یک آیه در روز
۱۱۴۰) 📖 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّه
.
2️⃣2️⃣ «ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ»
احکام خداوند، که برای حکم کردن بین انسانها آمده است، هم برخاسته از علم خداوند است و هم حکمت او؛ توجه به این دو در کنار هم ما را از یک افراط (معتزله و روشنفکرمآبان) و تفریط (اشاعره) میرهاند؛ یعنی میفهمیم که:
🌴الف. احکام الهی مبتنی بر مصالح و مفاسد واقعی است، نه اینکه گزاف باشد و هیچ منطقی بر آنها حاکم نباشد (برخلاف نظر اشاعره)؛ و از این روست که پیجویی و تلاش برای فهم فلسفه احکام، اقدامی معقول و رواست.
🌴ب. با اینکه پیجویی فلسفه احکام رواست، در عین حال به خاطر برخورداری از پشتوانه علم و حکمت خداوند، که اصلا قابل مقایسه با علم و حکمت بشری نیست، میدانیم احکام شریعت بهترین احکام برای زندگی است، هرچند که ما پی به فلسفه آنها نبریم (برخلاف نظر برخی معتزله و روشنفکرمآبان)؛ پس این گونه نیست که فقط زمانی یک حکم را باید قبول کنیم که فلسفه آن حکم برای ما معلوم باشد؛ و اگر در مورد حکمی آن را نامعقول (در حد فهم و نظر فعلیمان) قلمداد کردیم مجاز باشیم آن را زیر سوال ببریم؛ زیرا آنچه به نظر ما میرسد مبتنی بر محدودیتهایی است که بر همه شناختهای بشری حاکم است و میدانیم اگر خداوند حکمی داده فراتر از این محدودیتهاست.
@yekaye
#ممتحنه_10
یک آیه در روز
۱۱۴۰) 📖 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّه
.
3️⃣2️⃣ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيمٌ»
هم این حکم خداست که نباید صرفا به خاطر اینکه برخی زنان از بلاد کفر فرار کردهاند بدانها اعتماد کرد و برای اینکه معلوم شود واقعا برای خدا هجرت کردهاند باید آنان را امتحان کرد، حکم خداست؛ و
هم اینکه اگر آنان واقعا مومن بودند هم باید از آنان حمایت کرد و براحتی به ازدواج با آنان اقدام نمود و حتی خسارتی را که به خاطر جدا شدنشان به کفار تحمیل میشود باید جبران نمود.
اگر طبق تدبر ۲۲ فراز پایانی این آیه میخواهد ما را از افراط و تفریط مصون بدارد، آیه میخواهد بفرماید:
نه باید چنان به دیگران خوشبین بود که هر زنی که از کفار گریخت و به ما پیوست را بیهیچ بررسی از خودمان به حساب آوریم؛
و نه باید در قبال آنها چنان بدبین بود که بعد از امتحان شدنشان هم از ازدواج با آنان و برقراری رابطه بسیار خوب با آنان، و پرداخت هزینههایی که به خاطر آن فرار برعهدهشان آمده، پرهیز کنیم.
@yekaye
#ممتحنه_10
۱۱۴۱) 📖 وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَی الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ 📖
ترجمه
💢اگر بیرون شد از دست شما چیزی از زنانتان به سوی کافران، آنگاه عقوبتی کردید [= عِقاب و مؤاخذهای کردید و در جنگ غنیمتی از کفار به دست آوردید] پس به کسانی که زنانشان رفتهاند مثل آنچه خرج کردهاند بدهید و تقوای خدایی را در پیش گیرید که شما به او مومن هستید.
سوره ممتحنة (۶۰) آیه ۱۱
۱۴۰۳/۹/۱۶
۳ جمادیالثانیه ۱۴۴۶
@yekaye
#ممتحنه_11
🔹فاتَكُمْ
▪️درباره ماده «فوت» اتفاق نظر است که دلالت بر یک نحوه جدایی و دور بودن و از دست دادن دارد؛
▫️ابن فارس توضیح میدهد که اصل این ماده نقطه مقابل ادراک چیزی و وصول به آن است (معجم مقاييس اللغه، ج4، ص457 )، و
▫️ راغب میگوید یک نحوه دور بودنی است که ادراک آن متعذر باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص646).
