فرازپایانی بحث درباره کلمه «النبی»
📿اگر «نبیّ» و «نبوّت» را از ماده «نبأ» بدانیم باید بگوییم این ماده و مشتقاتش ۱۶۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است؛
اما اگر آن را از ماده «نبو» و متمایز از ماده «نبأ» بدانیم باید گفت در قرآن کریم هر یک از این دو ماده ۸۰ بار به کار رفته است؛
و لازم به ذکر است در صورت اخیر، اگرچه ماده «نبأ» با مشتقات فراوانی به کار رفته،
اما ماده «نبو» تنها به صورت «النُّبُوَّة» (جمعا ۵ بار) و «النبیّ» (به صورت مفرد، یا به صورت جمع مکسر «الأنبیاء» و یا جمع سالم «النَّبِيُّون» و «النَّبِيِّين») به کار رفته است.
@yekaye
🔹لا تَجْهَرُوا /كَجَهْرِ
▪️در مورد ماده «جهر» اغلب اصل آن را همان ظهور و انکشافی که با یک نحوه اعلان کردن همراه باشد دانستهاند؛
مثلا:
▫️ابن فارس میگوید که این ماده در اصل دلالت دارد بر اعلان چیزی و پردهبرداری از آن و علو آن؛ چنانکه «جهرت بالکلام» به معنای اعلان آن است؛ و شخص «جهیر الصوت» کسی است که صدایش بلند است
📚(معجم مقاييس اللغه، ج1، ص487 ).
▫️مرحوم مصطفوی اصل آن را «اعلان کردن و ظهوری کاملا آشکار و عالی در هر چیزی، و البته عمده استعمالات آن را در کلام و سخن میداند؛ و ظاهرا با توجه به آیه «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها» (إسراء/110)، آن را نقطه مقابل «خفات» میداند که سکون و انخفاض کامل است
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص129 )؛
البته مرحوم طبرسی هم که بر کاربرد آن در خصوص سخن تاکید دارد و معنای آن را ظهور صوتی که دارای یک نحوه پشتوانه باشد میداند نقطه مقابل «جهر» را «همس» میداند؛ که شاهد خود را تقابل حروف مجهوره با حروف مهموسه میداند
📚(مجمع البيان، ج9، ص194 )
و ظاهرا عسکری هم در خصوص این نقطه مقابل با مرحوم طبرسی همراه است
📚(الفروق في اللغة، ص280 )
▫️حسن جبل معنای محوری آن را ظهور چیزی و انکشاف کاملا واضح آن می داند که با بروز و آشکار شدن خودش یا رفع چیزی که آن را پوشانده حاصل شود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۳۵۰ ).
▫️راغب آن ظهور شدید چیزی برای قوه بینایی یا شنوایی میداند؛ که برای قوه بینایی، آیات «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» (بقرة/55) و «أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» (نساء/153)؛ و برای قوه شنوایی آیات «سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ» (رعد/10)، «إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ» (أنبياء/110)، «وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ» (ملك/13) و «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ» (حجرات/2) را شاهد میآورد؛ و وجه تسمیه ذات و ماده اصلی یک چیز به «جوهر» (= چیزی که اگر باطل شود آنچه بر آن سوار است نیز نابود میشود) را شدت ظهور آن برای حواس میداند
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص208-209 ).
