eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹أخْفَيْتُمْ د ▪️رباره ماده «خفی» اغلب اهل لغت تاکید دارند که این ماده بر یک نحوه مخفی بودن دلالت دارد و نقطع مقابل آشکار بودن (علانیة) است؛ با این حال برخی کاربردهای ماده به نحوی است که گویی بر آشکار کردن هم دلالت دارد چنانکه با اینکه تعبیر «أَخْفَيْتُ‏ الصوتَ‏» به معنای صدا را مخفیانه منتقل کردن ویا «لقيته‏ خَفِيّاً» ‌برای دیدار پنهانی به کار می‌رود و «الخَفَا» به معنای شیء یا محل مخفی‌کننده است و «خَفِيَّة» به معنای لانه شیر است (که عملا در آن مخفی می‌شود)؛ در عین حال با کلماتی مواجهیم همچون «الخِفَاء» که ردایی است که زنان روی همه لباسهایشان می‌پوشند یا کلمه «الخَفَا» که به معنای بیرون آوردن چیز مخفی و آشکار کردن آن است؛ و یا تعبیر «خَفَيْتُ‏ الخرزة من تحت التراب» به معنای «مهره را از زیر خاک پیدا کردم» است‏ یا «خَفَا البرق» در خصوص درخشش‌هایی است که در ابرها دیده می‌شود (البته به حد برقی که در رعد و برق است نمی‌رسد) ▫️و حتی در خصوص آیاتی همچون «إنّ السّاعة آتية أكاد أَخفيها» (طه/۱۵) یا «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أَخْفِي‏ لَهُمْ‏» (سجده/۱۷) برخی اولی را به معنای «أَكادُ أظهرها» و «أسرها من‏ الإِخْفَاءُ» و دومی را به معنای ‏«أُظْهِرُ لهم» دانسته‌اند. 📚كتاب العين، ج‏4، ص313-۳۱۴ 🔸همین امر باعث شده که متخصصان لغت تاملات متفاوتی درباره این ماده داشته باشند: ▪️ابن فارس بر این باور است که این ماده از مواردی است که اصل آن بر دو معنای متضاد دلالت دارد: یکی سَتر و پوشاندن و مخفی کردن (که مثالهایش فراوان است) و دیگری اظهار و آشکار کردن، که برای این دومی علاوه بر مواردی همچون «خفا البرق» یا معنای «اظهار و آشکار کردن» برای آیه «إنّ السّاعة آتية أكاد أَخفيها» (طه/۱۵)، مثال «خَفَا المطَرُ الفَأر من جِحْرَتهنّ» را می‌آورد، که بدین معناست که باران موش را از سوراخش بیرون آورد و آشکار کرد 📚(معجم المقاييس اللغة، ج‏2، ص202 ). ▪️راغب با اینکه ابتدا معنای «خَفِيَ»‏ را همان «استتر» معرفی کرده، اما در ادامه به نحوی بحث کرده که به نظر می‌رسد بر این باور است که این ماده در حالت ثلاثی مجرد، اگر به معنای لازم به کار برده شود به معنای مخفی شدن است اما اگر به صورت متعدی به کار برده شود «زدودن خفا و در نتیجه آشکار کردن است؛ و البته اگر به باب افعال برده شود و بدین صورت متعدی شود به همان معنای «مخفی کردن» خواهد بود؛ لذا عمده کاربردهای قرآنی این ماده که در باب افعال بوده، مانند: «وَ إِنْ‏ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ‏» (بقرة/ 27۱) «وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ‏ وَ ما أَعْلَنْتُمْ‏» (ممتحنة/ 1) «بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ‏» (أنعام/ 28)، به همان معنای «مخفی کردن» گرفته و در بحث خود به دو آیه فوق که برخی آنها را به معنای آشکار کردن دانسته‌اند اصلا اشاره‌ای نکرده است 📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص289-۲۹۰ ). ▪️مرحوم مصطفوی هم ابتدا با توجه به کاربردهای فروان قرآنی این ماده در مقابل ماده «بدو» و «علن» (ابداء [=آشکار کردن] و اعلان) دانسته است و تفاوت دو ماده «خفی» و «ستر» را در این دانسته که در دومی حتما بای ساتر و پوشاننده‌ای لحاظ شود اما در اولی صرف مخفی بودن مد نظر است و توجهی به پوشاننده نیست؛ سپس در خصوص مواردی که به نحوی دلالت بر آشکار کردن دارد، صرف نظر از اینکه هیچ اشاره‌ای به دو آیه مذکور