eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
113 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹ه. ناظر به کل آیه
. 4️⃣1️⃣ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» در خصوص ارتباط با آیات قبل چند تحلیل می‌توان داشت: 🌴الف. بعد از اینکه در آیه قبل در مورد آن اعراب بیان داشت که ایمان در دل آنان وارد نشده، در این آیه این را تعلیل می‌کند که چرا گفته شد ایمان حقیقی‌ در دل آنها وارد نشده است. 📚التحرير و التنوير، ج‏26، ص222 🌴ب. قرآن، در آیات قبل ابتدا ملاك و معيار كمال را بيان فرمود که: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»؛ سپس در آیه قبل، مصداق نادرست آن را برشمرد؛ و اکنون در این آیه، مصداق درست آن را نشان مى‏دهد. 📚تفسير نور، ج‏9، ص۱۹۹ 🌴ج. ... @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰۸۱) 📖 قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِكُمْ وَ اللهُ یعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللهُ بِكُلِّ شَی‏ءٍ عَلیمٌ📖 ترجمه 💢بگو آیا خدا را به دینتان آگاه می‌کنید [به خدا دینتان را تعلیم می‌دهید]، در حالی که خداوند می‌داند آنچه را که در آسمانهاست و آنچه را که در زمین است و خداوند به هر چیزی داناست. سوره حجرات (۴۹)، آیه۱۶ ۱۴۰۲/۲/۳۱ ۱ ذی‌القعده ۱۴۴۴ @yekaye
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹تعَلِّمُونَ / یعْلَمُ / عَلیمٌ درباره ماده «علم» و کلمه «علیم» قبلا در آیه ۱ همین سوره (به تبع بحثی که قبلا ذیل آیه ۸۰ سوره واقعه آمده) مطالبی بیان شد که مجددا تکرار نمی‌کنیم 🔖جلسه ۱۰۶۶ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-01/ فقط دو نکته که ذیل آیه مذکور آمده بود ولی آوردنش در بحث از آیه ۱ ضرورتی نداشت ولی در اینجا می‌تواند مفید باشد تقدیم می‌شود: 🔸الف. تفاوت «علم» با کلمات مشابه: «عِلم» به معنای ادراک و شناخت است که به کلماتی مانند «معرفت» و «یقین» و «شعور» و «عقل» و «فطنة» و «فهم» و «فقه» و «بصیرت» و «درایت» و «اعتقاد» و «حفظ» و «ذکر» و «خبر» و «رویت» و «تبیین» و «شهود» نزدیک است و بیان تفاوت آنها می تواند به فهم دقیقتری از آن کمک کند. ▪️در تفاوتش با «معرفت» گفته‌اند که معرفت اخص از علم است؛ یعنی علمی است به یک چیز معین که کاملا آن را از غیرش متمایز می‌سازد؛ در حالی که علم می‌تواند مجمل یا مفصل باشد؛ و این را با بیان دیگری هم مطرح کرده‌اند که فعل «عَلِمَ» اقتضای اولیه‌اش دومفعولی است یعنی وقتی گفتی «علمت زیدا» باید یک مفعول دیگر بیاوری که آن تفصیلی را بیان کنی اما فعل عرف را براحتی می‌توان یک مفعولی آورد و گفت «عرفت زیدا» [که توضیح بیشتر این نکته در ذیل بحث از فعل «علم» خواهد آمد] و برخی علاوه بر این دو نکته فوق (تفاوت لفظی در یک یا دومفعولی بودن؛ و تفاوت معنوی در اجمال و تفصیل) افزوده‌اند معرفت غالبا به چیزی تعلق می‌گیرد که بعد از ادراک شدن از قلب رفته باشد؛ یعنی چیزی که از یاد رفته و دوباره احضار می‌شود لذا نقطه مقابل معرفت را «انکار» می‌گویند؛ در حالی که علم این چنین نیست و نقطه مقابل علم را جهل (ندانستن) می‌گویند؛ و تفاوت دیگر اینکه معرفت به ذات شیء تعلق می‌گیرد ولی علم به احوالات شیء. ▪️در تفاوتش با «یقین» گفته‌اند که علم اعتقاد به چیزی در حد اعتماد کردن است؛ اما یقین آن است که نفس آرام بگیرد و دل انسان خنک شود (لذا تعبیر «برد الیقین: خنکی یقین» رایج است)؛ در واقع یقین جایی است که با سکون و طمانینه قلبی همراه باشد و به همین جهت است