▪️این ماده وقتی به باب مفاعله میرود (که مصدرش بر وزن «فِعال» هم هست) دلالت بر تداوم جهر دارد؛ یعنی یک نحوه دلالت بر افراط در اظهار؛ چنانکه وقتی حضرت نوح میفرماید «ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً» (نوح/8) میخواهد بگوید دعوت من کاری مداوم و آشکار بود که برای همه مساله روشن شد
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص130 )
▪️از مشتقات دیگر این ماده که در قرآن کریم به کار رفته، «جَهْرَة» بر وزن «فَعلَه» است که دلالت بر یکبار انجام دادن دارد: «حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» (بقره/55) ، «إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً» (انعام/47)
📚 (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص130 )
🔸چنانکه اشاره شد معنای این ماده به مادههای «ظهر» و «کشف» و «علن» بسیار نزدیک است؛ در تفاوت اینها گفتهاند:
▪️در تفاوت «جهر» و «إظهار» گفتهاند جهر یک نحوه عمومیت و مبالغه در اظهار است؛ لذا وقتی که مطلبی را برای یکی دو نفر آشکار میکنید تعبیر «أظهرتُ لهما» به کار میرود؛ اما تعبیر «جهر» زمانی به کار میرود که آن مطلب لااقل برای جماعتی اظهار شود که شک را کاملا مرتفع گرداند؛ و به همین جهت هم گفتند «فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» (نساء/153) یعنی یک آشکار کردن واضحی که جای هیچ شکی نگذارد؛ و چون در خصوص کلام، عمل جهر و آشکار کردن به وسیله بالا بردن صدا انجام میشود همواره با حرف «ب» متعدی میگردد: «وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها» (إسراء/110)، «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» (طه/7)، «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ» (حجرات/2)
📚 (الفروق في اللغة، ص280 )
▪️در تفاوت «جهر» و «کشف» هم گفتهاند که کشف متضمن یک نحوه زایل کردن است و لذا در مورد خداوند تعبیر «کاشف الضر» به کار میرود؛ اما جهر متضمن چنین زایل کردنی نیست
📚 (الفروق في اللغة، ص281 ).
▪️در تفاوت «جهر» و «اعلان» هم گفتهاند اعلان نقطه مقابل کتمان است که یک نحوه اظهار معنا برای نفس [در مقام سخن و کلام] است؛ اما اقتضای بلند کردن صدا ندارد؛ در حالی که «جهر» [در مقام سخن و کلام] اقتضای رفع صوت دارد
📚 (الفروق في اللغة، ص281 ).
📿ماده «جهر» و مشتقات آن ۱۶ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ
درباره ماده «بعض» و بویژه تعبیر «بعضکم لبعض» و معانی مختلفی که این ترکیب میتواند داشته باشد و تمامی کاربردهای قرآنیاش قبلا (در جلسه 962 https://yekaye.ir/an-nesa-4-34/) به تفصیل بحث شد.
▪️این آیه از شواهدی است که بوضوح این ترکیب به معنای «همدیگر» و برای حالت مساوی بین طرفین (که از هر طرف نسبت به طرف دیگر ممکن است در نظر گرفته شود) به کار رفته است.
@yekaye
🔹أَنْ تَحْبَطَ
▪️درباره ماده «حبط»
▫️ برخی بر این باورند که در اصل بر دو معنای متفاوت دلالت دارد: یکی بطلان است که در خصوص همین حبط اعمال به کار میرود؛ و دیگری به معنای درد است و بویژه در خصوص چهارپایی به کار میرود که بقدری بخورد که شکمش باد کند
📚معجم مقاييس اللغه، ج2، ص130
▫️ اما بسیاری از اهل لغت این دو را به هم برگردانده و گفتهاند اصل این ماده در مورد شتر [یا هر چهارپایی] به کار میرفته که از خوردن علف و شبدر دچار نفخ شکم و دل درد شدیدی میشد و حالش وخیم میگردید و چهبسا میمرد؛ و به همین مناسبت به معنای فاسد و تباه شدن [باطل شدن] عمل انسان نیز به کار رفته است
📚كتاب العين، ج3، ص174 ؛ كتاب الجيم، ج1، ص140 و 164 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص216
▫️یا به تعبیر دیگر، معنای محوری این ماده دلالت دارد بر: فساد آنچه در دل چیزی جمع میشود به خاطر اینکه تصرف لازم در آن نشده است؛ وحبط عمل هم در جایی است که شخص عمل خوبی انجام داده اما از آن مراقبت نکرده و با سوء نیت یا عمل دیگری آن را فاسد نموده است
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۳۶۷
🔸از توضیحی که گذشت معلوم شد که ماده «حبط» به ماده «بطل» بسیار نزدیک است؛
شاید در تفاوت «حبط» عمل و «بطلان» عمل بتوان آیه «أُولئِكَ الَّذينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فيها وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُون» (هود/۱۶) را رهگشا دانست؛ که اینها را به ترتیب به دو کلمه «صنع» و «عمل» مربوط کرده است؛
▫️و در تفاوت «صنع» و «عمل» گفتهاند که صنع اخص از عمل است، «عمل» به هر کاری که از انسان سر بزند (ولو آگاهی خوبی هم از نحوه انجام آن نداشته باشد) اطلاق میگردد؛ اما «صنع» در جایی است که عملی مرتب و محکم و نیکو انجام شود و به نحوی مستند به آگاهی و درایت و تدبیر باشد
📚(الفروق فى اللغة، ص128 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص493 ).
