.
3⃣ «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْيَتامی وَ الْمَساكينُ»
اموال ارثى را مخفيانه تقسيم نكنيد، تا امكان حضور ديگران هم باشد.
(تفسير نور، ج2، ص25)
@yekaye
.
4⃣ «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْيَتامی وَ الْمَساكينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ»
با توجه به اینکه سهم الارث افراد در آیه 11 (معروف به آیه فرائض) معلوم شده است، از قدیم بین مفسران اختلاف بوده که آیا این آیه نسخ شده است یا خیر؟
⭕برخی (مانند سعيد بن مسيب و أبي مالك و ضحاك، به نقل از مجمع البيان، ج3، ص19) مدعی بودهاند که این آیه نسخ شده است؛
⭕ اما اکثر مفسران (مثلا: ابن عباس و سعيد بن جبير و حسن و إبراهيم و مجاهد و شعبي و زهري و سدي و بلخي و جبائي و زجاج؛ به نقل از مجمع البيان، ج3، ص19) بر این باورند که این حکم باقی است و نسخ نشده است؛
بویژه که برخی توضیح داده اند که اساساً مفاد این دو با هم تنافی ندارد که یکی را مستلزم نسخ دیگری بدانیم، زیرا آیه فرایض درباره سهم الارث های کاملا تعیین شده برخی از افراد است؛ و این آیه درباره حکم وجوبی یا استحبابی سهم الارث برای دیگران است بدون اینکه تعیین دقیق شود (المیزان، ج4، ص200)
که البته اینها بر دو قسماند:
🚫 مجاهد بر این باور بوده که حکم وجوبی است، و پرداخت آن در حدی که ورثه با طیب خاطر پرداخت کنند، لازم است؛
🚫 ولی اغلب حکم این آیه را مستحبی دانستهاند (مجمع البيان، ج3، ص19)
و یک شاهد مهم بر اینکه حکم غیروجوبی بوده این است که اگر واجب بود آنگاه اینان هم حق معینی داشتند و در این صورت طبیعی بود که آن را تعیین کنند و با توجه به اینکه موضوع بشدت محل ابتلا بوده، انگیزه ها برای نقل چنین مطلبی بسیار زیاد است و طبیعی بود که اخبار متواتری درباره این مساله نقل شود، و همین که الان خبری از چنین روایاتی نیست، پس مساله به صورت وجوب نبوده است.
(مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج9، ص504)
@yekaye
.
5⃣ «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْيَتامی وَ الْمَساكينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»
درباره اینکه مراد از «القسمه» و به تبع آن، مخاطب «فارزقوهم ...» کیست، سه دیدگاه مطرح شده است:
🍃 الف. مراد هنگام تقسیم ارث است؛ و خطاب «فارزقوهم» به وارثان متوفی هستند که بدانها دستور داده شده برای آن نیازمندانی از خویشاوندان و ... که سهم الارث معینی به آنان تعلق نمی گیرد، سهمی قرار دهند.
(مجمع البيان، ج3، ص19؛ مفاتیح الغیب، ج9، ص504)
🍃 ب. مراد از قسمت، وصیت کردن است، و مخاطب، شخصی است که در بستر وفات قرار گرفته؛ و در این آیه به او دستور داده شده که در وصیت در خصوص میراثی که از وی میماند، سهمی را هم برای این افراد قرار دهد.
(مجمع البيان، ج3، ص19؛ مفاتیح الغیب، ج9، ص504)
🍃 ج. مراد هنگام تقسیم ارث است، و اولوا القربی خویشاوندانی است که ارث می برند و الیتامی و المساکین کسانی اند که ارث نمی برند؛ آنگاه »فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ» مربوط است به این خویشاوندانی که ارث می برند و «وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً» ناظر است به مساکین.
(منسوب به سعید بن جبیر، به نقل از مفاتیح الغیب، ج9، ص504)
و با توجه به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، هیچ منافاتی بین این دو نیست و بعید نیست هردو مد نظر باشد،
بویژه که از ابن عباس هر دو قول اول روایت شده است. (مجمع البيان، ج3، ص19)
@yekaye
.
