eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹بئْسَ ▪️درباره ماده «بأس» اغلب بر این باورند که در اصل به معنای شدت و سختی‌‌ای است که ناخوشایند است 📚(كتاب العین، ج‏7، ص31۶ ؛ معجم مقاییس اللغه، ج‏1، ص328 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۵۳؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏1، ص207 ). ▫️اما حسن جبل هم معنای محوری این ماده را تندی یا خشکی‌ای که درون چیزی یا در محدوده آن پدید آمده باشد می داند 📚(المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۱۸ ) ▫️و عسکری هم اصل این ماده را به معنای «خوف» معرفی می‌کند؛ و هرچند به تفاوت آن با خوف اذعان دارد؛ اما این تفاوت را به طور واضحی بیان نمی‌کند؛ صرفا اشاره می‌کند که تعابیری همچون «لا بأس علیک» را نمی‌توان با «لا خوف علیک» جایگزین کرد و یا اینکه «بأس» گاهی به معنای «إثم: گناه» می‌آید چنانکه «لا بأس بکذا» به معنای اینکه «این کار گناه ندارد» به کار می‌رود (الفروق فی اللغة، ص192 ) ویا بیان داشته که «بأس» در خصوص اموری همچون سلاح و مانند آن به کار می‌رود و مجازا در معنای خوف به کار می‌رود 📚(الفروق فی اللغة، ص238 ) 🔸این ماده به عنوان اسم به سه صورت: ▪️«بُؤْس» [در قرآن [در قرائت حفص از عاصم] اصلا به کار نرفته است] و ▪️«بَأْس» [وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْس، بقره/۱۷۷؛ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَكُفَّ بَأْسَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْكيلاً، نساء/84؛ وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ، انعام/۶۵؛ حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا، انعام/148؛ لِيُنْذِرَ بَأْساً شَديداً مِنْ لَدُنْهُ، کهف/۲؛ وَ لا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَليلاً، احزاب/18؛ وَ سَرابيلَ تَقيكُمْ بَأْسَكُمْ، نحل/۸۱؛ وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ، انبیاء/۸۰؛ فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ، انبیاء/12؛ فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكينَ، غافر/84؛ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا، غافر/۸۵؛ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا، غافر/۲۹؛ عِباداً لَنا أُولي‏ بَأْسٍ شَديدٍ، اسراء/5؛ قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَديدٍ، نمل/33؛ سَتُدْعَوْنَ إِلى‏ قَوْمٍ أُولي‏ بَأْسٍ شَديدٍ، فتح/۱۶؛ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ، حدید/۲۵؛ ٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَديدٌ، حشر/۱۴] و ▪️«بَأْسَاء» [وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ‏، بقرة/177؛ْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا، بقره/۲۱۴؛ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ، أنعام/42] به کار می‌رود؛ 🔸درباره تفاوت اینها: ▫️خلیل بر این باور است که «بأساء» اسمی است که هم برای جنگ و هم برای مشقت و ضرر به کار می‌رود (كتاب العین، ج‏7، ص31۶ )؛ ▫️راغب معتقد است که «بُؤْس» بیشتر در خصوص فقر و جنگ به کار می‌رود، اما «بَأْس» و «بَأْسَاء» عمدتا در مقام خشم گرفتن و غلبه و قهر (مفردات ألفاظ القرآن، ص153 ) ▫️ولی ابن فارس بر این باور است که «بَأس» در مورد جنگ و سختی‌های مربوط به جنگ و «بؤس» در مورد شدت و سختی مربوط به معیشت به کار می‌رود (معجم مقاییس اللغه، ج‏1، ص328 ). ▫️مرحوم مصطفوی هم همراستا با ابن فارس چنین بیان داشته است که حرکت فتحه [بأس] بر انتساب محض دلالت دارد و این مناسب با ظهور و اختیار است مانند جنگ و عذاب [که اموری آشکار و اختیاری‌اند]؛ و کلمه «بأساء» ‌به اقتضای وزنش حالت شدیدتر از بأس است؛ اما حرکت ضمه ظهور در بازگشت و نقض شدن [انتقاض] دارد که تناسب دارد با ثبوت در ذات و همواره ملازم چیزی بودن، آن گونه که در فقر و نیازمندی شدید و ابتلاء دیده می‌شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏1، ص207 ). وی همچنین با توجه به تقابل بأساء با ضراء در آیات متعدد توضیح می‌دهد که «بأساء» ناظر به شدت و سختی درونی است و ضراء شدت و سختی‌ای است که از بیرون بر شخص وارد می‌شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏1، ص208 ) ▪️«بَائِس» (وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقيرَ؛ حج/28) شخصی است که بلا و مصیبتیی بر او نازل شده که وی را سزاوار ترحم کرده است (كتاب العین، ج‏7، ص316 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏1، ص207 ) ▪️این ماده وقتی به باب افتعال می‌رود (قالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَعْمَلُون‏؛ یوسف/۶۹) به معنای گرفتن و کسب «بؤس» است؛ یعنی غمگین و ناراحت شدن (معجم مقاییس اللغه، ج‏1، ص328 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص153 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏1، ص207 ) @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح ماده «بأس» ▪️از کاربردهای معروف این ماده کاربرد آن به صورت «بِئْسَ» است که حالت اسم فعل دارد و نقطه مقابل «نِعْمَ» است (به معنای «چه بد» در مقابل «چه خوب») و دلالت بر بدبختی و دور شدن از خوبی دارد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۱۹ ). این تعبیر غالبا به صورت مبنی بر نصب می‌آید (که تمام کاربردهای قرآنی‌اش بدین صورت است) و اما در زبان عرب گاه به صورت به صورت معرب (بئسوا و نعموا) به کار رفته است (كتاب العین، ج‏7، ص316 ). اگر کلمه‌ای که بعد از این کلمه می‌آید معرفه باشد مرفوع می‌شود؛ مانند بئس الرجلُ زیدٌ؛ که این در قرآن کریم بسیار شایع است: «ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ» (بقره/126)؛ «تُحْشَرُونَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ» (آل‌عمران/12)؛ «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإيمانِ» (حجرات/11)؛ ‌«مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمينَ» (آل‌عمران/151)؛ «فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ» (هود/98)؛ «وَ أُتْبِعُوا في‏ هذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ» (هود/99)؛ «جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ» (ابراهیم/29)؛ «كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً» (رعد/29)؛ «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ» (جمعه/5)؛ «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ» (بقره/۹۰)؛ «قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ» (بقره/93)؛ «قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُوني‏ مِنْ بَعْدي» (اعراف/۱۵۰)؛ «وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ» (آل عمران/187)؛ «حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْني‏ وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرينُ» (زخرف/38)؛ «وَ تَرى‏ كَثيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» (مائده/62)؛ «لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ» (مائده/63)؛ «كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ» (مائده/79)؛ «تَرى‏ كَثيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ» (مائده/80)؛ «يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشيرُ» (حج/13) و