که خداوند به یقین متصف نمی‌شود؛ به تعبیر دیگر یقین نقطه مقابل شک است و «موقن» به کسی گویند که با رسیدن به علم از حیرت شک بیرون آید؛ و به همین جهت که با آمدن علم شک رفع می‌شود به علم یقین می‌گویند. ▪️در تفاوتش با «شعور» گفته‌اند که شعور علمی است که به نحو دقیق به چیزی برسد مانند دقت و ظرافت شَعر (= مو) و شاعر را هم به خاطر همین نکته‌سنجی‌اش شاعر گفته‌اند؛ و باز در مورد خداوند این ماده به کار نمی‌رود زیرا برای خدا دقیق و غیردقیق معنی ندارد؛ و البته برخی گفته‌اند شعور چون ادراک با مشاعر (= حواس) است در مورد خداوند به کار نمی‌رود. ▪️در تفاوتش با «عقل» هم گفته‌اند عقل آن علم بدیهی‌ای است که انسان را از ارتکاب زشتی‌ها باز می‌دارد؛ و از تعبیر «عقل البعیر: بر شتر پابند نهادند» گرفته شده است؛ هرچند این مناقشه شده که با توجه به اینکه در اهل بهشت هم عقل هست و در آنجا میل به زشتی‌ها و منعی از زشتی‌ها در کار نیست شاید بهتر باشد عقل را ناظر به همان معلومات بدیهی در نزد انسان بدانیم بویژه که نقطه مقابل عقل، حُمق است و احمق صرفا نادان نیست بلکه کسی است که از معلومات واضح خود استفاده نمی‌کند. ▪️در تفاوتش با «فطنة» (فطانت) هم گفته‌اند که «فطنة» تنبه پیدا کردن به معانی است چنانکه نقطه مقابلش «غفلت» استگ در واقع فطنه علم پیدا کردن به چیزی از وجه غامش و پیچیده آن است؛ لذا مثلا نمی‌گویند کسی نسبت به خودش فطانت پیدا کرد؛ و می‌توان گفت اخص از علم است. ▪️در تفاوتش با «فهم» هم گفته‌اند که فهم علم به معنای کلام است در هنگام شنیدن؛ لذا می‌گویند فلانی «بد فهم» است وقتی که در درک مطالبی که می‌شنود خیلی معطل کند؛ و به همین جهت است که فهم هم در مورد خداوند اطلاق نمی‌شود زیرا خداوند به همه چیز از ازل آگاه است؛ وگفته شده که فهم فقط در خصوص کلام و سخن به کار می‌رود نه هر دانستنی؛‌مثلا هیچگاه نمی‌گوییم من رفتن فلانی را فهمیدم؛ و البته در اشاراتی که به جای کلام به کار می‌رود هم به همین مناسبتی که با کلام دارد تعبیر فهم را به کار می‌برند. ▪️در تفاوتش با «فقه» گفته‌اند که فقه علم به مقتضای کلام پس از تامل است؛ و لذاست که به خداوند اطلاق نمی‌شود زیرا در خداوند تامل کردن راه ندارد؛ و این هم صرفا در مورد کلام و سخن به کار می‌رود نه مطلق دانسته‌ها: «لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا» (کهف/۹۳) «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» (اسراء/۴۴). @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات درباره ماده «علم» و تفاوتش با کلمات متشابه ▪️در تفاوتش با «حس» (و احساس کردن) هم گفته شده که حس به لحظه آغاز علم و آگاهی گفته می‌شود چنانکه خداوند فرمود: « فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى‏ مِنْهُمُ الْكُفْرَ» (آل عمران/۵۲) یعنی علمش در همان وهله اول؛ و حواس هم چیزهایی‌اند که در همان مواجهه اول علمی را برای ما به ارمغان می‌آورند. ▪️در تفاوتش با «بصیرت» هم گفته‌اند که بصیرت تکامل عمل و معرفت به چیزی است. در تفاوتش با «درایت» هم گفته‌اند درایت به معنای فهم است و عبارت است از اینکه انسان در خصوص چیزی که بر وی وارد می‌شود دچار سهو نشود و آن را خوب بفهمد. ▪️و در تفاوتش با «اعتقاد» گفته‌اند که اعتقاد اسمی است برای جنس فعل به هر نحوی که که این اعتقاد حاصل شود؛ در واقع اصل آن از گره زدن (عقد) ریمان گرفته شده گویی کسی که به چیزی عالم می‌شود مانند کسی است که گره محکمی به آ» چیز می‌زند؛ و البته هر عالمی معتقد نیست و در واقع کاربرد