۷۴۲)
و چیزی که موید نظر وی است این است که کلمه «ریب» هم به معنای شک به کار رفته است و هم به معنای تغییر و رویگردانی زمانه و حدوث وضعیت جدید و تعبیر «رابنی من امر» را در جایی به کار میبرند که انسان از عاقبت چیزی میترسد و نسبت به آن شک و خوف دارد (كتاب العين، ج8، ص287-288 ؛ معجم المقاييس اللغة، ج2، ص463 ).
در قرآن کریم کلمه «ریب» در تعبیر «لا ریب فیه» برای اشاره به دو مطلب به کار رفته است:
۱۱ بار برای اشاره اینکه جای هیچ تردید و تزلزلی درباره قیامت و وقوع آن نیست (ليَوْمٍ لا رَيْبَ فيهِ، آلعمران/۹ و 25؛ يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فيهِ، نساء/87 و انعام/۱۲ جاثیه/۲۶، جَعَلَ لَهُمْ أَجَلاً لا رَيْبَ فيهِ، اسراء/۹۹؛ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فيها، کهف/۲۱ جاثیه/۳۲؛ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها، حج/۷ و غافر/۵۹؛ یوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فيهِ، شوری/۷)؛ و
۳ بار برای اشاره به اینکه هیچ شک و تردیدی در قرآن کریم راه ندارد (ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ، بقره/۲؛ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ، یونس/۳۷؛ تَنْزيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ، سجده/۲).
جالب اینجاست که فقط در همین دو مورد است که از اینکه یک عدهای دچار ریب میشوند سخن گفته و برای هر دو راهکار علاج داده (وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ ، بقره/23؛ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ ِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُمْ ...، حج/۵) و از منافقان نیز به عنوان عدهای سخن گفته است که به خدا و قیامت ایمان ندارند و در وجودشان ریب هست و دائما در این ریب در رفت و آمدند: «إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ» (توبه/45).
البته کلمه «ریب» یکبار هم از جانب مشرکان به عنوان ویژگی مرگ (مرگی که برای پیامبر ص آرزو می کردند) به کار رفته است: «أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ» (طور/۳۰) که «منون» از ماده «منن» به معنای قطع کردن است و بر مرگ و بلایایی که زندگی را قطع کند اطلاق میشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص293 ) و گفتهاند وجه اضافه «ریب» به منون این است که برای عموم افراد در خصوص وقت حصول مرگ، شک و تردید است (مفردات ألفاظ القرآن، ص368 ).
▪️کلمه «ریب» مصدر ثلاثی مجرد است و اسم آن «ریبة» میشود به معنای دغل بودن و کمی یقین (مفردات ألفاظ القرآن، ص369 ) که در قرآن کریم در خصوص همان منافقان که بنیان خود را بر ریبه در دلهایشان قرار دادهاند به کار رفته است: «لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذي بَنَوْا ريبَةً في قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ» (توبه/110).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
فراز دوم توضیحات درباره ارتابوا
▪️این ماده در باب افتعال (ارتیاب) و افعال (إرابة) نیز در قرآن کریم به کار رفته است؛ البته در مورد اول هم به صورت فعل و هم به صورت اسم فاعل (مرتاب)؛ و در دومی فقط به صورت اسم فاعل (مُریب).
▫️برخی کاربرد این ماده در این دو باب را به یک معنا دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص368-369 )؛
▫️اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که اینها متفاوتند و تفاوت اینها در آن است که ارتیاب (باب افتعال) دلالت بر اختیار فعل و اینکه خود شخص آن را با میل و رغبت برگزیده دارد؛ یعنی میخواهد بگوید این گونه نیست که «آنها دچار شک و تردید شوند» بلکه «خودشان شک میورزند»؛ مانند: «أَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ» (نور/50)، «يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ ...» (حديد/14)؛ و به همین جهت است که ارتیاب از مومنان نفی شده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا ...» (حجرات/15)، «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذينَ آمَنُوا إيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ ...» (مدثر/31)؛ اما «ارابة» (باب افعال) دلالت بر اظهار و ایجاد فعل دارد و تاکید بر صدور فعل از فاعل است. به تعبیر دیگر، «مرتاب» برای افرادی به کار میرود که این ریب و تردید را در دل خود پذیرا شدهاند: «وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ فَما زِلْتُمْ في شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ» (غافر/34)، اما «مریب» در جایی به کار میرود که کسی است که شک خود را اظهار میدارد و موجب ریب در دیگران میشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص292 ).
▫️اگرچه غیر از مواردی که ایشان به عنوان شاهد مثال آوردهاند موارد دیگری نیز از کلمه «ارتیاب» وجود دارد که با توضیحات ایشان سازگار است، مانند: «إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ» (توبة/45) و «وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ» (عنكبوت/48)؛ اما به نظر میرسد مواردی هم هست که چنین دلالتی (اختیاری بودن قبول شک) در آنان چندان پذیرفتنی نیست، مانند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ ... ذلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَةِ وَ أَدْنى أَلاَّ تَرْتابُوا» (بقرة/282)، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ ... تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَري بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى» (مائدة/106) و «وَ اللاَّئي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ» (طلاق/4).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
فراز پایانی کلمه ارتابوا
▫️شاید بتوان فرمایش ایشان را این طور تکمیل کرد که هروقت قرار باشد به عنوان وصف خود شخص (در معنای لازم: شک کردن) قرار گیرد به باب افتعال میرود، که البته گاه دلالت ضمنیای هم دارد که خود آنها در این به شک افتادن خویش نقشی داشتهاند؛ ولی وقتی به باب افعال میرود تاکید بر معنای متعدی (به شک انداختن) است، چنانکه کلمه «مریب» - غیر از یک مورد که در وصف کافران آمده و که در آنجا نیز به قرینه «مناع للخیر» احتمال معنای متعدی برایش زیاد است: «أَلْقِيا في جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنيدٍ؛ مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُريبٍ» (ق/۲۴-۲۵) - در بقیه کاربردهای قرآنیاش وصف «شک» و به صورت «شَكٍّ مُريبٍ» است، یعنی شکی که افراد را به تزلزل میاندازد و افراد به خاطر این تزلزل و تردیدی که در آنها پیدا شد ایمان نمیآورند و باور نمیکنند؛ اعم از افرادی که در قیامت تردید داشتند (وَ حيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا في شَكٍّ مُريبٍ؛ سبأ/۵۴)، یا کسانی که در خصوص تعالیم پیامبران تردید داشتند، خواه کافران و منکران انبیاء (قالُوا يا صالِحُ ... إِنَّنا لَفي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُريبٍ هود/۶۲؛ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ ... جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ ... وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ، ابراهیم/۹)، و خواه کسانی که ظاهرا به دین انبیاء متدین شده بودند اما به خاطر اختلافاتی که در دین پیدا شده بود دچار تزلزل و تردید شده بودند (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فيهِ ... وَ إِنَّهُمْ لَفي شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ، هود/۱۱۰ و فصلت/۴۵؛ وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ ... إِنَّ الَّذينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفي شَكٍّ مِنْهُ مُريبٍ، شوری/۱۴).
▪️دیدیم که در ماده «ریب» یک نحوه معنای شک نهفته است؛ در تفاوت «شک» و «ارتیاب» گفتهاند که «ارتیاب» شک همراه با تهمت و اتهام زدن است؛ از این رو میگویند «من درباره اینکه امروز باران ببارد شک دارم، اما اینجا از ازتیاب استفاده نمیکنند؛ یا وقتی میگویند من نسبت به فلان کس مرتاب هستم یعنی در کار وی شک دارم و او را متهم میدانم (الفروق في اللغة، ص92 ).