اگر کلمه بعد از آن نکره باشد منصوب می‌شود؛ مانند بئس رجلا؛ که در قرآن کریم یک مورد چنین به کار رفته است: «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً» (رعد/50) (مفردات ألفاظ القرآن، ص153-154 ) ▪️در مورد کلمه «بئیس» [أَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِیسٍ‏؛ اعراف/۱۶۵] خلیل بر این باور است که کلمه «بِئْسَ» (و نیز «نِعمَ») بخواهد به صورت نعت و صفت به کار رود به وزن فعیل (بئیس و نعیم) می‌رود (كتاب العین، ج‏7، ص316-317 ) هرچند بسیاری بئیس را از همان بأس یا بؤس دانسته‌اند (مثلا مفردات ألفاظ القرآن، ص153 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏1، ص208 ) 📿ماده «بأس» و مشتقات آن جمعا ۷۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است. 📖اختلاف قرائت ▪️در اکثر قراءات به همین صورت «بِئْسَ» قرائت شده است؛ ▪️اما در روایت ورش از قرائت نافع (مدینه) و نیز روایتی از ابوعمرو (بصره) و برخی از قرائات عشر (ابوجعفر) و طریقی (طریق محمد بن شمونی از اعشی از ورش) از روایت شعبه از عاصم (کوفه) و برخی روایات غیرمشهور (أصبهانی و أزرق) و نیز در قرائت حمزه (کوفه) در هنگام وقف، با ابدال همزه به «ی» به صورت «بیس»‌قرائت شده است. 📚معجم القراءات ج۹، ص۸۶ @yekaye
🔹الاِسْمُ در خصوص کلمه «إسم» قبلا بیان شد که ▪️اگر مبنای کسانی که اشتقاق کبیر را قائلند و اصل کلمات را از دو حرف می‌دانند بپذیریم (که عموما حروف والی – یعنی حروف «و» «ا» «ی»- و حرف همزه را جزء‌حروف اصلی حساب نمی‌آورند) کلماتی که از ماده‌های «سمو» (مثل «سماء»)، «وسم» (مثل «متوسمین»)، «سوم» (مثل «سیماهم» و «تسیمون») و «سمم» (مثل «سمّ» و «سموم») و «سئم» [یا: «‌سؤم»] (مثل «یسئمون») و «أسم» (مثل «أسامه») را باید کاملا مرتبط با هم معنا کرد و از این رو، در خصوص کلمه «إسم» هم باید ارتباطش با همه اینها را لحاظ کرد [که در میان اینها، فقط آخرین مورد است که در قرآن هیچ مصداقی ندارد؛ ‌مگر اینکه «إسم» را از همین ماده بدانیم؛ که کسی یافت نشد که بدین سخن قائل شده باشد]. ▪️‌اما بر اساس مبنای رایج که سه حرف را محور ماده اصلی قرار می‌دهد در باب اینکه «إسم» مشتق از کدام ماده است اکثر اهل لغت بر این باورند که همزه ابتدایی «اسم» همزه وصل است و اصل این کلمه مشتق از ماده «سمو» است؛ ▫️فقط در این میان مرحوم مصطفوی در عین اینکه قبول دارد همزه ابتدایی «اسم» همزه وصل و برای تسهیل تلفظ است، بر این باور است که اصل «اسم» از کلمه «شما» در زبانهای آرامی‌و عبری وارد زبان عربی شده و ربطی به ماده «سمو» ندارد؛ و وقتی معرب شده حرف «ی» در انتهایش افزوده شده؛ و شاهد این مدعا را این دانسته که کلمه «إسم» در زبان عربی ‌به صورتهای «سِم» و «سُم» و «سَم» و «أُسْم» هم بیان شده است. چیزی که موضع ایشان را تضعیف می‌کند این است که ایشان خود «سمو» را هم از «شیما»ی آرامی‌می‌دانند و این شباهت «شیما» و «شما» کاملا می‌تواند شبیه شباهت «سمو» و «اسم» در عربی باشد؛‌ و شاهد ایشان هم برای مدعتیشان شاهد چندان قوی‌ای نیست. ▪️البته در میان قدمای اهل کوفه بوده‌اند کسانی که اصل آن را از ماده «وسم» می‌دانستند؛ ‌اما این دیدگاه بشدت مورد نقد و طرد واقع شده است بدین بیان که اگر از این ماده بود باید اسم مصغر آن «وُسَیمٌ» گفته می‌شد، نه «سُمَی»؛ و جمع آن به صورت «أَوْسَام» می‌آمد، نه «اسماء» (که از این جهت شبیه «قِنْو» و «أَقْناء» است) و «اسامی»؛ و نامیدن یک نفر را با تعبیر «وَسَمْتُهُ» بیان می‌کردیم نه «أَسْمَیتُهُ». در ۴۰ عنوان کتاب لغتی که در نرم‌افزارهای نور موجود است هیچیک بحث «اسم» را ذیل ماده «وسم» نیاورده‌اند و فقط یک مورد بود که ممکن است چنین برداشتی شود و آن هم