🔹هَباءً
▪️کلمه «هبوة» هر گرد و غباری است که مانند دود در آسمان پخش شود و «هباء» به معنای گرد و غبار ریزی است که روی زمین بلند و پخش میشود؛ و «هباء منبث» به آن گرد وغباری میگویند که وقتی نور از یک دریچه وارد میشود نمایان میگردد (كتاب العين، ج4، ص97 ).
در واقع، «هباء» از حیث ظرافت و نازکی همانند شعاع [نور] است که غالبا همراه با شعاع نور خورشید که از دریچه میتابد دیده میشود (مجمع البيان، ج9، ص323 )
و برخی بر این باورند که اساساً خود «هباء» آن گرد و غبار بشدت ریزی است که جز در چنین حالتی (اینکه نور از یک دریچه در اتاق بتابد و تحت آن نور دیده شود) رویت نمیشود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص832 )
▪️بر این اساس برخی بر این باورند که ماده «هبو» در اصل دلالت دارد بر خود گرد و غبار، و رقت و خُردیای که در آن است، هرچند قبول کردهاند که تعبیر «هَبَا الغبارُ» در جایی به کار میرود که گرد و غبار پخش شود. (معجم المقاييس اللغة، ج6، ص31 )
یعنی اصل ماده را خود آن چیزی که ریز و نرم است و در هوا بلند میشود دانسته؛ و گفتهاند این کلمه برای دلالت بر آخرین مرتبه تشتت و پراکندگی، که هیچ اثری از ثبوت و استواری در آن یافت نشود به کار میبرند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص237 )
▪️ اما به نظر میرسد که حق با کسانی است که در محور اصلی این کلمه وضعیت این غبار (و نه صرفاً غبار بودنش) دانستهاند یعنی: برخاستن گرد و غبار (و هر چیزی که این اندازه خُرد و ظریف باشد) از جایش به نحوی که پخش و پراکنده شود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص72 ).
📿از این ماده تنها همین کلمه «هباء» و فقط دو مورد در قرآن کریم آمده است. (مورد دیگر: وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً؛ فرقان/23)
@yekaye
🔹مُنْبَثًّا
قبلا بیان شد که
▪️ماده «بثث» در اصل دلالت دارد بر نشر و پخش کردن؛ وبه تعبیر دیگر، پراکندن و آشکار کردن چیزی؛ ویا پراکندن و برانگیختن چیزی، آن گونه که باد گرد و خاک را برمیانگیزاند و میپراکند؛ و در یک کلام بر نشر (پخش کردن) و تفریق (پراکندن):
چنانکه «بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّة» (بقره/۶۴؛ لقمان/۱۰) ، «ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ» (جاثیه/۴) ، «بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً» (نساء/۱) از باب این است که با ایجاد آنها، آنان را در زمین پراکند و آشکار نمود،
🔸 تفاوت «تفرّق» (متفرق کردن) و «بثّ» را در این دانستهاند که ماده «فرق» و تفرق و «فُرقه» به جدا کردن بین دو امر یا بیشتر اطلاق میگردد؛ اما «بث» برای جدا کردن اشیای متعدد و فراوان در مواضع مختلف به کار میرود؛ و از این رو برای جدایی انداختن بین دو چیز تعبیر تفرقه به کبار میرود، اما «بث» به کار نمی رود.
▪️«مبثوث» به چیزی که «متفرق و پراکنده شده» گویند: «يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ» (قارعه/۴)؛ و تعبیر «وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ» (غاشیه/۱۶) به معنای فرشهای متعدد و متفرقی است که پهن شدهاند.
▪️این ماده وقتی به باب انفعال میرود، به معنای پذیرفتن حالت پراکندگی است: «فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا» (واقعه/۶) چنانکه به استعاره به فردی که غش کرده و بیهوش شده باشد «رجل مُنَبثّ» گویند.
▪️این کلمه در معنای نزدیک به «حزن» هم به کار رفته «قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْني إِلَى اللَّه» (یوسف/۸۶)؛ ظاهرا بهترین توجیه آن است که «بث» حزن و غم و اندوه شدیدی است که در نفس شخص جمع میشود و وی را وادار میکند که این ناراحتیاش را به دوستانش ابراز کند و در واقع این ناراحتی را بین آنان بپراکند.
🔸در تفاوت حزن با بث گفتهاند که در کلمه حزن، تاکید کلام بر اندوه شدید است، اما در «بث» تاکید بر تشتتی و پراکندگیِ خاطری است که بر شخص عارض میگردد.
