یک آیه در روز
1040) 📖نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوینَ 📖 ترجمه 💢ما آن را مایه تذکر، و متاعی [
.
1️⃣ «نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوینَ»
خداوند می فرماید ما آن را مایه تذکر قرار دادیم. مرجع ضمیر آن را غالبا «آتش» دانستهاند؛ اما میتوان مرجع ضمیر را «شجرتها: درخت آتش» نیز دانست. با این وصف مقصود از اینکه مایه تذکر است، تذکر به چه امری و چگونه؟
🍃الف. اگر مرجع ضمیر «آتش» باشد؛ آنگاه:
🌱الف.۱. تذکری است به آتش جهنم؛ چنانکه وقتی شخص این آتش را میبیند به یاد جهنم میافتد و از آن به خدا پناه میبرد (عكرمة و مجاهد و قتادة، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص338 ؛ تفسير القمي، ج2، ص349 ) و این مانع آنان از ارتکاب معاصی شود؛زیرا وقتی که آتش دنیا چنین توان سوزندگی و درهمخرد کردن دارد آتش آخرت که به مراتب شدیدتر از این است با انسان چه خواهد کرد. (المجازات النبوية، ص376-377 )
🌱الف.۲. شخص با دیدن آن و تفکر در آن متذکر شود به اینکه کسی که میتواند در درختی سبز چنین آتشی را پدید آورد بر پدید آوردن نشئه آخرت هم تواناست. (به نقل از مجمع البيان، ج9، ص338 ) که از این جهت مضمون این آیه مشابه مفاد آیه «الَّذي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ» (یس/80) خواهد بود. (تفسير كنز الدقائق، ج13، ص49 )
🌱الف.۳. شخص با دیدن آتش و تفکر در آن بویژه از این جهت که در آتش دائما تبدیل از حالتی به حالت دیگر (سیلان و تغییر) بروز دارد اقدام خداوند در تبدیل این زندگی به زندگی دیگر را جدی بگیرد (البحر المحيط، ج10، ص90)
🌱الف.۴. شاید مقصود تذکر و هشدار دادن و آگاه کردن در تاریکیها باشد (تفسير كنز الدقائق، ج13، ص49 ) که در این صورت تناسب دارد با ادامه آیه؛ یعنی اینکه خداوند دارد به برخی از منافع آتش در دنیا اشاره میکند؛ یکی اینکه در تاریکیها شما را متذکر به چالهها و ... میکند و دیگر فایدهای است که برای کسانی که در بیابان اطراق میکنند دارد.
🌱الف.5. ...
🍃ب. اگر مرجع ضمیر درخت آتش باشد؛ آنگاه تذکری است به:
🌱ب.۱. اینکه کسی که میتواند از درختی سبز چنین آتشی را پدید آورد بر پدید آوردن نشئه آخرت هم تواناست. برخی بر این باورند که: «خروج آتش از درخت، از دو جهت مىتواند يادآور قيامت باشد: يكى از جهت خروج انرژى ذخيره شده در آن كه در قالب جرقه و آتش بروز مىكند، ديگر آن كه آتش دنيا، انسان را به ياد آتش دوزخ مىاندازد.» (تفسير نور، ج9، ص439)
🌱ب.۲. ...
🍃ج. تمام موارد فوق مبتنی بر این بود که متعلق »تذکرة» محذوف باشد؛ اما اگر کسی «للمقوین» را هم مربوط به «متاعا» بداند و هم مربوط به «تذکرة»؛ آنگاه مقصود از «نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً ... لِلْمُقْوینَ» این میشود که:
🌱ج.۱. مقصود تذکر و هشدار دادن و آگاه کردن در تاریکیها است؛ که در این صورت خداوند دارد به برخی از منافع آتش برای «مقوین: صحرانوردان» اشاره میکند؛ یکی اینکه در هنگام راه رفتن در تاریکیها شما را متذکر به چالهها و ... میکند و دیگر در هنگام اطراق کردن هم از آن برای پخت و پز و دور کردن حیوانات درنده و ... استفاده میکنید.
🌱ج.۲. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1040) 📖نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوینَ 📖 ترجمه 💢ما آن را مایه تذکر، و متاعی [
.