بر این اساس، چهبسا تفاوت اینها در آن است که «حبط» در مورد نابودی کارهای خوب به کار میرود، یعنی امر خوب و مناسبی در ابتدا بوده اما توسط حبط نابود میشود؛ اما «باطل» مربوط به چیزی است که از ابتدا بد و پوچ و بی خاصیت باشد؛
هرچند باید اذعان کرد که غیر از این آیه در تمامی استعمالات قرآنیِ ماده «حبط»، آنچه حبط شده، «عمل» بوده است؛ مثلا: «أُولئِكَ الَّذينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرينَ» (آل عمران/22) «أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ» (احزاب/19).
🔸نقطه مقابل «حبطِ» عمل (تباه شدن کار خوب)، «تکفیرِ» عمل (پوشیده و محو شدن بدیها) میباشد (وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا، آل عمران/193؛ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ، محمد/۲؛ لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذي عَمِلُوا، زمر/۳۵) است که به معنای باطل و نابود کردن بدیها با خوبیهاست (الفروق في اللغة، ص231 )
▪️این ماده وقتی در حالت ثلاثی مجرد به کار برود، لازم است و فاعلش خود «عمل» میباشد: «فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُم» (بقره/۲۱۷)؛
▪️ولی وقتی به باب افعال میرود متعدی میشود و «عمل» مفعول قرار میگیرد؛ یعنی کسی (مثلا خداوند) عمل را باطل و نابود سازد: «أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ» (احزاب/19) «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ» (محمد/9) «ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ» (محمد/28)؛ و چنانکه در همین آیات هم واضح است، این احباط نتیجه کفرورزیدن و ثمره اقدامات دیگری از جانب خود آن شخص عامل است.
📿ماده «حبط» و مشتقات آن جمعا ۱۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹أَعْمالُكُمْ
ماده «عمل» در اصل دلالت بر یک نحوه فعل و رفتار دارد؛ و شاید نزدیکترین کلمه بدان «فعل» باشد؛
اما درباره اینکه چگونه فعلی است و اساسا تفاوتش با «فعل» چیست و کدام اعم یا اخص است بین اهل لغت اختلاف است:
▪️ ابنفارس ظاهرا آن را شامل هر کار (= فعل)ی که انجام شود، دانسته است
📚معجم مقاييس اللغه، ج4، ص146
▪️ عسکری هم بر این باور است که عمل، ایجاد اثری در چیزی است (وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ؛ صافات/۹۶)؛ در حالی «فعل» در خصوص هر چیزی، ایجاد آن چیز است به وسیلهای [موید این معنای ایجادی: «وَ كُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ» (قمر/52)]؛ و اصل «عمل» در لغت «دؤوب» [= پیگیری و جدیت در کار] میباشد و به همین جهت به «راحلة» [=شتر نیرومندی که برای باربری استفاده میشود] «یعملة» گویند است
📚الفروق في اللغة، ص127-128
▪️راغب آن را اخص از «فعل» دانستهاند با این بیان که «عمل» هر کاری است که که از حیوان (بالمعنی العام، که شامل انسان هم میشود) و با قصد انجام شود، و خیلی کم رخ میدهد که بر رفتارهای جمادات «عمل» اطلاق گردد؛ در حالی که «فعل» به کارهای بدون قصد [=غیرارادی] حیوانات و نیز رفتارهایی که از جمادات سر میزند هم اطلاق میگردد