6⃣ «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْيَتامی وَ الْمَساكينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»
با توجه به اینکه خطابِ «فارزقوهم» به چه کسی باشد، منظور از «قول معروف» نیز میتواند متعدد باشد:
🍃 الف. خطاب به ولیّ وارث یتیم است:
🌱 الف.1. که با توجه به اینکه وارث صغیر است، به نیازمندان با روی خوش بگوید درست است که توصیه شده که به شما از اموال ارث بدهیم؛ اما چون این ارث مال خود ما نیست و مال یتیم است ما حق نداریم از اموال یتیم چیزی به دیگران بدهیم. (سعید بن جبیر، به نقل از فقه القرآن، ج2، ص347 و مجمع البيان، ج3، ص19)
🌱 الف.2. توصیه شده در عین حال که فعلا نباید مال را در اختیار یتیم قرار دهد، اما به وی با روی خوش بفهماند که این مال را برای او نگه خواهد داشت.
🍃 ب. خطاب به مطلق وارثان است در قبال این اقشار، یعنی اگر دیگرانی که نیازمندند و سهم معین شدهای از ارث ندارند، و در عین حال انتظار کمک دارند، شما اگر سهم اندکی به آنها دادید در عین حال، با روی خوش با آنان برخورد کنید؛ و این گونه نباشد که منت بگذارید (مفاتیح الغیب، ج9، ص504)؛ و یا از همان ابتدا آنان را از خود برانید.
🍃 ج. خطاب به متوفی و در مقام وصیت کردن است:
🌱 ج.1. یعنی اگر شخصی که میخواهد وصیت کند وصیت خود برای بازماندگان را با دعای اینکه خدا به شما روزی دهد و ... همراه سازد. (به نقل از مجمع البيان، ج3، ص19)
🌱 ج.2. شخصی که وصیت میکند برای کسانی که سهمی تعیین نکرده سخن شایسته بگوید [یعنی این گونه نباشد که اگر برای برخی توصیهای نکرد، آنان را با مذمت و ... یاد کند] (ابن عباس و سعید بن مسیب، به نقل از مجمع البيان، ج3، ص19) و عذرخواهی کند که برای آنان چیزی قرار نداده است. (مفاتیح الغیب، ج9، ص504)
🌱 ج.3. شخصی که وصیت می کند که مقداری را به افرادی که سهم الارث ندارند بدهد، به گونه ای نباشد که بر آنان منت گذارد. (مفاتیح الغیب، ج9، ص504)
@yekaye
.
7⃣ «وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی ... فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»
با هداياى مالى و زبان شيرين، از كينه ها و حسادتها، پيشگيرى و پيوندهاى خانوادگى را مستحكمتر كنيد.
(تفسير نور، ج2، ص25)
@yekaye
.
8⃣ «فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً»
هداياى مادّى، همراه با محبّت و عواطف معنوى باشد. (تفسير نور، ج2، ص25)
@yekaye
934) 📖 وَ لْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَديداً 📖
💢ترجمه
و باید [از ستم بر یتیمان] بترسند آنان که، اگر پس از خود فرزندان ناتوانی بر جای گذارند، بر [سرنوشت] آنان بیم دارند؛ پس باید تقوای الهی پیشه کنند و استوار سخن بگویند.
سوره نساء (4) آیه 9
1398/3/29
15 شوال 1440
@yekaye
🔹لْيَخْشَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «خشی» در اصل دلالت بر نوعی خوف و ترس میکند و البته با توجه به اینکه در برخی آیات در کنار «خوف» مطرح شده (لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى؛ طه/۷۷) تفاوت ظریفی با «خوف» و «ترس» دارد.
▫️راغب اصفهانی «خشیت» را خوفی دانسته که همراه با نوعی تعظیم نسبت به امر مورد نظر باشد، و شاید بدین جهت است که در آیه قرآن آن را خاص علماء دانسته است (إِنَّما يَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ؛ فاطر/۲۸).
▫️اما مرحوم مصطفوی با توجه به برخی از کاربردهای قرآنی این واژه مانند «فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً» (کهف/۸۰) «تَخْشَوْنَ كَسادَها» (توبه/۲۴) «ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ منکم» (نساء/۲۵) «خَشْيَةَ إِمْلاقٍ» (اسراء/۳۱) و «خَشْيَةَ الْإِنْفاق» (اسراء/۱۰۰) با این تحلیل مخالفت کرده، و گفتهاند که معنای این ماده «مراقبت و محافظت کردنی است که همراه با خوف باشد» و به لحاظ معنایی به ماده «خشع» نیز نزدیک است (خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه؛ حشر/۲۱) (درباره «خشع» در جلسه 922 توضیح داده شد: http://yekaye.ir/ale-imran-3-199-2/)
▫️اما با توجه به توضیحات عسکری در فروق اللغه به نظر میرسد که این معنا، معنای «اتقاء» است و شاید تعبیر بهتر این است که بگوییم محور معنای «خشیت» خوف است، و البته خوفی است که شخص را به مراقبت وادارد. در واقع در هر دو کلمه «خشیت» و «اتقاء» دو معنای خوف و مراقبت وجود دارد اما در خشیت محور اصلی خوف است و در اتقاء محور اصلی مراقبت است.
