🔹النَّشْأَةَ
در آیه قبل درباره ماده «نشأ» توضیحاتی گذشت.
فقط به تبع بحثی که قبلتر (در جلسه 829) مطرح شده بود، اشاره میشود که «نَشْأَة» (كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ، عنکبوت/۲۰؛ وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى، نجم/۴۷؛ وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى، واقعه/۶۲) را اسم مصدر (چیزی که پدید آمده و آفریده شده) دانستهاند و البته برخی با توجه به اینکه وزن «فَعلَة» دلالت بر وحدت (یکبار) میکند این تعبیر در قرآن وقتی ناظر به آخرت است در واقع تذکر میدهد بر بقای همیشگی آن (گویی حدوث مستمری دارد رخ میدهد) و وقتی درباره دنیاست ناظر است به اصل ایجاد و پیدایش و استمراری که دارد.
📖اختلاف قرائت
▪️در قرائت اهل کوفه (عاصم و حمزه و کسائی) و مدینه (نافع) و شام (ابن عامر) و برخی قرائات عشر (ابوجعفر و یعقوب) به همین صورت «النَّشْأَةَ» قرائت شده است که اصطلاحا مصدر «مرة» است و دلالت بر وقوع یکبار دارد (شبیه «جَلسَة»)
▪️اما در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و بصره (ابوعمرو) و برخی قرائات اربعة عشر (ابن محیصن و یزیدی و حسن) و برخی دیگر از قرائات غیرمشهور (مجاهد و ابوالاشهب و قتاده) به صورت «النشآءَة» قرائت شده است که مصدر بر وزن «فَعالة» است.
▪️البته در قرائت حمزه (از قراء کوفه) در هنگام وقف این کلمه به دو صورت «النَّشَهْ» و «النَّشَاهْ» قرائت میشود.
📚معجم القراءات ج۹، ص310 ؛ مجمع البيان، ج8، ص434 ؛ التحرير و التنوير، ج27، ص292
@yekaye
🔹الْأُولی
در آیه ۱۳ همین سوره به تفصیل درباره ماده «أول» بحث شد
▪️در اینجا فقط یادآوری میکنیم که خود کلمه «اوّل» (که در فارسی به «یکم» ترجمه میشود و مونث آن «اُولی» است) آغازگر عدد دانستهاند؛ و البته گاه چهبسا صرفاً به معنای «واحد» (یکبار) به کار برود، نه اولی در مقابل «دومی» و «بعدی»، چنانکه در مورد آیه لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولی وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحيمِ (دخان/۵۶) چنین احتمالی داده شده است؛ و اساساً یکی از تفاوتهای کلمه «أول» با «سابق» را در این دانستهاند که «سابق» (قبلی، سبقتگیرنده) حتما مسبوق (بعدی، سبقتگرفتهشده)ای به ازای خود دارد؛ اما أول، ضرورت ندارد که ثانی و آخِر داشته باشد و بر همین اساس گفتهاند تعبیر «وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ» میخواهد تذکر دهد که یک کافر، آن هم شروعکننده کفر نباشید، نه اینکه اگر دومین کافر باشید بدون اشکال است!
▪️ضمنا کلمه «اوّل» را با توجه به مونث آن که «أولی» میباشد، صفت دانستهاند (مثلا: أَ فَعَيينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، ق/۱۵؛ وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ، توبه/۱۰۰؛ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ، صافات/۱۷ و واقعه/۴۸) که البته در بسیاری از موارد موصوفش حذف میشود و به قرینه باید آن را فهمید؛ و در بسیاری از موارد به معنای انسانهای اول، یعنی گذشتگان بوده است: «كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ» (اسراء/۵۹)، «كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ» (انبیاء/۵) ، «بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ» (مومنون/۸۱) ، «إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ» (انفال/۳۱) ، «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ» (انفال/۳۸)
البته این کلمه در بسیاری از اوقات به عنوان مضاف به کار میرود: «لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ» (بقره/۴۱) ، «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ» (آل عمران/۹۶) ، «أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» (انعام/۱۴) ، «أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ» (انعام/۱۶۳) ، أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ (اعراف/۱۴۳) ، «فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ» (زخرف/۸۱). در تفاوت «اول» (و آخر) با «قبل» (و بعد) – وقتی این کلمه به صورت مضاف به کار میرود – گفتهاند آنچه اولِ (یا آخر) یک مجموعه محسوب میشود خودش هم جزء آن مجموعه است، اما جایی که تعبیر «قبل» (یا بعد) به کار میرود، غالبا آن شیء خارج از آن مجموعه است.