البته «ریبة» با «تهمت» هم متفاوت است؛ ریبه صرف بدگمانی است اما تهمت جایی است که این بدگمانی و اتهام اظهار و بیان شود (الفروق في اللغة، ص92 )
📿ماده «ریب» و مشتقات آن ۳۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹جاهَدُوا
▪️درباره ماده «جهد» ، خلیل وقتی میخواهد توضیح دهد، بیان میکند که این ماده وقتی انسان گرفتار مرض یا امر شاقی میشود به کار میرود و ادامه میدهد که «جُهْد» آن چیز اندکی است که شخص فقیر با آن بر «جَهْد» معیشت زندگیاش را میگذراند؛ و «جَهْد» هم رسیدن به غایت امری است که بدون جهد بدان غایت نتوان رسید و «أجهد» هم تحمیل کردن مشقتی بر کسی است که از همین باب تعبیر «أَجْهَدَ القوم علينا في العداوة: آن قوم در دشمنی مشقتی بر ما وارد کردند» به کار رفته و «جاهَدْتُ العدو» به معنای جنگیدن و قتال با او استفاده شده است
📚كتاب العين، ج3، ص386
▪️بر همین اساس ابنفارس اصل این ماده را به معنای «مشقت» دانسته که چیزهای شبیه آن هم بتدریج بر آن حمل شدهاند و «جُهْد» را به معنای «طاقت» دانسته است؛ و توضیح داده «مجهود» آن ماستی است که چربیاش گرفته شده و این جز با مشقت و زحمت حاصل نمیشود؛ و «جَهاد» به معنای زمین صلب است
📚معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص486-۴۸۷
▪️راغب هم همین تحلیل را ادامه داده، یعنی ابتدا این ماده با دو کلمه «جَهْد» و «جُهْد» را به معنای «مشقت و طاقت» گرفته، و اشاره کرده که برخی بر این باورند که «جَهد» به معنای «مشقت»، و «جُهد» به معنای «وسع» [«طاقت»، تاب و توان] است؛ و بر همین اساس «اجتهاد» به معنای این است که انسان تمام توان خود را به کار بگیرد و هر مشقتی را تحمل کند و «جِهَاد» و «مُجَاهَدَة» هم به کار بستن تمام توان و تلاش خویش است برای دفع دشمن
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۰۸
▪️مرحوم مصطفوی نیز اگرچه بر اینها اعتراض می کند که تعابیری همچون وسع و طاقت و مشقت و غایت و ... از لوازم این معنا هستند نه اصل معنا، اما خودش هم عملا در همین راستا تحلیل میکند؛ یعنی اصل این ماده را به معنای به کار بستن نهایت توان و سعی خود برای رسیدن به نهایت ممکن و غایت وسع خویش میداند
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۱۲۸
▪️اما تحلیل حسن جبل به نظر عمیقتر میآید؛ وی بر این باور است که معنای محوری این ماده عبارت است از بیرون راندن قوت و قوام چیزی که در باطن است به نحوی که آن چیز خشک و چلوسیده شود ؛ چنانکه این معنا در خصوص «زمین جَهاد» که رطوبتش را کامل از دست داده و سخت شده، ویا کاربردش برای کسی که بیماری وی را رنجور ساخته و یا شیری که ماست و چربیاش را میگیرند واضح است. از نظر وی «جهاد عدو» هم که به معنای بذل طاقت و به کار بستن نهایت توان در دفع اوست نیز به همین مناسبت بوده است چنانکه اجتهاد در علم و در طلب هر کاری هم به کنایه از این فشار زیادی است که شخص تمام توان خود را برای طلب آن امر بر خود وارد میکند
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۳۴۹
ا▪️ین ماده در حالت ثلاثی مجرد فقط به صورت «جَهد» و «جُهد» به کار رفته است؛ هر ۵ بار کاربرد قرآنی کلمه «جَهد» فقط در عبارت «أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ» بوده، و تنها کاربرد قرآنی کلمه «جُهد» در آیه «الَّذينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعينَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ فِي الصَّدَقاتِ وَ الَّذينَ لا يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» (توبه/۷۹) است؛ درباره این دو کلمه به نظرات خلیل و راغب اشاره شد، فقط میافزاییم که مرحوم مصطفوی توضیح می دهند که احتمالا «جُهد» مصدر، و «جَهد» اسم مصدر است (شبیه غُسل و غَسل)
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص128
▪️اما در ابواب ثلاثی مجرد، درباره کلمات «اجتهاد» و «جهاد» و «مجاهده» - علاوه بر نکاتی که اشاره شد - مرحوم مصطفوی تذکر میدهد که به خاطر باب ابواب آنها، اولی دلالت بر تلاشی دارد که با طوع و رغبت انجام میشود؛ ولی «جهاد» و «مجاهده» (باب مفاعله) در جایی است که این جهد و تلاش ادامهدار باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص128 ) که البته این کلمه در باب افتعال در قرآن به کار نرفته؛ و در باب مفاعله هم فقط به صورت فعل (مثلا: وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ؛ عنکبوت/۶)، مصدر (مثلا: وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِه؛ حج/۷۸؛ َ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيراً؛ فرقان/52) ویا اسم فاعل (وَ الْمُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً؛ نساء/95) به کار رفته است.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح کلمه «جاهدوا»
▪️لازم به ذکر است که کلمه «جهاد» به «قتال» نزدیک است؛ تفاوتش ان این است که در «قتال» بر کشتن و به قتل رساندن تاکید میشود؛ اما «جهاد» بر به کار بستن تمام توان و تلاش خود؛ و چون از باب مفاعله است و این باب برای امری که طرف مقابل داشته باشد به کار میرود، کاربرد آن در خصوص جنگیدن با دشمن (به کار بستن تمام توان و تلاش خود برای دفع دشمن) بسیار شایع شده (مثلا: فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَر، توبه/۸۱؛ وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدينَ، توبه/86)؛ اما لزوما به معنای جنگیدن و قتال نیست چنانکه قرآن کریم برای اشاره به تلاش فراوان برخی والدین برای بیدین کردن فرزندان خود از این تعبیر استفاده کرده است: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» (عنکبوت/8) «وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً» (لقمان/15).
📿ماده «جهد» و مشتقات آن ۴۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است
@yekaye
🔹بأَمْوالِهِمْ
▪️برخی کلمه «مال» را از ماده «میل» (که در اصل بر انحراف از چیزی به سمت و جانبی از همان چیز دلالت دارد) دانسته و در وجه تسمیه «مال» و ثروت گفتهاند که چون دائما میل به این سو و آن سو پیدا میکند و از دست میرود چنین نامیده شده است
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۸۴
▪️اما عموما کلمه «مال» را از ماده «مول» دانسته، و حداکثر این احتمال را دادهاند که اینها در اشتقاق کبیر به هم مربوط باشند، خواه با توضیح فوق، یا با این توضیح که در «مال» و دارایی دنیوی، یک میل به این هست که در یکجا نماند از دست کسی خارج شود و به دیگری برسد
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص219
💢در هر صورت عموما این را از ماده «مول» دانستهاند
▪️برخی تاکید کردهاند که فقط همین کلمه از این ماده در عربی به کار رفته است
📚معجم المقاييس اللغة، ج5، ص285-286
و تنها کلمه دیگری که برخی درباره این ماده مطرح کردهاند کلمه «مولة» است که به معنای عنکبوت باشد؛ اما بسیاری در اینکه واقعا این کلمه – که در اشعار جاهلی آمده- به معنای عنکبوت باشد تردید کردهاند
📚لسان العرب، ج11، ص636
▪️به لحاظ ریشه لغوی هم تحلیل خاصی از این ماده وجود ندارد؛ حداکثر این است که گفتهاند اصل این ماده دلالت دارد بر «هر آنچه که انسان بتواند مالک آن شود اعم از پول و دام و ... »
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص216
▫️ویا «ماده پول و هزینهای که در معامله استفاده میشود و از خرید و فروش یا ارث یا اجرت عمل به دست میآید.»
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۲۱۰۷
▫️برخی توضیح دادهاند که مال در اصل بر آنچه انسان از طلا و نقره مالک میشد اطلاق میگردید و سپس بر هرچیزی که به دست آورد و مالک شود؛ و در عرب عمدتا بر شتر اطلاق میشده زیرا اکثر اموال آنان شتر بوده است
📚النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج4، ص373
▫️از این رو، غالبا وقتی کلمه «مال» را به کار میبرند مقصودشان چهارپایانی است که در ملکیت دارند و برای طلا و نقره (پول) عموما از کلمه «نقد» (جمع آن: نقود) استفاده میکنند
📚الفروق في اللغة، ص169
📖اما در کاربردهای قرآنی این کلمه عموما همین معنای عام مد نظر است، نه خصوص احشام؛ مثلا: «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَريقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ» (بقره/۱۸۸)، «إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى» (نساء/۱۰)، «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا في أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ» (روم/۳۹).
🔸در تفاوت «مال» و «ملک» هم گفتهاند در ملک خود تسلط و استقرار چیزی در دست انسان لحاظ میشود؛ اما در مال ارزش و قیمت آن مورد توجه است؛ از این رو میگویند این اشیاء اموالند و مالیت دارند بدون اینکه مالک خاصی داشته باشند؛و از آن سو میگویند سلطان مالک امور مردم و مملکت است و یا فلانی مالک خویشتن است در حالی که درباره امور و خویشتن تعبیر «مال» به کار نمیرود
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص216
▪️از این ماده، فعل «مالَ» و «تموّلَ» درست شده که به معنای صاحب مال شدن است و اگر کسی دیگری را صاحب مال کند از تعبیر «موّل» استفاده میشود (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج4، ص373 )
که «تمویل» (بخشیدن مال به کسی و کسی را دارای اموال کردن) به «تخویل» نزدیک است؛ تفاوت این دو در آن است که ماده «خول» در اصل به معنای متعهد شدن نسبت به چیزی بوده است؛ که این ماده بیشتر برای چوپانی کردن استفاده میشده و بدین مناسبت کلمه «خَوَل» به معنای حیوانات یا کسانی (همانند برده و کنیز) است که تحت سرپرستی و مراقبت شخص هستند؛ و بدین مناسبت فعل «خوّل» (انعام/۹۴) به معنای «اعطاء خَوَل» و اعطای چیزی که نگهداری آن نیاز به مراقبت از آن دارد به کار رفته است (معجم المقاييس اللغة، ج،۲، ص230-۲۳۱ ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۰۵ )
و کمکم در مورد هرگونه «اعطاء» و «تملیک»ی استفاده شده است؛ گویی هرچیزی که به ملک شخص درمیآید نیازمند مراقبت است (الفروق في اللغة، ص169 )؛ اما «تمویل» صرفا دادن مال به کسی و وی را صاحب مال کردن استفاده میشود.
▪️البته در قرآن کریم ماده «مول» فقط به صورت اسم (مفرد: مال؛ یا جمع: اموال) به کار رفته است و برای اشاره به یا دادن مال به کسی ویا صاحب مال شدن از کلماتی همچون ایتاء (آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ، نساء/۲؛ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذي آتاكُم، نور/۳۳) و انفاق (الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُم؛ بقره/۲۶۵) و تخویل (تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُم؛ انعام/۹۴) و جمع (الَّذي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ؛ همزه/2) و اقتراف (أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها؛ توبه/۲۴) و ... استفاده شده است.