کتاب ابن درید (م۳۲۱) است (جمهرة اللغة، ج‏۲، ص۱۰۷۴) که به نظر می‌رسد سخن وی نیز از این باب است که دو حرف «س» و «م» را محور قرار داده و تمام مشتقات فوق را یک جا مورد بحث قرار داده است. در واقع، در عنوان‌گذاری‌های متاخر این کتاب، کلمه «اسم» ذیل «وسم» قرار گرفته است؛ اما اگر این عنوان‌بندی‌ها و پاراگراف‌بندیهایی که توسط متاخرین روی کتاب انجام شده برداشته شود چنین برداشتی رخ نخواهد داد. (بویژه اگر اشتقاق کبیر را مبنا قرار دهیم بعید نیست سخن منسوب به کوفیان هم برقرار کردن نسبت بین «وسم» و «اسم» بوده باشد، نه لزوما این را ذیل آن بردن.) ▪️درباره معنای اصلی ماده «سمو» گفته‌اند دلالت دارد بر علو؛ و به تعبیر دیگر، دلالت دارد بر رفعت چیزی و شاخص و کاملا آشکار بودنش و علو آن نسبت بدانچه تحت آن؛ و از آنجا که «سماءِ» هر چیزی، به بالای آن گفته می‌شود برخی معتقدند که اصل ماده «سمو» هر آن چیزی است که رفعتی یافته و فوق چیز دیگر و محیط بر آن باشد؛ و از آنجا که در زبانهای آرامی‌و عبری و سریانی کلمه «شماء» به همین معنای «سماء» به کار رفته این احتمال منتفی نیست که این لفظ با همین معنا از آن زبانهای دیگر به زبان عربی وارد شده باشد. ▪️در هر صورت چنانکه اشاره شد اغلب اهل لغت «اسم» را برگرفته از ماده «سمو» که به معنای علو و رفعت و بالاتر بودن است می‌دانند؛ «اسم» هر چیز آن چیزی است که ذات و خود آن چیز را با آن می‌شناسند و درباره چرایی این وجه تسمیه گفته‌اند که چون به وسیله آن است که ذکر و یاد مسمی (آن چیزی که این اسم اوست) بالا می‌آید و شناخته می‌شود و تاکید کرده‌اند که دلالت اسم بر مسمی دلالت اشاره است نه دلالتی توصیفی؛ [یعنی اگر مثلا اسم یک نفر «زیبا»‌ است معلوم نیست که واقعا شخص زیبابی باشد] @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح کلمه «اسم» 🔸اساسا در تفاوت «اسم» و «لقب» و «صفت» گفته‌اند که ▫️اسم آن چیزی است که بر یک معنای مفرد دلالت دارد و دلالتش دلالت اشاره است همانند عَلَم و پرچمی‌که نصب می‌شود تا فقط دلالت بر صاحب خود کند؛ ▫️اما «لقب» آن اسمی است که شخص مورد نظر بعد از نامیده شدن اولش بدان معروف می‌شود؛ ▫️اما «صفت» (یا «وصف») آن چیزی است که توضیحی درباره شخص مورد نظر می‌دهد و می‌تواند متصف به صدق و کذب شود؛ در حالی که در مورد اسم صدق و کذب معنی ندارد. البته می‌توان گفت تعبیر «صحیح» و «درست» (در مقابل «غلط» و «نادرست») به دو معنا به کار می‌رود؛ یک در همین کاربرد اشاره‌ای که در این معنا می‌توان گفت که فلان اسم یا لقب برای فلانی صحیح یا غلط است (به این معنا که واقعا این اسم اوست یا خیر) و دیگری معنایی که یک نحوه مباینت از موصوف خود دارد و حالت حکایتگری از (نه فقط اشاره به) موصوف خود دارد و او را شرح می‌دهد و از این جهت است که قابلیت صدق و کذب پیدا می‌کند. این مسأله موجب شده که نه‌تنها بین مفسران بلکه بین اهل لغت هم بحث و بررسی‌های جدی‌ای در خصوص «اسماء الله» رخ دهد؛ که اسم در مورد خداوند به چه معناست؛ و ضمنا یکی از نکات بحث‌برانگیز درباره کلمه «اسم» این است که چرا در قرآن کریم هرف همزه ابتدایی آن هنگام اتصال به حرف «ب» در «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» افتاده است؛ که چون در این آیه محل نیاز نیست به همان بحث قبلی ارجاع می‌شود. 🔖جلسه ۱۰۴۱ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-74/ @yekaye