🔖جلسه ۹۸۰ http://yekaye.ir/al-waqiah-56-13/
@yekaye
🔹لَوْ لا
در بحث از آیه ۵۷ همین سوره
▪️درباره حرف «لو» به تفصیل توضیح داده شد و
▪️ بیان شد که ترکیب «لو لا» وقتی که بر جمله اسمیه وارد شود دلالت بر شرط دارد؛ اما وقتی بر فعل وارد شود، دیگر در معنای شرط نیست؛ بلکه برای تشویق یا توبیخ است، شبیه حرف «ألا»؛ یعنی:
– یا دلالت بر تحضیض (تشویق) دارند که در این صورت فعل باید مضارع باشد: «لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون» (نمل/۴۶) «لَوْ ما تَأْتينا بِالْمَلائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقين» (حجر/۷)؛ ویا اگر لفظش ماضی است در تاویل مضارع به کار رفته باشد؛ مانند: «لَوْ لا أَخَّرْتَني إِلى أَجَلٍ قَريبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحين» (منافقون/۱۰) «نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ» (واقعه/۵۷)
– یا دلالت بر تندیم (پشیمان کردن) و توبیخ دارد؛ که در این صورت با فعل ماضی میآيد: «فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ» (یونس/۹۸)
– که البته گاه این تشویق و یا توبیخ در واقع یک نحوه معنای استفهام انکاری یا امتناع دارد؛ که در این موارد دیگر نمی توان «ألا» را جایگزین آنها کرد؛ مثلا: «وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَك»
🔖جلسه 1024 http://yekaye.ir/al-waqiah-56-57/
@yekaye
🔹تذَكَّرُونَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «ذکر» در اصل در دو معنای مختلف به کار میرود:
▫️یکی در معنای جنس نر در مقابل ماده، یا مذکر در مقابل مؤنث (وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى، آل عمران/۳۶) و
▫️دیگری در معنای «یاد و حافظه» که نقطه مقابل «غفلت» (وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا، کهف/۲۸) و «نسیان» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيت، کهف/۲۴) میباشد؛
و البته برخی احتمال دادهاند معنای اول آن هم از معنای دوم گرفته شده به این مناسبت که فرزند پسر بوده که یاد و اسم شخص را زنده نگه می داشته است.
▪️در این معنای دوم، «ذِکر» گاه به حالت نفسانیای گفته میشود که که انسان به وسیله آن اطلاعاتی را که به دست آورده نگهداری میکند و همان «حفظ و حافظه» است با این تفاوت که حفظ و حافظه را از حیث به دست آوردن و در مخزن ذهن نگهداشتن میگویند، اما «ذکر» را از حیث احضار [مجدد] آن مطلب در ذهن؛ و گاه به خود حضور چیزی در دل [= ذهن] یا در سخن میگویند، و به همین جهت اخیر است که ذکر را به دو قسم «ذکر قلبی» (فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ، کهف/۶۳) و «ذکر زبانی» (لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ، انبیاء/۱۰) تقسیم میکنند؛ که هر کدام هم دو قسم دارد: ذکر به معنای به یاد آوردن بعد از فراموشی، و ذکر به معنای تداوم در یادسپاری.
▪️همچنین اشاره شد که «ذکَّر، یُذَکّر تذکیر» حالت متعدی ذکر است یعنی مطلبی را به یاد کسی انداختن، (وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ، إبراهيم/۵؛ َ تَذْكيري بِآياتِ اللَّه، یونس/۷۱)؛ و «تذکّر» از باب تفعل، و واکنش انسان به تذکیر است، یعنی به یاد آوردن (ذکّرتُه فتذکّر یعنی به یادش انداختم پس به یاد آورد) و تفاوت «تذکر» با «تنبّه» در این است که در تذکر اصل مطلب را شخص میدانسته و از یاد برده است اما در تنبه ممکن است شخص اصلا معرفتی به موضوع مورد بحث نداشته باشد و با تنبه او را متوجه آن موضوع کنیم.