2️⃣ «نَحْنُ جَعَلْناها ... مَتاعاً لِلْمُقْوینَ»
در نکات ادبی به معانی متعددی که برای «مقوین» مطرح شده اشاره شد که از بین آنها در اقوال مفسران این معانی برای این آیه مطرح شده است:
🍃الف. مسافرین؛ آنگاه منظور از آن کسانی است که:
🌱الف.۱. در حال عبور از بیابان هستند و در زمین قواء (بیابان) اطراق کردهاند (ابن عباس و الضحاك و قتادة، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص338 و ۳۳۵ )
🌱الف.۲. معنای فوق استعاری است و شامل هر مسافری است که زاد و توشهای ندارد.
🍃ب. معنای فوق استعاری است برای هر فردی که نیازمند و فقیر است. (تفسير القمي، ج2، ص349)
🍃ج. معنای فوق استعاری است و کنایه از گرسنگان است (ابن زید، به نقل از البحر المحيط، ج10، ص90 ) بویژه که تعبیر «أقوى فلان من زاده» در جایی به کار میرود که شخص دیگر غذایی برای خوردن نداشته باشد؛ گویی در «قواء» - یعنی در زمینی بیآب و علف - گرفتار آمده است. (المجازات النبوية، ص377 )
🍃د. به معنای کل مردم است اعم از مسافر یا حاضر؛ و این با توجه به این نکته است که کلمه «مقوی» از اضداد است؛ یعنی - چنانکه در نکات ادبی توضیح داده شد - هم بر شخص دارای مکنت و دارایی دلالت دارد و هم بر فرد نیازمند و فقیر (عكرمة و مجاهد، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص338 ) و علیالقاعده این نحوه استفاده باید از باب استعمال لفظ در بیش از یک معنا باشد
🍃ه. در نکات ادبی اشاره شد که یکی از معانی «مقوی» فروشندهای است که چیزی را میفروشد. [اتفاقا تعبیر «تاع» با این معنا بسیار تناسب دارد و معلوم نیست چرا هیچیک از مفسران (در حدی که جستجو شد) بدین معنا برای آیه اشاره نکردهاند.]
🍃و. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1040) 📖نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوینَ 📖 ترجمه 💢ما آن را مایه تذکر، و متاعی [
.
3️⃣ «نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوینَ»
چرا متاع بودن آتش را فقط برای مقوین مطرح کرد؛در حالی که آتش برای همه انسانها مفید است؟
🍃الف. کلمه «مقوی» چنانکه در نکات ادبی اشاره شد، از اضداد است یعنی هم برای قوی و هم برای ضعیف ((المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص1722) و لذا این تعبیر شامل هم اغنیاست و هم فقراء (عكرمة و مجاهد، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص338).
🍃ب. از قواء است که به معنای کسانی است که در بیابان بی آب و علف فرود آمدهاند؛ آنگاه بدین جهت است که در جایی که پر از ثمره و میوه باشد میتوان بدون استفاده از آتش زندگی گذراند؛ اما در بیابان بیآب و علف است که اگر خوردنیای پیدا شود حتما نیازمند آتش برای پختن و آماده کردن آن خوردنی برای خوردن است (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص1721-1722)
یا به تعبیر دیگر، نياز به آتش در بيابان، بارزتر از نياز به آن در محلّ مسكونى است. مسافر در بيابان، براى حفظ خود از سرما، پيدا كردن راه در شب و مقابله با خطر حيوانات وحشى، نياز به نور و حرارت و آتش دارد. (تفسير نور، ج9، ص439)
🍃ج. ...
@yekaye
یک آیه در روز
1040) 📖نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوینَ 📖 ترجمه 💢ما آن را مایه تذکر، و متاعی [
.
