🔹كلالَةً
▪️دو اصل مستقل برای ماده «کلل» مطرح شده است :
✳️ یکی در کاربرد آن در معنای «کُلّ» است؛
▪️ برخی آن را اساساً وارد شده از زبانهای عبری و سریانی دانسته اند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص104)
▪️اما اغلب توضیح دادهاند که معنای آن احاطه و اینکه چیزی دور چیزی را دربرگیرد، میباشد (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص121)
چنانکه از این ماده «إکلیل» (=تاجی که روی سر میگذارند) است بدین جهت که بر سر احاطه پیدا میکند؛ و «کُلّ» را هم کل گویند چون بر مجموع اجزاء احاطه دارد؛ و حتی برخی «کلاله» را هم از این معنا دانسته اند بدین جهت که خویشاوندان گستردهتری است که به اصل نسب (فرزند و پدر و مادر) احاطه دارد. (مجمع البيان، ج3، ص28) و
▪️برخی هم اصل معنای «کُلّ» را انضمام اجزای چیزی به همدیگر دانستهاند که:
▫️ یا به معنای ضمیمه شدن به ذات شیء و احوال مختص بدان است و به معنای «تمامیت یک چیز» میباشد، چنانکه «وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» (إسراء/29) یعنی دستت را بتمامه نگشا؛
▫️ ویا به معنای افرادی است که به همدیگر ضمیمه میشود (معادل معنای «همه» و «هر» در فارسی)؛
که در این حالت دوم،
🔸 گاه به کلمه جمع [یا در معنای جمع] دارای الف و لام اضافه میشود: «مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ» (بقره/266 و اعراف/57) ویا به ضمیر جمع «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (اسراء/36) «لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً» (یونس/99) «فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ» (حجر/30 و ص/73) «وَ كُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً» (مریم/95) [که در این صورت در فارسی به «همه» ترجمه میشود؛ که البته گاه به مفرد اضافه شده اما چون برای اشاره به امور متعدد است در فارسی «همه ترجمه میشود مانند «لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُن؛ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا» (زخرف/34-35) «الَّذي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها» (یس/36 و زخرف/12) «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ» (بقره/31)] ؛
🔸 گاه به مفرد نکره: «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ» (إسراء/13)، «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (بقرة/29) «يَأْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَليمٍ» (اعراف/112) «وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ» (بقره/145)؛ و گاه به جمع [اسم جمع] نکره « يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم» (اسراء/71) ً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ» (بقره/60 و اعراف/160) [که در این دو حالت در فارسی به «هر» ترجمه میشود]
🔸 و گاهی بدون اضافه و با تنوین میآید که در این حالت، مضاف الیه مقدری در کار است: «وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» (يس/40)، «وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ» (نمل/87)، «وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً» (مريم/95)، «وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ» (أنبياء/72)، «و كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ» (أنبياء/85)، «وَ كُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ» (فرقان/39)
(مفردات ألفاظ القرآن، ص719)
▪️جالب اینجاست که کلمه «کل» با الف و لام (الکلّ) در قرآن و اساساً در زبان عربی فصیح وجود ندارد، هرچند این تعبیر در کلمات فقها و متکلمان و ... شایع شده است.