▪️البته وقتی ماده «ذکر» به باب تفعُّل میرود گاه به صورت معمولی (تذکّر) میآید (أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ، انعام/۸۰)؛ گاهی یکی از دو برای تخفیف در کلام حذف میشود (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولىَ فَلَوْ لَا تَذَكَّرُونَ؛ واقعه/62) و گاه ادغامی در آن رخ میدهد (حرف «ت» به لحاظ تلفظی به «ذ» نزدیک است به آن تبدیل میشود و در هم ادغام میشوند) و «یتذکّر» به صورت «یذَّکّر» درمیآید (وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ، بقره/۲۶۹) که در آیه حاضر قرائت بر اساس هر دو حالت اخیر وجود دارد.
🔖جلسه ۴۶۵ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-19/
📖اختلاف قرائت
▪️در قرائت اهل مدینه (نافع) و مکه (ابن کثیر) و شام (ابن عامر) و بصره (ابوعمرو) و برخی از اهل کوفه (شعبه از عاصم) و برخی از قرائات عشر (یعقوب) به صورت «تَذَّكَّرُونَ» قرائت شده که اصل آن «تتذکّرون» بوده و «تاء» دوم در «ذ» ادغام و لذا مشدد شده است؛
▪️اما در قرائت اغلب اهل کوفه (حمزه و کسائی و روایت حفص از عاصم) و برخی از قرائات عشر (خلف) و اربعة عشر (اعمش) به صورت «تَذَكَّرُونَ» قرائت شده که باز اصل آن «تتذکّرون» بوده و برای تخفیف در کلام یکی حرف «ت» ساقط شده است؛
▪️البته در قرائتی غیرمشهور (طلحه)به صورت «تَذْكُرون» (فعل ثلاثی مجرد) قرائت شده است.
📚معجم القراءات ج۹، ص311 ؛ مجمع البيان، ج4، ص591-592
@yekaye
☀️۱) الف. ابوحمزه ثمالی میگوید که شنیدم که امام سجاد ع میفرمود:
عجب از متکبر فخرفروش که دیروز نطفهای بوده و فردا لاشهای خواهد بود!
و عجب و بسیار عجب از کسی که در خداوند شک کرده در حالی که خلق (= آفرینش یا آفریدهها) را میبیند!
و عجب و بسیار عجب از کسی که منکر مرگ است؛ و هر روز و شب، میمیرد [در نسخه دیگر: هر روز و شب، کسانی را می بیند که میمیرند] !
و عجب و بسیار عجب از کسی که منکر پیدایش در آخرت است و پیدایش اول را میبیند!
و عجب و بسیار عجب از کسی که برای سرای گذرا میکوشد وسرای بقا را رها کرده است!
📚الأمالي (للطوسي)، ص663؛
📚المحاسن، ج1، ص242
حَدَّثَنَا الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسِيُّ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ)، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْقَزْوِينِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الْهُنَائِيُّ الْبَصْرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الْكَرِيمِ الزَّعْفَرَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيُّ أَبُو جَعْفَرٍ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ هِشَامٍ، عَنْ الثُّمَالِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ) وَ هُوَ يَقُولُ:
عَجَباً لِلْمُتَكَبِّرِ الْفَجُورِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ هُوَ غَداً جِيفَةٌ،
وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ وَ هُوَ يَرَى الْخَلْقَ،
وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أَنْكَرَ الْمَوْتَ وَ هُوَ يَمُوتُ [يَرَى مَنْ يَمُوتُ] فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ،
وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى،
وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ عَمِلَ لِدَارِ الْفَنَاءِ وَ تَرَكَ دَارَ الْبَقَاءِ!
☀️ب. و شبیه این مضمون ولی بدین صورت از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
عجب و بسیار عجب از کسی که در قدرت خداوند شک کرده در حالی که خلق (= آفرینش یا آفریدهها) را میبیند!