📿ماده «مول» در قرآن کریم جمعا ۸۶ بار (۲۵ بار مفرد و ۶۱ بار جمع) به کار رفته است.
@yekaye
🔹أَنْفُسِهِمْ
قبلا بیان شد که
▪️اگرچه همگان اذعان دارند که کلمه «نَفْس» به معنای «خود» در مورد هر چیزی به کار میرود، اما درباره خاستگاه این کلمه اختلاف است:
▫️ابنفارس معنای اصلی این ماده را «خروج هوا» (خواه در درون بدن یا در محوطه بیرون) دانسته که «تنفس» به معنای خروج هوا از درون محوطه خالی [سینه] است و … چون هر نَفْسی، قوامش به نفس کشیدن است «نَفْس» نامیده میشود.
▫️مرحوم مصطفوی بر این باور است که اصل این ماده، بر آن چیزی دلالت میکند موجب تعین و تشخص یک موجود از غیرش میشود (= خود) و هر موجودی که «خود» و «هویت»ی متمایز از دیگری برایش فرض شود، تعبیر «نفس» در موردش صادق خواهد بود؛ و وجه تسمیه «خون» به «نفس» را هم این میداند که در صورت خروجش، انسان جان میدهد. در همین راستاست سخن راغب که معنای اول کلمه «نَفْس» را «روح» معرفی کرده، و بر این باور است که «نَفَس» را از این جهت نفَس گفتهاند که همانند غذایی برای روح (نَفْس) است و با قطعش، روح از بدن منقطع میشود.
▫️علامه طباطبایی نیز بر این باور است که این کلمه ابتدا حالت تاکید بر خود هر چیزی داشت (مثلا نفس انسان، نفس سنگ، …، به معنای خود انسان، خود سنگ، … بود) و بدین مناسبت بر هر چیزی، به جای کلمه «خودِ» اطلاق شد، حتی به خود خدا (انعام/۱۲؛ آلعمران/۲۸؛ مائده/۱۱۶)؛ و تدریجا استفادهاش در مورد انسان (که موجودی مرکب از روح و بدن است) شیوع پیدا کرد و گاه هر دو معنا در یک عبارت جمع میشد، مانند «كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» (هر انسانی از خودش دفاع میکند؛ نحل/۱۱۱)؛ و بعدا در مورد روح انسان که دارای علم و حیات است به کار رفت؛ و البته اگرچه در اصطلاحات علمیبرای سایر موجودات ذیشعور (مانند حیوان و جن و فرشته) به کار میرود، اما در عرف چنین کاربردی رایج نیست و در قرآن هم به این معانی به کار نرفته است.
▪️برای «نَفْس»، دو جمع مکسر معروف است:
▫️ «نُفوس» (رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فی نُفُوسِكُمْ، اسراء/۲۵؛ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ، تکویر/۷) و
▫️«أنفُس» (إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخاذِكُمُ الْعِجْل، بقره/۵۴؛ نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ، آل عمران/۶۱؛ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، اعراف/۲۳).
مرحوم مصطفوی بر این باور است که اولی برای جمع کثرت (یعنی برای وقتی که تعداد افراد زیاد باشد)، و دومی برای جمع قِلّت (یعنی برای وقتی که تعداد افراد کم باشد) است؛ و البته به نظر میرسد در تعبیر «أنفس» مفهوم «خود» (که برای تاکید به کار میرود) پررنگتر از مفهوم نفس به معنای روح است؛ و شاید از این روست که در قرآن کریم مواردی که کاملا کثرت در کار بوده، اما تاکید بر «خود» (و نه «روح») بوده از تعبیر «أنفس» استفاده شده است؛ مثلا: «إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّه» (بقره/۲۸۴) «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک» (نساء/۶۴) «الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یؤْمِنُونَ» (انعام/۱۲ و ۲۰) و ….(یادآوری میشود که جمع «نَفَس»، «أنفاس» میباشد؛ که البته تعبیر أنفاس در قرآن به کار نرفته است).
▪️در مورد نفس آدمی، چهار کلمه روح، نفس، مهجة و ذات به کار میرود. در تفاوت اینها گفتهاند:
▫️«مهجة» به معنای خون خالص انسان است که با خروجش روح از بدن خارج شود؛ و نظر خلیل این است که مهجة، خونی است که در قلب جریان دارد.
▫️«نفس» به معنای مطلق «خود» است که هم برای اشاره به روح (در موجودات دارای روح) و هم برای اشاره به ذات و هم برای تاکید بر خویشتن هرچیزی به کار میرود؛ که این از قرائن کلام فهمیده میشود مثلا وقتی گفته میشود «خرجت نفسه» یعنی روحش از بدن مفارقت کرد؛ اما وقتی گفته میشود «جائنی زیدٌ نفسه» یعنی زید، خودش نزد من آمد؛ و در واقع، وقتی تعبیر نفس به کار میرود که به یک نحوه، بُعد اختصاصی چیزی مد نظر باشد.
▫️اما کلمه «ذات» به کلمه «شیء» (چیز) خیلی نزدیک است با این تفاوت که اصل در ذات آن بوده که به صورت مضاف به کار رود (ذات انسان، ذات جوهر، و …)
▫️و در کلمه «روح» مفهوم حیات خیلی پررنگ است.
🔖جلسه ۹۲۶ https://yekaye.ir/an-nesa-4-1/
@yekaye
🔹سبیلِ
▪️در ماده «سبل» اتفاق نظر هست که یک نحوه امتداد و ارسال نهفته است؛ چنانکه کاربرد این ماده در کلماتی مانند سبیل (راه و مسیر)، مُسْبِل (تیر پنجم در شرطبندی تیراندازی)، سَبَلَة (موی انبوه بالای لب؛ که در فارسی «سِبیل» میگویند)، سَبَل (باران)، سبولة (سنبله ذرت و برنج)، أَسْبَلَ (هم به معنای سنبله دادن (أَسْبَلَ الزرع) و هم به معنای آویزان و رها بودن؛ چنانکه در خصوص اسب میگویند: الفرس أَسْبَلَ ذَنَبَهُ؛ ویا زنی که دامنش آویزان و رها باشد میگویند: أَسْبَلَتْ ذيلها) (كتاب العين، ج7، ص263) بخوبی این معنا را نشان میدهد.
🔸همین نکته هم در تحلیل اغلب علمای لغت مورد توه قرار گرفته است؛ مثلا
▪️ابن فارس بر این باور است که این ماده در اصل بر ارسال چیزی از بالا به پایین ویا بر امتداد یافتن دلالت دارد
📚معجم مقاييس اللغه، ج3، ص129
▪️مرحوم مصطفوی معنای محوری آن را ارسال چیزی با طول دادن [کش دادن] دانسته
📚التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۵، ص۵۲
▪️ حسن جبل امتدادی به سمت پایین با حفظ اتصال قلمداد نموده است
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۹۵۲
▪️پرکاربردترین کلمه از این ماده در قرآن کلمه «سبیل» است که به صورت «سُبُل» جمع بسته میشود. ابن فارس وجه تسمیه راه به «سبیل» را این میداند که یک نحوه امتداد در آن هست (معجم مقاييس اللغه، ج3، ص130 ) و
▫️ راغب معنای «سبیل» را راهی میداند که در آن یک نحوه سهولت باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص395 ) و
▫️ در همین راستا مرحوم مصطفوی نیز سبیل را آنچه امتداد و ارسال دارد و از نقطهای آغاز میشود دانسته و فرق کلمه «سبیل» را با کلماتی همچون طریق و صراط در این میداند که سبیل راههای سهل و طبیعیای است که شخص را به مقصد و نقطه معینی میرساند؛ اما «طریق» که از ماده «طرق» (به معنای کوبیدن و ضربه زدن) گرفته شده، راهی است که پیمودن آن نیازمند تلاش و زحمت است؛ و «صراط» به معنای راه گسترده و واضح است (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۵، ص44 )؛
▫️البته عسگری اگرچه در این زمینه که «طریق» اقتضای سهولت ندارد با وی همنظر است؛ اما صراط را به معنای راه سهل و آسان میداند؛ و سبیل را معنای عامی میدانند که بر طریق و غیرطریق اطلاق میشود (الفروق في اللغة، ص295 ).
▪️با اینکه کلمه «سبیلة» هم برای مونث «سبیل» در عربی وجود دارد، اما کلمه «سبیل» از کلماتی است که هم به صورت مذکر: «وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا « (اعراف/۴۶) و هم به صورت مونث «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ» (یوسف/۱۰۸) به کار میرود؛ وحتی برخی بر این باورند که کاربرد مونث آن شایعتر است
📚تاج العروس، ج14، ص325
▪️سبیل برای هر چیزی که وسیله رسیدن به چیزی (خوب یا بد) بشود به کار میرود؛ و هم به مقصد و هدف اضافه میشود (ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ،؛ نحل/ 125) هم به کسی که افراد را در مسیر حرکت میدهد (قُلْ هذِهِ سَبِيلِي؛ يوسف/108) و هم به کسانی که آن راه را میپیمایند (لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ،؛ أنعام/55؛ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ، اعراف/142) [و هم به کارکردی که خود آن راه میتواند داشته باشد، مانند: «وَ ما أَهْديكُم إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ» (غافر/29) «يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ» (مائده/۱۶)] (مفردات ألفاظ القرآن، ص395 )؛ و بقدری این معنای «وسیله» بودن گاه در آن پررنگ است که برخی یکی از معانی این کلمه را سبب و آنچه مایه وصول است معرفی کرده و کاربردش در آیه «يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا» را از این باب دانستهاند (
📚تاج العروس، ج14، ص330
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات کلمه «سبیل»
▪️برخی بر این باورند که وقتی این کلمه بدون اضافه و به صورت مطلق میآید اسم جنس و لذا مختص به راه حق است؛ مانند: «لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ» (لزخرف/37)، «ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ» (عبس/20) (مفردات ألفاظ القرآن، ص395 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص44-46 )؛ و واضح است که منظورشان از اضافه، شامل مواردی نیز میشود که این اضافه با حرف جر «الی» انجام میشود: «إِلى ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا» (إسراء/42).
