eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️۵۷) امیرالمومنین ع بعد از کشته شدن محمد بن ابی‌بکر نامه‌ای طولانی به اهل مصر نوشتند و در فرازی از آن اشاره‌ای به جنگهایی که بر ایشان تحمیل شد داشتند که چون مروری بر این وقایع از زبان خود حضرت است مناسب دیدیم آن را بیاوریم. متن کامل این نامه را مرحوم کلینی (م۳۲۹) در کتاب الرسائل خود نقل کرده است. اگرچه این کتاب مرحوم کلینی امروزه در دستها نیست، اما خوشبختانه سید بن طاووس (م۶۶۴) که به این کتاب دسترسی داشته در کتاب كشف المحجة لثمرة المهجة (ص235-269) متن کامل آن را آورده است که در ادامه، آن مقدار از متن آن را که به شرح این سه جنگ مربوط می‌شود خواهیم آورد. (لازم به ذکر است که جنگ نهروان در ماه صفر سال ۳۸ هجری بوده و محمد بن ابی‌بکر هم در همین ماه به شهادت رسیده است). همچنین خلاصه‌ای از این نامه را ابن هلال ثقفی (م۲۸۳) در کتاب الغارات خویش آورده و برخی از اهل تسنن (ابن ابی الحدید) نیز به تبع وی آن را در کتب خود آورده‌اند. در اینجا فرازهایی از این نامه را بر اساس نقل مرحوم کلینی می‌آوریم و ترجمه آن را بر اساس کتاب برنامه سعادت (ترجمه كشف المحجة لثمرة المهجة؛ ص239-247) خواهیم آورد: ➖ روایت شده است که بعد از به شهادت رسیدن محمد بن ابی‌بکر به دست عمروعاص در مصر عده‌ای از اصحاب امیرالمومنین ع خدمت ایشان می‌رسند و از ایشان می‌خواهند موضع خویش را نسبت به سه خلیفه گذشته بیان کند. ایشان ابتدا از چنین پیشنهادی در این زمان ناراحت می‌شوند اما بالاخره می‌پذیرند و ده تن از خواص اصحاب خویش را فرامی‌خوانند و نامه‌ای را خطاب به اهل مصر در این باره تنظیم می‌کنند و در واقع کل وقایعی که از شهادت پیامبر ص تا آن روز بر ایشان رفته‌ است را گزارش می‌کنند. در فرازی از این نامه آمده است: ... و به خدا قسم در خون عثمان تهمتى به من وارد نيست؛ نبودم مگر مردى از مسلمانان مهاجرين در خانه خود. پس چون او را كشتيد نزد من آمديد كه با من بيعت نمائيد، و من امتناع كردم و شما نپذيرفتيد، پس دست خود جمع كردم و شما آن را گشوديد، و به سوى خود كشيدم و شما آن را به طرف خود كشيديد. پس بر من هجوم آورديد مثل هجوم شتران تشنۀ كه بر آبگاه خود هجوم آورند، چنانكه گمان كردم كه یا همدیگر را می‌‌کشید و یا مرا خواهید كشت، تا حدى كه بند نعلين من گسيخت، و رداء از دوشم افتاد، و ضعيفان پايمال شدند، و خوشحالى مردم در بيعت كردن با من بحدى رسيد كه کودکان را با خود می‌آوردند، و پيران براى آن می‌شتافتند، و عليلان را براى آن به دوش كشيدند، و پاها براى آن برهنه شد [يا: از كثرت ايستادن بر وى قدمها به انتظار بيعت نمودن، به زحمت افتاد]. پس از آن گفتيد با ما بيعت كن بر آنچه با ابو بكر و عمر بيعت كردند؛ زيرا که ما غير از تو نيابيم و به غير تو راضى نشويم، پس با ما بيعت كن كه متفرق نشويم و اختلاف نورزيم. پس با شما با شما به كتاب خدا و سنت رسول صلى الله عليه و آله و سلّم بيعت نمودم، و مردم را به بيعت كردن با خود خواندم. پس هر كس با رضایت بيعت كرد از او پذيرفتم، و هر كس امتناع ورزيد او را واگذاشتم. پس اول کسی كه با من بيعت كرد طلحه و زبير بودند، كه گفتند: ما با تو بيعت كنيم به شرط‍‌ اينكه با تو در امر شريك باشيم. به ايشان گفتم: نه، و لكن شما با من در نيرو و قوت شريكيد و در حال عجز مددكار منيد. پس با اين شرط‍‌ با من بيعت كردند، و اگر امتناع كرده بودند اكراه و اجبارشان نمی‌كردم، چنانچه نسبت به غير ايشان نكردم. و طلحه اميد حكومت يمن داشت، و زبير اميد حكومت عراق داشت، و چون دانستند كه من به آنان حكومت نخواهم داد، به بهانه عمره از من اجازۀ مسافرت خواستند، و در حقيقت قصدشان غدر و مكر بود، پس به عايشه پيوستند و او را با عداوتهائى كه از من در دل داشت بر عليه من بر انگيختند، - و این زنان ناقص ايمان، و ناقص عقل، و ناقص حظ‍‌ هستند، اما نقص ايمانشان براى آنست كه در حال حيض از نماز و روزه محرومند، و اما نقص عقلشان براى آنست كه شهادت ايشان قبول نمی‌شود مگر در دين (قرض) ، و شهادت دو زن برابر يك مرد است، و اما نقص حظشان براى آنست كه میراث ايشان نصف میراث مردان است. و عبد الله بن عامر آنان را به سوی بصره كشانيد، و براى آنان اموال و مردان جنگى ضمانت نمود و متعهد شد، و در حالتى كه آنان عايشه را می‌كشانيدند عايشه ايشان را می‌كشانيد، پس او را پناهگاه خود قرار دادند، و پشت سر او بجنگ پرداختند. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه حدیث ۵۷ (نامه امیرالمومنین ع به مردم مصر؛ ۲) و چه گناهى بزرگتر از اينست كه حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم را از خانۀ او بيرون آوردند و حجاب او را كه خداوند بر او لازم كرده بود كشف نمودند و زنان خود را در خانه‌هاى خود جاى دادند و سه خصلت است كه بازگشت آن بمردم و ضرر آن عايد بخود آنان است: اول خداوند فرموده است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‏ أَنْفُسِكُم‏» (يعنى اى گروه مردمان جز اين نيست كه سركشى شما بر ضرر خود شما است.) دوم فرموده است: «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِه» يعنى پس آن كس كه شكست (عهد را) پس جز اين نيست كه می‌شكند بر ضرر خودش. سوم فرموده است: «وَ لا يَحيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِه‏» (يعنى و فرو نگيرد مكر بد، مگر اهل آن را. ) بتحقيق كه بر من بغى و سركشى نموده، و بيعت مرا شكستند، و با من مكر و خدعه كردند، پس من