و عجب و بسیار عجب از کسی که تکذیبکننده پیدایش در آخرت است و پیدایش اول را میبیند!
و عجب و بسیار عجب از کسی که منکر مرگ است؛ و هر روز و شب، میمیرد [در نسخه دیگر: هر روز و شب، کسانی را می بیند که میمیرند] !
و عجب و بسیار عجب از کسی که سرای جاودان را قبول دارد اما برای سرای فریب میکوشد!
و عجب و بسیار عجب از خودبزرگبین فخرفروشی که از نطفهای آفریده شده و لاشهای خواهد بود؛ و در این میان هم نمیداند که چه کند [یا: نمی داند که او را چگونه ساختهاند] ؟!
📚المحاسن، ج1، ص242
عَنْهُ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ أَبِي النُّعْمَانِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِلشَّاكِّ فِي قُدْرَةِ اللَّهِ وَ هُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ؛
وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِلْمُكَذِّبِ بِالنَّشْأَةِ الْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى؛
وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِلْمُصَدِّقِ بِدَارِ الْخُلُودِ وَ هُوَ يَعْمَلُ لِدَارِ الْغُرُورِ؛
وَ الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِلْمُخْتَالِ الْفَخُورِ الَّذِي خُلِقَ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ يَصِيرُ جِيفَةً وَ هُوَ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ لَا يَدْرِي كَيْفَ يصْنَعُ؟!
@yekaye
May 11
☀️۲) از امام باقر ع درباره این آیه شریفه [در داستان موسی و خضر در خصوص دیوار خرابی که حضرت خضر بدون اجرت آن را تعمیر میکند و بعدا معلوم میشود که متعلق به بچههای یتیمی بوده] که میفرماید «و زیر آن گنجی برای آن دو بود» (کهف/۸۱) فرمودند:
به خدا سوگند [آن گنج] نه از طلا بود و نه از نقره؛ و در آن نبود مگر لوحی که در آن چهار مطلب نوشته شده بود:
همانا من خدایی هستم که جز من معبودی نیست و محمد ص رسول من است؛ تعجب است از کسی به مرگ یقین دارد چگونه دلش شاد و بیخیال است؛
و تعجب از کسی که به حساب یقین دارد چگونه با نیش باز میخندد!
و تعجب از کسی که به قضا و قدر یقین دارد چگونه خدا را در به عقب افتادن رزقش متهم میکند؛
و تجب از کسی که پیدایش نخستین را میبیند چگونه پیدایش آخرت را انکار میکند.
📚الخصال، ج1، ص237
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا الْعَلَاءُ بْنُ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيُّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما» قَالَ وَ اللَّهِ مَا كَانَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ مَا كَانَ إِلَّا لَوْحاً فِيهِ كَلِمَاتٌ أَرْبَعٌ:
إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي؛ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفْرَحُ قَلْبُهُ؛
وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْحِسَابِ كَيْفَ يَضْحَكُ سِنُّهُ؛
وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ كَيْفَ يَسْتَبْطِئُ اللَّهَ فِي رِزْقِهِ؛
وَ عَجِبْتُ لِمَنْ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى كَيْفَ يُنْكِرُ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى.
@yekaye
☀️۳) از امام باقر ع روایت شده که فرمودند:
عالمی که از علمش بهرهمند شود بهتر از هفتاد هزار عابد است.
📚الكافي، ج1، ص33؛ بصائر الدرجات، ج1، ص6
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
عَالِمٌ يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ أَلْفَ عَابِدٍ.
@yekaye
یک آیه در روز
1029) 📖 وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ 📖 ترجمه 💢و بیشک پیدایش
.
1️⃣ «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ»
مهمترین دلیل انکار مخالفان معاد استبعاد (بعید شمردن) آن است؛ یعنی میگویند چگونه ممکن است بعد از اینکه انسان پوسید و نیست و نابود شد خداوند دوباره وی را زنده کند.