🔖جلسه 926 http://yekaye.ir/an-nesa-4-1/
@yekaye
☀️ 1) از امام کاظم ع از پدرانشان از امام حسین ع روایت شده است که
مردی از امیرالمومنین ع پرسید مقصود از تعبیر «هَباءً مَنْثُوراً» (فرقان/23) [که خداوند می فرماید «و به هر گونه كارى كه كردهاند مىپردازيم و آن را هباء منثور مىسازيم] چیست؟
فرمود: آن غباری که بر اثر عبور چهارپایان با سمهایشان به هوا بلند میشود.
گفت: بفرمایید مقصود از «هَباءً مُنْبَثًّا» چیست؟
فرمود: [آن غباری که دیده میشود در اثر] شعاع نور خورشید که از دریچهای به درون اتاق میتابد.
📚الجعفريات (الأشعثيات)، ص178؛ النوادر( للراوندي)، ص55
أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِيلَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّه جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع أَنَّ رَجُلًا سَأَلَهُ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى «هَباءً مَنْثُوراً»؟
فَقَالَ ع مَا حَمَلَتِ الدَّوَابُّ بِحَوَافِرِهَا مِنَ الْغُبَارِ.
قَالَ فَأَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «هَباءً مُنْبَثًّا»؟
قَالَ ع شُعَاعُ الشَّمْسِ يَخْرُجُ مِنْ كَوَّةِ الْبَيْتِ.
✅همین مضمون در کتب اهل سنت نیز با سندهای دیگر از امیرالمومنین ع روایت شده است؛ مثلا در:
📚 الدر المنثور، ج6، ص154 ؛
📚 الكشف و البيان (ثعلبی)، ج9، ص201؛
📚 الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج18، ص197
@yekaye
یک آیه در روز
973) 📖 فكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا 📖 ترجمه 💢پس غباری پراکنده باشند. سوره واقعه (56) آیه 6 1398/12
.
1️⃣ «فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثّاً»
با وقوع قیامت، کوهها چنان درهم کوبیده و خرد و خمیر شوند که از آنها صرفا غباری پراکنده بماند؛
آن هم نه غباری که در حالت عادی با چشم دیده میشود بلکه «هباء منبث» ذراتی چنان ریز است که تنها اگر نور خورشید از دریچهای به درون اتاقا بتاید آن ذرات به چشم میآیند.
یعنی
از آن استواری و عظمت کوهها در قیامت هیچ نمیماند، اگر هم کوه به گرد و غباری تبدیل میشود، چنان غبار ریزی است آن اندازه نیست که مستقیما و در حالت عادی دیده شود❗️
@yekaye
یک آیه در روز
973) 📖 فكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا 📖 ترجمه 💢پس غباری پراکنده باشند. سوره واقعه (56) آیه 6 1398/12
.
2️⃣ «فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثّاً»
چنانکه قبلا هم اشاره شد، این آیات معانی عمیقتری هم دارند.
یکی از آن معانی شاید این باشد که ما تعبیر «کانت» را به همان معنای اصلی خود بگیریم.
در واقع، اغلب مفسران و مترجمان، با توجه به اینکه حرف «فـ»، فاء تفریع است (یعنی این جمله را مبتنی بر جمله قبل میکند)، «کانت» را به معنای «صارت: شد» بلکه به معنای «تصیر: میشود» ترجمه کردهاند؛ یعنی گویی آیه میخواهد بفرماید که وقتی کوهها خرد و خمیر شدند، پس همچون غباری پراکنده میشوند.
در حالی که «کانت» یعنی «بود»؛ یعنی آیه میفرماید وقتی کوهها خرد و خمیر شدند، پس همچون غباری پراکنده بودند.
یک معنایش – که تناسب دارد با معنایی از آیه قبل که در تدبر3 در جلسه قبل بدان اشاره شد - شاید این باشد که میخواهد ما را به حقیقت و باطن کوهها توجه دهد؛ یعنی قیامت انسان وارد عالمی عمیقتر میشود که در آنجا اشیاء را نه به ظاهرشان، بلکه با باطن و حقیقتشان مییابد و میشناسد.
پس وقتی واقعه قیامت برای کسی حاصل میشود، کوههای باصلابت در نظرش کاملا خرد و خمیر میشود؛ و میفهمد که این کوهها نه تنها ثبات و تجمع و استواری و صلابتی از خود ندارند، بلکه به خودوی خود، صرفا همچون غباری پراکنده بیثبات و متفرق و بیبنیاد و سست بودند.
@yekaye