(معجم المقاييس اللغة، ج5، ص122؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص719)
@yekaye
👇ادامه توضیح درباره کلمه «کلاله»👇
ادامه توضیح کلمه کلاله
✳️ معنای دوم ماده «کلل» کاربرد آن در معنای کُندی و ناتوانی (که کلمه «کلیل» در مورد شمشیر و زبان به کار میرود) و نقطه مقابل تیزی و شدت و حدت است؛ و
▪️ «کَلّ» به معنای عیال نیز از این جهت که باری بر دوش شخص است؛ و به معنای یتیم به همین جهت ناتوانی و ضعفاش چنین نامیده شده) (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص121)
▪️و برخی این معنای دوم را «بار سنگینی که بر دوش شخصی گذاشته میشود» معرفی کرده، که از آثار آن خستگی و کُندی و ناتوانی است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص104) «رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلى مَوْلاهُ» (نحل/76)
▪️درباره کلمه «کلالة» و اینکه اصل آن و حتی معنایش دقیقاً چیست، بین اهل لغت اختلاف شدیدی است. آنچه محل اشتراک است این است که بر برخی از خویشاوندان اطلاق میگردد که ربطی به ارث و میراث دارند، آن را میراثبرهای کسی که فرزند و پدر و مادری بعد از خود برجای نگذاشته است، مردان میراثبر، عموزادههای میت دانستهاند (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص121-122) و این اسم هم برای وارثانِ اینچنین و هم برای میتی که چنین وارثانی دارد، به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص720)
▪️اگرچه اشاره شد که برخی «کلالة» را برگرفته از معنای «کُلّ» و احاطه دانستهاند؛ اما اغلب اهل لغت، آن را برگرفته از «کَلّ» و ناتوانی و کُندی معرفی کردهاند:
▫️از أبومسلم نقل شده که اصل «کلاله» از «کَلّ» به معنای خستگی و ناتوانی است گویی خویشاوندان بعد از شخص میراث وی را علیرغم میل و دلخواه می میخورند؛
▫️ و حتی از حسين بن علي مغربي نقل شده که اصل آن به معنای «آنچه انسان پشت سر خود برجای میگذارد» است برگرفته از «إکل» به معنای «پشت» و این تعبیر «پشت» تعبیری است که عرب برای اشاره به نسب و وراثت به کار میبرد (به نقل از مجمع البيان، ج3، ص28)
▫️برخی گفتهاند وجه تسمیهاش این است که این نَسَبی است که از لحوق مستقیم به شخص ناتوان است؛ و یا اینکه بالعرض به وی ملحق شده است؛ و
▫️حتی برخی گفتهاند بدین سبب چنین نامیده شده که شخص در خصوص جمعآوری اموالش زهد پیشه کند چرا که این را نه حتی برای فرزندان، بلکه برای خویشاوندان دور برجای می گذارد! (مفردات ألفاظ القرآن، ص720) چرا که تامین معاش طبقه اول وارثان جزء دغدغههای شخص هست، اما تامین معاش بقیه گویی باری زاید بر دوش اوست که بیهوده قبول آن را متحمل شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص104)
▪️کلمه «کلالة» حالت مصدری دارد و برای مفرد و جمع و نیز برای مذکر و مونث یکسان و به همین صورت به کار میرود و میگویند «رجل كلالة و قوم كلالة و امرأة كلالة» (مجمع البيان، ج3، ص28)
📿ماده «کلل» و مشتقات آن 377 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
✅تکمله ماده «کلل»
دو کلمه دیگر وجود دارد که نسبتی با این ماده دارد:
💢یکی دو کلمه «کلا» و «کلتا» است که
▪️قبلا دربارهاش توضیح داده شد که کلمه «کِلا» (و مونث آن: «کِلتا») کلمهای برای حالت تثنیه است که شبیه معنای «کل» (= هر، همه؛ که برای جمع به کار میرود) را در مورد تثنیه ایجاد میکند که چون در زبان فارسی لفظ مستقلی برای تثنیه نداریم غالبا با ترکیبی از کلمه «هر» با عدد «دو» بیان میشود و به صورت «هر دو» ترجمه میشود؛
▪️در مورد این کلمه، همانند کلمه «کل»، نقش نحویِ کلمه بعد از آن، مضاف الیه میباشد؛ و باز همانند «کل»، که اگر مبتدا واقع شود، خبر آن هم میتواند «مفرد» باشد (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ؛ اسراء/۱۳) و هم «جمع» (كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرين؛ نمل/۸۷) ، خبرِ «کلا» نیز به لحاظ نحوی هم میتواند مفرد باشد و هم به صورت تثنیه، و اغلب، به صوت مفرد میآید.