4️⃣ «نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوینَ»
چرا ابتدا «تذکره» بودنش آتش را گفت و بعد «متاع» بودنش را؛ و چه ارتباطی بین این دو است؟
🍃الف. ابتدا ثمره اخروی آتش دنیا (که انسان را به یاد آتش آخرت میاندازد و موجب تذکر وی میشود) را بیان کرد که ثمره مهمتر است؛ سپس ثمره دنیوی آن را. (مفاتيح الغيب، ج29، ص423 ؛ البحر المحيط، ج10، ص90 )
🍃ب. تذکره بودن آن است که خود آن چیز صرفا به عنوان آیینه و توجهدهنده ما به چیز دیگر عمل کند؛در حالی که متاع بودن هر چیز بهرهای است که مستقیما بر خود آن چیز مترتب میشود. آنگاه:
🌱ب.۱. چهبسا خداوند میخواهد برخلاف عادت ما که در مواجهه با هر چیزی (البته به استثنای آیینه) ابتدا «خود» آن شیء برایمان اهمیت مییابد، و در مرحله بعد است که متوجه جنبه مرآتیت (آیه و آیینه خداوند بودن) آن میشویم؛ میخواهد به ما یاد دهد که در هر چیزی ابتدا آن جنبه مرآتیتش را ببینیم؛ سپس به خود آن شیءبه عنوان یک مخلوق مستقل توجه کنیم.
🌱ب.۲. آتش نور دارد و نور ابتدا انسان را متوجه سایر امور میکند سپس انسان به خودنور توجه میکند؛ از این رو در مورد آتش هم ابتدا جنبه تذکری آن (که انسان را متوجه امور دیگر کند) ذکر شد سپس جنبه متاع بودنش.
🍃ج. ...
@yekaye
🔹فَسَبِّحْ
قبلا بیان شد که
▪️در مورد ماده «سبح» برخی گفتهاند این ماده در اصل بر دو معنا دلالت میکند: یکی از جنس عبادت، چنانکه به نماز مستحبی «سُبحه» می گویند و تسبیح هم منزه دانستن خداوند است از هر بدیای؛ و دومی از جنس سعی و تلاش، چنانکه السَّبْح و السِّباحة به معنای غوطهور شدن و شنا کردن در آب است.
▪️در مقابل دیگران خواستهاند این دو معنا را بهم برگردانند:
▫️برخی گفتهاند اصل معنای این ماده، حرکت سریع در آب یا هواست (شنا کردن و شناور شدن) و به همین جهت، به حرکت ستارگان در آسمان، «سَبَحَ» گفته شده است: «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» (أنبياء/۳۳) و این تعبیر در مورد اسبانی که با سرعت و روان حرکت میکنند «وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً» (نازعات/۳) نیز گفته میشود؛ و در آیه «إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَويلاً» (مزمل/۷) هم منظور حرکت سریع در انجام کارهاست. بر این اساس، تسبیح که به معنای تنزیه خداوند متعال است، در اصل به معنای حرکت سریع در عبادت خداوند متعال بوده، و بر مطلق عبادات قولی و فعلی به کار رفته است.
▫️در طرف مقابل برخی گفتهاند اصل این معنا «حرکت در مسیر حق بدون هرگونه انحراف» یا «بر حق بودنی کاملا منزه از هر نقطه ضعف» بوده، و در آن دو مفهوم «در مسیر حق بودن» و «از ضعفی دور بودن» در آن لحاظ شده است؛ و اینکه در مورد شنا و غوطهور شدن یا حرکت اسبها یا کثرت اعمال انسان به کار میرود همگی مصادیقی از این باب است که متناسب با موضوع بحث بوده است؛ مثلا در معنای شنا کردن آن حرکتی است که نظم و سیر معنی دارد و از انحراف و .. دور است؛ و …؛ و تفاوت «سَبْح» و «تَسْبِيح» در این است که اولی فعل لازم است و بر جریان و تنزه طبیعی شیء دلالت میکند؛ اما دومی متعدی است و بر اینکه چیزی را در جریان قرار دهیم و او را تنزیه کنیم، میباشد.
🔖جلسه ۴۵۲ http://yekaye.ir/al-muzzammil-73-7/
@yekaye
🔹ربِّكَ
قبلا بیان شد که
▪️مادههای «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» چنان به هم نزدیک است که در توضیح اصل ماده اینها بیان اهل لغت گاه بسیار به هم نزدیک میشود؛ و به تَبَعِ آن، اینکه کلمه «ربّ» و «تربیت» واقعا از دو اصل مستقلند یا هر دو از یک اصلاند محل اختلاف است.