🔹لَمْ یتُبْ قبلا بیان شد که ▪️ماده «توب» در اصل به معنای رجوع و بازگشت می‌باشد که غالبا در مورد رجوع از گناه به کار می‌رود. ▫️وقتی این کلمه در مورد انسان به کار می‌رود به معنای رجوع انسان از گناهان به سوی خداست و لذا غالبا با حرف اضافه «الی» می‌آید (تاب الی الله)؛ ▫️اما وقتی در مورد خدا به کار می‌رود، با تعبیر «علی» می‌آید (تاب الله علی عبده) که به معنای این است که خداوند از موضع بالا و البته با فضل و رحمت و مغفرتش به جانب بنده‌اش برمی‌گردد. تعبیر «تاب الله علیه» را غالبا به معنای «خدا توبه‌اش را پذیرفت» دانسته‌اند و برخی آن را به معنای «اعطای توفیق توبه از جانب خداوند» معرفی کرده‌اند و حق این است که در هر دو معنا به کار می‌رود؛ و در قرآن کریم هم مواردی به وضوح در معنای اول (فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یتُوبُ عَلَیهِ؛ مائده/۳۹) و مواردی به وضوح در معنای دوم (تابَ عَلَیهِمْ لِیتُوبُوا؛ توبه/۱۱۸) و در مواردی دوبار در یک آیه و ظاهرا هربار به یکی از این دو معنا به کار رفته است (لَقَدْ تابَ اللهُ عَلَی النَّبِی وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فی‏ ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ یزیغُ قُلُوبُ فَریقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَیهِ؛ توبه/۱۱۷). 🔖جلسه ۲۲۷ http://yekaye.ir/al-baqarah-2-37/ @yekaye
🔹الظَّالِمُونَ قبلا بیان شد که ▪️ماده «ظلم» در اصل بر دو معنا دلالت می‌کند: یکی ظلمت و تاریکی در مقابل نور و روشنایی؛ و دیگری قرار دادن چیزی در غیر جایگاه اصلی خود، که ظلم و ستم از این معنای دوم است؛ و معنای دوم آن (قرار ندادن چیزی در جای خود) بقدری عام است که حتی در مورد زمینی که در محصول مناسب نمی‌دهد هم به کار رفته است: «كِلْتَا الْجَنَّتَینِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیئاً» (کهف/۳۳). در این میان، مرحوم مصطفوی معتقد است معنای اول هم به این معنای دوم برمی‌گردد، با این توجیه که اصل در عالم بر نور و روشنایی است و ظلمت و تاریکی، نبودن این اصل در جایگاه خود است. ▪️«ظُلْمَة» که جمع آن «ظلمات» می‌شود را خداوند برای اشاره به جهل و شرک و فسق به کار برده است؛ همان گونه که برای مقابلات اینها از تعبیر «نور» استفاده کرده است. و گاه تعبیر «در ظلمات بودن» و «کوری» به جای هم به کار می‌رود چنانکه در جایی می‌فرماید «كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ»‏(أنعام/۱۲۲) و در جای دیگر می‌فرماید «كَمَنْ هُوَ أَعْمی»‏ (رعد/۱۹) و یا در جایی می‌فرماید «وَ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِی الظُّلُماتِ»‏(أنعام/۳۹) و در جای دیگر می‌فرماید «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْی» (بقرة/۱۸). ▪️همچنین تعبیر «أَظْلَمَ» (إِذا أَظْلَمَ عَلَیهِمْ قامُوا؛ بقره/۲۰) به معنای «در ظلمت واقع شدن» است و با اینکه به باب افعال رفته اما ظاهرا فعل لازم است و شاهدش اینکه اسم فاعل آن «مُظلِم» به معنای کسی است که در ظلمت واقع شده است (وَ آیةٌ لَهُمُ اللَّیلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهار فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ‏؛ یس/۳۷؛ كَأَنَّما أُغْشِیتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیلِ مُظْلِماً، یونس/۲۷) البته تعبیر «أظلم» به عنوان صفت تفضیلی هم در قرآن کریم به کار رفته است (هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی؛‏ نجم/۵۲) چنانکه فقط تعبیر «مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن‏: چه کسی ظالمتر است از کسی که» ۱۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است. ▪️کلمه «ظالم» واضح است که در معنای ظلم و تجاوز از حق به کار می‌رود، و چون تجاوز از حق عام است هر کسی که مرتکب هر گناه کوچک یا بزرگی شده باشد، شامل می‌شود. 🔖جلسه ۷۲۰ http://yekaye.ir/al-fater-35-20/ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹الف. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی‏ أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ 📜۱) از ابن عباس روایت شده است که این فراز از آیه درباره ثابت بن قیس بن شماس نازل شد كه گوشش سنگین بود و هنگامی‌كه نزد رسول اللّه (ص) می‏آمد برایش جا باز می‏كردند كه در كنار حضرت بنشیند و بتواند بشنود. روزی وارد مجلس شد و هر كس در جایی نشسته بود. پا بر گردن مردم می‏گذاشت و جلو می‏رفت و داد می‏زد: جا باز كنید! جا باز كنید! مردی بدو گفت اینجا جا هست بنشین. ثابت با حالتى خشمناك پشت سر او نشست. همين كه هوا روشن شد پرسيد آن مرد كیست؟ آن مرد اسم خود را گفت. ثابت گفت پسر فلان زن؟ و نام مادر آن مرد را برد كه در جاهلیت بدنام بود؛ و آن مرد از شرم سر به زیر انداخت. پس این آیه نازل گردید: «ای مؤمنان، جمعی جمعی دیگر را مسخره نكنند كه چه بسا اینان از آنان بهتر باشند». 📚مجمع البیان، ج‏9، ص20۲ ؛ 📚أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص409 ؛ 📚ترجمه اسباب نزول، ص208؛ ❇️ تبصره: این حکایت با افزوده‌ای در شأن نزول آیه ۱۳ هم خواهد آمد؛ که ظاهرا دلالت دارد این چند آیه با هم (یا با فاصله بسیار کم از هم) نازل شده باشند. 📜 ۲) از مقاتل نقل شده است که این سخن خداوند «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» در مورد قومی از بنی‌تمیم نازل شد که بلال و سلمان و عمار و خباب و صهیب و ابن‌فهیرة و سالم مولی ابوحذیفه را مسخره می‌کردند. 📚الدر المنثور، ج‏6، ص91 📜۳) و نیز گفته شده است که عکرمه پسر ابوجهل مسلمان شد؛ و [با توجه به حدیث نبوی‌ای که ابوجهل را فرعون این امت خوانده بود] برخی به او می‌گفتند: «پسر فرعون این امت»! و او ناراحت شد و از آنان شکوه کرد و این آیه نازل شد. 📚البحر المحيط في التفسير، ج‏9، ص517 @yekaye
🔹ب. وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی‏ أَنْ یكُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ 📜۴) از انس روایت شده است که این قسمت از آیه درباره برخی از زنان پیغمبر (ص) نازل شد كه أم سلمه را مسخره می‏كردند؛ و قضیه از این قرار بود که ام سلمه يك تكه پارچه كتان سفيد بكمر خود بسته بود كه دو طرف آن از پشت سرش آويخته بود و موقع راه رفتن بزمين كشيده مي‌شد، عايشه (دختر ابو بكر) به حفصه (دختر عمر) گفت: اين چیه که پشت خودش مي‌كشد؟! گویی زبان سگ آويزان شده است! و بدین گونه مسخره‏اش كردند. 📚مجمع البیان، ج‏9، ص202-203 ؛ 📚البحر المحيط، ج‏9، ص517 📚أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص409 ؛ 📚ترجمه اسباب نزول، ص209 @yekaye
🔹ب. وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی‏ أَنْ یكُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ 📜۵)‌ الف. [طبق نقل مرحوم طبرسی] از حسن بصری و [طبق نقل واحدی] از انس، روایت شده است که شأن نزول این آيه آن بود که برخی از زنان پیامبر (ص) أم سلمه را به لحاظ كوتاه‏قدی‏اش مسخره می‌کردند و با دست با حالتی مسخره‌آلود اشاره می‌کردند که چقدر او کوتاه‌قد است. 📚مجمع البیان، ج‏9، ص203 ؛ 📚أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص409 ؛ 📚ترجمه اسباب نزول، ص209 📜ب. مقاتل این مطلب را از خود عایشه نقل می‌کند که: من ام سلمه را به خاطر کوتاه‌قد بودنش مسخره می‌کردم که این آیه نازل شد. 📚تفسير مقاتل بن سليمان، ج4، ص95 📜ج. ابوحیان علاوه بر اینکه مطلب فوق را از انس روایت کرده، از عایشه نیز روایت کرده که: من زینب بنت خزیمه [=یکی از همسران پیامبر ص] را به خاطر کوتاه‌قد بودنش مسخره می‌کردم؛ و این آیه نازل شد. 📚البحر المحيط، ج‏9، ص517 @yekaye