▫️اما به نظر میرسد این ادعا قابل مناقشه است؛
اولا مواردی همانند: «ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ» (توبه/۹۱)؛ «فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ» (غافر/۱۱)، «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبيل؛ إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَظْلِمُونَ النَّاس» (شوری/۴۱-۴۲)، «وَ تَرَى الظَّالِمينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبيل» (شوری/۴۴)؛ مگر اینکه چنین توجیه کنند که در این موارد، یا کلمه «سبیل» به صورت مجازی به کار رفته یا لااقل حرف تنوین آن دلالت بر محذوف دارد؛ و «ال» در «السبیل» آیه ۴۲ سوره شوری هم الف و لام عهد است نه جنس.
ثانیا خود اینکه اسم جنس لزوما دلالت بر سبیل حق داشته باشد نیز محل مناقشه است؛ چنانکه زبیدی توضیح داده که در آیه «وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ مِنْها جائِرٌ» (نحل/۹) واضح است که کلمه سبیل در معنای اسم جنس به کار رفته، و اتفاقا به همین جهت شامل راه انحرافی هم شده است (تاج العروس، ج14، ص325-326 ).
▪️از این کلمه تعبیر «ابن السبیل» به صورت یک اصطلاح معروف شده است: «آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ» (اسراء/۲۶؛ روم/۳۸) و مقصود مسافری است که از منزلش دورافتاده و در راه مانده و نیازمند کمک دیگران شده است؛ و بدین جهت وی را به راه نسبت دادهاند که چون در منزل خود نیست و در راه است گویی همواره ملازم راه شده است؛ ویا اینکه چون راه وی را به این محل آورده؛ و یا چون راه بر وی بسته شده و وی در راه متوقف گشته است
📚تاج العروس، ج14، ص326
▪️از کاربردهای قرآنی معروف این کلمه کاربرد آن در ترکیب «سبیل الله» است (یعنی ۶۵ مورد؛ که اگر مواردی که به جای الله از کلمات دیگری مانند رب و ... استفاده شده را هم اضافه کنیم شاید بتوان گفت شامل نیمی از کاربردهای این کلمه در قرآن شود). درباره آن گفتهاند هر امر خوبی که خداوند بدان دستور داده، مصداق «سبیل الله» میشود و البته بیشتر کاربردهای آن ناظر جهاد است
📚تاج العروس، ج14، ص326
▪️از دیگر کلماتی که با اینکه ظاهرش یک کلمه رباعی است اما اغلب اهل لغت آن را برگرفته از همین ماده میدانند کلمه «سنبل» (در فارسی: سنبله) است (فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ في سُنْبُلِهِ؛ یوسف/۴۷) که گفتهاند «سَبَل» و «سنبل» به یک معنا هستند و وجه تسمیهاش را همین امتداد داشتن آن دانستهاند. جمع این کلمه هم به صورت جمع مکسر (كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ؛ بقره/261) و هم جمع سالم (سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ؛ یوسف/۴۳ و ۴۶) معروف است
📚معجم مقاييس اللغه، ج3، ص130 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص396
📿اگر این ۵ مورد کاربرد کلمه «سنبل» را هم از مصادیق کاربرد ماده «سبل» بدانیم، باید گفت ماده سبل و مشتقات آن جمعا ۱۸۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹الصَّادِقُونَ
درباره ماده «صدق» قبلا بیان شد که
▪️کلمه «صِدق» به معنای راستگویی واژهای کاملا آشناست؛ و برخی همچون راغب اصفهانی شروع تحلیل خود از این ماده را همینجا قرار دادهاند.
▪️اما دیگران مساله را مقداری عقبتر بردهاند:
▫️ابن فارس بر این باورست که اصل ماده «صدق» دلالت دارد بر قوتی در چیزی از حیث سخن یا غیر آن؛ و «صِدق» در مقابل «کذب» را بدین جهت چنین نامیدهاند که دارای قوتی فی نفسه است برخلاف کذب که هیچ قوتی ندارد و باطل محض است؛ و بر همین اساس است که برای شیء صُلب و محکم، تعبیر «شىءٌ صَدْق» به کار میبرند؛ مانند «رُمْح صَدْقٌ: نیزه محکم» و مهریه را هم بدین جهت «صِداق، صُدْقة و صَدُقة» گویند که حق مسلّمی است که باید ادا شود؛
▫️اما مرحوم مصطفوی معتقد است که اصل این ماده به معنای تمامیت و صحت و برحق بودن است، که این معنا به اختلاف مصادیق استعمالش متفاوت میشود.
▪️کاربرد اصلی دو کلمه «صِدق» و «کذب» در خصوص سخن است، اما تدریجا درباره هر عملی به کار رفته، مثلا:
▫️وقتی کسی در جنگ آنچنان که شایسته است مبارزه کند می گویند «صَدَقَ في القتال» یا خداوند درباره کسانی که با عملی که انجام دادند به عهد خود وفا کردهاند فرمود «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»(أحزاب/۲۳) و راست بودن خود را در عمل نشان دادند، فرمود «لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ» (أحزاب/۸)
▫️یا در جایی که حقیقت رویای پیامبر را عملا برایش محقق فرمود، آمده «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِ»(لفتح/۲۷)
▫️و بر همین اساس است که در جایی که شخص، با عمل خود ادعاهای صادقانه خود را اثبات کرد، فرمود «وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ»(زمر/۳۳) و
▫️نهایتا هر فضیلتی ظاهری و باطنی را با «صدق» تعبیر میکنند: «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ« (قمر/۵۵) «أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ»(يونس/۲) «أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ»(إسراء/۸۰) «وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» (شعراء/۸۴)
▪️فعل «صَدَقَ» هم به صورت لازم به کار میرود « قُلْ صَدَقَ اللَّهُ» (آل عمران/۹۵) «صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» (احزاب/۲۲)؛ «قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبينَ» (نمل/۲۷) هم به صورت یک مفعولی «نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا» (مائده/۱۱۳) و هم به صورت دو مفعولی: «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ» (آل عمران/۱۵۲) که برخی احتمال دادهاند که اقتضای اولیه این ماده آن است که متعدی به دو مفعول شود، زیرا یک مفعول آن همان «سخن»ی است که گفته میشود و مفعول دیگر، طرف خطاب این سخن است؛ [که به خاطر قرینههای موجود در کلام، بسیاری از اوقات، یکی یا هردو مورد حذف میشود].
▪️اسم فاعل این کلمه «صادق» به معنای راستگوست؛ و درباره «صِدِّيق» که صیغه مبالغه است برخی گفتهاند برای کسی به کار میرود که همواره ملازم صدق است، و برخی گفتهاند کسی است که صدق از او زیاد دیده میشود، بلکه کسی که مطلقا کذب از او سر نمیزند؛ بلکه کسی که انتظار کذب هم از او نمیرود؛ و بلکه کسی که هم سخن و اعتقاد و عملش همگی با هم هماهنگ و صادقانه است: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» (مريم/۴۱)، «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» (مريم/۵۶)، «وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ» (مائدة/۷۵) و از کاربردهای قرآنی این واژه معلوم میشود که رتبه بسیار بالایی و بعد از نبوت است: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداء»ِ(نساء/۶۹).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
▪️«صَدَاقة» که اسم فاعل آن «صَدیق» است به معنای «صِدقِ» در مودت (دوستی واقعی و روراست) است (برخلاف زبان فارسی، که کلمه «صداقت» را بیشتر ناظر به خود راستگویی به کار میبرند تا دوستی) و مختص انسان میباشد: «فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ؛ وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ« (شعراء/۱۰۰- ۱۰۱) و گفتهاند «صدیق» آن دوستی است که صدقش ثابت شده و این صفت در او به تمامیت حاصل گردیده است.
▫️بدین ترتیب، کلمه «صداقت» در زبان عربی به مفاهیمی مانند محبت و خُلّت نزدیک است؛ و در تفاوتش با دو واژه مذکور گفتهاند «صداقت» قوت در مودت و دوستی است و از «شیء صدق» [= چیز صُلب و محکم] گرفته شده؛ و از ابوعلی نقل شده که صداقت همراهی دلهاست در مودت، و از این رو، در مورد نسبت خدا با مومنان، تعبیر حبیب مومنان به کار برده میشود؛ اما «صدیق مومنان» خیر؛ به تعبیر دیگر، صداقت همراهی دلها در مودت و دوستی است واز این رو اگر دو نفر در باطن خویش آن دوستیای که در ظاهر به هم ابراز میدارند حفظ کنند و ظاهر و باطنشان در دوستی یکی باشد به آنها «صدیق» همدیگر گویند؛ و به همین جهت است که با اینکه خداوند ولیّ مومن است به او صدیق مومن نمیگویند؛ اما «خُلَّت» اختصاص یافتن کسی برای خود، از باب تکریم وی است؛ از این رو، میگویند فلانی خلیل خداست؛ اما گفته نمیشود که خدا خلیلِ فلانی است
🔖جلسه ۹۲۹ http://yekaye.ir/an-nesa-4-4/
🔹أولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ
▪️به لحاظ تحلیل نحوی «أُولئِكَ» مبتداست و «هُم» میتواند ضمیر فصل باشد و «الصَّادِقُونَ» خبر برای «اولئک»؛ و میتواند مبتدای دوم باشد که «الصَّادِقُونَ» خبر آن باشد و کل این جمله دوم «هُمُ الصَّادِقُونَ» خبر برای «اولئک» (اعراب القرآن و بيانه، ج9، ص278 ) و تفاوت چندانی در معنا ندارد و در هر دو صورت چون حرف «ال» روی خبر نهایی (الصادقون) آمده جمله دلالت بر حصر دارد.