▪️اختلاف نظری که هست در این است که این ماده در خصوص چه نوع جدایی و انفصالی به کار میرود؛ انفصالی که مسبوق به یک اتصال بوده، یا انفصالی که انعدام محض باشد؛
▫️از یک سو، حسن جبل معتقد است که با توجه به اینکه حرف «ف» دلالت بر یک نحوه دور کردن و نفی و طرد به کار میرود و حرف «ت» برای یک نحوه فشار دادن با دقت، و و ترکیب این دو با حرف «و» دلالت بر یک نحوه جدایی و دور شدن و به هم نچسبیدن دارد، این ماده در اصل به معنای جدایی و دور بودن چیزی است که در اصل به هم چسبیده بوده مانند وضعیت یک انگشت در قبال انگشت کناریاش (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۶۲۲)؛
▫️اما مرحوم مصطفوی بر این باور است که معنای محوری این ماده انعدام چیزی به نحوی که دیگر وجود نداشته باشد و درک نشود و تفاوت آن با کلماتی مانند انعدام («عدم») و «موت» و «فنا» را در این است که این کلمات دلالت بر معدوم شدن بعد از وجود دارند؛ اما «فوت» دلالت بر عدم دارد قبل از اینکه اصلا وجود داشته باشد. ایشان بقدری بر این معنای انعدام مصرند که از نظر ایشان، معانیای هماند دوری از درک و عدم امکان وصول، از لوازم این معناست نه اصل معنای آن (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج9، ص: 165 ).
▪️با اینکه نگاهی به کاربردهای این ماده در حالت ثلاثی مجرد، انسان را به نظر حسن جبل متمایلتر می سازد:
چرا که هم در کاربرد آن به صورت فعل در سه آیه «لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ» (آل عمران/153) «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (حدید/23) و «وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ» (ممتحنه/11) و هم در کاربرد آن به صورت مصدر در آیه «وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَريبٍ» (سبأ/51) این ماده ناظر به وضعیتی است که انسان چیزی را داشته و از دست داده است (نه اینکه از اول هیچ چیزی در کار نباشد)،
اما مرحوم مصطفوی اغلب این موارد را تأییدی برای نظر خود دانسته است؛ وی در خصوص آیه ۱۱ سوره ممتحنه توضیحی نداده، اما در سه مورد دیگر، تقابل این کلمه را به ترتیب با کلمات «إصابت» و «ایتاء» (دادن) و «أخذ» را شاهد بر این گرفته که فوت انعدامی است که موجب میشود وصول و ادراکی رخ ندهد، زیرا از نظر ایشان این سه کلمه در قبال انعدام است! (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج9، ص165 ).
عجیبتر اینکه خود ایشان در ذیل ماده «ضیع»، وقتی میخواهد از تفاوت ضایع شدن با کلماتی همچون فقدان و هلاکت و فوت و فنا سخن بگوید، معنای اصلی ماده «فوت» را همین خارج شدن از سلطه و از دسترس شخص معرفی کرده است
(قبلا در جلسه ۶۱۱ http://yekaye.ir/al-kahf-18-30/ در این باره توضیح داده شد).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح ماده «فوت» (کلمه »تفاوت»)
▪️کاربرد دیگر این ماده در قرآن کریم کاربرد آن در باب تفاعل است؛
اغلب این طور توضیح دادهاند که از آنجا که خود کلمه «فوت» به معنای فاصله بین دو چیز است که آنها را از هم جدا و دسترسیناپذیر به هم میکند، «تفاوت» بین دو چیز به معنای شدت دور بودن بین آنهاست (معجم مقاييس اللغه، ج4، ص457 ؛ المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۶۲۲).
🔸این توضیح در خصوص کاربردهای رایج کلمه «تفاوت» خوب است؛ اما در کاربرد قرآنی آن در آیه «الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى في خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ» (ملک/3) چندان معنای مفیدی به دست نمیدهد.