▪️همچنین اگر مضاف الیه آن، اسم ظاهر باشد، اعراب آن، شبیه إعرابِ الف مقصوره اصلی کلمه میشود که به همان حالت باقی میماند؛ اما وقتی مضاف الیه آن ضمیر باشد، همانند اعرابِ کلمه مثنی، اعراب میشود؛ یعنی «الفِ» آن در حالت نصب و جر به «ی» تبدیل میشود (رأيت كِلَيْهِمَا، و مررت بكِلَيْهِمَا). (؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۲۶؛ إعراب القرآن و بيانه، ج۵، ص۶۱۱)
📿این کلمه در قرآن کریم تنها ۲ بار آمده است: یکبار به صورت مذکر: «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما» (اسراء/۲۳) و یکبار هم به صورت مونث در همین آیه «كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها» (کهف/۳۳)
🔖جلسه 614 http://yekaye.ir/al-kahf-18-33/
💢دوم کلمه «کَلّا» است که برای نفی و انکار است که سه گونه تحلیل از آن ارائه شده است:
▪️یکی اینکه اساساً کلمهای بسیط است که برای هشدار دادن و برحذر داشتن به کار میرود؛
▪️دوم اینکه مرکب از «ک» (کاف تشبیه) و «لا»ی نفی باشد که حرف لام برای شدت و تقویت مشدد شده است؛
▪️و سوم اینکه برگرفته از «کَلّ» به معنای سنگینیای که متوجه شخص میشود باشد؛ و چهبسا مصدر (مفعول مطلق) بوده باشد و در اصل «کَلَّ کَلّاً» باشد که بعا منفرد به کار رفته و از باب وقف، تنوین آن به الف تبدیل شده باشد؛ بویژه که برای مواردی به کار میرود که دلالت بر یک نحوه سنگینی و خروج از حالت عادی و اعتدال دارد
(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص105)
«كَلاَّ إِنَّها لَظى» (معارج/15) «كَلاَّ إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا يَعْلَمُونَ» (مدثر/39) «كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنيداً» (مدثر/16) «كَلاَّ وَ الْقَمَرِ» (مدثر/32)
📿تعبیر «کلّا» 33 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹إنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً
▪️به لحاظ نحوی، یورث، صفت برای «رجل» است؛ اما:
▪️«کان» را میتوان کان تامه دانست؛ و در این صورت «کلالة» را مصدر در موضع حال معرفی کردهاند؛ یعنی اگر مردی یافت شود که ارث برجای گذاشته باشد در حالی که متکلل النسب باشد؛ و بر اساس قرائتی که «یورث» را فعل معلوم قرائت می کرد («یورِث» یا «یُوَرِّث») مفعول برای «یورث» میباشد: یعنی اگر مردی یافت شود که ارثی برای کلاله گذاشته باشد.
▪️و میتوان «کان» ناقصه دانست؛ که در این صورت «کلالة» خبر کان است یعنی اگر مردی که ارث برجایگذارد، متکلل النسب باشد.
(مجمع البيان، ج3، ص28 )
@yekaye
📖اختلاف قرائت
🔹کلالة
▪️عموما «کلالة» را منصوب قرائت کردهاند که حال از ضمیر «یورث» میشود (و بنا بر دو قرائت «یورِث» و «یُوَرِّث» چهبسا بتوان آن را مفعول «یورث» دانست)
▪️ اما قرائتی به صورت مرفوع (کلالةٌ) هم نقل شده، که در این صورت صفت برای «رجل» میشود یعنی: و ان کان رجُلٌ کلالةٌ.