▪️اما جایگاه نحوی خود این جمله را نیز چندگونه میتوان تحلیل کرد که تفاوتهای ظریفی در معنا را موجب میشود:
🌴الف. خبر برای کلمه «المومنون»؛ که در این صورت:
🍃الف.۱. عبارت «الَّذِينَ آمَنُوا ...» صفت برای مومنون باشد (مجمع البیان، ج9، ص208 )؛ که ترجمهاش چنین میشود: «مؤمنانی که ایمان آوردند به ...، آنان هستند که راستگویاناند.»
🍃الف.۲. عبارت «الَّذِينَ آمَنُوا ...» خبر اول برای مومنون باشد و جمله فوق خبر دوم باشد؛ که ترجمهاش چنین میشود: «مؤمنان فقط کسانیاند که ایمان آوردند به ...؛ و مومنان فقط آنان هستند که راستگویاناند.»
🌴ب. این جمله، جمله مستأنفه باشد (که صرفا با ارجاع ضمیر «اولئک» به مومنون با جمله قبل مرتبط میشود) و لذا محلی از اعراب ندارد و فقط مضمون خبر قبل تاکید میکند؛ و فقط «الذین آمنوا ...» خبر برای «المومنون» باشد (الجدول فى اعراب القرآن، ج26، ص295 ؛ اعراب القرآن الكريم (دعاس و ...)، ج3، ص254 ) که متن حاضر بر این اساس ترجمه شد: «در حقیقت مؤمنان فقط کسانیاند که ایمان آوردند به ...؛ آنان هستند که راستگویاناند.»
@yekaye
📖در شأن نزول این آیه:
🔺در تفسير القمي (ج2، ص322) صرفا آمده است که این آیه در شأن امیرالمومنین ع نازل شده است.
🔺در شواهد التنزيل لقواعد التفضيل (ج2، ص259) با سند متصل از قول ابنعباس روایت شده است که این آیه در شأن امیرالمومنین ع و حمزه و جعفر طیار نازل شده است که خداوند و رسولش را تصدیق کردند و هرگز در ایمانشان شک وارد نشد.
🔺در تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة (ص587) با سند دیگری از ابن عباس روایت کرده که درباره این آیه گفته است که حضرت علی ع شرف و فضل آن را بُرد (ذَهَبَ عَلِيٌّ ع بِشَرَفِهَا وَ فَضْلِهَا) .
◾️اما در هیچیک از آنها به واقعه خاصی اشاره نشده است.
🔺تنها موردی که واقعهای ذکر شده نقل رجال کشی است که روایتی از امام صادق ع در شأن نزول این آیه و آيه ۱۷ نقل میکند؛ که البته همین مطلب در خصوص شأن نزول آيه ۱۷ (اما در خصوص حفر خندق؛ نه بنا کردن مسجد) را دیگران هم نقل کردهاند و ذیل آیه مربوطه خواهد آمد:
📜 از امام صادق ع روایت شده است:
رسول الله ص و علی ع و عمار در حال ساخت و تعمیر بنای مسجد بودند که عثمان با حالتی تکبرآلود از کنارشان گذشت. امیرالمومنین ع فرمود: رجزی برایش بخوان. عمار چنین سرود:
مساوی نیست کسی که مسجدی را تعمیر کند که رکوعکننده و سجدهکننده زیر سایه آن پناه گیرند با کسی که وی را با عناد و عنادورزی میبینی و دائما از اینکه غباری بر رویش بنشیند دوری میکند.
وی سراغ پیامبر ص رفت و گفت؛ ما اسلام نیاوردیم که آبروی ما را ببرند و به ما دشنام بگویند.
رسول الله ص فرمود: میخواهی [اسلام آوردنت را] پس بگیری؟!
آنگاه این دو آیه نازل شد که «بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند ...» (حجرات/۱۷-۱۸).
سپس پیامبر ص به علی ع فرمود: این را هم در خصوص رفیقت بنویس. و فرمود این آیه را بنویسد: «در حقیقت مؤمنان فقط کسانیاند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند ...» (حجرات/۱۵).
📚 رجال الكشي، ص31-32؛ بحار الأنوار، ج30، ص238
مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ، قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّيْسَابُورِيُّ، وَ الْعَمْرَكِيُّ بْنُ عَلِيٍّ الْبُوفَكِيُّ النَّيْسَابُورِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْحَجَّالِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ:
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ عَلِيٌّ وَ عَمَّارٌ يَعْمَلُونَ مَسْجِداً فَمَرَّ عُثْمَانُ فِي بِزَّةٍ لَهُ يَخْطِرُ. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) ارْجُزْ بِهِ!
فَقَالَ عَمَّارٌ: «لَا يَسْتَوِي مَنْ يَعْمُرُ الْمَسَاجِدَا / يَظَلُّ فِيهَا رَاكِعاً وَ سَاجِداً / وَ مَنْ تَرَاهُ عَانِداً مُعَانِداً / عَنِ الْغُبَارِ لَا يَزَالُ حَائِداً»
قَالَ، فَأَتَى النَّبِيَّ (ص) فَقَالَ: مَا أَسْلَمْنَا لِتُشْتَمَ أَعْرَاضُنَا وَ أَنْفُسُنَا!
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَ فَتُحِبُّ أَنْ تُقَالَ؟! فَنَزَلَتْ آيَتَانِ: يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا- الْآيَةَ.
ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (ص) لِعَلِيٍّ (ع): اكْتُبْ هَذَا فِي صَاحِبِكَ، ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (ص) اكْتُبْ هَذِهِ الْآيَةَ: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ...».
@yekaye
☀️۱) امام باقر ع روایت کامل خطبهای را که رسول الله در روز غدیر برای منصوب کردن امیرالمومنین ع خواندند ، نقل فرمودهاند.
در فرازی از این نقل آمده است که پیامبر اکرم ص فرمودند:
... ای مردم! بر من به خاطر اسلامتان منت نگذارید؛ بلکه بر خداوند منت نگذارید که علمتان حبط و نابود میشود و خداوند بر شما خشم میگیرد و شما را به عذابی از جانب خویش [نقل دیگر: «به شعلهاى از آتش و پارههاى مس گداخته» الرحمن/۳۵)] مبتلا میسازد که «بیتردید پروردگارت واقعاً به کمینگاه است.» (فجر/۱۴)
مردم! بعد از من امامانی خواهند آمد که مردم را به آتش جهنم میخوانند و روز قیامت یاری نخواهند شد. مردم! همانا خداوند و من از آنان بیزاریم. ای مردم! همانا ایشان و پیروان و یاران و تابعانشان در درک اسفل [= پایینترین مرتبه] جهنم خواهند بود و بد جایگاهی برای متکبران است. همانا آنان همان اصحاب صحیفهاند؛ پس هریک از شما در صحیفه خویش بنگرد.
💢امام باقر ع در اینجا فرمودند: اغلب مردم، جز تعداد انگشتشماری، امر صحیفه را متوجه نشدند.
[حکایت این صحیفه ذیل آیه ۱۳ همین سوره (تدبر ۱۸، حکایت۳ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13/#_ftnref37 ) گذشت؛ و متن کامل صحیفه مذکور در پاورقی همانجا تقدیم شد].
ای مردم! من این را امامت و وراثتی در خاندانم قرار دادم تا روز قیامت؛ و ابلاغ کردم آنچه را که با تبلیغ آن مامور شده بودم تا حجتی باشد بر همه حاضران و غایبان، و بر هر کسی که شاهد بود یا نبود، زاده شده یا هنوز زاده نشده؛ پس حاضران به غایبان و پدران به فرزندان برسانند تا روز قیامت. و بعد از من امامت را به سلطنت تبدیل خواهند کرد و به زور غصب خواهند نمود؛ هشدار که لعنت خدا بر غصبکنندگان و زورگویان؛ و آن هنگام است که «بزودی به شما خواهیم پرداخت ای دو جماعت عظیم» (الرحمن/۳۱) پس «بر سَرِ شما شرارههايی از آتش و مس گداخته فروفرستاده خواهد شد، و [از كسی] ياری نتوانيد طلبيد.» (الرحمن/۳۵).
ای مردم! «همانا خداوند عز و جل «قرار نبوده است که شما را بر این [حال و روزی] که شما بر آن هستید رها سازد، تا اینکه خبیث را از طیّب [= پاک] جدا کند و خداوند قرار نیست که شما را بر غیب مطلع سازد.» (آل عمران/۱۷۹)
ای مردمان! هیچ دیاری نبوده مگر اینکه خداوند اگر که رو به تکذیب آوردهاند آنان را به هلاکت رسانده است؛ و این چنین است که خداوند هلاک میکند دیاری را در حالی که ظالم است (هود/۱۰۲) همان گونه که خداوند متعال ذکر کرد؛ و این علی ع امام شما و ولیّتان و مظهر وعدههای خداوند است [نقل دیگر: و این چنین دیار شما را پیش از قیامت هلاک خواهد کرد و هلاککنندهاش امام مهدی است] [که او از من واز صلب من است] و خداوند آن وعدههایی را که داده محقق سازد.