▫️راغب این را این طور توضیح داده که چیزی که مایه خروج آن از اقتضای حکمت است در آن یافت نمیشود (مفردات ألفاظ القرآن، ص646 )؛ و
▫️مرحوم طبرسی هم تفاوت را به معنای اختلاف و اضطراب گرفته (مجمع البيان، ج10، ص483 ) و میگوید مقصود از آیه این است که هیچ اختلاف و تناقضی که کار را از مدار حکمت بیرون ببرد در آن نمیبینی؛ یعنی اگرچه افعال خداوند در صورتها و هیأتهایشان متفاوتند اما در حکیمانه بودن برابرند، و احتمال دیگری که برای این آیه مطرح کرده این است که در آفرینش خداوند هیچ عیب و اعوجاجی نمیبینی بلکه کل آن با همه عظمتش مستقیم و مساوی است (مجمع البيان، ج10، ص484 )؛ و
▫️مرحوم عسکری هم در فرق بین «تفاوت» و «اختلاف» میگوید تفاوت همواره مذموم است و لذا در این آیه از خداوند نفی شده اما اختلاف لزوما مذموم نیست چنانکه ایجاد آن به خدا هم نسبت داده میشود مانند: «وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ» (مومنون/80) [و شاید شاهد بهتر از آن، این آیه باشد: «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ» (روم/22)]؛ زیرا تفاوت اختلافی است که بر اساس سنتها رقم نخورده باشد و دلالت بر جهل فاعلش دارد (الفروق في اللغة، ص150 ).
🔻اما به نظر میرسد همه این توضیحات اگرچه دارد معنای خوبی برای کاربرد آن در این آیه می تراشد اما از آن معنایی که برای تفاوت در لغت ارائه کردند فاصله میگیرد.
🔺مرحوم مصطفوی، با اینکه در خصوص خود ماده، به نظر میرسد توضیحشان قانعکننده نبود، اما در خصوص «تفاوت» توضیحی میدهند که با آیه تناسب خوبی دارد.
ایشان ابتدا میگویند باب تفاعل دلالت بر مطاوعهای در مفاعله دارد، یعنی اختیار استمرار در حصول فوت، به معنای فوتِ [= از دست رفتن و نبودن] خصوصیتی در چیزی در قبال چیزی دیگر، به نحوی که آن خصوصیت در آن شیء مقابل فوت نشده باشد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج9، ص165 ).
آنگاه درباره این آیه توضیح میدهند که این کلمه در معنای عرفی کلمه «تفاوت» که یک نحوه افتراق و جدایی است نمیباشد، بلکه مقصود از «ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ» این است که آفرینش خداوند رحمان طوری است که هیچ کمال و خصوصیتی که لازمه هر چیزی است از آن فوت نمیشود تا ضعف و نقص و فتوری در این آفرینش راه یابد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج9، ص166 ).
📿ماده «فوت» و مشتقات آن همین ۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹أَزْواجِكُمْ / أَزْواجُهُمْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «زوج» در اصل بر مقارنت و اینکه چیزی قرین چیز دیگری شود، وبه تعبیر دیگر، تداخل بین دو چیز به طوری که با هم مختلط و مرتبط و درهمتنیده شوند، به کار میرود؛ و به مناسبت همین مقارنت است که به هریک از زن و شوهر، وقتی در قبال همسرش در نظر گرفته شود «زوج» گفته میشود.
▪️در واقع، این ماده در اصل برای مقارنت اشیای مشابه به کار رفته است، چون تشابه یک نحوه مقارنت بین دو چیز ایجاد میکند: (وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَت،تکویر/۷؛ احْشُرُوا الَّذینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا یعْبُدُونَ، صافات/۲۲)؛ و بدین مناسبت بتدریج در مورد یک صنف ویا نوع که افرادش با هم در نوعیت ویا صنف مربوطه شباهت دارند هم به کار رفته است: (لا تَمُدَّنَّ عَینَیكَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ، حجر/۸۸؛ وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ، ص/۵۸).