▪️ابن فارس بر این باور است که ماده «ربب» در اصل بر سه معنا دلالت دارد، که این سه معنا نیز بسیار به هم نزدیکند و چه بسا بتوان آنها را به یک معنا برگرداند:
▫️یکی اصلاح شیء و قیام بر آن، که ربّ به معنای مالک و خالق و صاحب؛ و نیز به معنای اصلاح کننده چیزی (مصلحٌ للشیء) از همین اصل است؛ و «ربیبة» (وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتي في حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ؛ نساء/۲۳) و «رِبّی» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثيرٌ؛ آل عمران/۱۴۶) نیز از همین اصل است.
▫️دوم ملازم چیزی بودن و اقامه بر آن است که با معنای اول بسیار نزدیک است، که در این معنا کلماتی «رَباب» برای ابرهای بارانزا؛ و یا «رُبَّی» برای گوسفندی که به خاطر شیرش دائما در خانه نگه داشته میشود گفته میشود.
▫️و سوم، ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است، که این معنا نیز به دو معنای قبل نزدیک است. در این معناست کلماتی مانند «الرِّبابة» به معنای عهد، که به دو نفر که همپیمان میشوند نیز «أَرِبَّة» گویند؛ ویا به آب فراوان از این جهت که یکجا جمع شدن «رَبَب» گویند همچنین به گلههای گاو وحشی «رّبْرَب» گویند ظاهرا بدین جهت که با هم حرکت میکنند؛
▫️وی با اینکه بین «ربب» با «ربو» و «ربی» فرق میگذارد اما محتمل میداند که «تربیة» از هریک از دو ماده «ربب» یا «ربی» باشد.
▪️اما راغب اصفهانی ظاهرا دو ماده «ربب» و «ربی» را به یک معنا برمیگرداند و در مقابل، ماده «ربو» را از این دو جدا میکند؛ چرا که وی اصلِ «ربّ» را برگرفته از «تربیة» میداند و بیان میکند که تربیت عبارت است از اینکه چیزی را از حالی به حالت دیگر درآوردن تا اینکه به حالت نهایی خود برشد، و سه فعل «رَبَّهُ» (ثلاثی مجرد از ربب) و «ربّاهُ» (باب تفعیل از «ربی») و «رَبَّبَهُ» (باب تفعیل از «ربب») را به یک معنا میشمرد؛ و از سوی دیگر «بحث مستقلی درباره ماده «ربو» باز کرده و کلماتی مانند «ربوة» و «ربا» را دلالت بر معنای زیادی و علو دارد جزء آن برمیشمرد.
▫️در نگاه راغب، کلمه «رَبّ» مصدری است که به نحو استعاری برای فاعل به کار میرود؛ و به صورت مطلق فقط در مورد خداوند متعال که متکفل مصلحت کل موجودات است به کار میرود: «بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ» (سبأ/۱۵) و بر این اساس، تعبیر «أرباب» در آیه «وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً» (آل عمران/۸۰) به معنای آلهه (خدایان) دانسته است. وی توضیح میدهد که این کلمه به صورت مضاف هم برای خداوند (رَبِّ الْعالَمِينَ، فاتحة/۱؛ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ، صافات/۱۲۶) و هم برای غیرخداوند (اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ، يوسف/۴۲؛ ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ، يوسف/۵۰) به کار میرود.