ای مردم! «و به يقين، پيش از اینان، بيشترِ پيشينيان گمراه شدند» (صافات/۷۱) و خداوند بود که پیشینیان را هلاک کرد و اوست که هلاککننده پسینیان است که خداوند متعال فرمود: «مگر پيشينيان را هلاك نكرديم؟ سپس از پی آنان پسينيان را میبريم. با مجرمان چنين میكنيم. وای از آن روز بر تكذيبكنندگان» (مرسلات/۱۷-۲۱).
سپس فرمود: ای مردم! همانا خداوند به من امر و نهی فرمود و من بر اساس دستور او به علی ع امر و نهی کردم؛ پس علم به امر و نهی [= دستورات الهی] نزد اوست؛ پس به امر او گوش دهید و تسلیم باشید تا هدایت شوید و از آنچه شما را از آن نهی میکند برحذر باشید تا رشد یابید و به سوی خواسته وی حرکت کنید «و راهها [ی مختلف] شما را از راه او متفرق نگرداند» (اقتباس از: انعام/۱۵۳). ای مردم! من آن صراط مستقیمی هستم که خداوند شما را به پیروی از آن دستور داده است (انعام.۵۳)؛سپس علی بعد از من است و سپس فرزندانم از صلب او همان امامان هدایت که «به حق هدایت میکند و به سمت آن میل مینمایند» (اعراف/۱۸۱).
سپس سوره حمد را قرائت کردند و فرمودند:
این درباره من نازل شد و به خدا سوگند درباره آنان نازل شد و شامل آنان میشود و فقط مختص و دربردارنده آنان است. آنان همان «اولیاء الله هستند که نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند» (یونس/۶۲). «بدانید که آنان همان حزب الله هستند که رستگارانند». (مجادله/۲۲).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه حدیث ۱ (فرازی از خطبه پیامبر ص در روز غدیر)
بدانید که دشمنان علی همان اهل شقاق و نفاق و دشمنان (در نقل دیگر: سفیهان و گمراهان) هستند و آنان همان تجاوزکاران و «برادران شیطاناند» (اسراء/۲۷) که «به همدیگر سخنان آراسته را برای فریب القا میکنند» (انعام/۱۱۲)
همانا اولیای ایشان همان مومنانی هستند که خداوند در کتابش آنان را چنین توصیف فرمود: «گروهى را كه به خدا و روز واپسين ايمان دارند نمىيابى كه با كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى دارند دوستى نمايند، هر چند پدرانشان يا فرزندانشان يا برادرانشان يا خويشانشان باشند. آنها هستند كه خداوند ايمان را در دلهايشان ثابت كرده است» (مجادله/۲۲).
بدانید اولیای ایشان همان مومنانی هستند که خداوند در کتابش آنان را چنین توصیف فرمود: «كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ستمى نياميختند؛ آنهايند كه برايشان ايمنى است، و آنها هدايت يافتگانند.» (انعام/۸۲). بدانید اولیای ایشان «همان کسانی هستند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند آنگاه شک و تردیدی نورزیدهاند» (حجرات/۱۵).
بدانید اولیای ایشان همان کسانی هستند که داخل بهشت میشوند «با سلام در حالی که ایمناند» (حجر/۴۶) و «فرشتگان به استقبال آنان میروند» (انبیاء/۱۰۳) با سلام؛ و میگویند «سلام بر شما؛ خوش آمدید. پس جاودانه وارد شوید» (زمر/۷۳).
بدانید اولیای ایشان همان مومنانی هستند که خداوند عز و جل دربارهشان فرمود: «داخل بهشت میشوند و در آنجا بیحساب روزی دریافت میکنند.» (غافر/۴۰).
همانا دشمنان ایشان کسانیاند که «آتش شدید را میچشند» (نساء/۱۰).
همانا دشمنان ایشان کسانیاند که «صدای دلخراش جهنم را میشنوند در حالی که دارد فوران میکند» (ملک/۷). و نالههایی برایش میبینند (اقتباس از هود/۱۰۶).
همانا دشمنان ایشان کسانیاند که دربارهشان گفته شده است که «هر گاه كه گروهى وارد شوند همكيشان خود را لعنت كنند» (اعراف/۳۸)
بدانید که دشمنان ایشان کسانیاند که خداوند عز و جل دربارهشان فرمود: «هر گاه گروهى در آن افكنده شوند نگهبانانش از آنها مى پرسند: آيا شما را بيم دهنده اى نيامد؟ مىگويند: چرا، براى ما بيم دهنده اى آمد، ولى تكذيب كرديم و گفتيم: خدا چيزى نازل نكرده؛ شما جز در گمراهى بزرگى نيستيد. و گويند: اگر ما مى شنيديم يا مى انديشيديم هرگز در زمره اهل آتش فروزان نبوديم.پس به گناهشان اعتراف مىكنند؛ و مرگ و دورى [از رحمت خدا] باد بر اهل آتش فروزان.» (ملک/۸-۱۱) بدانید اولیای ایشان «کسانیاند که از پروردگارشان در نهان مىترسند، که آنها را آمرزش و پاداشى بزرگ است.» (ملک/۱۲)
ای مردم! چه فاصلهای است بین آتش فروزان و پاداش بزرگ بهشت؛ دشمن ما کسی است که خداوند او را مذمت و لعنت فرموده است؛ و ولیّ ما کسی است که خداوند او را دوست دارد و مدح فرموده است.
ای مردم! بدانید که من بیمدهندهام و علی ع بشارتدهنده؛
ای مردم! بدانید که من انذاردهندهام و علی ع هدایتکننده [اقتباس از آیه: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ؛ رعد/7] ؛
ای مردم! بدانید که من پیامبرم و علی ع جانشین؛
ای مردم! بدانید که من رسول [خدا] هستم و علی ع امام و امامان از او و از فرزندان اویند و من پدر آنانی هستم که از صلب او بیرون میآیند؛ بدانید که خاتم امامان از ماست همان قائم مهدی؛ بدانید که تنها او پیروزشونده بر دین است [اقتباس از آیه: ِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ: تا او را بر هر دینی همگیشان پیروز گرداند؛ صف/۹]؛
بدانید که تنها او انتقامگیرنده از ظالمین است؛
بدانید که تنها او فتحکننده دژها و درهمکوبنده آنهاست؛
بدانید که تنها او کُشنده تمامی جماعات اهل شرک و درهمکوبنده آنهاست؛
بدانید که تنها او انتقام خون همه اولیاء الله را خواهد گرفت؛
بدانید که تنها او نصرتکننده دین خداست؛
بدانید که تنها او فرورونده در دریای عمیق [علم] است [یا: چراغ هدایت در دریای عمیق [حیرت] است]؛
بدانید که تنها اوست که بر هر صاحب فضلیتی نشان فضیلت و بر هر جاهلی نشان جهل میگذارد؛
بدانید که تنها او برگزیده خداوند و انتخابشدهی اوست؛
بدانید که تنها او وارث هر علم و محیط بر آن است؛
بدانید که تنها او خبردهنده از پروردگار خویش و آگاهی دهنده به امر ایمان به اوست؛
بدانید که تنها او شخص رشدیافته محکم و استوار است؛
بدانید که تنها اوست که امور به او واگذار شده است؛
بدانید که اوست که از نسلها قبل به آمدنش بشارت دادهاند؛
بدانید که تنها او باقیمانده از حجت خداست و حجتی ورای او نیست و حق جز با او نیست و نور جز نزد او نیست؛
بدانید که هیچکس غلبهکننده و پیروز بر او نخواهد بود؛
بدانید که تنها او ولی خدا بر زمین و حکم خداوند در میان آفریدگانش و امین خداوند در سر و آشکارش است.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
قسمت پایانی حدیث ۱ (فرازی از خطبه پیامبر ص در روز غدیر)
ای مردم! قطعا برایتان بیان کردم و به شما تفهیم نمودم و بعد از من این علی ع است که به شما تفهمی میکند.
هان که در پایان این خطبهام از شما میخواهم که دست بیعت به او بدهید و بعد از اینکه من به او دست بیعت دادم بدان اقرار کنید.
بدانید که من با خداوند بیعت کردهام و علی ع با من بیعت کرده است و من بیعت شما برای او را از جانب خداوند عز و جل اخذ میکند: « همانا كسانى كه با تو بيعت مىكنند جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند؛ دست خدا بالاى دستهای آنهاست، پس هر كس پيمان شكند جز اين نيست كه به زيان خود مىشكند، و كسى كه بدانچه بر آن با خدا معاهده نموده وفا نمايد زودا كه پاداش بزرگى به او بدهد.» (فتح/۱۰). ...
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج1، ص62-64 ؛
اليقين باختصاص مولانا علي عليه السلام بإمرة المؤمنين (سید بن طاووس)، ص354-358 ؛
📚روضة الواعظين (نیشابوری)، ج1، ص96-97 ؛
📚العدد القوية لدفع المخاوف اليومية (علامه حلی)، ص176-179
✅توجه:
متون فوق با هم اندک تفاوتهایی داشت؛ در متن زیر عمدتا مبنا متون سیدبن طاووس و مرحوم طبرسی است که سند روایت را به طور کامل آوردهاند و از تفاوتهای مختصر صرف نظر شد؛ فقط در مواردی که تفاوت معنایی ایجاد میشد، داخل [کروشه] و در مواردی که دو عبارت کاملا متفاوت در کار بود یک عبارت دیگر را داخل {آکولاد = ابرو} گذاشته شد. متن هر چهار کتاب هم به طور جداگانه در پاورقی آمده است.