نکرده که موضعش در خصوص آن دو آیه معلوم شود (با اینکه تقریبا در اغلب تحلیلهاش به عمده آیاتی که مورد استفاده بوده اشاره می‌کرده و قبل از شروع تحلیل و هنگام نقل قول ابن فارس، اشاره وی به این معنای آیه را ذکر کرده)، این کاربرد را چنین تحلیل کرده است که اینها از باب افراط در پوشاندن است که وقتی هر چیزی از حد خودش خارج شود به ضد خود تبدیل می‌شود و چنین مثال آورده که برق از شدت کمون و انضباط و تجمع‌اش آشکار می‌گردد و موش از شدت مخفی کردن خود از باران و تحملش صبرش لبریز می‌شود و بیرون می‌آید (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏3، ص95-96 ) که این تحلیل بسیار تکلف‌آمیز به نظر می‌رسد. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح کلمه «أخفیتم» ▪️اما حسن جبل با توجه به تحلیل حروف این کلمه (که حرف خ برای تعبیر از یک تخلخلی در درون شیء به کار می‌رود و حرف ف برای تعبیر از خروج چیزی با قوت و دور شدن آن، و اضافه شدن حرف و (یا اتصال آن به ی) یک شهود ضعیفی همچون ظهور برقی ضعیف از پشت ابرها) و کاربرد آن در تعبیر «خفا البرق» که در جایی است که درخشش ضعیفی در برخی از قسمتهای ابر رخ می دهد و سریع خاموش می‌شود بین آن دو معنا این گونه جمع کرده است که معنای اصلی آن عبارت است از استتار چیزی به نحو ضعیف که هنوز اندکی از ورای آن ساتر قابل مشاهده باشد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۵۸۰-۵۸۱ )؛ که این وجه اگرچه در مواردی همچون خفا البرق شاید توجیه خوبی باشد اما با کاربرد آن در وزن «فعیل» به عنوان صفت مشبهه، مانند: «إِذْ نادى‏ رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا» (مریم/۳) «يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ» (شوری/۴۵) (الجدول في إعراب القرآن، ج‏16، ص269 )؛ ویا کاربرد آن در حالت افعل تفصیل آن هم در مقایسه با کلمه «سرّ»: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى»‏ (طه/7) چندان قابل توجیه نیست. ▪️این ماده همچنین به ماده «کتم» نزدیک است؛ در تفاوت اینها عسکری بر این باور است که کتمان سکوت از معناست و شاهد آن را « إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ» (بقره/۱۵۹) دانسته، و مخفی کردن اعم از آن می‌باشد (الفروق في اللغة، ص281 ). ▪️کاربردهای این ماده در قرآن هم به صورت ثلاثی مجرد است، که: هم به صورت فعل (يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى؛ اعلی/7) و هم مصدر (تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً، انعام/63؛ ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً، اعراف/۵۵) (مفردات ألفاظ القرآن، ص289 )، و هم اسم فاعل (يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى‏ مِنْكُمْ خافِيَةٌ؛ حاقه/18) از آن استفاده شده است؛ که البته کلمه «خافیة» را به معنای قسمت پایین پای پرندگان هم به کار می‌رود که به صورت «خوافی»‌جمع بسته می‌شود (كتاب العين، ج‏4، ص314 ) که بعید نیست در آیه مذکور عنایتی به این معنا هم بوده باشد. ▪️ در حالت ثلاثی مزید استفاده عمده آن در همان باب افعال است که اشاره شد؛ و ▪️ استفاده دیگر آن در باب استفعال است: «أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ‏ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ‏» (هود/ 5) [و نیز: «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَ لا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ» (‌نساء/۱۰۸)] که «استخفاء» را به معنای طلب مخفی کردن دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۲۹۰ )؛ که در این باب اسم فاعل هم استفاده شده است: «سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ» (رعد/10). 📿ماده «خفی» و مشتقات آن ۳۴ بار در قرآن کریم استفاده شده است. @yekaye