مبتلا شدم به مورد اطاعت‌ترین شخص در میان مردم، یعنی عايشه دختر ابو بكر [كه هر چه بگويد نظر به اينكه همسر پيامبر و ملقب به ام المومنین است مردم اطاعتش می‌نمايند]، و به شجاع‌ترينِ مردم، یعنی زبير، و به خصومت‌پیشه‌ترینِ مردم، یعنی طلحه. و يعلى بن منبه آنان را به دينارهاى زيادى اعانت و نصرت نمود، به خدا قسم اگر امر بر من مستقر گردد، اموال او را فيء مسلمانان قرار خواهم داد. پس از آن وارد بصره شدند در حالتى كه اهل بصره بر بيعت و طاعت من متفق و مجتمع بودند، و شيعيان من كه خزانه‌دار بيت المال خدا و مسلمانان بودند در آنجا بودند. پس مردم را به شكستن بيعت و مخالفت و عدم طاعت من دعوت نمودند، پس هر كس ايشان را اطاعت كرد كافرش دانستند و هر كس مخالفتشان كرد به قتلش رساندند. پس حكیم بن جبله بر عليه آنان قيام كرد و با آنان مبارزه نمود، پس او را با هفتاد نفر از عبادت‌پیشگان و خاشعان درگاه الهی از اهل بصره به قتل رساندند، اینان کسانی بودند كه آنان را مثفنين (پینه‌بستگان) می‌خواندند، براى اينكه از فطر سجده كف دستهاى ايشان مثل پينۀ سينۀ شتر بود. و يزيد بن حارث يشکرى از بيعت با ايشان امتناع كرد، و خطاب به طلحه و زبير نموده و گفت: از خدا بترسيد، همانا اولِ شما ما را به سوی بهشت كشانيد؛ آخرِ شما ما را بجهنم نكشاند، و ما را تكليف نكنيد كه مدعى را تصديق نموده و بر عليه غائب حكم نمائيم. اما دست راست مرا بيعت با على بن ابى طالب عليه السّلام مشغول داشته است، و دست چپ من فارغ است اگر می‌خواهيد آن را بگيريد، پس گلويش فشردند تا بمرد. و عبد الله بن حكيم تميمى برخواست و گفت: اى طلحه آيا اين نامه را می‌شناسى‌؟ گفت: آرى اين نامۀ من است به سوی تو. گفت: آيا می‌دانى در آن چه نوشته‌ای؟ گفت: آن را براى من بخوان. پس خواند، و در آن عيب عثمان و دعوت به قتل او بود، پس او را از بصره بيرون كردند. و عثمان بن حنيف انصارى کارگزار مرا به مكر و حيله گرفتند و او را مثله نمودند، و تمام موهاى سر و روى او را كندند، و شيعيان مرا گروهى را به قتل صبر و گروهى را بمكر و حيله به قتل رساندند، و گروهى شمشير كشيده و پايدارى كردند تا خدا را ملاقات نمودند. و به خدا قسم، اگر نكشته بودند مگر يك نفر را هر آينه خون ايشان و خون لشكريانشان بر من حلال بود؛ براى اينكه به قتل كشته‌شد‌گان راضى بودند، علاوه بر اينكه بيش از عده‌ای كه با خود آورده بودند كشتند. و بتحقيق كه خداوند شر آنان را زايل نمود پس دورى از رحمت حق باد براى گروه ستمكاران. اما طلحه را مروان با تير زد و بكشت؛ و اما زبير، من فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم را كه فرمود: همانا تو با على جنگ خواهى كرد در حالتى كه در حق او ظلم‌كننده هستى، به يادش آوردم؛ و اما عايشه همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم او را از اين سفر نهى فرموده بود، پس از روى ندامت و پشيمانى از آنچه از او سر زد دست بدندان گزيد. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه حدیث ۵۷ (نامه امیرالمومنین ع به مردم مصر؛ ۳) و این در حالی بود كه طلحه چون در منزل «ذاقار» وارد شد بر پاى خواسته خطبۀ خواند و گفت: اى گروه مردم، ما دربارۀ عثمان بخطا رفتيم، خطائى كه از آن رهائى نيابيم مگر با طلب كردن خون او، و على قاتل اوست و خون عثمان بر گردن اوست، كه اينك با شكاك يمن، و نصاراى قبيلۀ ربيعه، و منافقان قبيلۀ مضر در منزلگاه «دارن» وارد شده است! پس چون اين كلام طلحه و كلام قبيحى از زبير به من رسيد به سوی ايشان فرستادم، و ايشان را به حق محمد صلى الله عليه و آله و سلّم قسم دادم، كه آيا شما با اهل مصر هنگامى كه عثمان را محاصره نموده بودند نزد من نيامديد و گفتيد كه: با ما در قتل عثمان همراهى كن كه ما به غیر از همراهى و مددكارى تو نيروى كشتن او را نداريم و تو خود می‌دانى كه وى ابوذر را از مدينه بيرون كرد، و عمار را بقدرى زد كه به فتق مبتلا شد، و حكم بن ابى‌العاص را پناه داد در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم و ابو بكر و عمر او را طرد كرده بودند، و فاسق به حکم خدا، وليد بن عقبه را عامل خود قرار داد، و خالد بن عرفطۀ عذرى را بر كتاب خدا مسلط‍‌ كرد كه آن را پاره كرده و بسوزانيد. و من در جواب شما گفتم: تمام اينها را می‌دانم و لكن امروز قتل او را صلاح ندانم، و زود است كه دوغ در مشك، كرۀ خود را خارج نمايد (كنايه از آنست كه بزودى نتيجۀ كارها ظاهر گردد و مطلب بر همه كس روشن شود) پس بآنچه گفتم اقرار و اعتراف نمودند. و اما اينكه می‌گویيد: ما طلب خون عثمان نمایيم، همانا دو پسران او عمرو و سعيد حاضرند ايشان را واگذاريد تا خون پدر مطالبه نمايند، چه وقت طايفۀ اسد و طايفۀ تيم اولياء بنى اميه بوده‌اند؟ پس ناچار محكوم شده، و از جواب عاجز ماندند. پس از آن عمران بن حصين خزاعى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم كه در مدح او احاديثى وارد شده است بر پاى خواسته و گفت: اى طلحه و اى زبير! بيعت ما را با على براى بيعت با خود نشكنيد، و ما را از اطاعت على خارج نكنيد، و بر شكستن بيعت او وادارمان منمائيد؛ زيرا كه رضاى خدا در آنست، آيا در خانه‌هاى شما جاى شما نبود كه ام المؤمنين را از خانه‌اش بدر آورده و بدينجا آورديد؟ و شگفت در مخالفت او است با على و مسافرت اوست با شما، پس خود را از ما باز داريد، و از راهى كه آمده‌ايد برگرديد كه ما بندۀ كسى كه غلبه نمايد، و اول كسى كه سبقت گيرد نيستيم. پس طلحه و زبير قصد قتل وى كردند و لكن دست باز داشتند. و بتحقيق كه عايشه در مسیر خود به شك افتاد، و قتال و جنگ در نظرش بزرگ آمده و از آن ترسناك بود، پس كاتب خود عبيدالله بن كعب نمیرى را طلب نموده و گفت: بنويس از عايشه بنت ابى‌بكر الى على بن ابى‌طالب. كاتب او گفت: اين چيزيست كه قلم بآن جارى نگردد. عايشه گفت: براى چه‌؟ گفت: براى اينكه على بن ابى طالب در اسلام اول است، و بدين سبب حق آن است كه در نامه ابتدا بنام او شود. پس عايشه گفت: بنويس: الى على بن ابى طالب من عايشه بنت ابى بكر، اما بعد، همانا من جاهل به قرابت تو با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلّم نيستم، و قدمت تو را در اسلام می‌دانم، و عنایت رسول الله ص به تو را انكار ندارم، و جز اين نيست كه من براى اصلاح میان فرزندان خود بيرون آمده‌ام، و اگر تو از اين دو مرد (طلحه و زبير) دست بازدارى من با تو جنگ ندارم. و اين كلمات را در ضمن كلام بسيارى بود كه نوشته بود، و من به يك حرف هم او را جواب ندادم، و جواب او را براى وقت قتال و جنگ با او به تأخير انداختم. پس چون خداوند براى من خير و خوبى مقدر فرموده و مرا بر آنان غلبه داد، به سوی كوفه رهسپار شدم، و عبد الله بن عباس را به جاى خود گذاشته و بر بصره حكومتش دادم، و وارد كوفه شدم در حالتى كه تمام وجوه، و نواحى و اطراف غير از شام براى من رام شده بود. پس دوست داشتم كه حجت را تمام كرده و عذر خود را بيان نمايم، و امتثال امر خداوند نمايم كه می‌فرمايد: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنين‏». پس جرير بن عبد الله را به سوی معاويه فرستادم که عذری برایش نماند و حجت را بر او تمام كردم، پس نامۀ مرا رد كرد، و حق مرا انكار نمود، و بيعت مرا شكست، و به سوی من فرستاد كه قاتلان عثمان را به نزد من بفرست! پس من به سوی او فرستادم كه: تو را چه كار با قاتلان عثمان؟! فرزندان او از تو اولى و احقند، پس تو و ايشان در طاعت من داخل شويد و پس از آن با آن گروه مخاصمه و محاكمه نمائيد تا اينكه شما و ايشان را بر كتاب خدا وادار نمايم، و در میان شما و ايشان مطابق كتاب خدا حكم نمايم، و گرنه اين خدعه و مكري است مانند خدعه با بچه‌ای كه او را از شير باز دارند. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه حدیث ۵۷ (نامه امیرالمومنین ع به مردم مصر؛ ۴) و چون از اين امر مأيوس شد به سوی من فرستاد كه: شام را در زمان حيات خود براى من قرار ده و اگر موت تو برسد براى احدى بر من حق طاعت و متابعت نباشد، و جز اين نيست كه با اين حيله خواست طاعت مرا از گردن خود خلع نمايد، پس من بناچار از آن امتناع ورزيدم. پس از آن به سوی من فرستاد كه: اهل حجاز بر اهالى شام حكومت داشتند مادامى كه عثمان را نكشته بودند و چون عثمان را كشتند اهل شام بر اهل حجاز حاكم گرديدند! پس جواب او را دادم كه: اگر راست می‌گوئى يك نفر از قريش شام را نام ببر كه شايستۀ خلافت بوده باشد، و مورد قبول شورى بوده باشد، و اگر تو چنین کسی نمی‌يابى، من براى تو از قريش حجاز نام ببرم كسى را كه شايسته و لايق خلافت باشد، و مورد قبول شورى بوده باشد. و من به سوی اهل شام نظر كردم و ديدم كه آنان باقیماندگان جنگ احزاب، و پروانۀ دور آتش، و گرگان طمع‌اند، از هر جانب مردمانى جمع شده‌اند كه شايسته است كه ادب شوند، و به متابعت سنت وادار گردند؛ نه از مهاجرانند و نه از انصارند، و نه از تابعين بإحسان‌اند [اشاره به آیه «والذین اتبعوهم بإحسان»]، پس به طاعت و جماعت و اتحاد دعوتشان نمودم، و آنان ابا و امتناع نمودند، و نخواستند مگر مفارقت و مخالفت را، پس از آن در مقابل مسلمانان قيام نموده و با تير و نيزه آنان را زدند و به قتل رساندند. در اين حال به مبارزۀ با ايشان قيام نمودم، و به جهاد با ايشان پرداختم، پس چون سلاح جنگ ايشان را فرو گرفت، و الم جراحت را چشيدند قرآنها را بر نيزه‌ها بلند كردند و شما را به سوی آن دعوت نمودند. و من شما را خبر دادم كه آنان اهل دين و قرآن نيستند، و از راه كيد و خدعه اين قرآنها را بلند كرده‌اند، پس در قتال و جنگ با ايشان استوار باشيد، و شما گفتيد: از آنان قبول كن و دست از ايشان بازدار؛ كه اگر آنچه در قرآن است قبول كردند و بر حقى كه ما بر آن هستيم اجتماع نموده و موافقت نمودند از آنان قبول كرده و از ايشان دست باز داريم. پس میان شما و ايشان صلح شد بر دو نفر كه در اين كار حكم باشند، و آنچه را قرآن زنده كرده است زنده نمايند و آنچه را قرآن می‌رانده است بميرانند، پس انديشه و رأى آن دو نفر مختلف شد، و حكم هر يك بر خلاف ديگرى واقع شد، و آنچه در قرآن است دور انداختند، و با اينكه خود اهل قرآن بودند با آن مخالفت ورزيدند. پس از آن گروهى، از ما كناره‌گيرى نمودند، و ما هم متعرض آنان نشديم، و تا ما را ترك كرده آنان را واگذاشتيم، تا اينكه در اطراف به فساد و خون‌ريزى پرداختند، و از جمله كسانى كه به قتل رساندند اهل حيره از قبيلۀ بنى اسد بودند، و خباب و پسر و همسر او را، و حارث بن مره عبدى را كشتند. پس فرستاده‌ای به سوی ايشان فرستادم: كه كشندگان برادران ما را به ما بسپاريد. جواب دادند كه: ما همه كشندگان آنان هستيم. پس از آن در مقام جنگ با ما برآمدند، و سواره و پياده به ما حمله‌ور شدند، و خداوند آنان را مغلوب كرد و مانند ساير ستمكاران هلاكشان نمود... 📚كشف المحجة لثمرة المهجة، ص۲۳۵-۲۳۶ و ص۲۵۱-۲۶۴ خلاصه ای از آن در: 📚الغارات (ط - القديمة)، ج‏1، ص199-208؛ 📚شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏6، ص94-100 @yekaye سند و متن حدیث: https://eitaa.com/yekaye/9729