«ربّانیّ» هم منسوب به «ربّان» است (شبیه عطشان) و برخی هم گفتهاند منسوب به «ربّ» است؛ یعنی کسی که علم را ربوبیت میکند (همچون حکیم») ویا اینکه خود را با علم تربیت مینماید (لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ، مائدة/۶۳؛ كُونُوا وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُون، آل عمران/۷۲) و برخی هم گفتهاند منسوب به «ربّ» به معنای خداست؛ و ربانی به معنای شخص الهی میباشد، چنانکه از امیرالمومنین ع روایت شده «أَنَا رَبَّانِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ» و زیاد شدن نون در آن شبیه زیاد شدن در کلماتی مانند جسمانیّ است؛ و برخی هم گفتهاند اصل آن سریانی است؛ و «رِبِّيّ» نیز همانند «رَبّانيّ» است.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه بحث از کلمه «رب»
▪️مرحوم مصطفوی نیز اگرچه معتقد است که در اشتقاق اکبر همه این مادهها را به هم برمیگردند، اما به لحاظ معنایی بین سه حالت «ربب» و «ربو» و «ربأ» تفاوت میگذارد و بر این باور است که ماده «ربب» بر سوق دادن چیزی به سمت کمال و رفع نقایص آن دلالت دارد، و بدین جهت است که در خصوص اصلاح، انعام و تفضل، تدبیر، به تمام رساندن و … به کار میرود و مالکیت و صاحب بودن و سروری و زیادت و نمو و علو و … از لازمههای این معناست؛
و از نظر او، کلمه «رَبّ» هم برای دلالت بر مصدر و هم برای دلالت بر وصف به کار میرود (شبیه ضرب و صعب) و بر مبالغه در اتصاف و ثبوت ربوبیت دلالت دارد؛ ربّ کسی است که تربیت شأن اوست و این صفت در او همواره برقرار است؛ که البته تربیت هر چیزی به فراخور خودش است. وی همچون راغب اصفهانی بر این باور است که تربیت، نه از ماده «ربو» به معنای زیادت و نمو، بلکه از همین ماده «ربب» است و مطلب را این گونه توضیح میدهد این ماده وقتی به باب تفعیل میرود به خاطر تضاعف مکرر (که سه تا حرف ب پشت سر هم قرار میگیرد) تخفیف داده میشود و حرف باء آخر به صورت «ی» تسهیل میشود چنانکه در کلماتی مانند «تصدية» و «دسّاها» و «أمليت» چین حالتی رخ داده و اصل این کلمات «تصديد» و «دسّسها» و «أمللت» بوده است؛ و با این توضیحات واضح است که ایشان «رِبّی» را هم منسوب به «ربّ» می داند.
▪️برخی از اهل لغت، مبنایشان این است که به لحاظ اشتقاقی با نظر دقیق، کلمه دو حرف اصلی، و نه سه حرف دارد؛ و حرف سوم فقط رنگ و بوی خاصی به کلمه میدهد؛ اما حتی اگر به نحو کلی این سخن قابل قبول نباشد، دست کم در جایی که حرف عله، همزه ویا تکرار یکی از دو حرف در کار است، چنین اشتقاقی بسیار محتمل به نظر میرسد و قرابت معناییِ مادهها «ربب» ، «ربی» ، «ربو» ، و «ربأ» میتواند موید این مطلب باشد.
🔖جلسه ۹۲۶ http://yekaye.ir/an-nesa-4-1/
@yekaye
🔹الْعَظیمِ
در آیه ۴۷ همین سوره بیان شد که
▪️ماده «عظم» در اصل بر بزرگی (کبر) و قوت دلالت میکند، و استخوان را هم به خاطر شدت و قوتش «عَظْم» گویند. و «الْعِظام» هم جمعِ «عَظْم» میباشد. به تعبیر دیگر، «عظیم» نقطه مقابل «حقیر» میباشد و در بدن حیوانات، استخوان را به خاطر این قوت و شدتش در مقایسه با گوشت «عَظْم» گفتهاند و «عظیم» را هم از این جهت عظیم میگویند که فوق دیگران است و بر سایرین قدرت دارد.
▪️البته برخی بر این باورند که اصل این معنا از همین کلمه «عَظْم» (= استخوان) گرفته شده و تعبیر «عَظُمَ الشيء» در اصل به معنای این بوده که «استخوانش بزرگ شد»، سپس در خصوص هر امر بزرگی به کار گرفته شده است.
▪️همچنین اگرچه در کلمه «عظمت» مفهوم «بزرگی» (کبیر) نهفته است؛ اما درجه و مرتبه «عظیم» قویتر و بالاتر از «کبیر» است؛ کبیر (بزرگ) صرفا در مقابل صغیر (کوچک) است؛ اما در کلمه عظیم بهرهمندی از یک مرتبه رفیع هم مد نظر است، که کسی که آن را ندارد نهتنها کوچک است بلکه حقیر است.
🔖جلسه http://yekaye.ir/al-waqiah-56-47/
@yekaye