🔹أعْلَنْتُمْ قبلا بیان شد که ▪️ماده «علن» در اصل دلالت بر اظهار نمودن و آشکار کردن و ظهور چیزی دارد، و نقطه مقابل «سِرّ» است و غالبا در مورد معانی، و نه اشیای عینی، به کار می‌رود؛ چنانکه خداوند متعال می‌فرماید «أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً» (نوح/۹). ▪️اما شاید صحیح‌تر آن است که به تبع مرحوم مصطفوی بگوییم که این ماده هم در مقابل «سِرّ» (يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ، بقره/۷۷ و هود/۵ و نحل/۲۳؛ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً، رعد/۲۲ و فاطر/۲۹) به کار می‌رود و هم در مقابل ماده «خفی» (يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ؛ نمل/۲۵) و چون در مقابل «سرّ» است، طبیعی است که در مقابل «اکنان» (سر را با صیانت و دقت حفظ کردن) نیز قرار بگیرد (يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ، نمل/۶۹)؛ و در واقع «اعلان» هرگونه آشکار کردنی را شامل می‌شود چه آشکار کردن چیزی که به خودی خود اقتضای مخفی ماندن دارد (سِرّ) ، چه آشکار کردن چیزی که بنا دارند آن را پنهان کنند (مخفی) و چه آشکار کردن سرّی که مراقبند که آشکار نشود؛ و برخی همچون عسکری «کتمان» را هم یکی دیگر از مقابلات «اعلان» برشمرده‌اند. 🔸پس ویژگی اصلی «اعلان» آشکار کردن امر مخفی است؛ بدین ترتیب تفاوتش با کلمات مشابه از نظر مرحوم مصفوی چنین است که: ▫️«اظهار» مطلقِ آشکار نمودن است، چه از عمد باشد یا غیرعامدانه، و به هر نحوی که باشد؛ ▫️«بُدُوّ» آشکار شدن غیرعمدی است؛ ▫️«جهر» آشکار کردن کاملا واضح است و غالبا در مورد اصوات به کار می‌رود. 🔖جلسه ۸۲۶ https://yekaye.ir/ya-seen-36-76/ @yekaye
🔹ضَلَّ قبلا بیان شد که ▪️ماده «ضلل» در اصل به معنای گم شدن و ضایع شدن و اینکه چیزی در غیرمسیری که سزاوارش است قرار بگیرد، چنانکه برای مرده‌ای که دفن می‌شود ویا شیری که در آب مستهلک می‌شود تعبیر «أُضِلّ الميّتُ» و «ضَلَّ اللّبَنُ فى الماء» به کار می‌رود. در واقع، «ضَلَال» به معنای عدول و خارج شدن از راه مستقیم (مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ؛ انعام/۳۹)، و ره به مقصود نیافتن، و نقطه مقابل هدایت است (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها؛ إسراء/۱۵) و به هر گونه منحرف شدن از راه گفته می‌شود خواه عمدی باشد یا سهوی، کوچک باشد یا بزرگ. ▪️این تعبیری است که در قرآن کریم نه‌تنها در مورد کافران و منحرفان، بلکه گاه در مورد انبیاء و اولیاء – بویژه از زبان مخالفانشان – به کار رفته است؛ برخی همچون راغب وجهش را این دانسته‌اند که چون بر هرگونه بیرون رفتن از راه، و نه لزوما گناه، اطلاق می‌گردد، بدین مناسبت در مورد ایشان به کار رفته و برخی همچون مرحوم مصطفوی مساله را این گونه توضیح داده‌اند که این سخن، از منظر آن افرادی گفته شده که اینان را در مسیر خود نمی دیدند و از منظر آنان، این پیامبران از راه مورد نظر آنان منحرف شده‌اند. ▪️این ماده به نحو ثلاثی مجرد، در معنای لازم (گمراه شدن) به کار می‌رود (إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ؛ ص/۲۶) و برای معنای متعدی (گمراه کردن) به باب افعال (قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثيراً؛ مائده/۷۷) و تفعیل می‌رود (أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ‏، فيل/۲؛ یعنی آیا کید آنان را در وضعیت باطل و مایه گمراه کردن خودشان قرار نداد؟) که تقابل این دو معنا به خوبی در این آیه منعکس شده است: «أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبيلَ» (فرقان/۱۷) ... ▪️این ماده به مناسبت – و چه‌بسا به نحو استعاری – در معانی دیگری هم به کار می‌رود؛ چنانکه گفته‌اند در آیه «لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى‏» (طه/۵۲)، «ضلّ» به معنی غافل شدن است (هیچ چیز از او گم نمی‌شود یعنی پروردگارم از چیزی غافل نمی‌شود). 🔖جلسه ۷۷۱ https://yekaye.ir/ya-seen-36-24/ @yekaye
🔹سَواءَ قبلا بیان شد که ▪️ماده «سوی» در اصل دلالت بر استقامت و اعتدال بین دو چیز می‌کند و از این ماده، مشتقات متعددی در قرآن کریم به کار رفته است. ▪️هم کلمه «مساوی» و «متساوی» معروف است (به معنای برابری و هم‌اندازه بودن)؛ که در قرآن به صورت فعل (ساوی، کهف/۹۶) و نیز به صورت مصدر (سواء، آل‌عمران/۶۴) به کار رفته است؛ ▪️و هم کلمه «استوی» در قرآن زیاد به کار رفته، که این دومی در حالت عادی در همان معنای برابری به کار رفته «لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ‏» (التوبة/ ۱۹)، اما وقتی با حرف «علی» متعدی شود به معنای استیلاء، تسلط و اشراف پیدا کردن است مانند «الرحمن علی العرش استوی» (طه/۵) (که گفته شده استفاده کلمه «استوی» در معنای «استیلاء»، بدین جهت است که نسبت همه آنچه تحت سیطره اوست، با او یکسان است). ▪️کلمه «تسویه» نیز به معنای برابر و یکسان قرار دادن اجزای یک شیء و درواقع، طراحی حکیمانه و نظام‌مند و متعادل یک مخلوق است. 🔖جلسه ۱۳۴ http://yekaye.ir/ash-shams-091-07/ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹در شأن نزول این آیه غالب مفسران گفته‌اند که این آیه درباره حاطب بن أبی‌بلتعة نازل شده است و حکایت از این قرار بود که زنی از کفار مکه به نام ساره که بشدت فقیر و نیازمند شده بود به مدینه آمد و بسیاری از مهاجران قریش که وی را می‌شناختند به وی کمک مالی کردند و قبل از اینکه به مکه برگردد حاطب بن ‌ابی‌بلتعه سراغش آمد. نامه‌ای به اهل مکّه نوشت و ده دینار به او داد که این نامه را مخفیانه به اهل مکه برساند و در نامه نوشته بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مردم دستور داده که آماده شوند که سراغ شما بیایند و مراقب باشید. ساره به راه افتاد و جبرئیل بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد و جریان حاطب را به او خبر داد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) و زبیربن‌عوّام [و در برخی نقل‌ها علاوه بر این دو: عمار و طلحه و مقداد و ابامرتد] را درپی ساره فرستاد و فرمود شما در منطقه منطقه باغستان خاخ به وی خواهید رسید و [طبق برخی نقل‌ها فرمود: «اگر نامه را به شما داد، او را رها سازید و در غیر این ‌صورت گردنش را بزنید».] آنها در همان منطقه به ساره رسیدند و گفتند: «نامه‌ای که نوشته شده و همراه توست کجاست»؟ ساره به خدا قسم یاد کرد که نامه‌ای با من نیست. کالاهایی که همراه او بود را تفتیش کردند و چیزی با او پیدا نکردند. بقیه خواستند برگردند که علی ع فرمود: «به‌خدا سوگند! نه ما دروغ گفتیم و نه به ما دروغ گفته شده». و شمشیرش را درآورد و گفت: «به خدا سوگند یاد می‌کنم آن را غلاف نمی‌کنم تا نوشته را بیرون بیاوری یا بر سر تو فرود آید»! [طبق برخی از نقل‌ها: ساره گفت: «با این عهد و پیمان الهی که اگر نامه را به شما دادم مرا نکشید و دار نزنید و به مدینه برنگردانید». گفتند: «باشد»!] پس وی آن را از لای موهای بافته‌شده‌اش بیرون آورد، در نتیجه او را رها کردند. سپس به‌سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) برگشتند و نامه را به او دادند. [در برخی نقل‌ها آ«ده که: دیدند در آن نوشته است: «از حاطب‌بن‌ابی‌بلتعه به اهل مکّه؛ محمّد (صلی الله علیه و آله) رهسپار شده و من نمی‌دانم شما را قصد کرده یا غیر شما را؛ پس برحذر باشید»!] رسول خدا (صلی الله علیه و آله) [شخصی را] به‌سوی حاطب فرستاد [و او را احضار کرد] و او نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد. فرمود: «این نامه را می‌شناسی»؟! گفت: «بله»! فرمود: «پس چه چیز تو را بر این کار واداشت»؟ گفت: «سوگند به کسی که قرآن را بر تو نازل کرد! از زمانی‌که مسلمان شدم کفر نورزیدم و از زمانی‌که از آن‌ها جدا شده‌ام، آن‌ها را دوست نداشته‌ام و تاکنون در مواجهه با شما غل و غشی نورزیده‌ام. ولکن بقیه مهاجران هریک در مکّه کسی را دارد که مانع آزار خویشاوندانش شود، ولی من کسی را ندارم و نگران خانواده‌ام بودم؛ پس دوست داشتم نزد آن‌ها نفوذ و قدرتی پیدا کنم و می‌دانستم که خداوند عذاب و کیفرش را بر آن‌ها نازل می‌کند و نوشته‌ی من چیزی را از آن‌ها دور نمی‌سازد». رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را تصدیق فرمود و معذور داشت و خداوند نازل فرمود: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالمَوَدَّةِ. 🔹در بسیاری از نقل ها در ادامه این ماجرا آمده است که عمر بن خطاب برخاست و گفت:‌یا رسول الله: گردن این منافق را بزن! اما رسول الله ص فرمود: عمر؛ تو چه می‌دانی [که او منافق باشد]؟ تو از کجا می‌دانی که کسانی که در جنگ بدر شرکت کرده بودند مورد مغفرت خداوند واقع نشوند؟ 📚این واقعه به صورت فوق در بسیاری از کتب تفسیری شیعه (مجمع البيان، ج‏9، ص404-۴۰۵ و تفسير فرات الكوفي، ص479-480 ) و اهل سنت (مانند تفسير مقاتل بن سليمان، ج‏4، ص297-300 و التحرير و التنوير، ج‏28، ص: 116 ) و نیز کتب شأن نزول آنها (أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص441-443 ) و نیز نقل شده است؛ و در تعلیقات این کتاب اخیر اشاره شده است که این واقعه در کتابهای بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسائی و بیهقی آمده است . فقط در میان روایات شیعه برخی بدین نکته اشاره کرده‌اند که شروع این اقدام از جانب کفار مکه بوده است؛ ابراهیم قمی می‌نویسد: «قریش ترسان بودند از اینکه پیغمبر به آن‌ها یورش برد و نزد خاندان حاطب رفتند و از آن‌ها خواستند که با نامه‌ای از حاطب جویا شوند که آیا محمّد (صلی الله علیه و آله) قصد یورش به مکّه دارد؟ و او نوشت که؛ آری! و نامه را به زنی صفیّه نام داد و وی آن را در میان گیسوان خود نهاد و گذشت ... (تفسير القمي، ج‏2، ص361-362 ) @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیحات درباره شان نزول این آیه 🤔هرچند برخی از مفسران معاصر به خاطر فراز پایانی آن در صحت این نقل تردید کرده‌اند، زیرا در برخی نقل‌ها کلام پیامبر ص به گونه‌ای نقل شده که گویی اهل بدر هرگناهی هم بکنند اشکالی ندارد (الميزان، ج‏19، ص23۴-۲۳۹)؛ اما به نظر می‌رسد این اشکال لزوما وارد نباشد زیرا متن بسیاری از نقل‌ها طوری است که به نظر می‌رسد مقصود اصلی پیامبر از آن تعبیر این است که منافق بودن وی و اینکه حتما باید مجازات شود را به خاطر حضورش در جنگ بدر نفی کند و با اشاره به سابقه حضور وی در جنگ بدر بر صداقت وی در توجیه‌اش مهر تایید