کلمه اعتقاد در خصوص علم مجازی است. ▪️تفاوتش با «حفظ» در این است که حفظ در خصوص علم به شنیده‌هاست و عموما در خصوص کلام و سخن به کار می‌رود نه در معلوماتی که با مشاهده و مانند آن حاصل می‌شود؛ و نیز می‌توان گفت حفظ علمی است که تداوم داشته باشد بدون اینکه خلل یا نسیانی در آن وارد شود چنانکه این کلمه در خصوص حافظان قرآن به این معنا به کار می‌رود. ▪️تفاوتش با «ذکر» در این است که اگرچه ذکر هم یک نوع علم است اما صرفا به آنچه بعد از فراموشی به دست می‌آید گفته می‌شود و غالبا در خصوص علوم بدیهی اطلاق می‌گردد و نقطه مقابل آن «سهو» و «نسیان» است. ▪️تفاوتش با «خبر» در این است که «خبر» علم به کنه معلومات به حقیقت آنهاست و لذا معنایی زاید بر علم دارد. ▪️در تفاوتش با «رویت» هم گفته‌اند که رویت فقط برای علم به موجود به کار می‌رود در حالی که علم برای موجود و معدوم استفاده می‌شود ▪️تفاوتش با «تبیین» در این است که علم اعتقاد به چیزی است آن طور که هست به نحو قابل اعتماد خواه قبلا اشتباه و ابهامی در آن بوده باشد یا خیر؛ اما تبیین در جایی است که یک نحوه لبس و ابهامی قبلا در کار بوده باشد. ▪️تفاوتش با «شهود» و «شهادت» در این است که شهود اخص از علم است و علم به وجود اشیاء‌است بدون واسطه؛‌و شاهد به لحاظ معنایی در مقابل غایب است؛ و لذا بر آنچه با حواس درک می‌شود و نیز آنچه بدیهی است اطلاق می گردد؛ در واقع شهادت هم صرفا ناظر به امر موجود است؛ اما علم شامل موجود و معدوم می‌شود. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات درباره ماده «علم» 🔸ب. کاربرد «علم» به صورت فعل ▪️این کلمه وقتی به صورت فعل به کار می‌رود گاه تک‌مفعولی است و گاه دومفعولی؛ البته چنانکه در بحث از تفاوت این ماده با ماده «عرف» اشاره شد برخی بر این باورند که اصل در کلمه «علم» این است که دو مفعول داشته باشد و وقتی یک مفعولی به کار رود به معنای «معرفت» (که کاملا تشخص دارد) می‌باشد؛ و البته گاه «عرف» و «علم» به جای همدیگر هم به کار می‌روند مانند «تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» (مائده/۸۳) که به معنای «عَلِمُوا من الحق» است ویا «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِم‏ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ» (انفال/۶۰) که به معنای «لَا تَعْرِفُونَهُم اللّهُ يَعْرِفُهُمْ» است. ▪️در هر صورت موید تحلیل مذکور این نقل قول از ابن الاعرابی است که حتی ماده «رأی» که در اصل یک مفعولی است وقتی دومفعولی به کار می‌رود که به معنای «علم» (نه دیدن با چشم) باشد. برخی مطلب را این گونه تحلیل کرده‌اند که علم اگر به معنای یقین باشد دو مفعولی و اگر به معنای «عرف» باشد یک مفعولی به کار می‌رود و برخی هم این گونه تحلیل کرده‌اند که علم به معنای ادراک است؛ اما ادراک بر دو قسم است؛ یکی ادراک ذات چیزی؛ یعنی شناختی که به یک شیء و یک وجود معین تعلق می‌گیرد که در این حالت یک مفعول می‌گیرد [که ظاهرا ماده «عرف» هم ناظر به چنین ادراکی است] مانند «لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ‏» (أنفال/۶۰)؛ و گاهی شناخت گزاره‌ای است؛ ‌یعنی حکم کردنی در مورد چیزی (که الف ب است) که در این صورت دو مفعول می‌گیرد مانند «فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ‏» (ممتحنة/۱۰)، «يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ … لا عِلْمَ لَنا». ▪️فعل «علم» با اینکه خودش متعدی (و در بسیاری از موارد متعدی به دو مفعول) است اما وقتی به ابواب افعال و