🔖جلسه 728 http://yekaye.ir/al-fater-35-28/
🔹«خشی» فعل متعدی است و در این آیه مفعول «ولیخش» مخذوف است که این حذف ظرفیت احتمالات متعددی را پیش می آورد.
📖اختلاف قراءات
🔹و لیخش، فلیتقوا، ولیقولوا
▪️این سه عبارت در قراءات مشهور به صورت «وَ لْيَخْشَ ، فَلْيَتَّقُوا ، وَ لْيَقُولُوا» (با سکون روی لام) قرائت کرده اند
▪️اما در قراءات غیرمشهور به صورت اصلی آن (یعنی با لام مکسور) نیز قرائت شده است: «و لِيَخش، و في: فلِيَتقوا، و لِيَقولوا»
📚البحر المحيط، ج3، ص528 ؛ معجم القراءات، ج2، ص22
@yekaye
🔹ذُرِّيَّةً
▪️درباره اینکه ماده کلمه «ذریه» چیست، قبلا بیان شد که به ترتیب سه گزینه مطرح است: «ذرر» ، «ذرو» و «ذرء».
▫️ماده «ذرو» در اصل بر دو معنای مختلف دلالت میکند. یکی به معنای اشراف بر چیزی و سایه افکندن بر آن است که از این معنا کلمه «ذِروَة» به معنای نوک نیزه معروف است؛ و دیگری به معنای «انداختن و پراکنده کردن» است که مخصوصا در مورد اینکه باد چیزی را با خود بردارد و بپراکند به کار میرود. «الذَّارِی» اسم فاعل از همین ماده (= پراکنده کننده) و «ذَرْواً» مصدر همین ماده است (وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً؛ ذاریات/۱).
▫️ماده «ذرء» نیز به معنای آشکار شدن است.
▫️اما اغلب اهل لغت بر این باورند که این کلمه از ماده «ذرر» است که این ماده را در اصل به معنای لطافت و انتشار دانستهاند یا به تعبیر دیگر، پخش شدنی که با دقت و لطافت همراه باشد؛ و وجه تسمیه مورچههای کوچک به «الذَّرُّ» را همین دانستهاند که شبیه دانههای ریزی در منطقه پیرامون لانهشان پخش میشوند و خود کلمه «ذَرّة» به معنای هر چیز بسیار ریز و کوچک استفاده شده است (إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ؛ نساء/۴۰)
▪️«الذُّرِّيَّة» بر وزن «فُعلِیَّة» را منسوب به «الذُّرَّة» دانستهاند به معنای «آنچه پخش و منتشر میشود» (ما يُذَرُّ و يُنشر) که حرف یاء آن یاء نسبت، و تاء آن، تاءتانیث است که دلالت بر کثرت و جماعت میکند و به معنای اولاد و نسل انسان است و درباره وجه تسمیهاش گفتهاند این نسلی است که از ذراتی از نطفه شخص بعدا در جهان منتشر میشود و برخی هم توضیح دادهاند که اصل «ذُرِّيَّة» درباره فرزندان خردسال بوده که کمکم درباره مطلق اولاد و فرزندان یک نفر به کار رفته؛ و اگرچه اصل این کلمه جمع است اما برای واحد هم به کار میرود.
▪️کلمه «ذُرِّيَّة» به صورت «ذُرِّيَّات» (وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِم؛ انعام/۸۷) و «ذَرَارِيّ» جمع بسته میشود و با اینکه غالبا ذریه به معنای اولاد، و در عرض همسران به کار رفته (هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا؛ فرقان/۷۴)، اما گاه توسعاً به معنای «زنان» نیز به کار میرود، چنانکه در روایتی آمده که «نَهَى عَنْ قَتْلِ الذَّرَارِيِّ، وَ خَصَّهُمْ بِالْحَمْلِ»
🔖جلسه 789 http://yekaye.ir/ya-seen-36-41/
📖اختلاف قراءات
▪️این کلمه را عموما با ضمه «ذ» (ذُرِّيَّةً) قرائت کرده اند
▪️اما به صورت کسره «ذ» (ذِرِّيَّةً) هم قرائت شده است که ظاهرا از باب همراهی با کسره «ر» است.