▪️نکته جالبی که اغلب اهل لغت تذکر دادهاند این است که «زوج» به «واحد» اطلاق میشود نه به «دوتا»؛ یعنی اگرچه در حساب، زوج در مقابل فرد و به معنای عددی است که قابل تقسیم بر دو باشد، اما در استعمالات رایج زبان عربی، به تنها یکی از دو چیزی که قرین همدیگرند «زوج» گفته میشود (اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ، بقره/۳۵؛ فَإِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْكِحَ زَوْجاً غَیرَهُ، بقره/۲۳۰؛ وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ، نساء/۲۰) و وقتی بخواهند به هر دو با هم اشاره کنند باید از تعبیر «زوجین» استفاده کنند (فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَینِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثی، ؛ قیامت/۳۹؛ قُلْنَا احْمِلْ فیها مِنْ كُلٍّ زَوْجَینِ اثْنَین، هود/۴۰)؛
مثلا وقتی گفته شود زوجِ کبوتری را دیدم، به معنای این نیست که دوتا کبوتر را دیدم، بلکه به معنای آن است که کبوتری را دیدم که میدانم کبوتر دیگری هست که همسرِ اوست؛ پس زوج نه به معنای «دو چیز» بلکه به معنای هر چیزی است که قرینی و همتایی [یا مقابلی] داشته باشد؛
از این رو وقتی که میفرماید «وَ مِنْ كُلِّ شَیءٍ خَلَقْنا زَوْجَینِ» (ذاریات/۴۹) ضرورتاً معنایش این نیست که از هر چیزی دو چیز هست یا هر چیزی مذکر و مونث دارد؛ بلکه بدین معناست که هر چیزی که آفریدیم زوج است از این جهت که ضد یا مشابه یا همتا و یا دست کم ترکیبی – مثلا ترکیب از ماده و صورت، یا جوهر و عرض یا … – دارد. در واقع، زوجیتِ زوج حکایت از آن دارد که در تحقق و سامان یافتنش نیازمند ترکیب و یک نحوه رابطه متقابل با قرین خویش است و شاید بدین معناست که خداوند همه چیز را زوج آفریده و تنها خودش است که زوج نیست و هیچ زوجی ندارد.
▪️جمع کلمه «زوج»، «أزواج» است که با توضیحات فوق معلوم میشود که ضرورتاً به معنای «دوتا»ها نیست، بلکه یا به معنای «همسر»ها (رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا، فرقان/۷۴؛ أَسَرَّ النَّبِی إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدیثاً، تحریم/۳) و یا به عنوان مطلقِ «قرین»ها و اموری که با هم مشابهاند میباشد؛
چنانکه در مورد آیه «احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ» (صافات/۲۲) گفتهاند به معنای «قرینها»ی [=همنشینانِ] آنهاست که در کارهایشان بدانها اقتدا میکردند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۳۸۵)
ویا در مورد آیه «وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً» (واقعه/۷) گفتهاند به معنای اصنافی است که با همدیگرند، همان طور که به دو لنگه کفش «زوجان» گفته میشود.
▪️بدین ترتیب در مورد کاربردهای «زوج» در قرآن باید دقت ویژهای مبذول داشت، چنانکه برخی بر این باورند که در آیه «أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ» (حج/۵) زوج به معنای «رنگ» است از این جهت که همواره قرین هر چیزی است؛ و یا کاربرد آن در آیه «أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّی» (طه/۵۳) به معنای انواع متشابه و در آیه «مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِیمٍ» (لقمان/۱۰) و آیه «ثَمانِیةَ أَزْواجٍ» (أنعام/۱۴۳)به معنای اصناف (صنفهای گوناگون) میتواند باشد و یا در آیه «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ» (تكویر/۷) میتواند بدین معنا باشد که هر پیرویکنندهای قرین و همنشینِ (بهشتی یا جهنمیِ) آن کسی میشود که پیرویش را میکرده است.
خلاصه اینکه این واژه، ظرفیتهای معنایی فراوانی دارد و در صورت ارائه شواهد کافی، در همین آیات چهبسا بتوان برخی دیگر از ظرفیتهای معنایی این کلمه را استخراج کرد.