📚معجم القراءات، ج2، ص31
🔹وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ
▪️در اغلب قرائات رایج این عبارت به همین صورت قرائت شده است،
▪️اما در قرائتی «أخ» به صورت مشدد (أخٌّ) روایت شده که برخی آن را یک لهجه، و برخی بر اساس قواعد (در اصل أخو بوده که واو به حرف ماقبل تبدیل و مشدد شده) دانستهاند (معجم القراءات، ج2، ص32 )
▪️اما در برخی از قرائات این عبارت، عبارت زائدی هم دارد که نشان میدهد که برادر و خواهر مادری مد نظر است؛ که این عبارت در قرائات مختلف متفاوت نقل شده است:
▫️در قرائت أبیّ بن کعب و قرائت منسوب به سعد بن مالک به صورت «وله أخ أو أخت من الأم» قرائت شده
▫️در قرائت ابن مسعود و سعد بن ابی وقاص، به صورت «وله أخ أو أخت من أم»؛
▫️و ابن عطیه، قرائت سعد را به صورت «وله أخ أو أخت لأمه» روایت کرده است.
📚معجم القراءات، ج2، ص31-32
@yekaye
🔹شُرَكاءُ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «شرک» در اصل به معنای مقارن هم قرار گرفتن، و نقطه مقابل تک و منفرد بودن است، و «شرکت» به معنای آن است که چیزی بین دو نفر (یا بیشتر) باشد و خاصِ یک نفر نباشد و برخی توضیح داده اند هر گونه مقارنتی بین دو یا چند نفر در چیزی یا در کاری به نحوی که هر یک سهمی و تاثیری در آن داشته باشد. و برخی تاکید آن را بر مفهوم مالکیت قرار داده و گفتهاند «شرکت» و «مشارکت» به معنای مخلوط بودن دو مِلک و دارایی است، یعنی چیزی از آنِ دو نفر یا بیشتر باشد (وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ؛ إسراء/۱۱۱)
▪️این ماده در قرآن کریم در بابهای مفاعله (مشارکت، شریک کسی شدن: شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد، اسراء/۶۷) ، إفعال (دیگری را شریک کردن و شرک ورزیدن: إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْل، اعراف/۱۷۳؛ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ، بقره/۲۲۱) و افتعال (اشتراک، و با هم شریک شدن: ٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ، صافات/۳۳ و زخرف/۳۹) به کار رفته است.
▪️جمع «شریک» «شرکاء» است؛ و این دو کلمه هم در مورد کسی که در عرض انسان است و با هم در چیزی مشارکت دارند به کار میرود (فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُث؛ نساء/۱۲) و هم در مورد کسی که در طول انسان است و با کس دیگری در خصوص انسان مشارکت دارد (هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا، انعام/۱۳۶؛ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ، زمر/۲۹) بدین ترتیب وقتی این کلمه به صورت مضاف به ضمیر میآید، گاه به معنای «شریک در مضاف الیه» است (ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ؛ اعراف/۱۹۵) و گاهی به معنای «شریک با مضاف الیه» است (يُناديهِمْ أَيْنَ شُرَكائي؛ فصلت/۴۷)
🔖جلسه 740 http://yekaye.ir/al-fater-35-40/
@yekaye
🔹مُضَارٍّ
▪️«ضرر» در اصل بر سه معنا به کار رفته است؛ یکی نقطه مقابل «نفع»، دومی جمع شدن چیزی (چنانکه به جمع شدن شیر در پستان «ضرَّة» گویند) و سوم به معنای قوت است (چنانکه «ضریر»به معنای قوت نفس است و تعبیر «فلانٌ ذوضریر علی شیءٍ» یعنی او بر انجام این کار تواناست.) (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص360) که البته این معنای سوم را برخی نه مطلق توانایی، بلکه توانایی در مقام غیور بودن و بلکه خود غیرت به خرج دادن دانستهاند (لسان العرب، ج4، ص485) که در این صورت میتوان آن را به همان معنای اول برگرداند؛ و در هر صورت، ظاهر در قرآن کریم فقط همان معنای اول به کار رفته است.
▪️ گفته شد که «ضرر» نقطه مقابل نفع است ، و در قرآن کریم 17 بار این دو در مقابل هم مطرح شدهاند: «وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ» (بقره/102) «ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً» (مائده/76) از آنجا که نفع به معنای خیری است که به انسان میرسد، ضرر هم به معنای نقصی است که متوجه انسان میشود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۷، ص۲۵)
▪️در تفاوت «ضُرّ» (مثلا: وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ؛یونس/12) و «ضَرّ» (مثلا: قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا؛ اعراف/188) گفتهاند وقتی ضرر و نفع را با هم به کار میبرند به صورت «ضَرّ» میآید اما وقتی تنها به کار میرود به صورت «ضُرّ» تعبیر میشود (کتاب العین، ج۷، ص۶) و نیز در معنای «ضُرّ» مفهوم بدحالی نیز نهفته است و دیگر اینکه مفهوم «ضُرّ» بلیغتر و شدیدتر از «ضَرّ»است (زیرا «ضَرّ» مصدر است و بر اصل وقوع فعل دلالت میکند، اما «ضُرّ» صفت معدوله برای مبالغه است [= صیغه مبالغهای بوده که از وزن اصلی اش خارج شده]) (الفروق فی اللغة، ص۱۹۲)
▪️«ضراء» چیزی است که به ضرر متصف شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص27) و در تفاوت «ضرّ» با «ضرّاء» گفتهاند که «ضرّ» در مقابل نفع است اما «ضرّاء» (زحمت و دردسر) در مقابل «سَرَّاء» و «نعماء» (خوشی و در نعمت بودن) است: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» (آلعمران/134) «وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ» (هود/10) (مفردات ألفاظ القرآن، ص504)
▪️این ماده به صورت فعل علاوه بر حالت ثلاثی مجرد «ضَرَّ یَضُرُّ ضرر» (وَ لا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً، هود/57؛ َ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ، نساء/95) در باب مفاعله «ضارّ یُضارّ مضارّة / ضِرار» (وَ لا يُضَارَّ كاتِبٌ وَ لا شَهيد، بقره/282؛ ْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ، طلاق/6؛ وَ لا تُمْسِكُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا، بقره/231؛ وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ، توبه/107) نیز به کار رفته است و غالبا اینها را به یک معنا دانستهاند (أساس البلاغة، ص374)،
▫️و برخی گفتهاند که وقتی به باب مفاعله میرود نوعی استمرار و تداوم در ضرر را میرساند. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج7، ص28)
▪️همچنین این ماده وقتی به باب افتعال میرود به معنای واداشتن انسان بر چیزی که به او ضرر میرساند میباشد و به طور متعارف به معنای واداشتن انسان به امری که ناخوش دارد به کار رفته است که این میتواند به سبب امری بیرونی باشد که شخص را به ضرب و زور به کاری مجبور کند: «ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ» (بقرة/126»، «ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِيظٍ» (لقمان/24) یا به سبب امری درونی باشد یعنی دچار وضعیتی شود که توان غلبه بر آن را نداشته باشد: «فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ» (بقرة/173) ، «فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ» (مائدة/3)، (مفردات ألفاظ القرآن، ص504) و
«مضطرَّ» اسم مفعول از همین باب است به معنای کسی که در وضعیت اضطراری گرفتار آمده است: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ».
▪️و کلمه «ضروری» نیز ظاهرا از همین معنا مشتق شده است؛ چنانکه گفتهاند کلمه «ضرورت» اسمی است که از کلمه «اضطرار» گرفته شده و در اصل به معنای مشقت و حاجت است (الطراز الأول، ج8، ص284) و «ضروری» هم امری است که تخلف از آن ممکن نیست. (مفردات ألفاظ القرآن، ص505)
🔸تفاوت «ضرر» با «سوء» (=بدی) در این است که تعبیر «سوء» را تنها در مورد بدیهایی که ریشه و منشأش را میشناسیم به کار میبرند اما «ضرر» را در مورد هر بدیای که به انسان برسد ولو ریشهاش را نداند (الفروق فی اللغة، ص۱۹۲) و «سوء» در مقابل «حسن» است؛ اما «ضرر» در مقابل «نفع».