در کتب فلسفی مهمترین دلیلی که غالبا در پاسخ ارائه میشود اثبات تجرد روح است؛ که نشان میدهند حقیقت انسان فقط در جسم او نیست؛ و از این رو، مرگ معادل نیستی و نابودی نیست؛ بلکه این جسم است که از هم میپاشد نه روح؛
و البته این مطلب شواهد قرآنی فراوانی هم دارد؛ مانند استفاده از کلمه «توفی» برای مرگ؛
اما خود قرآن کریم یک راه خیلی سادهتری را هم برای رفع این استبعاد مطرح کرده است که حتی اگر کسی تجرد روح را هم نپذیرد باز چارهای جز اذعان به آخرت ندارد؛
و آن واقعیتی است که همگان بالعیان درکش کردهاند؛ یعنی همین زندگی کنونی؛ که در حال تجربه کردنش هستید!
پیدایش و ایجاد شدن در این جهان به دست خود شما نبوده است؛ وقتی او شما را یکبار اینجا ایجاد کرد چه استبعادی دارد که او جهانی دیگر بیافریند و شما را در آن مجددا پدید آورد؟
💢فهم این مطلب حتی نیازمند برهان و چیدن صغری و کبری هم نیست؛ صرفا توجه کردن مساله را حل میکند؛
شاید از این روست که فرمود: آیا متذکر نمیشوید؟!
@yekaye
یک آیه در روز
1029) 📖 وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ 📖 ترجمه 💢و بیشک پیدایش
.
2️⃣ «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ»
با توجه به اینکه ماده «نشأ» به معنای چیز جدیدی پدید آوردن و کلمه «نشأة» به معنای چیزی است که به عنوان یک امر جدید ایجاد شده باشد،
بسیاری از اینکه آخرت را در قبال دنیا به عنوان «نشأة أخری» در قبال «نشأة أولی» معرفی کرد؛ و در عین حال اذعان و اعتراف به این را شاهدی واضح برای اذعان و اعتراف بدان دانست، نتیجه گرفتهاند که از سویی شناخت عمیق دنیاست که انسان را به شناخت آخرت رهنمون میشود؛ و در عین حال اساسا عالم آخرت مرتبه وجودی دیگری است و ایجاد نشأهی آخرت جز با زوال و فراتر رفتن از نشأهی دنیا میسر نیست.
📚(شرح أصول الكافي (صدرا)، ج3، ص124 )
@yekaye
یک آیه در روز
1029) 📖 وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ 📖 ترجمه 💢و بیشک پیدایش
.
3️⃣ «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ»
درباره اینکه مقصود از «نشأه اولی» که توجه به آن موجب میشود انسان دست از انکار آخرت بردارد چند احتمال میتوان مطرح کرد:
🍃الف. اشاره باشد به اصل توانایی خداوند در آفرینش قبلی، یعنی شبیه آیه «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» (يس/79)
📚 (الميزان، ج19، ص133-134 )
🍃ب. مقصود این باشد که انسان قبلا در همین دنیا چیز قابل ذکری نبود و خدا وی را پدید آورد؛ حالا که چیز قابل ذکری است منکر میشود قدرت خدا را در پدید آوردن مجدد خویش؟ یعنی اشاره باشد به آیه «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا» (انسان/۱)
📚 (اقتباس از قول مجاهد در الدر المنثور، ج6، ص16۰ )
🍃ج. ناظر است به ابتدای آفرینش هرکس و مراتب حرکت از نطفه به عقله و به مضغه و ... که در این مسیر طی کرد و در آیه دیگری «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين» (مومنون/۱۴) بدان اشاره فرمود
📚 (مجمع البيان، ج9، ص337 )
🍃د. مقصود تطور خاصی است که یکبار در همین دنیا از سرگذراند؛ یعنی اشاره به همین آیه سوره مومنون؛ اما با تاکید ویژه بر تعبیر آخر آن که فرمود «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ»؛ یعنی میخواهد بفرماید کسی که یکبار تحول از نشأه نطفگی و بیجانی به نشأهی ذیروح شدن را در همین دنیا از سر گذرانده چگونه است که تحول دوباره از لاشه بیجان به انسانی جاندار شدن را منکر میشود؟!