📚همچنین سید بن طاووس متن خطبه کامل فوق را با سند متصل به نقل از شاهد مستقیم واقعه (زید بن ارقم) نیز در کتاب دیگر خود (التحصين لأسرار ما زاد من كتاب اليقين، ص578-590) آورده است؛ که صرف نظر از اختلافهای جزیی (که بین روایتهایی که از امام باقر ع هم نقل شده این تفاوتها به چشم میخورد) تفاوت آن با نقل امام باقر ع بیشتر ناظر به ترتیب مطالب است و فرازهای شبیه فرازهایی که در اینجا تقدیم شده در ص۵۸۶-۵۸۹ آن کتاب آمده است.
📚لازم به ذکر است که مرحوم مجلسی اول در کتاب روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ج13، ص247-261 ) این خطبه رسول الله را با سند سید بن طاووس روایت کرده و در پایان میگوید که شیخ مفید هم این روایت طولانی را آورده است؛ که ما به متن شیخ مفید دست نیافتیم.
@yekaye
👇سند و متن حدیث👇
https://eitaa.com/yekaye/10449
سند حدیث ۱ (خطبه کامل غدیر)
☀️سند مرحوم طبرسی:
حَدَّثَنِي السَّيِّدُ الْعَالِمُ الْعَابِدُ أَبُو جَعْفَرٍ مَهْدِيُّ بْنُ أَبِي حَرْبٍ الْحُسَيْنِيُّ الْمَرْعَشِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ الشَّيْخِ السَّعِيدِ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِيِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ السَّعِيدُ الْوَالِدُ أَبُو جَعْفَرٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ قَالَ أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ عَن أَبِي مُحَمَّدٍ هَارُونَ بْنِ مُوسَى التَّلَّعُكْبَرِيِ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِيٌّ السُّورِيُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيُ مِنْ وُلْدِ الْأَفْطَسِ وَ كَانَ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْهَمْدَانِيُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيُ قَالَ حَدَّثَنَا سَيْفُ بْنُ عَمِيرَةَ وَ صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ جَمِيعاً عَنْ قَيْسِ بْنِ سِمْعَانَ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَال:
☀️سند سید بن طاووس:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطَّبَرِيُّ قَالَ أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ أَبُو مُحَمَّدٍ الدِّينَوَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا سَيْفُ بْنُ عَمِيرَةَ عَنْ عُقْبَةَ عَنْ قَيْسِ بْنِ سِمْعَانَ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع قَالَ:
☀️شروع متن:
حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْمَدِينَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِيعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ غَيْرَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيل ...
منابع
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج1، ص62-64 ؛
اليقين باختصاص مولانا علي عليه السلام بإمرة المؤمنين (سید بن طاووس)، ص354-358 ؛
📚روضة الواعظين (نیشابوری)، ج1، ص96-97 ؛
📚العدد القوية لدفع المخاوف اليومية (علامه حلی)، ص176-179
@yekaye
👇شروع فراز مورد نظر در بند بعدی👇
متن حدیث ۱ (فرازی از خطبه غدیر)
مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ بِإِسْلَامِكُمْ [بَلْ لَا تَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ فَيَحْبَطَ عَمَلُكُمْ وَ] فيَسْخَطَ عَلَيْكُمْ وَ يُصِيبَكُمْ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ [= يَبْتَلِيَكُمْ بِشُوَاظٍ مِنْ نَارٍ وَ نُحَاسٍ] إِنَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمِرْصادِ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدِي أَئِمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ. مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ وَ أَنَا بَرِيئَانِ مِنْهُمْ. مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُمْ وَ أَشْيَاعهمْ وَ أَنْصَارهمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ بِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ. أَلَا إِنَّهُمْ أَصْحَابُ الصَّحِيفَةِ. مَعَاشِرَ النَّاسِ فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكُمْ فِي صَحِيفَتِهِ. - قَالَ: فَذَهَبَ عَلَى النَّاسِ إِلَّا شِرْذِمَةً مِنْهُمْ أَمْرُ الصَّحِيفَةِ-.
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنِّي أَدَعُهَا إِمَامَةً وَ وِرَاثَةً فِي عَقِبِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ قَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِيغِهِ حُجَّةً عَلَى كُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ وَ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ يَشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ يُولَدْ. فَلْيُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. وَ سَيَجْعَلُونَ الْإِمَامَةَ بَعْدِي مُلْكاً وَ اغْتِصَاباً أَلَا لَعَنَ اللَّهُ الْغَاصِبِينَ وَ الْمُغْتَصِبِينَ وَ عِنْدَهَا «سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ» فَ«يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ».
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَكُمْ «عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ».
مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ مَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَ اللَّهِ مُهْلِكُهَا بِتَكْذِيبِهَا {«وَ كَذَلِكَ يُهْلِكُ الْقُرَى وَ هِيَ ظالِمَةٌ» كَمَا ذَكَرَ اللَّهُ تَعَالَى وَ هَذَا عَلِيٌّ إِمَامُكُمْ وَ وَلِيُّكُمْ وَ هُوَ مَوَاعِيدُ اللَّهِ} [= وَ كَذَلِكَ يُهْلِكُ قَرْيَتَكُمْ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ مُهْلِكُهَا الْإِمَامُ الْمَهْدِيُّ] [وَ هُوَ مِنِّي وَ مِنْ صُلْبِي] وَ اللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ «قَدْ ضَلَّ قَبْلَكُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ» وَ اللَّهُ لَقَدْ أَهْلَكَ الْأَوَّلِينَ [بِمُخَالَفَةِ أَنْبِيَائِهِمْ] وَ هُوَ مُهْلِكُ الْآخِرِينَ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ. ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرِينَ. كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ. وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ».
ثُمَّ قَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي وَ نَهَانِي وَ قَدْ أَمَرْتُ عَلِيّاً وَ نَهَيْتُهُ بِأَمْرِهِ فَعِلْمُ الْأَمْرِ وَ النَّهْيِ لَدَيْهِ فَاسْمَعُوا الْأَمْرَ مِنْهُ تَسْلَمُوا وَ أَطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ انْتَهُوا عَمَّا يَنْهَاكُمْ عَنْهُ تَرْشُدُوا [وَ صَيِّرُوا إِلَى مُرَادِهِ] وَ لَا تَتَفَرَّقُ بِكُمُ السُّبُلُ عَنْ سَبِيلِهِ. مَعَاشِرَ النَّاسِ أَنَا الصِّرَاطُ [اللَّهِ] الْمُسْتَقِيمُ الَّذِي أَمَرَكُمْ بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِيٌّ بَعْدِي ثُمَّ وُلْدِي مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةُ الْهُدَى «يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ».
وَ [=ثُمَّ] قَرَأَ سُورَةَ الْحَمْدِ وَ قَالَ: فِيَّ نَزَلَتْ وَ فِيهِمْ وَ اللَّهِ نَزَلَتْ وَ لَهُمْ شَمِلَتْ و إِيَّاهُمْ خَصَّتْ وَ عَمَّتْ. أُولَئِكَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ «لَّذِينَ «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ». «أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [الْغالِبُونَ].
أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَ عَلِيٍّ هُمْ {أَهْلُ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ الْحَادُّونَ} [السُّفَهَاءُ و الْغَاوُونَ] وَ هُمُ الْعَادُّونَ وَ «إِخْوَانُ الشَّيَاطِينِ» الَّذِينَ «يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً».
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَهُمُ [هُمُ الْمُؤْمِنُونَ] الَّذِينَ ذَكَرَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ [وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ]» الْآيَةَ. أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فَقَالَ «لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ». أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَهُمُ «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَرْتَابُوا». أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَهُمُ الَّذِينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ «بِسَلامٍ آمِنِينَ» وَ «تَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ» بِالتَّسْلِيمِ يَقُولُونَ: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ». أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَهُمُ الَّذِينَ [قَالَ لَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ] «يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ».
أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِينَ «يَصْلَوْنَ سَعِيراً». أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ لِجَهَنَّمَ «شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ» وَ يَرَوْنَ لَهَا «زَفِيراً». [أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِينَ قَالَ فِيهِمْ] «كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها».
أَلَا إِنَّ أَعْدَاءَهُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ: «كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها: أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ؟ قالُوا: بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ. فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا: ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ. [وَ قالُوا: لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في أَصْحابِ السَّعيرِ. فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ] فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعير.» أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَهُمُ «الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ.»