📚معجم القراءات، ج2، ص22
@yekaye
🔹ضعافاً
▪️ماده «ضعف» در اصل بر دو معنای متفاوت دلالت دارد:
▫️یکی «ضَعف» نقطه مقابل قوت است (وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً؛ أنفال/66)؛ و
▫️دیگری «ضِعف» به معنای زیاد شدن و اضافه شدن چیزی به اندازه خودش (إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَمات؛ اسراء/75) (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص362).
برخی بر این باورند که معنای دوم این ماده، بر اساس کاربرد آن در زبانهای عبری و آرامی بوده و از آنجا به زبان عربی وارد شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص31)
▪️فعل ثلاثی مجرد آن، که عموما در معنای اول به کار میرود، بر وزن «ضَعُفَ يَضْعُفُ» است: «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ» (حج/73) «وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا» (آل عمران/146) و مصدر آن هم به صورت «ضَعْف» نقل شده و هم به صورت «ضُعْف»: «اللَّهُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَيْبَةً» (روم/54)،
▫️و برخی احتمال دادهاند «ضَعف» در امور جسمی و بدنی باشد، و «ضُعف» در عقل و تصمیمگیری (الفروق في اللغة، ص109؛ كتاب العين، ج1، ص281)؛
▫️و یا اینکه وقتی کلام منصوب باشد «ضَعف» غالبا گویند (مثلا: رأيت به ضَعْفاً؛ إنَّ به ضَعْفاً) و وقتی مجرور یا مرفوع باشد بهتر است «ضُعف» گویند (به ضُعْفٌ شديد) (كتاب العين، ج1، ص281)
▫️ و شاید بر همین اساس، و نیز با توجه به اینکه هر دو مورد مثالهای نقض متعددی در کلام عرب دارد، بوده که برخی این احتمال را مطرح کردهاند که چهبسا این تفاوت صرفاً دو گویش و لهجه باشد و نقشی در معنا نداشته باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص507)
▫️کسی و یا چیزی که دچار ضعف باشد را «ضعیف» گویند «فَإِنْ كانَ الَّذي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفيهاً أَوْ ضَعيفاً» (بقره/282) ، «خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعيفاً» (نساء/28) ، «إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً» (نساء/76) ، «إِنَّا لَنَراكَ فينا ضَعيفاً» (هود/91) که جمع آن «ضُعَفاء» (لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ؛ بقره/266) و «ضِعاف» (لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً؛ نساء/9) و «ضعفی» میباشد (كتاب العين، ج1، ص282)
▪️باب استفعال برای «طلب کردن» به کار میرود؛ «استضعاف» یعنی طلب اینکه شخص ضعیف باشد یا ضعیف نگه داشته شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۳۱) چنانکه گفتهاند «اسْتَضْعَفْتُهُ (او را استضعاف کردم) یعنی او را ضعیف یافتم و در حقش بدی کردم (کتاب العین، ج۱، ص۲۸۲) ویا اینکه [صرفا] او را ضعیف یافتم: «نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ» (قصص/5) «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي» (أعراف/150) و نقطه مقابل آن استکبار است: «يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا» (سبأ/31) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۵۰۷) و «مُسْتَضْعَف» اسم مفعولِ آن است: «إِذْ أَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ» (انفال/26) «قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ» (نساء/97)
▪️اما معنای دوم این ماده، این بود که چیزی بر اصلش اضافه شود به طوری که دوبرابر یا بیشتر شود (كتاب العين، ج1، ص282) برخی گفته اند از باب تقابل یک نسبتی با همان معنای ضَعف و ناتوانی دارد و آن این است که تضاعف، منجر به حصول قوت در برابر ضعف می شود؛ و در هر صورت تذکر داده اند که تضاعف و مضاعفه، به هرگونه ازدیاد و کثرتی گفته نمی شود بلکه ازدیاد و کثرتی است که با یک یا چند بار تکرار حاصل شود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص31).
▪️«ضِعف» در این معنا از الفاظ متضایف است که همواره مقابل خود را اقتضا دارد (شبیه زوج و نصف).