تفعیل می‌رود مفعول جدیدی هم می‌گیرد و «اعلام» و «تعلیم» هر دو به معنای مطلبی را به کسی شناساندن است؛ در تفاوت این دو گفته‌اند که «إعلام» مختص به خبردادن سریع است (یعنی صرف اطلاع رسانی) اما «تعلیم» در جایی است که با تکرار و مداومت و اموری از این سنخ اثری در نفس متعلم حاصل می‌شود که آن دانسته در وی باقی بماند؛ مانند «الرَّحْمنُ؛ عَلَّمَ الْقُرْآنَ‏» (رحمن/۱- ۲)، «الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» (علق/۴)، «وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا» (أنعام/۹۱)، «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ» (نمل/۱۶)، «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» (بقرة/۱۲۹)، «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقرة/۳۱)، «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (كهف/۶۵)، «قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (كهف/۶۶)، [«وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّه» (مائده/۴)] و با توجه به اینکه در «تعلیم» این تکرار کردن حضور دارد، گاهی حتی برای «اعلام» کردنی که خبر دادن در آن تکرار شود [ولو اصلا تثبیت در ذهن مخاطب و سایر مولفه‌های یادگیری، در آن دخالت نداشته باشد] از همین تعبیر «تعلیم» استفاده می‌شود، مانند: «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ‏» (حجرات/۱۶). 📖اختلاف قرائت ▪️در اغلب قراءات به همین صورت «تُعَلِّمُونَ» یعنی صیغه باب تفعیل قرائت شده است؛ که به معنای این است که «آیا تعلیم می‌دهید؟» ▪️اما در روایتی از یکی از قراءات عشره (روایت سلمی از زید از یعقوب) به صورت «تُعْلِمُونَ» یعنی صیغه باب افعال قرائت شده است؛ که به معنای این است که »آیا اعلام می‌کنید و خبر می‌دهید؟» 📚المغنی فی القراءات، ص۱۷۰۲ @yekaye
🔹بدینِكُمْ قبلا بیان شد که ▪️ماده و حتی خود کلمه «دین» در معانی متعددی به کار رفته است تا جایی که ابن جوزی فقط ۱۰ معنا برای این کلمه را در کاربردهای قرآنی برشمرده است: از نظر او کلمه دین در آیه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» به معنای «جزاء»، و در آيه و «أرسله بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ» به معنای [خصوص دین] «اسلام»، و در آیه «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» به معنای «عدل، و در آیه «وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ» به معنای طاعت، و در آیه «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» به معنای توحید، و در آیه «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ» به معنای «حکم» و در آیه «وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ» به معنای «حد»، و در آیه «يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ» به معنای حساب، و در آیه «أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ» به معنای عاقبت، و در آیه «ذلِكَ دِينُ الْقَيِّم» به معنای «ملت» [= کیش و آیین] استفاده شده است؛ که البته واضح است برخی از اینها نه معنای لغوی، بلکه ناظر به مصداق مورد نظر از این کلمه در آیه مذکور است. 🔸اما عموم اهل لغت این معانی متعدد را به طور کلی در دو حوزه معنایی دانسته‌اند؛ یکی در معنای بدهی و قرض و دیگری در معنای طاعت و حکم و جزا و مانند آن. برخی مانند راغب اصفهانی ظاهرا اصراری بر اینکه این دو را به هم برگردانند ندارند؛ اما بسیاری کوشیده‌اند یکی از این دو را مبنای اصلی این ماده معرفی کنند. ▪️غالبا اصل این ماده را نوعی تسلیم شدن (انقیاد) و ذلیل شدن در برابر چیزی دانسته‌ و گفته‌اند که مصدر «دین» هم به معنای «طاعت» است و دان یدین در جایی به کار می‌رود که کسی در برابر دیگری منقاد و مطیع باشد. به تعبیر دیگر، اصل این ماده دلالت دارد بر اطاعت و تسلیم شدن و خضوع در مقابل یک برنامه یا مقررات معین؛ و نزدیک است به معانی‌ای همچون طاعت و تعبد و محکومیت و مقهوریت و تسلیم در برابر امری ویا حکمی و یا قانونی و یا مجازاتی و وجه تسمیه «دَین» به معنای بدهی و قرض (تداینتم بدَین؛ بقره/۲۸۲) را این دانسته‌اند که بدهی یک نوع ذلت برای بدهکار می‌آورد. ▪️در مقابل، برخی معنای بدهکاری و یا بردگی را (که اشاره شد مدین و مدینه به معنای عبد و کنیز است) محور اصلی تحلیل این ماده قرار داده و گفته‌اند معنای محوری این ماده «حقی برای دیگری است که با قوت و تمکنی شدید ذمه‌ای را برعهده شخص مورد نظر بار می‌کند» و «دین» به معنای شریعت و آیین و نیز به معنای حساب و کتاب و جزا را هم از همین باب دانسته‌اند. ▪️در هر صورت، گاه «دین» به وضوح به معنای «شریعت» به کار رفته است؛ که در تفاوت آنها گفته‌اند که از این جهت شریعت گفته می‌شود که راهی است که قرار است پیموده شود (شارع= جاده)؛ اما از این جهت، دین می‌گویند که قرار است با آن خداوند اطاعت شود؛ برای همین شریعت به خود افرادی که از آن پیروی می‌کنند نسبت داده نمی‌شود؛ اما دین نسبت داده می‌شود (نمی‌گویند شریعت زید و عمرو، اما می‌گویند دین زید و عمرو) که این بیشترین کاربردهای ماده «دین» در قرآن کریم است؛ ‌مانند: «حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دينِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا وَ مَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ» (بقره/۲۱۷) «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ‏» (آل عمران/۱۹) «أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ‏» (آل عمران/۸۳) و ... ▪️و گاه در معنای جزا و پاداش به کار رفته و اصلا نمی‌توان آن را به معنای شریعت و آیین گرفت؛ مانند «مدین» (به معنای «مجزی» کسی که جزا داده شده است) در آیات «أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدينُونَ» (صافات/۵۳) و «فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدينينَ» (واقعه/۸۶). ▪️ولی در بسیاری از موارد کلمه «دین» هم به معنای حکم و شریعت و آیین، و هم به معنای جزا می‌تواند گرفته شود، مانند آیات «وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ» (نحل/۵۲) «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دينَهُمُ الْحَقَّ» (نور/۲۵) «وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ» (ذاریات/۶) «فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ» (تین/۷) «أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» (ماعون/۱)؛ و حتی می‌تواند علاوه بر اینها به معنای اصلی «طاعت» باشد؛ مانند اینکه در خصوص آیه «ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ»‏ (یوسف/۷۶) وحتی در خصوص تعبیر «یوم الدین» (که غالبا آن را به معنای روز جزا می‌گیرند و در تدبرها درباره‌اش توضیح بیشتر خواهد آمد) هر سه احتمال مطرح شده است و حتی برخی احتمال داده‌اند که اساسا چون حقیقت دین در قیامت آشکار می‌شود و آنجاست که همه تحت انقیاد و خضوع کامل در برابر احکام الهی هستند از آن روز به «یوم الدین» تعبیر شده باشد. 🔖جلسه ۱۰۲۳ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-56/ @yekaye