🔖جلسه ۷۸۴ http://yekaye.ir/ya-seen-36-36/
@yekaye
🔹فَعاقَبْتُمْ
▪️ماده «عقب» از مواردی است که مشتقات بسیار زیادی دارد تا حدی که ابن فارس نتوانسته همه را ذیل یک اصل گرد آورد و بر این باور است که این ماده در اصل در دو معنا به کار رفته است:
▫️یکی در معنای اینکه چیزی عقب بماند و بعد از چیز دیگر بیاید؛ و
▫️دیگری در معنای بلندی و شدت و صعوبت (معجم المقاييس اللغة، ج۴، ص۷۷ )،
که مثال بارز دومی را عَقَبَه: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ؛ وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَة» (بلد/۱۱-۱۲) (راه صعبالعبور در کوه که بالا رفتن از آن پرمشقت است) دانسته است که از نظر وی برای هر چیزی که در آن علو و شدتی باشد به کار میرود؛ و کلماتی مانند عُقاب (هم به معنای مواد سختی که وقتی چاهی را حفر میکنند برای محکم شدن جداره چاه بین آجرها میگذارند؛ و هم به معنای پرنده شکاری معروف) و ... را به این دومی برگردانده است (معجم مقاييس اللغه، ج4، ص84-85 ).
🔸اما بسیاری از اهل لغت معنایی نزدیک به معنای اول را مبنا قرار داده و کوشیدهاند این چند مورد را هم به آن برگردانند:
▪️راغب که بر مفهوم پشت چیزی بودن در این ماده تأکید دارد، عَقَبَة را به معنای مسیر پردستانداز (وعر) در کوه معرفی کرده است [که ظاهرا اشاره به اینکه کوهنورد پشت سر هم با فراز و نشیب مواجه میشود] و وجه تسمیه عُقاب را این میداند که برای شکار پشت سر هم فرود میآید (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۷۶ ).
▪️مرحوم طبرسی هم که اصل معنای این ماده را از همان کلمه «عقب» (به معنای قسمت پشت پا؛ پاشنه پا) دانسته و همین پشت هم بودن را محور معنای این ماده دانسته (مجمع البيان، ج1، ص414 )،
در خصوص وجه تسمیه عَقَبَة توضیح میدهد که راهی است که بالا رفتن از آن دشوار است و نیار به آن است که شدت در پی ضیق و مخاطره بیاید و و این احتمال را هم از دیگران مطرح کرده که در اصل یک گذرگاه خیلی تنگ در قله کوه بوده که مردم ناچار بودهاند پشت سر هم [یکی یکی] از آن عبور کنند (مجمع البيان، ج10، ص746 ).
▪️مرحوم مصطفوی اصل این ماده را وقوع چیزی در پشت سر چیزی و متصل به آن دانسته و تفاوتش را با «خَلف» در این میداند که «خلف» پشت سر بودنی است اعم از اینکه متصل باشد یا منفصل؛ و همچون اغلب اهل لغت مثال بارز این مفهوم را کاربردش در خصوص پاشنه پا دانسته و وجه تسمیه عَقَبَة را هم این دانسته که شبیه پاشنه پا در قسمت انتهایی و اطراف کوه واقع شده است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج8، ص225 ).
وی در جای دیگر مطلب را این گونه توضیح می دهد که «عَقَبَة» آن چیزی است که از وجود راههای ممتد صعبالعبور در کوه حاصل میآید و معنای امتداد از فتحههای پشت سر هم این کلمه درمیآید و صعوبت هم به اقتضای کوه است زیرا چیزی که در کوه به نحو متعاقب حاصل میشود در زمین هموار رخ نمیدهد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج8، ص226 ).
▪️حسن جبل هم اصل این ماده را ملحق شدن غلیظ به آخر چیزی یا پشت سر آن دانسته به نحوی که در آن فروروند و آن را امتداد دهد و وجه تسمیه عَقَبَة را هم این دانسته که کوه بلند و صعبالعبوری است که بر مسیری که افراد در حال گذر از آن است واقع شده و برای پیمودن مسیر افراد ناچارند از آن عبور کنند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۴۹۶).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
فراز دوم از توضیح ماده «عقب»
▪️کلمات عقب (با سه وزن: عَقِب و عُقْب و عُقُب) و «عقبى» و «عقبان» و «عاقبة» و «عقبة» و «عَقَب» همگی به معنای پشت و چیزی که در پشت قرار گرفته، میباشند:
▫️عقِب و عُقْب و عُقُب همگی صفت مشبههاند (به ترتیب شبیه خشن و صُلب و جُنُب) که به معنای چیزیاند که متصف به تأخر و عقب ماندن شده است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج8، ص227-228 )؛ و استعمال این کلمه (جمع آن «أَعْقَاب») به معنای پشت پا (پاشنه پا) بسیار شایع است: «يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ» (بقره/۱۴۳)؛ و راغب توضیح اده که تعبیر «رجع علی عقبیه» که در آیات «انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئا» (آل عمران/144)، «نَكَصَ عَلى عَقِبَيْهِ» (انفال/۴۸)، «فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ» (مؤمنون/66)، «نُرَدُّ عَلى أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ» (انعام/۷۱) به کار رفته، به معنای این است که کسی خم شود و برگردد گویی روی پاشنه پای خود برگشته است؛ این کلمه به صورت استعاری برای فرزند و نسلی که در ادامه انسان میآید به کار گرفته میشود: «وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ» (زخرف/28) (مفردات ألفاظ القرآن، ص575 )؛ و تفاوت «عَقِب» و «ولد» در این است که اولی را تنها برای فرزندان بعد از وفات شخص به کار میبرند (الفروق في اللغة، ص277 ).