▪️ در این معنا غالبا در ابواب ثلاثی مزید به کار می رود: باب افعال: «فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» (روم/39) یا تفعیل ویا مفاعله: «يُضاعَفْ/یُضَعِّف لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ» (احزاب/33) و البته باب مفاعله را در رساندن این معنا بلیغتر از باب تفعیل میدانند. (مفردات ألفاظ القرآن، ص508)
▪️کلمه «ضِعف» را به صورت «أضعاف» جمع میبندند: «فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً» (بقره/245) و در آیه «لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً» (آل عمران/130) برخی گفتهاند مضاعفه، تاکیدِ أَضْعاف است؛ و نیز گفتهاند اینجا مضاعفه از «ضَعف» است نه از «ضِعف»، یعنی آنچه را شما ضِعف و چندبرابر شدن میپندارید، ضَعف و نقص است و از این جهت مضمونش شبیه آیه «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ» (روم/39) «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ» (بقرة/276) است (مفردات ألفاظ القرآن، ص509)
📿ماده «ضعف» جمعا 52 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
📖اختلاف قراءات
🔹ضِعافاً
▪️عموما این کلمه را به صورت «ضِعافاً» (که جمع ضعیف است) قرائت کرده اند،
▪️اما در قرائت حمزه با اماله حرف عین (شبیه ضَعِفاً)
▪️و در قرائات غیرمشهور به صورت های «ضُعُفاً، ضُعَفاء، ضُعافى و ضَعافى» نیز قرائت شده است.
📚البحر المحيط، ج3، ص529-530 ؛ معجم القراءات، ج2، ص23-24
@yekaye
🔹خافُوا
قبلا بیان شد که
▪️ماده «خوف» در اصل دلالت بر ترس و بیم (فزع) دارد. به تعبیر دیگر، «خوف» عبارت است از اینکه شخص به خاطر یک نشانه محتمل ویا قطعی، انتظار مواجهه با یک امر ناخوشایند را داشته باشد؛ همان گونه که امید و طمع، عبارت است از اینکه به خاطر یک نشانه محتمل ویا قطعی، شخص انتظار رسیدن به یک امر خوشایند را داشته باشد؛ و نقطه مقابل خوف، «امن» است و آیاتی نظیر «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْف» (نساء/۸۳) ، «لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» (نور/۵۵) ، «لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنينَ» (قصص/۳۱) ، «آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/۴) ، شاهدی است بر اینکه «خوف» در مقابل «امن» است. از شواهدی که نشان میدهد که کلمه ترس همواره با یک نوع شناخت همراه است [ولو ممکن است شناخت ناصواب باشد] عبارت «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما …» (اگر از جدایی و اختلاف زن و شوهر میترسید، …؛ نساء/۳۵) است که حتی گفته شده که «خفتم» در اینجا به معنای «عرفتم: دانستید» می باشد؛ یعنی اگر به خاطر اطلاع از حال و روز آنها می ترسید که چنین شود …»
▪️ماده «خوف» در حالت عادی متعدی است (ترسیدن همواره، ترس از چیزی است) خواه این مفعول ذکر شود (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما، نساء/۳۵؛ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ، مائده/۲۸؛ وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَ، نساء/۳۴) یا در تقدیر باشد (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا أَوْ رُكْباناً، بقره/۲۳۹؛ لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى، طه/۶۸؛ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ، بقره/۳۸) که این حذف مفعول، یا برای دلالت بر اطلاق است [یعنی میخواهد هر امر ترسآوری را شامل شود] و یا اگر امر خاصی مورد نظر بوده، واضح است و اقتضای کلام حذف آن بوده است.
▪️ماده «خوف» در زبان عربی با موادی مانند «خشی» (خشیت) ، «حذر» ، «رهب» (رهبت) ، «فزع» ، «هلع» (هلوع)، «وحش» (وحشت) ، «هول» ، و «نذر» (انذار) نزدیک است اما تفاوت ظریفی بین اینها هست که قبلا به تفصیل بیان شد.
🔖جلسه 846 http://yekaye.ir/ale-imran-3-175/
@yekaye
🔹فَلْيَتَّقُوا
در آیه 1 همین سوره بیان شد که
▪️ماده «وقی» در اصل به معنای نگهداشتن و حفظ کردن است: «وِقَايَة» به معنای حفظ چیزی است از اینکه مورد اذیت و ضرر قرار بگیرد، و «تَقْوی» به معنای قرار دادن خود در «وقایه»ای نسبت به آن چیزی است که ترس از آن میرود، و به همین مناسبت است که «تقوای الهی» در معنای «ترس از خدا» هم به کار رفته است.
▪️همچنین بیان شد که «اتَّقِ» فعل امر از ماده «وقی» در باب افتعال (در اصل به صورت «اِوتَقی») بوده است. چون باب افتعال چون معنای مطاوعه (پذیرش) میدهد، با توجه به ترجمه کلمه «تقوی» به «خودنگهداری»، لذا «اتَّقِ» به معنای آن است که حالت تقوی را در درون خود قبول و جاری کن و به تعبیر سادهتر: تقوی داشته باش.