مَعَاشِرَ النَّاسِ شَتَّانَ مَا بَيْنَ السَّعِيرِ وَ الْأَجْرِ الْكَبِيرِ [=الْجَنَّةِ] عَدُوُّنَا مَنْ ذَمَّهُ اللَّهُ وَ لَعَنَهُ وَ وَلِيُّنَا مَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ مَدَحَهُ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا إِنِّي النَّذِيرُ وَ عَلِيٌّ الْبَشِيرُ؛ مَعَاشِرَ النَّاسِ أَلَا وَ إِنِّي مُنْذِرٌ وَ عَلِيٌ هادٍ؛ [مَعَاشِرَ النَّاسِ] أَلَا إِنِّي النَّبِيُّ وَ عَلِيٌّ الْوَصِيُّ؛ [مَعَاشِرَ النَّاسِ] أَلَا إِنِّي الرَّسُولُ وَ عَلِيٌّ الْإِمَامُ [وَ الْأَئِمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ؛ أَلَا وَ إِنِّي وَالِدُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنْ صُلْبِهِ]؛ أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِيُّ؛ أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّينِ؛ أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِينَ؛ أَلَا إِنَّهُ فَاتِحٌ الْحُصُونِ وَ هَادِمُهَا، أَلَا إِنَّهُ قَاتِلُ كُلِّ قَبِيلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْكِ [وَ هَادِمُهَا]؛ أَلَا إِنَّهُ الْمُدْرِك لِكُلِّ ثَارَ لِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ؛ أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِينِ اللَّهِ؛ أَلَا إِنَّهُ الْغَرَّافُ فی [= الْمُجْتَازُ مِنْ/ الْمِصْبَاحُ مِنَ] بَحْرٍ عَمِيقٍ؛ أَلَا إِنَّهُ يَسِمُ [= الْمُجَازِي / الْوَاسِمُ] كُلَّ ذِي فَضْلِ بِفَضْلِهِ وَ كُلَّ ذِي جَهْلٍ بِجَهْلِهِ؛ أَلَا إِنَّهُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ مُخْتَارُهُ؛ أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَ الْمُحِيطُ بِهِ [= بِكُلِّ فَهْمٍ]؛ أَلَا إِنَّهُ الْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ وَ الْمُنَبِّهُ بِأَمْرِ إِيمَانِهِ؛ أَلَا إِنَّهُ الرَّشِيدُ السَّدِيدُ؛ أَلَا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَيْهِ؛ أَلَا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرُونِ بَيْنَ يَدَيْهِ؛ أَلَا إِنَّهُ الْبَاقِي حُجَّةً وَ لَا حُجَّةَ بَعْدَهُ وَ لَا حَقَّ إِلَّا مَعَهُ وَ لَا نُورَ إِلَّا عِنْدَهُ؛ أَلَا إِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنْصُورَ عَلَيْهِ؛ أَلَا وَ إِنَّهُ وَلِيُّ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حَكَمُهُ فِي خَلْقِهِ وَ أَمِينُهُ فِي سِرِّهِ وَ عَلَانِيَتِهِ.
مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدْ بَيَّنْتُ لَكُمْ وَ أَفْهَمْتُكُمْ [فَهَّمْتُكُمْ] وَ هَذَا عَلِيٌّ يُفْهِمُكُمْ بَعْدِي أَلَا وَ إِنِّي عِنْدَ انْقِضَاءِ خُطْبَتِي أَدْعُوكُمْ إِلَى مُصَافَقَتِي عَلَى بَيْعَتِهِ وَ الْإِقْرَارِ بِهِ ثُمَّ مُصَافَقَتِهِ بَعْدِي. أَلَا وَ إِنِّي قَدْ بَايَعْتُ اللَّهَ وَ عَلِيٌّ قَدْ بَايَعَنِي وَ أَنَا آخِذُكُمْ بِالْبَيْعَةِ لَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «[إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ] فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً». ...
@yekaye
☀️۲) امیرالمومنین ع هنگامی که خواست برای مبارزه با معاویه به سمت شام حرکت کند خطبهای خواند و مردم را به شرکت در این جهاد دعوت کرد. فراز پایانی این خطبه چنین است:
بشنوید آنچه از کتاب خداوند که بر پیامبرش نازل شده است بر شما تلاوت میکنم تا از آن پند گیرید، که به خدا سوگند سراسرش موعظه است؛ پس از موعظههای خداوند بهره گیرید و از معصیت او دوری کنید که خداوند شما را به وسیله [حکایت احوال] دیگران موعظه میکند:
به پیامبرش فرمود: «آيا ننگريستى به آن گروه از سران بنى اسرائيل پس از موسى هنگامی که به پيامبر خود گفتند: براى ما فرمانروايى برانگيز تا در راه خدا پيكار كنيم. گفت: آيا احتمال نمىدهيد كه اگر پيكار بر شما نوشته و مقرر شد نجنگيد؟ گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم در حالى كه از ميان خانهها و فرزندانمان بيرون شدهايم؟! پس هنگامى كه كارزار بر آنها مقرر گرديد جز اندكى از آنان پشت كردند، و خداوند به ستمكاران داناست. و پيامبرشان به آنان گفت: همانا خداوند طالوت را براى شما به عنوان فرمانروا برانگيخت. گفتند: چگونه او را بر ما فرمانروايى است در حالى كه ما به فرمانروايى از او سزاوارتريم، و به او وسعت مالى داده نشده؟! گفت: بىترديد خدا او را بر شما برگزيده و او را در علم و جسم فزونى بخشيده، و خدا مُلك خود را به هر كس بخواهد مىدهد، و خدا وسعتبخش و داناست. (بقره/۲۴۶-۲۴۷)
ای مردم! همانا برای شما در این آیات عبرت است تا بدانید که خداوند متعال خلافت و امارت بعد از انبیاء را در نسل آنان قرار داد و اینکه او را طالوت را برتری داد و وی را بر آن جماعت مقدم داشت و در علم و جسم فزونیاش بخشید. آیا خداوند بنیامیه را بر بنیهاشم برگزید و معاویه را بر من از حیث علم و جسم فزونی داد؟
پس تقوای الهی پیشه کنید ای بندگان خدا و در راه خدا جهاد کنید پیش از آنکه خشم او به خاطر عصیانتان دامنگیرتان شود که خداوند سبحان میفرماید: «كسانى از بنى اسرائيل كه كفر ورزيدند، به زبان داود و عيسى بن مريم لعنت شدند. اين به خاطر آن بود كه نافرمانى كردند و پيوسته [از حدود الهى] تجاوز مىنمودند. آنها از هيچ كار زشتى كه انجام مىدادند باز نمىايستادند؛ حقّا كه بد بود آنچه مىكردند.» (مائده/۷۸-۷۹).
«در حقیقت مؤمنان فقط کسانیاند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند آنگاه شک و تردیدی نورزیدهاند و با اموالشان و جانهایشان در راه خدا جهاد کردند؛ آنان هستند که راستگویاناند.» (حجرات/۱۵).
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذابى دردناك نجات بخشد؟ به خدا و فرستادهاش ايمان بياوريد و در راه خدا با مالها و جانهايتان جهاد كنيد، اين براى شما بهتر است اگر بدانيد. تا گناهانتان را ببخشايد و شما را به بهشتها و باغهايى كه از زير آنها نهرها جارى است و در مسكنهايى پاكيزه و دلپسند در بهشتهايى جاويد درآورد، اين است كاميابى بزرگ.» (صف/۱۰-۱۲)
بندگان خدا! تقوای الهی در پیش گیرید و بر جهاد همراه با امامتان بشتابید که اگر مرا از میان شما جماعتی به عدد اهل بدر بود که وقتی بدانان امر میکردم اطاعتم میکردم و وقتی آنان را به قیام میخواندم همراه من قیام میکردند به واسطه آنان از بسیاری از شما بینیاز میشدم و به سرعت برای جنگ با معاویه و اصحابش میشتافتم که همانا این جهادِ واجب است.
📚الإرشاد، ج1، ص262-263
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج1، ص172
@yekaye
👇متن حدیث👇
متن حدیث۲
و من كلامه ع لما عمل على المسير إلى الشام لقتال معاوية بن أبي سفيان
... اسْمَعُوا مَا أَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ الْمُنْزَلِ عَلَى نَبِيِّهِ الْمُرْسَلِ لِتَتَّعِظُوا فَإِنَّهُ وَ اللَّهِ عِظَةٌ لَكُمْ فَانْتَفِعُوا بِمَوَاعِظِ اللَّهِ وَ ازْدَجِرُوا عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ فَقَدْ وَعَظَكُمُ اللَّهُ بِغَيْرِكُمْ:
فَقَالَ لِنَبِيِّهِ ص: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ. قالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ أَلَّا تُقاتِلُوا؟ قالُوا وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا؟ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ. وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً. قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ؟ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ».
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لَكُمْ فِي هَذِهِ الْآيَاتِ عِبْرَةً لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْخِلَافَةَ وَ الْإِمْرَةَ مِنْ بَعْدِ الْأَنْبِيَاءِ فِي أَعْقَابِهِمْ وَ أَنَّهُ فَضَّلَ طَالُوتَ وَ قَدَّمَهُ عَلَى الْجَمَاعَةِ بِاصْطِفَائِهِ إِيَّاهُ وَ زِيَادَتِهِ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ فَهَلْ تَجِدُونَ اللَّهَ اصْطَفَى بَنِي أُمَيَّةَ عَلَى بَنِي هَاشِمٍ وَ زَادَ مُعَاوِيَةَ عَلَيَّ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ؟
فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَنَالَكُمْ سَخَطُهُ بِعِصْيَانِكُمْ لَهُ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ»، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ».
اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ تَحَاثُّوا عَلَى الْجِهَادِ مَعَ إِمَامِكُمْ فَلَوْ كَانَ لِي مِنْكُمْ عِصَابَةٌ بِعَدَدِ أَهْلِ بَدْرٍ إِذَا أَمَرْتُهُمْ أَطَاعُونِي وَ إِذَا اسْتَنْهَضْتُهُمْ نَهَضُوا مَعِي لَاسْتَغْنَيْتُ بِهِمْ عَنْ كَثِيرٍ مِنْكُمْ وَ أَسْرَعْتُ النُّهُوضَ إِلَى حَرْبِ مُعَاوِيَةَ وَ أَصْحَابِهِ فَإِنَّهُ الْجِهَادُ الْمَفْرُوضُ.
📚الإرشاد، ج1، ص262-263
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج1، ص172
@yekaye