📿ماده «ضرر» و مشتقات آن 74 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹حَليمٌ
قبلا بیان شد که درباره اینکه اصل ماده «حلم» بر چه چیزی دلالت دارد بین اهل لغت اختلاف است.
▪️ابن فارس بر این باور است که این ماده حداقل بر سه معنای کاملا متباین دلالت دارد: (۱) بردباری و نقطه مقابل عجله؛ (۲) حالت سوراخ و فاسد شدن پوست که توسط موریانه و سایر حشرات رخ میدهد؛ و (۳) دیدن چیزی در خواب؛ و این ماده را از بهترین شواهدی دانسته که نمیتوان همه معانیاش را بهم برگرداند؛
▪️هرچند برخی معنای اصلی این ماده را خویشتنداری و کنترل هیجانات معرفی کرده و به نحو تکلفآمیزی کوشیدهاند همه معانی مذکور را به این معنا برگردانند.
▪️در هر صورت، بحثی نیست که «حِلْم» به معنای خویشتنداری و کنترل هیجانات است و جمع آن «أَحْلَام» میباشد، و «حلیم» صفت مشبهه است به معنای کسی که بسیار بردبار است و صفتی است که هم در مورد انسان (إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ، هود/۷۵؛ فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ، صافات/۱۰۱) و هم در مورد خداوند به کار رفته است، به همراه اوصافی دیگر (غَفُورٌ حَلِيمٌ، … غَنِيٌّ حَلِيمٌ، … عَلِيمٌ حَلِيمٌ، … شَكُورٌ حَلِيمٌ)
▪️معنای «حلم» به «صبر» بسیار نزدیک است و برخی در تفاوت این دو گفتهاند که «حلم» مهلت دادن حکیمانه در عذاب کردن و مواخذه کردن کسی است که مستحق عقوبت است و از این رو، نقطه مقابل آن «سفاهت» است که نوعی عجلهورزی غیرحکیمانه است؛ اما «صبر» بازداشتن خویش است از افتادن در ناملایمات یا اظهار بیتابی کردن؛ و از این روست که در مورد خداوند تعبیر «حلیم» به کار میرود اما تعبیر «صابر» خیر؛ که اگر این توضیح را قبول کنیم، حق با کسانی است که اصل ماده «حلم» را نقطه مقابل عجله میدانستند؛ و مفهوم «خویشتنداری» را لازمه آن، و نه جزء آن، برمیشمردند.
🔖جلسه ۷۴۱ http://yekaye.ir/al-fater-35-41/
@yekaye
☀️ 1) از امام صادق ع روایت شده است که این آیه را چنین تلاوت کردند «و اگر مردی یا زنی که از او ارث میبرند کلاله باشد و برادر یا خواهری از مادر داشته باشد، پس برای هریک از آنان یک ششم است؛ پس اگر بیش از این باشند، پس آنان در یک سوم شریکاند» و فرمودند: اینچنین نازل شد: برادر یا خواهری «از مادر».
📚دعائم الإسلام، ج2، ص375
عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ مِنْ أُمٍّ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ» قَالَ فَهَكَذَا أَنْزَلَهَا: أَخٌ أَوْ أُخْتٌ مِنْ أُمٍّ.
✅تبصره
چنانکه در بحث اختلاف قرائات گذشت، قرائت این آیه بدین صورت، یکی از قرائات این آیه است که در مصحف ابنمسعود و قرائت سعد بن ابیوقاص نیز بدین صورت نقل شده بود.
☀️ب. همچنین از امام صادق ع روایت شده است که فرمودند: مقصود خداوند از اینکه فرمود «و اگر مردی یا زنی که از او ارث میبرند کلاله باشد و برادر یا خواهری داشته باشد، پس برای هریک از آنان یک ششم است؛ پس اگر بیش از این باشند، پس آنان در یک سوم شریکاند» مقصود از آن صرفاً برادران و خواهران مادری است.