🔖 جلسه 926 http://yekaye.ir/an-nesa-4-1/
@yekaye
🔹سَديداً
▪️ماده «سدد» در اصل به معنای بستن و رخنهای را پوشاندن است و به هر چیزی که فاصله و مانع بین دو چیز قرار گیرد «سدّ» گویند.
▪️«سدید» یعنی چیز دارای «سداد» و استقامت، گویی که به نحوی است که هیچ رخنهای در آن راه ندارد و از هرگونه خللی که منجر به فساد آن شود سالم است؛ و بدین جهت «سداد» به معنای «صواب» است؛ و سخن سدید، سخن متقن و محکمی است که امر متشابهی در آن نباشد. (قَوْلاً سَديداً؛ نساء/۹ و احزاب/۷۰)
🔖جلسه 675 http://yekaye.ir/al-kahf-18-93/
🔸توجه
در جلسه ۵۵۸ به مناسبت عبارت «وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً» (احزاب/70) توضیحاتی درباره قول سدید گذشت که مجددا تکرار نمی شود:
http://yekaye.ir/al-ahzab-33-70/
@yekaye
☀️1) عبدالاعلی روایت کردهاست
امام صادق ع ابتداءا [یعنی بدون اینکه مورد سوال قرار گرفته باشند] فرمودند: کسی که ظلم کند خداوند کسی را مسلط خواهد کرد که بر او، یا بر بازماندگان او، و یا بازماندگانِ بازماندگان او، ظلم کند.
با خود گفتم: او ظلم میکند، آنگاه خداوند بر بازماندگان او، و یا بازماندگانِ بازماندگان او کسی را مسلط میگرداند؟!
پیش از آنکه سخن بگویم فرمودند: همانا خداوند عز و جل میفرماید: «و باید بترسند آنان که، اگر پس از خود فرزندان ناتوانی بر جای گذارند، بر [سرنوشت] آنان بیم دارند؛ پس باید تقوای الهی پیشه کنند و استوار سخن بگویند.»
📚الكافي، ج2، ص332؛ تفسير العياشي، ج1، ص223
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مُبْتَدِئاً مَنْ ظَلَمَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ مَنْ يَظْلِمُهُ [أَوْ عَلَى عَقِبِهِ] أَوْ عَلَى عَقِبِ عَقِبِهِ
[قَالَ فَذَكَرْتُ فِي نَفْسِي] قُلْتُ هُوَ يَظْلِمُ فَيُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَى عَقِبِهِ أَوْ عَلَى عَقِبِ عَقِبِهِ
فَقَالَ [لِي قَبْلَ أَنْ أَتَكَلَّمَ] إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً.»
✅شبیه این روایت را شیخ صدوق با سندی دیگر از قول معلی بن خنیس آورده است که در آن به جای «کسی که ظلم کند» تصریح شده «کسی که مال یتیم بخورد»: ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص234
@yekaye
☀️2) از امام صادق ع روایت شده است:
همانا خداوند عز و جل در مورد کسی که مال یتیم را بخورد دو تهدید کرده است: یکی عقوبت در آخرت که همان آتش جهنم است و دیگری عقوبت در دنیا که فرمود: «و باید [از ستم بر یتیمان] بترسند آنان که، اگر پس از خود فرزندان ناتوانی بر جای گذارند، بر [سرنوشت] آنان بیم دارند.» یعنی بترسند که من کسی را در مورد فرزندان آنان جانشین کنم که با آنان همان کند که او با یتیمان میکرد.
📚الكافي، ج5، ص128؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص234 ؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص569؛ تفسير العياشي، ج1، ص223
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَوْعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مَالِ الْيَتِيمِ بِعُقُوبَتَيْنِ [اثْنَيْنِ أَمَّا] إِحْدَاهُمَا [فَـ] عُقُوبَةُ الْآخِرَةِ النَّارُ وَ أَمَّا [الْأُخْرَى فَـ] عُقُوبَةُ الدُّنْيَا فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ الْآيَةَ» يَعْنِي لِيَخْشَ أَنْ أَخْلُفَهُ فِي ذُرِّيَّتِهِ كَمَا صَنَعَ [هو] بِهَؤُلَاءِ الْيَتَامَى.