بزند.) @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) از امیرالمومنین ع روایتی طولانی درباره انواع آیات قرآن آمده است. حضرت در ابتدای این روایت اشاره‌ای می‌کنند که در آیات قرآن کریم ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، خاص و عام، و ... وجود دارد ... سپس در فرازی دیگر درباره این قسم اخیر توضیح می‌دهند که: همانا در کتاب خداوند متعالی آیاتی هست که لفظش خاص ویا عام است؛ و در میان آنها آیاتی هست که لفظش خاص و معنایش عام است، و آیاتی که لفظش عام است و خداوند عموم را اراده کرده و همین طور در مورد خاص؛ سپس به بیان مصادیقی از هریک می‌پردازند و به عنوان یکی از مواردی که ظاهرش عام و معنایش خاص است می‌فرمایند: و این سخن خداوند متعال که «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ»، این در مورد حاطب بن ابی‌بلتعه نازل شده و او فقط یک نفر بود؛ پس لفظ آیه عام است ومعنایش خاص است هرچند در مورد کل مردم جاری می‌شود [یعنی اگر کس دیگری هم این کار را بکند مشمول این مواخذه واقع می‌گردد]. 📚بحار الأنوار، ج‏90، ص23-24 ما ورد عن أمير المؤمنين صلوات الله عليه في أصناف آيات القرآن و أنواعها و تفسير بعض آياتها برواية النعماني و هي رسالة مفردة مدونة كثيرة الفوائد نذكرها من فاتحتها إلی خاتمتها ... وَ لَقَدْ سَأَلَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ- شِيعَتُهُ عَنْ مِثْلِ هَذَا فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی أَنْزَلَ الْقُرْآنَ عَلَی سَبْعَةِ أَقْسَامٍ كُلٌّ مِنْهَا شَافٍ كَافٍ وَ هِيَ أَمْرٌ وَ زَجْرٌ وَ تَرْغِيبٌ وَ تَرْهِيبٌ وَ جَدَلٌ وَ مَثَلٌ وَ قِصَصٌ وَ فِي الْقُرْآنِ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ وَ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُقَدَّمٌ وَ مُؤَخَّرٌ وَ عَزَائِمُ وَ رُخَصٌ وَ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ وَ فَرَائِضُ وَ أَحْكَامٌ وَ مُنْقَطِعٌ وَ مَعْطُوفٌ وَ مُنْقَطِعٌ غَيْرُ مَعْطُوفٍ وَ حَرْفٌ مَكَانَ حَرْفٍ وَ مِنْهُ مَا لَفْظُهُ خَاصٌّ وَ مِنْهُ مَا لَفْظُهُ عَامٌّ مُحْتَمِلُ الْعُمُومِ وَ مِنْهُ مَا لَفْظُهُ وَاحِدٌ وَ مَعْنَاهُ جَمْعٌ وَ مِنْهُ مَا لَفْظُهُ جَمْعٌ وَ مَعْنَاهُ وَاحِد ... فَقَالَ: إِنَّ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی آيَاتٍ لَفْظُهَا الْخُصُوصُ وَ الْعُمُومُ وَ مِنْهُ آيَاتٌ لَفْظُهَا لَفْظُ الْخَاصِّ وَ مَعْنَاهُ عَامُّ وَ مِنْ ذَلِكَ لَفْظٌ عَامٌّ يُرِيدُ بِهِ اللَّهُ تَعَالَی الْعُمُومَ وَ كَذَلِكَ الْخَاصُّ أَيْضاً فَأَمَّا مَا ظَاهِرُهُ الْعُمُومُ وَ مَعْنَاهُ الْخُصُوصُ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ ... وَ قَوْلِهِ تَعَالَی «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» نَزَلَتْ فِي حَاطِبِ بْنِ أَبِي بَلْتَعَةَ وَ هُوَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَلَفْظُ الْآيَةِ عَامٌّ وَ مَعْنَاهَا خَاصٌّ وَ إِنْ كَانَتْ جَارِيَةً فِي النَّاس‏. ... @yekaye