📚تفسير العياشي، ج1، ص227
عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
الَّذِي عَنَى اللَّهُ فِي قَوْلِهِ «وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ» إِنَّمَا عَنَى بِذَلِكَ الْإِخْوَةَ وَ الْأَخَوَاتِ مِنَ الْأُمِّ خَاصَّةً.
@yekaye
☀️2) بکیر بن اعین میگوید:
به امام صادق ع عرض کردم: زنی از دنیا رفت، و همسر، و برادرانِ مادری [= خواهرانی که فقط از مادر خواهد بودند و پدرانشان فرق میکردند] ، و خواهران و برادرانِ پدریای [= که فقط از پدر، خواهر و برادر هم محسوب میشدند] از او باقی بود. [تکلیف ارث او چگونه است؟]
فرمود:
همسر نصف سهم را میبرد که سه سهم میشود [از شش سهم]؛ برای برادرانِ مادری، یک سوم [یعنی دو ششم] که دختر و پسر سهمشان در آن برابر است؛ و یک سهم [از شش سهم] باقی میماند که برای خواهران و برادران پدری است، که در بین آنها سهم پسر دوبرابر سهم دختر است؛ زیرا سهام [سهمهایی که در قرآن معین شده] عول* ندارد و نه از سهم همسر چیزی کم میشود و نه از سهم برادران مادری از سهم یک سومشان، زیرا خداوند عز و جل میفرماید «پس اگر بیش از این باشند، پس آنان در یک سوم شریکاند» «و اگر یکی باشد پس برایش یک ششم است»
و مقصود خداوند تبارک و تعالی از اینکه فرمود «و اگر مردی یا زنی که از او ارث میبرند کلاله باشد و برادر یا خواهری داشته باشد، پس برای هریک از آنان یک ششم است؛ پس اگر بیش از این باشند، پس آنان در یک سوم شریکاند» مقصود فقط برادران و خواهرانی است که صرفا از مادر مشترک باشند؛
و در پایان سوره نساء فرمود «و از تو استفتاء می کنند بگو خداوند در مورد کلاله فتوا میدهد؛ اگر مردی بمیرد که فرزند نداشته باشد و او را خواهری باشد» یعنی خواهری از پدر و مادر یا خواهری از پدر «پس سهم او نیمی از ماترک است؛ و برادر از این خواهر ارث میبرد اگر که این خواهر فرزند نداشته باشد ... و این خواهر و برادر، زنان و مردانی باشند پس سهم پسر معادل دو دختر است» و اینانند که مازاد و نقص ارث بر آنان وارد میشود؛ و همچنین اولاد ایشان است که زیاده و نقص بر آنان وارد میشود؛
و اگر زنی شوهرش و برادرانِ مادریش و دوخواهرِ پدریش برجای مانده باشند؛ سهم شوهر نصف است، که سه سهم میشود [از شش سهم] و سهم برادران مادری دو سهم است [از شش سهم] و یک سهم میماند که از آن دو خواهرِ پدری است؛ و اگر این خواهر یکی باشد، همهاش [همه این یک سهم] از آن اوست؛ زیرا این دو خواهر پدری، اگر دو برادر پدری هم میبودند، سهمشان از آنچه باقی میماند بیشتر نمیشد و اگر یکی بودند یا به جای آنها فقط یک برادر هم بود باز هم سهمش از آنچه باقیمانده بیشتر نمیشد و هیچگاه دختری از این خواهران یا فرزندان، اگر پسر میبود سهمش بیشتر نمیشد.
📚الكافي، ج7، ص101-102؛ تهذيب الأحكام، ج9، ص290-291
@yekaye
👇متن حدیث👇
☀️متن حدیث2
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ جَمِيعاً عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع امْرَأَةٌ تَرَكَتْ زَوْجَهَا وَ إِخْوَتَهَا لِأُمِّهَا وَ إِخْوَتَهَا وَ أَخَوَاتِهَا لِأَبِيهَا.