✅این روایت در من لایحضره الفقیه از قول امام باقر ع روایت شده است و نیز شبیه این مضمون با سندی دیگر از قول امام صادق ع در حالی که مطلب را از «کتاب علی ع» نقل میکردهاند روایت شده است در: تفسير العياشي، ج1، ص223 ؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص173 ؛ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص233
@yekaye
☀️3) محمد بن سنان نامهای به امام رضا ع مینویسد و در آن مسائلی را پرسید و امام ع پاسخ دادند. فرازهایی از آن قبلا گذشت. در فرازی دیگر از پاسخ امام ع آمده است:
و خداوند خوردن ظالمانه مال یتیم را حرام کرد به خاطر فسادهای متعددی که در آن بود؛
اول از همه اینکه اگر انسان مال یتیم را ظالمانه بخورد، بر کشتن او همت گماشته است؛ زیرا یتیم نه بینیاز است و نه میتواند عهدهدار وضعیت خویش شود و امور خود را انجام دهد و نه کسی هست که عهدهدار وی شود و او را آن گونه که والدین از شخص مراقبت میکنند، از او مراقبت کند؛ پس اگر مال او را بخورد گویی او را کُشته است و در مسیر سوق دادن او به سوی فقر و درماندگی قوم برداشته است؛
به علاوه آنچه خداوند عز و جل درباره عقوبت این عمل هشدار داده است آنجا که فرمود: «و باید [از ستم بر یتیمان] بترسند آنان که، اگر پس از خود فرزندان ناتوانی بر جای گذارند، بر [سرنوشت] آنان بیم دارند؛ پس باید تقوای الهی پیشه کنند» (نساء/9)
و به خاطر سخن امام باقر ع که «همانا هداوند درباره مال یتیم به دو عقوبت تهدید کرد: عقوبتی در دنیا و عقوبتی در آخرت».
پس در حرام کردن خوردن مال یتیم، اثری است در باقی ماندن و حفظ خود یتیم و او را مستقل و غیروابسته به دیگران نگه داشتن، و موجب سلامتی و ایمنی در بازماندگان است از اینکه آن عقوبتی که خداوند تهدید کرده، به آنها برسد؛
به علاوه اینکه مانع میشود که وقتی یتیم بزرگ شود درصدد انتقامگیری برآید و این کارش موجب خشونت و جنگ و دشمنیای شود که منجر به هلاکت طرفین می گردد
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص92؛ علل الشرائع، ج2، ص481؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص565
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَاجِيلَوَيْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ؛
وَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الرَّبِيعِ الصَّحَّافُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ؛
وَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ عِيسَى الْمُجَاوِرُ فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْبَرْقِيُّ بِالرَّيِّ رَحِمَهُمُ اللَّهُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ؛
أَنَّ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع كَتَبَ إِلَيْهِ فِي جَوَابِ مَسَائِلِه:
... وَ حَرَّمَ أَكْلَ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً لِعِلَلٍ كَثِيرَةٍ مِنْ وُجُوهِ الْفَسَادِ أَوَّلُ ذَلِكَ أَنَّهُ إِذَا أَكَلَ [الْإِنْسَانُ] مَالَ الْيَتِيمِ ظُلْماً فَقَدْ أَعَانَ عَلَى قَتْلِهِ إِذِ الْيَتِيمُ غَيْرُ مُسْتَغْنٍ وَ لَا مُحْتَمِلٍ [يَتَحَمَّلُ] لِنَفْسِهِ وَ لَا عَلِيمٍ [قَائِمٍ] بِشَأْنِهِ وَ لَا لَهُ مَنْ يَقُومُ عَلَيْهِ وَ يَكْفِيهِ كَقِيَامِ وَالِدَيْهِ فَإِذَا أَكَلَ مَالَهُ فَكَأَنَّهُ قَدْ قَتَلَهُ وَ صَيَّرَهُ إِلَى الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ مَعَ مَا خَوَّفَ [حَرَّمَ] اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَعَلَ مِنَ الْعُقُوبَةِ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ» وَ لِقَوْلِ أَبِي جَعْفَرٍ ع «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَعَدَ فِي أَكْلِ مَالِ الْيَتِيمِ عُقُوبَتَيْنِ عُقُوبَةً فِي الدُّنْيَا وَ عُقُوبَةً فِي الْآخِرَةِ» فَفِي تَحْرِيمِ مَالِ الْيَتِيمِ اسْتِبْقَاءُ الْيَتِيمِ وَ اسْتِقْلَالُهُ بِنَفْسِهِ وَ السَّلَامَةُ لِلْعَقِبِ أَنْ يُصِيبَهُ [يُصِيبَهُمْ] مَا أَصَابَهُ لِمَا وَعَدَ [اَوْعَدَ] اللَّهُ فِيهِ مِنَ الْعُقُوبَةِ مَعَ مَا فِي ذَلِكَ مِنْ طَلَبِ الْيَتِيمِ بِثَأْرِهِ إِذَا أَدْرَكَ وَ وُقُوعِ الشَّحْنَاءِ وَ الْعَدَاوَةِ وَ الْبَغْضَاءِ حَتَّى يَتَفَانَوْا.