📚(اقتباس از الوافي، ج24، ص196 )
🍃ه. اشاره باشد به آفرینش حضرت آدم به عنوان اولین انسانی که آفریده شد.
📚 (قتاده، به نقل از الدر المنثور، ج6، ص16۰ )
🍃و. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1029) 📖 وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ 📖 ترجمه 💢و بیشک پیدایش
.
4️⃣ «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ»
برخی بر این باورند که این آیه امکان معاد جسمانی را نشان میدهد؛ با این بیان که اگر ساختن و زنده شدن بدن دنیوی (در ابتدای حیات دنیوی هرکس) را شاهد بودهاید اینکه خداوند بدنی اخروی بسازد و حیاتش بخشد همانند آن است؛ پس اگر آن را میتواند مثل آن را هم میتواند انجام دهد.
📚(الميزان، ج19، ص134 )
💠تکمله:
به نظر میرسد این مقدار توضیح بتنهایی از اثبات معاد جسمانی ناتوان باشد؛ زیرا ظاهرا اشکال منکران معاد جسمانی صرف استبعاد (بعید شمردن) نیست که بگوییم شبیه آن در دنیا رخ داده؛ بلکه آنان بر این باورند که مرتبه وجودی عالم آخرت اقتضائاتی دارد که با جسم و جسمانیت ناسازگار است.
برای اینکه استدلال فوق کامل شود به نظر می رسد که باید به این نکته اشاره شود که معاد جسمانی و برخورداری از بدن و جسم (علاوه بر روح) و لذتها و دردهای جسمانی (علاوه بر روحانی) مفاد صریح بسیاری از آیات قرآن کریم است.
با توجه این مقدمه، اکنون میگوییم کسانی که منکر معاد جسمانی شدهاند انکارشان ناشی از این است که تصوری از معاد داشتهاند که به نظرشان ناسازگار با جسمانیت آمده است؛ اما آنان که از حقیقت خود معاد، هیچ تجربه ویا درک حضوری و مستقیمی نداشتهاند؛ پس این تصورشان از مرتبه وجودی معاد و اقتضائات آن، صرفا محصول یک حدس و گمان ذهنی است؛
و از این رو، منطقا انکار معاد جسمانی هم به یک استبعاد ذهنی برمیگردد نه به یک برهان عقلی؛ در نتیجه انکار آنان هم نهایتا به یک استبعاد ذهنی برمیگردد و از این رو آیه پاسخی به آنان هم هست.
@yekaye
یک آیه در روز
1029) 📖 وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولی فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ 📖 ترجمه 💢و بیشک پیدایش
🔹تحْرُثُونَ
درباره ماده «حرث»
▪️برخی بر این باورند که این ماده در اصل برای دو معنای متفاوت به کار رفته است: یکی جمع و کسب کردن؛ چنانکه به کسی که کسب و کاری دارد حارث گویند و کشاورزی را هم به همین ملاحظه حرث گویند؛ و دیگری لاغر و ناتوان شدن است چنانکه در خصوص شتری که از او زیاد کار بکشند و لاغر شود گویند «هزل ناقته» (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص49 ).
◾️اما اغلب اهل لغت اصل این ماده را ناظر به مساله کشت و زرع دانستهاند هرچند در توضیح آن اختلافاتی هست:
▪️برخی بر این باورند که معنای محوری این ماده «شکافتن یک سطح هموار و زیر و رو کردن آن است چنانکه حرث برای شخم زمین به کار رفته و نیز تعبیر «حرثتُ النار» به معنای آن است که با هم زدن هیزمها آتش را تحریک و شعلهورتر کنیم و محراث چوبی است که آتش داخل تنور را با آن به هم میزنند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۴۰۴).