🔹ب. وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی‏ أَنْ یكُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ 📜۶) الف. از عکرمه از ابن عباس روایت شده است که صفیه دختر حیی‌بن‌اخطب [یکی از همسران پیامبر ص] نزد پیامبر (ص) آمد و شکایت كرد كه برخی از زنان پیامبر ص [در نقلی:‌عایشه] او را سرزنش می‏كنند و می‏گویند: ای یهودیة دختر یهودیها! پیامبر (ص) فرمود: چرا در جواب نگفتی پدرم هارون است و عمویم موسی و شوهرم محمد ص. و این فراز از آیه بدین مناسبت نازل گردید. 📚أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص409-410 ؛ 📚ترجمه اسباب نزول، ص209؛ 📚البحر المحيط، ج‏9، ص517 ؛ 📚مجمع البيان، ج‏9، ص: 204 📜ب. در منابع شیعه این واقعه با طول و تفصیل بیشتری آمده است: این آیه درباره‌ی صفیه دختر حیّی‌بن‌اخطب همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شده است که عایشه و حفصه او را اذیّت می‌کردند و دشنام می‌دادند و او را یهودی‌زاده خطاب می‌کردند. صفیه نیز از این رفتار آن‌ها نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گلایه کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «آیا تو به آن‌ها پاسخ نمی‌دهی»؟ صفیه پرسید: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! چه پاسخی به آن‌ها بدهم»؟ آن حضرت فرمود: «بگو: جدّم حضرت هارون نبی الله (علیه السلام) و عمویم حضرت موسی کلیم الله (علیه السلام) و همسرم حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) است. پس چه چیزی را در مورد من عار می‌شمرید»؟ صفیه به آن‌ها چنین پاسخ داد. آن دو گفتند: «این پاسخ را رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به تو یاد داده است». آن گاه خداوند در این باره آیه را نازل فرمود: یَا أَیُّهَا الذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَومٍ» تا آنجا که فرمود «ولا تَلمِزُوا أَنفُسَکُمْ ولا تَنَابَزُوا بِالأَلقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الفُسُوقُ بَعْدَ الإِیمَانِ». 📚تفسیر القمی، ج۲، ص۳۲۱-322 @yekaye
🔹ج. وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ 📜۷) ابن ضحاك از پدرش و عموهایش روایت کرده است كه وقتی پیغمبر (ص) بر ما (در مدینه) وارد شد اشخاص یكدیگر را با لقب‏هایی صدا می‏كردند؛ و به رسول اللّه (ص) خبر دادند که اشخاصی که مخاطب قرار می‌گیرند این لقب‌ها را خوش ندارند! آیه نازل شد: «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» 📚أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص410 ؛ 📚ترجمه اسباب نزول، ص209 📜۸) الف. از حسن بصری نقل شده است که گاه یهودی‌ای مسلمان می‌شد اما همچنان وی را با تعبیر «ای یهودی» مخاطب قرار می‌دادند و این آیه آنها را از این کار برحذر داشت. 📚الدر المنثور، ج‏6، ص91 ب. تفصیل ماجرا به نقل مقاتل چنین است: کعب بن مالک انصاری در محل تقسیم آإ ایستاده بود و بین او و عبدالله بن حدرد أسلمی نزاعی رخ می‌دهد. وی به او می‌گوید: ای عرب بادیه‌نشین! و عبدالله هم به او می‌گوید: ای یهودی. سپس عبدالله نزد رسول الله ص رفت و ماجرا را تعریف کرد. پیامبر ص به او فرمود: احتمالا تو هم به او گفتی: ای یهودی! گفت: ‌بله؛ وقتی او مرا به من لقب عرب بادیه‌نشین داد، در حالی که من از مهاجران هستم. پیامبر ص به او فرمود: شما دو نفر دیگر سراغ من نیایید مگر اینکه خداوند توبه شما را قبول کند. آن دو خود را در مسجد در کنار منبر حبس کردند تا اینکه در مورد آنان نازل شد که «وَلا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» 📚تفسير مقاتل بن سليمان، ج4، ص95 📜۹) و نیز گفته شده است که در میان بنی‌سلمه لقب [بد]‌ گذاشتن روی همدیگر خیلی شایع شده بود و این آیه بدین سبب نازل شد. 📚البحر المحيط في التفسير، ج‏9، ص518 @yekaye