@yekaye
☀️4) از امام رضا ع روایت شده است:
خداوند عز و جل به پیامبری از پیامبرانش وحی کرد:
اگر اطاعت کنی راضی شوم؛ و اگر راضی شوم، برکت میدهم؛ و برکت مرا نهایتی نباشد؛ و اگر عصیان کنم خشم گیرم و اگر خشم گیرم لعنت کنم و اثر لعنت من تا نسل هفتم میرسد.
📚الكافي، ج2، ص275
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْهَاشِمِيُّ عَنْ جَدِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ سُلَيْمَانَ الْجَعْفَرِيِّ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ:
أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ: إِذَا أُطِعْتُ رَضِيتُ وَ إِذَا رَضِيتُ بَارَكْتُ وَ لَيْسَ لِبَرَكَتِي نِهَايَةٌ وَ إِذَا عُصِيتُ غَضِبْتُ وَ إِذَا غَضِبْتُ لَعَنْتُ وَ لَعْنَتِي تَبْلُغُ السَّابِعَ مِنَ الْوَرَى.
@yekaye
☀️5) از رسول الله ص روایت شده است:
کسی که خوشنودیاش را در این می جوید که از آتش رها شود و وارد بهشت گردد، در حالی بمیرد که شهادت میدهد که خدایی جز الله نیست و محمد ص رسول اوست؛ و دوست داشته باشد با مردم چنان کند که دلش میخواهد با او چنان کنند.
📚المعجم الكبير (للطبراني)، ج13، ص523؛ مجمع البيان، ج3، ص21
حدثنا عبدُالرحمن بن سَلْم، والحسنُ بن العبَّاس الرازِيَّان؛ قالا: ثنا سَهْل بن عثمان، ثنا زياد بن عبد الله البَكَّائِي، عن ليث، عن طَلْحَة بن مُصَرِّف، عن خَيْثَمة، عن عبد الله بن عَمرو، عن النبيِّ صلى الله عليه و [آله و] سلم قال: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُزَحْزَحَ عَنِ النَّارِ وأَنْ يُدْخَلَ الجَنَّةَ؛ فَلْتَأْتِهِ مَنِيَّتُهُ وهُوَ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وأَنَّ محمَّدًا رَسُولُ اللهِ، ويُحِبُّ أَنْ يَأْتِيَ إِلَى النَّاسِ مَا يُحِبُّ أَنْ يُؤْتَى إِلَيْهِ» .
📚این روایت با اندکی تفاوت در صحيح مسلم، ج3، ص1472 نیز آمده است.
@yekaye
☀️6) سعد بن وقاص گفته است: مریض شدم و رسول الله ص به عیادتم آمد. گفتم: یا رسول الله! آیا در مورد کل مالم وصیت کنم؟
فرمود: خیر.
گفتم: درباره نصفش؟
فرمود: خیر.
گفتم درباره یک سومش؟
فرمود: بله، یک سوم؛ و یک سوم بسیار است؛ اگر تو ورثهات را بینیاز رها کنی بهتر از آن است که نیازمند بگذاری که دست خویش را به گدایی نزد مردم دراز کنند.
📚عوالي اللئالي، ج2، ص117 و ص69 ؛ مجمع البيان، ج3، ص21
وَ رَوَى سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ قَالَ: مَرِضْتُ فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَعُودُنِي فَقُلْتُ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أُوصِي بِمَالِي كُلِّهِ؟
قَالَ لَا
قُلْتُ النِّصْفِ؟
قَالَ لَا
قُلْتُ الثُّلُثِ؟
قَالَ الثُّلُثِ وَ الثُّلُثُ كَثِيرٌ؛ إِنَّكَ إِنْ تَدَعْ وَرَثَتَكَ أَغْنِيَاءَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَدَعَهُمْ عَالَةً يَتَكَفَّفُونَ النَّاسَ بِأَيْدِيهِمْ.
@yekaye