▫️خلیل و ابن فارس بر این باورند که «عاقبة» هر چیزی پایان آن است، که خلیل توضیح میدهد گاه این کلمه بدون «ة» (به صورت: عاقب) میآید و به صورتهای عَواقِب و عُقُبا و عُقَّب جمع بسته میشود (كتاب العين، ج1، ص179 ؛ معجم مقاييس اللغه، ج4، ص79 )؛ اما مرحوم مصطفوی بیان میکند که کلمه «عاقبت» به معنای چیزی است که در عقب چیزی حاصل میشود و «عقبی» (مونث معنوی کلمه عقبان) اسم یا صفت مونثی است که مذکر ندارد (شبیه حبلی) (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج8، ص225 ).
راغب بر این باور است که کلمات مانند «عُقْب» و «عُقبی» برای عاقبت خوب به کار میرود: «خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً» (كهف/44)، «أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ» (رعد/22) «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» (رعد/24) و کلمه «عاقبة» اگر به صورت مطلق بیاید برای عاقبت خوب: «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ» (اعراف/128؛ قصص/۸۸)، و اگر به صورت مضاف بیاید، برای عاقبت بد است: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّه» (روم/۱۰)، «فَكانَ عاقِبَتَهُما أَنَّهُما فِي النَّارِ» (حشر/17) (مفردات ألفاظ القرآن، ص575 ).
باید گفت اگرچه این ادعا (خصوصا دومی) شواهد قرآنی فراوانی دارد، مثلا: «انْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمينَ» (یونس/39؛ قصص/۴۰)، «كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ» (آل عمران/137؛ انعام/۱۱؛ نحل/۳۶؛ زخرف/۲۵)، «كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ» (اعراف/84؛ نمل/۶۹)، «كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ» (اعراف/86 و ۱۰۳)، «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكينَ» (روم/42)، «أَ وَ [فَ] لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ...» (روم/9؛ فاطر/۴۴؛ غافر/۲۱ و ۸۲؛ محمد/۱۰)، «فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعينَ» (نمل/51)، «فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها وَ كانَ عاقِبَةُ أَمْرِها خُسْراً» (طلاق/9)، اما موارد خلاف این هم وجود دارد؛ هم در خصوص «عقبی» که علاوه بر عاقبت خوب برای عاقبت بد هم به کار رفته است، مانند «وَ لا يَخافُ عُقْباها» (شمس/15) و «تِلْكَ عُقْبَى الَّذينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرينَ النَّارُ» (رعد/35)؛ و هم در خصوص «عاقبت» به نحو مضاف که آن هم علاوه بر عاقبت بد، برای عاقبت خوب نیز به کار رفته است: «الَّذينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» (حج/41)، «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» (لقمان/22). البته کلمه «العاقبة» به نحو مطلق فقط در مورد عاقبت خوب استفاده شده است؛ هرچند عسکری در همین مورد هم معتقد است که ضرورت ندارد که حتما برای عاقبت خوب به کار رود و توضیح میدهد که اگر با حرف «ل» بیاید عاقبت خوب است که له شخص است و اگر با حرف «علی» بیاید برای عاقبت بد است که علیه شخص است (الفروق في اللغة، ص234-235 )؛ و در قرآن همه موارد که مثبت آمده چون با حرف «ل» است.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