☀️۲) الف. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند: سه چیز اگر در کسی باشد طعم ایمان را چشیده است: کسی که خدا و رسولش نزد او دوست‌داشتنی‌تر از هر کس دیگری باشد؛ و کسی که هر شخصی را که دوست دارد وی را جز به خاطر خداوند متعال دوست ندارد؛ و کسی که افتاده شدن در آتش برایش دوست‌داشتنی‌تر باشد از اینکه به کفر برگردد بعد از اینکه خداوند وی را از آن نجات داده است. 📚روضة الواعظين، ج‏2، ص417-418؛ 📚مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، ص123 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: ص ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَجَدَ طَعْمَ الْإِيمَانِ: مَنْ كَانَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا سِوَاهُمَا؛ وَ مَنْ كَانَ يُحِبُّ الْمَرْءَ لَا يُحِبُّهُ إِلَّا لِلَّهِ؛ وَ مَنْ كَانَ يُلْقَى فِي النَّارِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنْ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى الْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْقَذَهُ اللَّهُ مِنْهُ. 📚این روایت به همین صورت در منابع اهل سنت از انس بن مالک از پیامبر ص روایت شده است؛ ر.ک: صحيح مسلم، ج1، ص66 ؛ مسند أحمد، ج20، ص167 . ☀️ب. از رسول الله ص روایت شده که فرمودند: کسی که خوشحال می‌شود که طعم ایمان را بچشد، هر شخصی [هر بنده خدایی] را که دوست دارد وی را جز به خاطر خداوند متعال دوست نداشته باشد. 📚شرح فارسى شهاب الأخبار، ص178؛ 📚نهج الفصاحة، ص741 قال رسول الله ص: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَجِدَ طَعْمَ الْإِيمَانِ، فَلْيُحِبَّ الْمَرْءَ [الْعَبْدَ] لَا يُحِبُّهُ إِلَّا لِلَّهِ تعالى. 📚این روایت به همین صورت در منابع اهل سنت از انس بن مالک از پیامبر ص روایت شده است؛ ر.ک: مسند أحمد، ج13، ص347 @yekaye
☀️۳) الف. از امام باقر ع روایت شده که فرمودند: وقتی خواستی بدانیکه آیا در تو خیری هست به قلبت نگاه کن؛ پس اگر چنان است که اهل طاعت خداوند را دوست دارد و اهل معصیت او را دشمن دارد در تو خیر است و خداوند دوستت دارد؛ و اگر از اهل طاعت خداوند متنفر است و اهل معصیت او را دوست دارد خیری در تو نیست و خداوند تو را دشمن می‌دارد؛ و هرکس همراه کسی است که دوست دارد. ☀️ب. وباز از ایشان روایت شده است که فرمودند: اگر شخصی دیگری را به خاطر خدا دوست بدارد خداوند به خاطر این محبتش به وی پاداش دهد هرچند که آن شخص مورد محبت واقع شده در علم خداوند از جهنمیان باشد؛ و اگر شخصی از دیگری به خاطر خدا متنفر باشد خداوند به خاطر این دشمنی‌اش به وی پاداش دهد هرچند که آن شخص مورد دشمنی واقع شده در علم خداوند از بهشتیان باشد. 📚الكافي، ج‏2، ص126-127 ☀️الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ الْعَرْزَمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِيكَ خَيْراً فَانْظُرْ إِلَى قَلْبِكَ فَإِنْ كَانَ يُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَفِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُحِبُّكَ وَ إِنْ كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ فَلَيْسَ فِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُبْغِضُكَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ. ☀️ب. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِد عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْوَاسِطِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبَانٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ رَجُلًا لِلَّهِ لَأَثَابَهُ اللَّهُ عَلَى حُبِّهِ إِيَّاهُ وَ إِنْ كَانَ الْمَحْبُوبُ فِي عِلْمِ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَبْغَضَ رَجُلًا لِلَّهِ لَأَثَابَهُ اللَّهُ عَلَى بُغْضِهِ إِيَّاهُ وَ إِنْ كَانَ الْمُبْغَضُ فِي عِلْمِ اللَّهِ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّة. @yekaye