فَقَالَ لِلزَّوْجِ النِّصْفُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ وَ لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأُمِّ الثُّلُثُ الذَّكَرُ وَ الْأُنْثَى فِيهِ سَوَاءٌ وَ بَقِيَ سَهْمٌ فَهُوَ لِلْإِخْوَةِ وَ الْأَخَوَاتِ مِنَ الْأَبِ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ لِأَنَّ السِّهَامَ لَا تَعُولُ وَ لَا يُنْقَصُ الزَّوْجُ مِنَ النِّصْفِ وَ لَا الْإِخْوَةُ مِنَ الْأُمِّ مِنْ ثُلُثِهِمْ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ» «وَ إِنْ كَانَتْ وَاحِدَةٌ فَلَهَا السُّدُسُ» وَ الَّذِي عَنَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي قَوْلِهِ «وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ» إِنَّمَا عَنَى بِذَلِكَ الْإِخْوَةَ وَ الْأَخَوَاتِ مِنَ الْأُمِّ خَاصَّةً؛ وَ قَالَ فِي آخِرِ سُورَةِ النِّسَاءِ: «يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ يَعْنِي أُخْتاً لِأُمٍّ وَ أَبٍ أَوْ أُخْتاً لِأَبٍ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ وَ هُوَ يَرِثُها إِنْ لَمْ يَكُنْ لَها وَلَدٌ ... وَ إِنْ كانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» فَهُمُ الَّذِينَ يُزَادُونَ وَ يُنْقَصُونَ وَ كَذَلِكَ أَوْلَادُهُمُ الَّذِينَ يُزَادُونَ وَ يُنْقَصُونَ وَ لَوْ أَنَّ امْرَأَةً تَرَكَتْ زَوْجَهَا وَ إِخْوَتَهَا لِأُمِّهَا وَ أُخْتَيْهَا لِأَبِيهَا كَانَ لِلزَّوْجِ النِّصْفُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ وَ لِلْإِخْوَةِ مِنْ الْأُمِّ سَهْمَانِ وَ بَقِيَ سَهْمٌ فَهُوَ لِلْأُخْتَيْنِ لِلْأَبِ وَ إِنْ كَانَتْ وَاحِدَةٌ فَهُوَ لَهَا لِأَنَّ الْأُخْتَيْنِ لِأَبٍ لَوْ كَانَتَا أَخَوَيْنِ لِأَبٍ لَمْ يُزَادَا عَلَى مَا بَقِيَ وَ لَوْ كَانَتْ وَاحِدَةٌ أَوْ كَانَ مَكَانَ الْوَاحِدَةِ أَخٌ لَمْ يُزَدْ عَلَى مَا بَقِيَ وَ لَا يُزَادُ أُنْثَى مِنَ الْأَخَوَاتِ وَ لَا مِنَ الْوَلَدِ عَلَى مَا لَوْ كَانَ ذَكَراً لَمْ يُزَدْ عَلَيْهِ.
📚الكافي، ج7، ص101-102؛ تهذيب الأحكام، ج9، ص290-291
@yekaye
☀️3) از امام باقر ع روایت شده است:
همانا خداوند عز و جل والدین را بر همه طبقات میراثبران وارد کرد، پس از سهم یک ششميِ آنان هرگز کم نشود؛ و نیز شوهر و همسر را بر همه وارد کرد پس سهم آنان از یک چهارم و یک هشتم کمتر نشود.
📚الكافي، ج7، ص82
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ سَالِمٍ الْأَشَلِّ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ:
إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدْخَلَ الْوَالِدَيْنِ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ الْمَوَارِيثِ فَلَمْ يَنْقُصْهُمَا مِنَ السُّدُسِ [شَيْئاً] وَ أَدْخَلَ الزَّوْجَ وَ الْمَرْأَةَ فَلَمْ يَنْقُصْهُمَا مِنَ الرُّبُعِ وَ الثُّمُنِ [شَيْئاً].
@yekaye