▪️اما برخی دیگر اگرچه تاکید کردهاند که «حَرث» ناظر به آماده کردن زمین برای زراعت است؛ اما نه از حیث شخم زدن بلکه ناظر است به بذرافشانی و به همین مناسبت برای هرکسی که کاری را انجام دهد که محصولی به دست آید به کار میرود: « مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ، وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ» (شوری/20) و به همین مناسبت است که برای کار کشیدن از شتر که منجر به لاغر شدن آن میشود به کار رفته است؛ و البته چون این کشت محصول غالبا با شخم زدن و به هم زدن سطح زمین همراه است برای تحریک آتش و شعلهورتر کردن آن هم استفاده شده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص226 ؛ كتاب العين، ج3، ص205 )
▪️و برخی هم این ماده را ناظر به ثمر رسیدن محصول زراعی دانستهاند؛ یعنی وضعیتی که بعد از کشت و قبل از چیدن محصول حاصل میشود؛ و استدلال آنها به برخی از آیات است؛ از جمله همین دو آیه که «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (واقعه/۶۳-۶۴) با این توضیح که ابتدا زرع و کاشت را انجام داده اید که اکنون خداوند سوال میکند آیا این محصولی که به بار نشسته ناشی از زرع و کشت و کاری است که شما انجام داده اید یا ما؟ و یا آیه «وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» (بقره/۲۰۵) با این توضیح که از بین بردن «حرث» در جایی اطلاق میشود که محصول رسیده باشد ولی هنوز چیده نشده باشد؛ و از همه مهمتر آیه «أَنِ اغْدُوا عَلی حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صارِمِينَ» (قلم/22) است که «صرم» مشخصا به معنای چیدن است و اینکه میگویند سراغ حرث بروید اگر که میخواهید آن را بچینید. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص187 )
▫️اما به نظر میرسد که این استنادات واقعا جای مناقشه دارد! بلکه چهبسا مساله از این قرار است که خود کلمه «حَرث» مصدر ثلاثی مجرد است (حَرَثَ یَحرُثُ حَرثاً؛ لسان العرب، ج2، ص134) ولی چنانکه برخی تذکر دادهاند کاربرد آن در معنای اسم مفعولی («محروث: آنچه کشت شده) بسیار شایع است؛ و موارد فوق از این باب است (مفردات ألفاظ القرآن، ص226) تا اینکه صرفا به مرحله رسیدن و قبل از چیدن اطلاق شود؛ چنانکه مثلا تعبیر «تَسْقِي الْحَرْثَ» (بقره/۷۱) هم در قرآن به کار رفته و آبیاری کردن حرث نشان میدهد زمان چیدنش هنوز نرسیده. یعنی در همه این موارد «حرث» به معای «آن چیزی که کشت شده» است در هر مرحلهای که میخواهد باشد؛ و اگر به سایر موارد قرآنی هم مرجاعه کنیم همین معنا بیشترین تناسب را دارد؛ مثلا: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ ... وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ» (آل عمران/۱۴) «كَمَثَلِ ريحٍ فيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ» (آل عمران/117) «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصيباً» (انعام/136) «وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لا يَطْعَمُها إِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ» (انعام/138) «وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ» (انبیاء/78).
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه توضیح ماده «حرث»
▪️از کاربردهای بحثانگیز قرآن از این واژه کاربرد استعاری آن در خصوص زنان است «نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّی شِئْتُمْ» (بقرة/223)
▫️برخی گفتهاند از باب تشبیه زنان به کشتزارهاست یعنی گویی در زنان هم زراعتی انجام میشود که بقای انسانها در گروی آن است (مفردات ألفاظ القرآن، ص226 )
▫️ برخی گفتهاند از این باب است که زن همچون کشتزار شوهرش است که فرزندش را در وی میکارد (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص49 ) و
▫️برخی هم بشدت با این گونه برداشتها مخالفت کرده و بر این باورند که وجه تشبیه از این جهت است که همان گونه که دیدن مزرعه آباد موجب ابتهاج و سرور میشود زنان هم برای شوهرانشان چنین حالتی دارند که شوهران با دیدن آنان به آرامش میرسند چنانکه در جای دیگر فرمود «خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» (روم/۲۱) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص187 )
📿ماده «حرث» جمعا ۱۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است که تنها یک موردش به صورت فعل ثلاثی مجرد بوده (أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ؛ واقعه/63) و در بقیه موارد به صورت مصدر (و چنانکه توضیح داده شد: در معنای اسم مفعول) به کار رفته است.
@yekaye