سند و متن حدیث ۵۷ (نامه امیرالمومنین ع به مردم مصر) (۱) قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ فِي كِتَابِ الرَّسَائِلِ: عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بِإِسْنَادِهِ قَالَ: كَتَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ كِتَاباً بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنَ النَّهْرَوَانِ وَ أَمَرَ أَنْ يُقْرَأَ عَلَى النَّاسِ، وَ ذَلِكَ أَنَّ النَّاسَ سَأَلُوهُ عَنْ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ، فَغَضِبَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ قَالَ: «قَدْ تَفَرَّغْتُمْ لِلسُّؤَالِ عَمَّا لَا يَعْنِيكُمْ وَ هَذِهِ مِصْرُ قَدِ انْفَتَحَتْ وَ قَتَلَ مُعَاوِيَةُ ابْنَ خَدِيجٍ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ، فَيَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَعْظَمَهَا بِمُصِيبَتِي بِمُحَمَّدٍ، فَوَ اللَّهِ مَا كَانَ إِلَّا كَبَعْضِ بَنِيَّ، سُبْحَانَ اللَّهِ بَيْنَا نَحْنُ نَرْجُو أَنْ نَغْلِبَ الْقَوْمَ عَلَى مَا فِي أَيْدِيهِمْ إِذْ غَلَبُونَا عَلَى مَا فِي أَيْدِينَا، وَ أَنَا كَاتِبٌ لَكُمْ كِتَاباً فِيهِ تَصْرِيحُ مَا سَأَلْتُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى. فَدَعَا كَاتِبَهُ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِي رَافِعٍ فَقَالَ لَهُ «أَدْخِلْ عَلَيَّ عَشَرَةً مِنْ ثِقَاتِي». فَقَالَ: سَمِّهِمْ لِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فَقَالَ: «أَدْخِلْ أَصْبَغَ بْنَ نُبَاتَةَ، وَ أَبَا الطُّفَيْلِ عَامِرَ بْنَ وَائِلَةَ الْكِنَانِيَّ، وَ رَزِينَ بْنَ حُبَيْشٍ الْأَسَدِيَّ، وَ جُوَيْرِيَةَ بْنَ مُسْهِرٍ الْعَبْدِيَّ، وَ خِنْدَفَ بْنَ زُهَيْرٍ الْأَسَدِىَّ، وَ حَارِثَةَ بْنَ مُضَرِّبٍ الْهَمْدَانِيَّ، وَ الْحَارِثَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَعْوَرَ الْهَمْدَانِيَّ، وَ مِصْبَاحَ النَّخَعِيَّ، وَ عَلْقَمَةَ بْنَ قَيْسٍ، وَ كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ، وَ عُمَيْرَ بْنَ زُرَارَةَ» فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُمْ: «خُذُوا هَذَا الْكِتَابَ، وَ لْيَقْرَأْهُ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي رَافِعٍ وَ أَنْتُمْ شُهُودٌ كُلَّ يَوْمِ جُمُعَةٍ، فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ عَلَيْكُمْ فَأَنْصِفُوهُ بِكِتَابِ اللَّهِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُ»: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، إِلَى شِيعَتِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ،... ... وَ اللَّهِ مَا يَلْزَمُنِي فِي دَمِ عُثْمَانَ تُهْمَةٌ [ثُلْمَةٌ «خ»] مَا كُنْتُ إِلَّا رَجُلًا مِنَ الْمُسْلِمِينَ الْمُهَاجِرِينَ فِي بَيْتِي (كَذَا). فَلَمَّا قَتَلْتُمُوهُ أَتَيْتُمُونِي تُبَايِعُونِّي فَأَبَيْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَبَيْتُمْ عَلَيَّ، فَقَبَضْتُ يَدِي فَبَسَطْتُمُوهَا، وَ بَسَطْتُهَا فَمَدَدْتُمُوهَا ثُمَّ تَدَاكَكْتُمْ عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ عَلَى حِيَاضِهَا يَوْمَ وُرُودِهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّكُمْ قَاتِلِيَّ وَ أَنَّ بَعْضَكُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ، حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ وَ سَقَطَ الرِّدَاءُ، وَ وُطِئَ الضَّعِيفُ وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النَّاسِ بِبَيْعَتِهِمْ إِيَّايَ أَنْ حَمَلَ إِلَيْهَا الصَّغِيرُ وَ هَدَجَ إِلَيْهَا الْكَبِيرُ وَ تَحَامَلَ إِلَيْهَا الْعَلِيلُ وَ حَسَرَتْ لَهَا الْكِعَابُ‏. فَقَالُوا: بَايِعْنَا عَلَى مَا بُويِعَ عَلَيْهِ أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ، فَإِنَّا لَا نَجِدُ غَيْرَكَ وَ لَا نَرْضَى إِلَّا بِكَ، بَايِعْنَا لَا نَفْتَرِقُ وَ لَا نَخْتَلِفُ. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
سند و متن حدیث ۵۷ (نامه امیرالمومنین ع به مردم مصر) (۴) وَ قَتَلُوا شِيعَتِي طَائِفَةً صَبْراً وَ طَائِفَةً غَدْراً، وَ طَائِفَةٌ عَضُّوا بِأَسْيَافِهِمْ حَتَّى لَقُوا اللَّهَ‏ فَوَ اللَّهِ لَوْ لَمْ يَقْتُلُوا مِنْهُمْ إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً لَحَلَّ لِي بِهِ دِمَاؤُهُمْ وَ دِمَاءُ ذَلِكَ‏ الْجَيْشِ لِرِضَاهُمْ به قتل مَنْ قُتِل‏ دَعْ [مَعَ «خ ل»] أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا أَكْثَرَ مِنَ الْعِدَّةِ الَّتِي قَدْ دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ‏ وَ قَدْ أَدَالَ اللَّهُ مِنْهُمْ‏ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏ فَأَمَّا طَلْحَةُ فَرَمَاهُ مَرْوَانُ بِسَهْمٍ فَقَتَلَهُ‏ وَ أَمَّا الزُّبَيْرُ فَذَّكَرْتُهُ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: «إِنَّكَ تُقَاتِلُ عَلِيّاً وَ أَنْتَ ظَالِمٌ لَهُ». وَ أَمَّا عَايِشَةُ فَإِنَّهَا كَانَتْ [ظ] نَهَاهَا رَسُولُ اللَّهِ [صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «خ»] عَنْ مَسِيرِهَا فَعَضَّتْ يَدَيْهَا نَادِمَةً عَلَى مَا كَانَ مِنْهَا. وَ قَدْ كَانَ طَلْحَةُ لَمَّا نَزَلَ «ذَا قَارٍ» قَامَ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا أَخْطَأْنَا فِي عُثْمَانَ خَطِيئَةً مَا يُخْرِجُنَا مِنْهَا إِلَّا الطَّلَبُ بِدَمِهِ، وَ عَلِيٌّ قَاتِلُهُ وَ عَلَيْهِ دَمُهُ، وَ قَدْ نَزَلَ «دارن» [دارا «م»] مَعَ شُكَّاكِ الْيَمَنِ وَ نَصَارَى رَبِيعَةَ وَ مُنَافِقِي مُضَرَ». فَلَمَّا بَلَغَنِي قَوْلُهُ وَ قَوْلٌ كَانَ عَنِ الزُّبَيْرِ قَبِيحٌ‏ بَعَثْتُ إِلَيْهِمَا أُنَاشِدُهُمَا به حق مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ (أَ) مَا أَتَيْتُمَانِي وَ أَهْلُ مِصْرَ مُحَاصِرُوا عُثْمَانَ فَقُلْتُمَا: «اذْهَبْ بِنَا إِلَى هَذَا الرَّجُلِ فَإِنَّا لَا نَسْتَطِيعُ قَتْلَهُ إِلَّا بِكَ. لِمَا تَعْلَمُ أَنَّهُ سَيَّرَ أَبَاذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ، وَ فَتَقَ عَمَّاراً وَ آوَى الْحَكَمَ بْنَ أَبِي الْعَاصِ- وَ قَدْ طَرَدَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏ وَ أَبُوبَكْرٍ وَ عُمَرُ- وَ اسْتَعْمَلَ الْفَاسِقَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ‏ الْوَلِيدَ بْنَ عُقْبَةَ، وَ سَلَّطَ خَالِدَ بْنَ عُرْفُطَةَ الْعَذَرِيَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ يُمَزِّقُهُ وَ يُحْرِقُهُ» فَقُلْتُ: كُلَّ هَذَا قَدْ عَلِمْتُ وَ لَا أَرَى قَتْلَهُ يَوْمِي هَذَا. وَ أَوْشَكَتْ (وَ أَوْشَكَ «خ») سِقَاؤُهُ أَنْ يُخْرِجَ الْمَخْضُ زُبْدَتَهُ‏ فَأَقَرَّا بِمَا قُلْتُ. وَ أَمَّا قَوْلُكُمَا «إِنَّكُمَا تَطْلُبَانِ بِدَمِ عُثْمَانَ» فَهَذَانِ ابْنَاهُ عَمْروٌ وَ سَعِيدٌ فَخَلُّوا عَنْهُمَا يَطْلُبَانِ دَمَ أَبِيهِمَا (وَ) مَتَى كَانَ أَسَدٌ وَ تَيْمٌ أَوْلِيَاءَ بَنِي أُمَيَّةَ، فَانْقَطَعَا عِنْدَ ذَلِكَ. فَقَامَ عِمْرَانُ بْنُ حُصَيْنٍ الْخُزَاعِيُّ، صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ [صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ «مَ»] وَ قَالَ: «يَا هَذَانِ لَا تُخْرِجَانَا بِبَيْعَتِكُمَا مِنْ طَاعَةِ عَلِيٍّ وَ لَا تَحْمِلَانا عَلَى نَقْضِ بَيْعَتِهِ فَإِنَّهَا لِلَّهِ رِضًى، أَمَا وَسِعَتْكُمَا بُيُوتُكُمَا حَتَّى أَتَيْتُمَا بِأُمِّ الْمُؤْمِنِينَ، فَالْعَجَبُ لِاخْتِلَافِهَا إِيَّاكُمَا وَ مَسِيرِهَا مَعَكُمَا، فَكُفَّا عَنَّا أَنْفُسَكُمَا وَ ارْجِعَا مِنْ حَيْثُ جِئْتُمَا، فَلَسْنَا عَبِيْدَ مَنْ غَلَبَ، وَ لَا أَوَّلَ مَنْ سَبَقَ» فَهَمَّا بِهِ ثُمَّ كَفَّا عَنْهُ. وَ كَانَتْ عَايِشَةُ قَدْ شَكَّتْ فِي مَسِيرِهَا وَ تَعَاظَمَتِ الْقِتَالَ‏ فَدَعَتْ كَاتِبَهَا عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ كَعْبٍ النُّمَيْرِيَّ فَقَالَتْ: اكْتُبْ مِنْ عَايِشَةَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‏. فَقَالَ: هَذَا أَمْرٌ لَا يَجْرِي بِهِ الْقَلَمُ. قَالَتْ وَ لِمَ؟ قَالَ: لِأَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فِي الْإِسْلَامِ أَوَّلٌ، وَ لَهُ بِذَلِكَ الْبَدْءُ فِي الْكِتَابِ. فَقَالَتْ: اكْتُبْ «إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ مِنْ عَايِشَةَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ، أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَسْتُ أَجْهَلُ قَرَابَتَكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا قِدَمَكَ فِي الْإِسْلَامِ، وَ لَا غَنَاءَكَ [عَنَاءَكَ «مَ»] مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ مُصْلِحَةً بَيْنَ بَنِيَّ لَا أُرِيدُ حَرْبَكَ إِنْ كَفَفْتَ عَنْ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ» فِي كَلَامٍ لَهَا كَثِيرٍ. فَلَمْ أُجِبْهَا بِحَرْفٍ، وَ أَخَّرْتُ جَوَابَهَا لِقِتَالِهَا. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
سند و متن حدیث ۵۷ (نامه امیرالمومنین ع به مردم مصر) (۳) فَبَايَعْتُكُمْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. دَعَوْتُ‏ النَّاسَ‏ إِلَى‏ بَيْعَتِي‏ فَمَنْ بَايَعَنِي طَائِعاً قَبِلْتُ مِنْهُ، وَ مَنْ أَبَى تَرَكْتُهُ، فَكَانَ أَوَّلُ مَنْ بَايَعَنِي طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ، فَقَالا: «نُبَايِعُكَ عَلَى أَنَّا شُرَكَاؤُكَ فِي الْأَمْرِ». فَقُلْتُ: لَا وَ لَكِنَّكُمَا شُرَكَائِي فِي الْقُوَّةِ وَ عَوْنَايَ فِي الْعَجْزِ فَبَايَعَانِي عَلَى هَذَا الْأَمْرِ، وَ لَوْ أَبَيَا لَمْ أُكْرِهْهُمَا كَمَا لَمْ أُكْرِهْ غَيْرَهُمَا. وَ كَانَ طَلْحَةُ يَرْجُو الْيَمَنَ، وَ الزُّبَيْرُ يَرْجُو الْعِرَاقَ، فَلَمَّا عَلِمَا أَنِّي غَيْرُ مُوَلِّيهِمَا اسْتَأْذَنَانِي لِلْعُمْرَةِ يُرِيدَانِ الْغَدْرَ، فَاتَّبَعَا [فَأَتَيَا «خ»] عَايِشَةَ وَ اسْتَخَفَّاهَا- مَعَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فِي نَفْسِهَا عَلَيَ‏ - وَ النِّسَاءُ نَوَاقِصُ الْإِيمَانِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ؛ نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَلَا شَهَادَةَ لَهُنَّ إِلَّا فِي الدَّيْنِ، وَ شَهَادَةُ امْرَأَتَيْنِ بِرَجُلٍ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِيثِ الرِّجَالِ‏. وَ قَادَهُمَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ إِلَى الْبَصْرَةِ، وَ ضَمِنَ لَهُمَا الْأَمْوَالَ وَ الرِّجَالَ، فَبَيْنَا هُمَا يَقُودَانِهَا إِذْ هِيَ تَقُودُهُمَا (كَذَا) فَاتَّخَذَاهَا فِئَةً يُقَاتِلَانِ دُونَهَا فَأَيُّ خَطِيئَةٍ أَعْظَمُ مِمَّا أَتَيَا، أَخْرَجَا زَوْجَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ بَيْتِهَا فَكَشَفَا عَنْهَا حِجَاباً سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهَا وَ صَانَا حَلَائِلَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا، وَ لَا أَنْصَفَا اللَّهَ وَ لَا رَسُولَهُ مِنْ أَنْفُسِهِمَا ثَلَاثُ [بِثَلَاثِ «مَ»] خِصَالٍ مَرْجِعُهَا عَلَى النَّاسِ- [فِي كِتَابِ اللَّهِ-: الْبَغْيُ وَ الْمَكْرُ وَ النَّكْثُ‏]. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ‏ وَ قَالَ: فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ‏ وَ قَالَ: وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ‏ فَقَدْ بَغَيَا عَلَيَّ وَ نَكَثَا بَيْعَتِي وَ مَكَرَانِي [وَ مَكَرَا بِي «خ»] فَمُنِيتُ بِأَطْوَعِ النَّاسِ فِي النَّاسِ عَايِشَةَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ وَ بِأَشْجَعِ [وَ بِأَنْجَعِ «خ ل»] النَّاسِ الزُّبَيْرِ، وَ بِأَخْصَمِ النَّاسِ طَلْحَةَ بْنِ‏ عُبَيْدِ اللَّهِ، وَ أَعَانَهُمْ عَلَيَّ يَعْلَى بْنُ مُنْيَةَ بِأَصْوُعِ الدَّنَانِيرِ، وَ اللَّهِ لَئِنِ اسْتَقَامَ أَمْرِي لَأَجْعَلَنَّ مَالَهُ فَيْئاً لِلْمُسْلِمِينَ‏. ثُمَّ أَتَوُا الْبَصْرَةَ وَ أَهْلُهَا مُجْتَمِعُونَ عَلَى بَيْعَتِي وَ طَاعَتِي وَ بِهَا شِيعَتِي: خُزَّانُ بَيْتِ مَالِ اللَّهِ وَ مَالِ الْمُسْلِمِينَ فَدَعَوُا النَّاسَ إِلَى مَعْصِيَتِي وَ إِلَى نَقْضِ بَيْعَتِي وَ طَاعَتِي، فَمَنْ أَطَاعَهُمْ أَكْفَرُوهُ وَ مَنْ عَصَاهُمْ قَتَلُوهُ‏. فَنَاجَزَهُمْ حَكِيمُ بْنُ‏ جَبَلَةَ فَقَتَلُوهُ فِي سَبْعِينَ رَجُلًا مِنْ عُبَّادِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ مُخْبِتِيهِمْ يُسَمُّونَ الْمُثَفَّنِينَ كَأَنَّ رَاحَ أَكُفِّهِمْ ثَفِنَاتُ إِبِلٍ‏. وَ أَبَى أَنْ يُبَايِعَهُمْ يَزِيدُ بْنُ الْحَارِثِ الْيَشْكُرِيُّ، فَقَالَ: «اتَّقِيَا اللَّهَ، إِنَّ أَوَّلَكُمْ قَادَنَا إِلَى الْجَنَّةِ فَلَا يَقُودُنَا آخِرُكُمْ إِلَى النَّارِ، فَلَا تُكَلِّفُونَا أَنْ نُصَدِّقَ الْمُدَّعِيَ وَ نَقْضِيَ عَلَى الْغَائِبِ، أَمَّا يَمِينِي فَشَغَلَهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بِبَيْعَتِي إِيَّاهُ وَ هَذِهِ شِمَالِي فَارِغَةٌ فَخُذَاهَا إِنْ شِئْتُمَا». فَخُنِقَ حَتَّى مَاتَ رَحِمَهُ اللَّهُ. وَ قَامَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَكِيمٍ التَّمِيمِيُّ فَقَالَ: «يَا طَلْحَةُ هَلْ تَعْرِفُ هَذَا الْكِتَابَ. قَالَ: نَعَمْ هَذَا كِتَابِي إِلَيْكَ. قَالَ: هَلْ تَدْرِي مَا فِيهِ؟ قَالَ: اقْرَأْهُ عَلَيَّ. [فَقَرَأَهُ‏] فَإِذَا فِيهِ عَيْبُ عُثْمَانَ، وَ دُعَاؤُهُ إِلَى قَتْلِهِ» فَسَيَّرُوهُ مِنَ الْبَصْرَةِ وَ أَخَذُوا عَامِلِي عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ الْأَنْصَارِيَّ غَدْراً فَمَثَّلُوا بِهِ كُلَّ الْمُثْلَةِ، وَ نَتَفُوا كُلَّ شَعْرَةٍ فِي رَأْسِهِ وَ وَجْهِهِ. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
سند و متن حدیث ۵۷ (نامه امیرالمومنین ع به مردم مصر) (۵) فَلَمَّا قَضَى اللَّهُ لِيَ الْحُسْنَى سِرْتُ إِلَى الْكُوفَةِ، وَ اسْتَخْلَفْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ عَلَى الْبَصْرَةِ؛ فَقَدِمْتُ الْكُوفَةَ وَ قَدِ اتَّسَقَتْ لِيَ الْوُجُوهُ كُلُّهَا إِلَّا الشَّامَ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَتَّخِذَ الْحُجَّةَ وَ أُفْضِيَ [وَ أَقْضِيَ «م»] الْعُذْرَ، وَ أَخَذْتُ بِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِين». فَبَعَثْتُ جَرِيرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ إِلَى مُعَاوِيَةَ مُعْذِراً إِلَيْهِ، مُتَّخِذاً لِلْحُجَّةِ عَلَيْهِ، فَرَدَّ كِتَابِي وَ جَحَدَ حَقِّي وَ دَفَعَ بَيْعَتِي وَ بَعَثَ إِلَيَّ أَنِ ابْعَثْ إِلَيَّ قَتَلَةَ عُثْمَانَ، فَبَعَثْتُ إِلَيْهِ: مَا أَنْتَ وَ قَتَلَةَ عُثْمَانَ؟! أَوْلَادُهُ أَوْلَى بِهِ، فَادْخُلْ أَنْتَ وَ هُمْ فِي طَاعَتِي. ثُمَّ خَاصِمِ الْقَوْمَ لِأَحْمِلَكُمْ وَ إِيَّاهُمْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ إِلَّا فَهَذِهِ خُدْعَةُ الصَّبِيِّ عَنْ رِضَاعِ الْمَلِيِ. فَلَمَّا يَئِسَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ، بَعَثَ إِلَيَّ أَنِ اجْعَلِ الشَّامَ لِي حَيَاتَكَ، فَإِنْ حَدَثَ بِكَ حَادِثٌ (حَادِثَةٌ «مَ») مِنَ الْمَوْتِ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ عَلَيَّ طَاعَةٌ، وَ إِنَّمَا أَرَادَ بِذَلِكَ أَنْ يَخْلَعَ طَاعَتِي مِنْ عُنُقِهِ. فَأَبَيْتُ عَلَيْهِ، فَبَعَثَ إِلَيَّ أَنَّ أَهْلَ الْحِجَازِ كَانُوا الْحُكَّامَ عَلَى أَهْلِ الشَّامِ، فَلَمَّا قَتَلُوا عُثْمَانَ صَارَ أَهْلُ الشَّامِ الْحُكَّامَ عَلَى أَهْلِ الْحِجَازِ، فَبَعَثْتُ إِلَيْهِ: إِنْ كُنْتَ صَادِقاً فَسَمِّ لِي رَجُلًا مِنْ قُرَيْشِ الشَّامِ تَحِلُّ لَهُ الْخِلَافَةُ وَ يُقْبَلُ فِي الشُّورَى فَإِنْ لَمْ تَجِدْهُ سَمَّيْتُ لَكَ مِنْ قُرَيْشِ الْحِجَازِ مَنْ يَحِلُّ لَهُ الْخِلَافَةُ وَ يُقْبَلُ فِي الشُّورَى. وَ نَظَرْتُ إِلَى أَهْلِ الشَّامِ فَإِذَا هُمْ بَقِيَّةُ الْأَحْزَابِ فَرَاشُ نَارٍ وَ ذِئَابُ [ذُبَابُ «مَ»] طَمَعٍ تَجَمَّعَ مِنْ كُلِّ أَوْبٍ‏ مِمَّنْ يَنْبَغِي أَنْ يُؤَدَّبَ وَ يُحْمَلَ عَلَى السُّنَّةِ، لَيْسُوا مِنَ (با «م») الْمُهَاجِرِينَ وَ لَا الْأَنْصَارِ، وَ لَا التَّابِعِينَ بِإِحْسَانٍ، فَدَعَوْتُهُمْ إِلَى الطَّاعَةِ وَ الْجَمَاعَةِ فَأَبَوْا إِلَّا فِرَاقِي وَ شِقَاقِي. ثُمَّ نَهَضُوا فِي وَجْهِ الْمُسْلِمِينَ يَنْضَحُونَهُمْ بِالنَّبْلِ وَ يَشْجُرُونَهُمْ بِالرِّمَاحِ‏ فَعِنْدَ ذَلِكَ نَهَضْتُ إِلَيْهِمْ فَلَمَّا عَضَّتْهُمُ السِّلَاحُ وَ وَجَدُوا أَلَمَ الْجِرَاحِ‏ رَفَعُوا الْمَصَاحِفَ يَدْعُوكُمْ (فَدَعَوْكُمْ «م») إِلَى مَا فِيهَا. فَأَنْبَأْتُكُمْ أَنَّهُمْ لَيْسُوا بِأَهْلِ دِينٍ وَ لَا قُرْآنٍ، وَ إِنَّمَا رَفَعُوهَا مَكِيدَةً وَ خَدِيعَةً فَامْضُوا لِقِتَالِهِمْ، فَقُلْتُمْ اقْبَلْ مِنْهُمْ وَ اكْفُفْ عَنْهُمْ فَإِنَّهُمْ إِنْ أَجَابُوا إِلَى مَا فِي الْقُرْآنِ جَامَعُونَا عَلَى مَا نَحْنُ عَلَيْهِ مِنَ الْحَقِ‏ فَقَبِلْتُ مِنْهُمْ وَ كَفَفْتُ عَنْهُمْ‏ فَكَانَ الصُّلْحُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ عَلَى رَجُلَيْنِ حَكَمَيْنِ لِيُحْيِيَا مَا أَحْيَاهُ الْقُرْآنُ، وَ يُمِيتَا مَا أَمَاتَهُ الْقُرْآنُ، فَاخْتَلَفَ رَأْيُهُمَا وَ اخْتَلَفَ حُكْمُهُمَا فَنَبَذَا مَا فِي الْكِتَابِ وَ خَالَفَا مَا فِي الْقُرْآنِ وَ كَانَا أَهْلَهُ‏. ثُمَّ إِنَّ طَائِفَةً اعْتَزَلَتْ فَتَرَكْنَاهُمْ مَا تَرَكُونَا حَتَّى إِذَا عَاثُوا فِي الْأَرْضِ‏ يُفْسِدُونَ وَ يَقْتُلُونَ، وَ كَانَ فِيمَنْ قَتَلُوهُ أَهْلُ مِيرَةٍ مِنْ بَنِي أَسَدٍ وَ خَبَّاباً وَ ابْنَهُ وَ أُمَّ وَلَدِهِ وَ الْحَارِثَ بْنَ مُرَّةَ الْعَبْدِيَ‏ فَبَعَثْتُ إِلَيْهِمْ، دَاعِياً فَقُلْتُ ادْفَعُوا إِلَيْنَا قَتَلَةَ إِخْوَانِنَا، فَقَالُوا: كُلُّنَا قَتَلَتُهُمْ؛ ثُمَّ شَدَّتْ إِلَيْنَا [عَلَيْنَا «مَ»] خَيْلُهُمْ وَ رِجَالُهُمْ فَصَرَعَهُمُ اللَّهُ مَصَارِعَ الظَّالِمِينَ... 📚كشف المحجة لثمرة المهجة، ص۲۳۵-۲۳۶ و ص۲۵۱-۲۶۴ خلاصه ای از آن در: 📚الغارات (ط - القديمة)، ج‏1، ص199-208؛ 📚شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏6، ص94-100 @yekaye
☀️۵۸) امیرالمومنین ع در فرازی از خطبه معروف به خطبه قاصعه فرمودند: همانا خداى سبحان مردم دوران گذشته را كه پيش از شمايند از رحمت خود دور نفرمود، جز براى آنكه امر به معروف را واگذاشتند، و مردمان را از منكر باز نداشتند. پس خدا نابخردان آنان را لعنت كرد به خاطر ارتکاب گناهان؛ و خردمندان‌شان را به خاطر رها کردن نهی از منکر. هان! بدانيد كه شما رشته پيوند با اسلام را گسستيد، و حدود آن را شكستيد، و احكام آن را كار نبستيد. بدانيد كه خدا مرا فرموده است با اهل تجاوز و پيمان‌شکنی و فساد در زمين پيكار كنم. امّا با پيمان‌شکنان (ناکثین) پس با آنان جنگيدم؛ و اما ستمکاران (قاسطین)، پس با آنان جهاد نمودم؛ و اما از دين بيرون شدگان (مارقین) پس آنان را خوار و زبون ساختم. امّا شيطان ردهه*، به جاى من، بانگى‏كار او را بسنده گرديد چنانكه از آن بانگ آواى طپيدن دل و لرزه سينه خود را شنيد. و اندكى از تجاوزكاران مانده‌اند، و اگر خدا مرا رخصت داد كه بر ايشان بتازم، آنان را براندازم، جز تنى چند كه در اين سوى و آن سوى شهرها بمانند. * ردهه، گودی‌ای در کوه است که در آن آب جمع می‌شود؛ و شیطان ردهه، ‌اشاره به حرقوص بن زهیر معروف به ذوالثدیه است که در جنگ نهروان به بانگ یکی از اصحاب حضرت امیر ع در گودالی افتاد و به هلاکت رسید و احادیث منابع اهل سنت درباره او در شماره ۵۰-۵۳ گذشت. 📚نهج‌البلاغه، خطبه 192 و من خطبة له ع تسمی القاصعة ...إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ [الْقُرُونَ الْمَاضِيَةَ] بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اللهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي‏. أَلَا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلَامِ وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ وَ أَمَتُّمْ أَحْكَامَهُ أَلَا وَ قَدْ أَمَرَنِيَ اللهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْيِ وَ النَّكْثِ وَ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ فَأَمَّا النَّاكِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ وَ أَمَّا الْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ وَ أَمَّا شَيْطَانُ الرَّدْهَةِ فَقَدْ كُفِيتُهُ بِصَعْقَةٍ سُمِعَتْ لَهَا وَجْبَةُ قَلْبِهِ وَ رَجَّةُ صَدْرِهِ‏ وَ بَقِيَتْ بَقِيَّةٌ مِنْ أَهْلِ الْبَغْيِ وَ لَئِنْ أَذِنَ اللهُ فِي الْكَرَّةِ عَلَيْهِمْ لَأُدِيلَنَّ مِنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَشَذَّرُ فِي أَطْرَافِ الْبِلَادِ تَشَذُّراً. @yekaye