📚مفردات ألفاظ القرآن، ص587
🤔که اگر این دیدگاه را بپذیریم #فعل معادل #رفتار»
و #عمل معادل #کنش در فارسی میشود؛
▪️اما مرحوم مصطفوی دقیقا معکوس راغب نظر داده؛ یعنی «عمل» را در اصل عبارت دانسته از آنچه از فعل در خارج ظاهر میشود؛ و بر این باورست که به افاضات و اظهارات خارجیهای که به اقتضای حالات باطنی رخ میدهد، اگر به لحاظ انتسابش به فاعل و از حیث صدورش نظر شود، «شأن»، و اگر از حیث وقوع و تحققش در خارج در نظر گرفته شود، «عمل» اطلاق میگردد؛ و توضیح داده که «فعل» آن حیث وقوع خارجیِ کار (=فعل)ی است؛ اما «فعل» صدور عمل است که با اختیار و از روی قصد انجام شده باشد؛ و «فعل» است که مخصوص انسان و حیوانات میباشد
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص224-225
▪️نظر حسن جبل این است که معنای محوری این ماده عبارت است از جهد و تلاشی مادی (اعم از اینکه از موجود زنده یا جماد صادر شود) که به احداث چیزی یا هیأتی و یا حرکتی منجر شود ؛ و البته ظاهرا مقصودش از «مادی» صرف عینی و خارجی بودن است؛ زیرا در ادامه توضیح میدهد که عمل شامل هم افعال جوارجی و هم افعال قلبی [=جوانحی] میشود؛ و میافزاید که عمل برای اموری به کار میرود که یک نحوه امتدادی در زمان داشته باشند. وی عملا با آوردن تعبیر «اعم از موجود زنده یا جماد» گویی ماده «عمل» را شامل کارهای غیرارادی هم میداند؛ اما پس از نقل عبارات کسانی که معتقدند که «عمل» اختصاص به مواردی دارد که با فکر و رویه از عامل صادر میشود، توضیح میدهد که این ویژگی به نحوی متمم یا لازمه لحاظ امتداد زمانی عمل است؛ و نهایتا چنین جمعبندی میکند که عمل عبارت است از تلاشی مادی و تاثیر اشیاء در همدیگر، و با آن از چیزی تعبیر میشود که یک نحوه امتداد زمانی داشته و ورای آن فکری [= قصدی] در کار باشد.
📚المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۵۲۶
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
فراز دوم از توضیح ماده «عمل»
🔸اگر بخواهیم با توجه به کاربردهای این واژه در قرآن قضاوتی داشته باشیم به نظر میرسد حق با راغب اصفهانی باشد تا مرحوم مصطفوی؛ چرا که:
▪️(۱) عموما کلمات صالح و سیئ با کلمه «عمل» (نه با «فعل») ترکیب (وصفی یا اضافی) شدهاند (خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً، توبه/۱۰۲؛ أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً، فاطر/۸؛ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه، فاطر/۱۰)،
البته کلمات خیر و سوء و امثالهم به صورت مفعول (باواسطه یا بیواسطه) برای هر دو به کار رفته است؛
مثلا: «عَمِلُوا الصَّالِحات»، «مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً يُجْزَ بِه» (نساء/۱۲۳)، «وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ» (نساء/۱۲۷)، «كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ» (مائده/79)، «وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (حج/77)
▪️(۲) عموما عمل (نه فعل) قرین ایمان مطرح شده است: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات».