☀️۵۹) از امیرالمؤمنین ع روایت شده است که در یکی از خطبه‌های خود فرمودند: ای مردم! سخنم را بشنوید و در آن بیندیشید که زمان جدایی نزدیک است. من امامِ خلایق، و وصیِ بهترینِ مخلوقات، و همسرِ سرورِ زنانِ این امت، و پدرِ عترتِ طاهره و ائمه‌ی هدایتگرم؛ من برادر رسول الله ص و وصی او و ولیّ او و وزیر او و همراه او و برگزیده او و دوست او و رفیق صمیمی اویم؛ من امیر مؤمنان و پیشوای سفیدرویان و سرور اوصیا هستم! جنگ با من جنگ با خداست و مسالمت با من مسالمت با خداست و اطاعت از من اطاعت از خداست و ولایت من ولایة الله است و شیعه من اولیاء الله‌اند و یاران من یاران خدایند. به کسی که مرا آفرید در حالی که چیزی نبودم سوگند، که قطعا مستحفظان [= کسانی که اهل حفظ و خلوت‌اند] از اصحاب رسول الله ص می‌دانستند که همانا ناکثان (پیمان‌شکنان) و قاسطان (ستم‌پیشگان) و مارقان (از دین‌خارج‌شدگان) بر زبان پیامبر اکرم ص لعن شدند و قطعا کسی که افترا زند زیان بیند. 📚الأمالي( للصدوق)، ص605-606 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رِضْوَانُ اللهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا الْمُنْذِرُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي بَعْضِ خُطَبِهِ: أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ اعْقِلُوهُ عَنِّي فَإِنَّ الْفِرَاقَ قَرِيبٌ أَنَا إِمَامُ الْبَرِيَّةِ وَ وَصِيُّ خَيْرِ الْخَلِيقَةِ وَ زَوْجُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ أَبُو الْعِتْرَةِ الطَّاهِرَةِ وَ الْأَئِمَّةِ الْهَادِيَةِ. أَنَا أَخُو رَسُولِ اللهِ وَ وَصِيُّهُ وَ وَلِيُّهُ وَ وَزِيرُهُ وَ صَاحِبُهُ وَ صَفِيُّهُ وَ حَبِيبُهُ وَ خَلِيلُهُ. أَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ حَرْبِي حَرْبُ اللهِ وَ سِلْمِي سِلْمُ اللهِ وَ طَاعَتِي طَاعَةُ اللهِ وَ وَلَايَتِي وَلَايَةُ اللهِ وَ شِيعَتِي أَوْلِيَاءُ اللهِ وَ أَنْصَارِي أَنْصَارُ اللهِ. وَ الَّذِي خَلَقَنِي وَ لَمْ أَكُ شَيْئاً، لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللهِ مُحَمَّدٍ ص أَنَّ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ مَلْعُونُونَ عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ ص الْأُمِّيِّ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى.‏ @yekaye
☀️۶۰) الف. از امیرالمؤمنین ع درباره جنگیدن ایشان با کسانی که با آنان جنگید روایت شده که فرمودند: من جز قتال با آنان یا کفر بدانچه خداوند بر حضرت محمد ص نازل کرده است چاره‌ای نداشتم! 📚دعائم الإسلام، ج‏1، ص388 قال علی ص فیما رویناه عنه و ذكر قتال من قاتله منهم فَقَالَ: مَا وَجَدْتُ إِلَّا قِتَالَهُمْ أَوِ الْكُفْرَ بِمَا أَنْزَلَ اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ ص‏. 💢سند و متن کامل این روایت در الأمالی (للمفید)، ص153-154 آمده است و این مطلب در کتب اهل سنت هم آمده است (مثلا در تاريخ دمشق (ابن عساكر) (ج42، ص473 و ۴۷۴) با دو سند متفاوت از طریق اصبغ بن نباته و مارق عابدی ). ابن شهر آشوب در مناقب آل أبي طالب ع، ج‏3، ص21۷ ابراز می‌دارد که ابن مردویه (مفسر معروف اهل سنت؛ که کتاب تفسیر وی اکنون موجود نیست) این سخن را ناظر به جنگ صفین دانسته و آن را با ۱۵ طریق از امیرالمؤمنین ع روایت کرده است! اما در نقلی که در تفسير قمي آمده معلوم می‌شود این سخن حضرت امیر درباره هرسه گروه، و اتفاقا شأن نزولش در جنگ جمل بوده است: ☀️ب. از امیرالمؤمنین ع روایت شده است که در جنگ جمل فرمود: به خدا سوگند با این گروه پیمان‌شکن نجنگیدم مگر بر اساس آیه‌ای از کتاب خداوند عز و جل که می‌فرماید: «و اگر بعد از عهدشان پیمان‌شان را شکستند و در دين شما طعنه زدند» تا آخر آیه (توبه/۱۲). و نیز امیرالمؤمنین ع در خطبه معروف به خطبة الزهراء [خطبه۱۰۹ نهج‌البلاغه] فرمود: و به خدا سوگند رسول الله ص بارها، نه یک بار و دوبار و سه بار و چهار بار، با من عهد بست و به من فرمود: ای علی! قطعا تو بعد از من با ناکثین (پیمان‌شکنان) و مارقین (از دین‌خارج‌شدگان) و قاسطین (ستم‌پیشگان) خواهی جنگید. پس آیا انتظار دارید که آنچه رسول الله ص به من دستور فرموده را ضایع کنم یا اینکه بعد از اسلامم کافر شوم؟! 📚تفسير القمي، ج‏1، ص283 وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَوْمَ الْجَمَلِ: وَ اللهِ مَا قَاتَلْتُ هَذِهِ الْفِئَةَ النَّاكِثَةَ إِلَّا بِآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ اللهُ: «وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ». فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي خُطْبَتِهِ الزَّهْرَاءِ: وَ اللهِ لَقَدْ عَهِدَ إِلَيَّ رَسُولُ اللهِ ص غَيْرَ مَرَّةٍ وَ لَا اثْنَتَيْنِ وَ لَا ثَلَاثٍ وَ لَا أَرْبَعٍ؛ فَقَالَ يَا عَلِيُّ! إِنَّكَ سَتُقَاتِلُ بَعْدِيَ النَّاكِثِينَ وَ الْمَارِقِينَ وَ الْقَاسِطِينَ أَ فَأُضِيعُ مَا أَمَرَنِي بِهِ رَسُولُ اللهِ ص أَوْ أَكْفُرُ بَعْدَ إِسْلَامِي‏. @yekaye
☀️۶۱) از امام صادق ع روایت شده است که درباره کسانی که با حضرت علی ع جنگیدند فرمود: جرم آنان از کسانی که با رسول الله ص جنگیدند بیشتر بود. گفته شد: یا ابن رسول الله! چگونه چنین است؟ فرمود: زیرا آنان در جاهلیت بودند ولی اینان قرآن را خوانده بودند و فضل صاحبان فضل را می‌شناختند؛ و بعد از بصیرت بود که کردند آنچه کردند. 📚دعائم الإسلام، ج‏1، ص388؛ 📚مناقب آل أبي طالب ع (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص218 وَ رُوِّینَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی ص أَنَّهُ ذَكَرَ الَّذِینَ حَارَبُوا عَلِیاً ص فَقَالَ: أَمَا إِنَّهُمْ أَعْظَمُ جُرْماً مِمَّنْ حَارَبَ رَسُولَ اللهِ ص. قِیلَ لَهُ: وَ كَیفَ ذَلِكَ یا ابْنَ رَسُولِ اللهِ ص؟ قَالَ: لِأَنَّ أُولَئِكَ كَانُوا جَاهِلِیةً وَ هَؤُلَاءِ قَرَءُوا الْقُرْآنَ وَ عَرَفُوا فَضْلَ أُولِی الْفَضْلِ فَأَتَوْا مَا أَتَوْا بَعْدَ الْبَصِیرَةِ. @yekaye