▪️(۳) اگرچه گاه درباره اینکه خداوند به «فعل» شما آگاه است (مثلا: وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِهِ عَليماً؛ نساء/127)
و حتی اینکه انسانها را از فعلشان مطلع خواهد کرد (ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ؛ انعام/159) سخن گفته شده،
🤔اما پاداش و عقاب اخروی، غیر از دو مورد که چهبسا همانها هم قابل مناقشه باشند (فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ، بقره/85؛ هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ؛ مطففین/36)
همواره ناظر به «عمل» مطرح شده است (مثلا: حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ، اعراف/147؛ لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ الَّذينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى، نجم/31؛ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَديداً إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ، مجادله/15؛ وَ يَعْمَلْ صالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ، تغابن/۹)
💢 همه اینها شواهدی است که در «عمل» قصد و اراده لحاظ شده است؛ و منظور از قصد و اراده هم همان فکر و رویه است؛
و
🔸(۴) شاید به همین لحاظ است که «عمل» در مورد انسان (عمده آیات مربوطه) و جن (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّه؛ سبأ/۱۲) به کار رفته
اما هرگز در مورد خداوند به کار نرفته است (تنها موردی که به کار رفته بوضوح کاربرد مجازی آن است: أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُونَ؛ یس/71)؛
در حالی که کلمه «فعل» که ظاهرا بر جلوه بیرونی و خروجی عمل دلالت دارد
(صرف نظر از نیت و اراده آن؛ مثلا: قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ، صافات/102؛ وَ ما أَدْري ما يُفْعَلُ بي وَ لا بِكُم، احقاف/۹؛ تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ، قیامت/25)
در مورد خداوند (ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ، نساء/۱۴۷؛ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُريدُ، هود/107؛ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاء، ابراهیم/۲۷؛ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ، انبیاء/23؛ أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ، فجر/6)
بلکه در مورد فرشتگان (عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ؛ تحریم/6) و کل موجودات (وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ؛ يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ؛ نحل/49-50)
هم به کار رفته است.
▪️(۵) و شاید با همین ملاحظه (یعنی لحاظِ قصد و اراده فاعل در معنای «عمل»، و عدم آن در معنای «فعل») است که همواره از «حبط عمل» سخن گفته شده و نه از «حبط فعل».
(البته برای تکفیر عمل با اینکه عموما از تعبیر «تکفیر سیئات»(مثلا: يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِه؛ تغابن/۹) و یکبار از تعبیر «لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذي عَمِلُوا» (زمر/۳۵) به کار رفته؛ اما یک مورد از تعبیر «فعل» استفاده شده است: «وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ» (آل عمران/115) که در همینجا هم اگر توجه کنیم که قرآن کریم همواره برای نابودی «عمل خوب» از تعبیر «حبط»، و برای نابودی «عمل بد» از تعبیر «تکفیر» استفاده میکند، همین مورد که برای «نابودی کار خوب» از ترکیب تعبیر «تکفیر» با «فعل» استفاده میکند چهبسا موید اصل ادعای ماست.)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
فراز سوم از توضیح ماده «عمل»
▪️جالب اینجاست که با اینکه در معدود مواردی از تعبیر "خداوند به «فعل» شما آگاه است" استفاده شده؛
اما
▫️اولا آن تعبیری که بسیار در قرآن رایج است تعبیر "خداوند به «عمل» شما آگاه است" میباشد و
▫️ثانیا موارد متعددی هست که از «فعل» ما انسانها سخن گفته و بلافاصله با تعبیر خداوند به «عمل» ما آگاه است به این فعل اشاره شده: «فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ... وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (بقره/85)، «وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ» (زمر/70) ، «فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ» (مجادله/13)؛ اما هیچگاه عکس این رخ نداده است.
🔸از دیگر مادههایی که به «عمل» نزدیک است مادههای «صنع» و «جعل» است:
▪️در تفاوت «صنع» و «عمل» گفتهاند که صنع اخص از عمل است، «عمل» به هر کار ارادیای که از انسان سر بزند (ولو آگاهی خوبی هم از نحوه انجام آن نداشته باشد) اطلاق میگردد؛ اما «صنع» در جایی است که عملی مرتب و محکم و نیکو انجام شود و به نحوی مستند به آگاهی و درایت و تدبیر باشد؛ لذا به نجار «صانع» میگویند اما به «تاجر» خیر؛ زیرا نجار قبل از عمل میداند که دقیقا چه میخواهد بکند؛ اما تاجر نمی داند آیا واقعا به سودی که میخواهد میرسد یا خیر؛ و به همین جهت است که به کارگزاران حکومتی «عامل» [إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها، توبه/۶۰] و «عمال» گویند، نه «صانع»؛ چون فقط انجام کارشان برایشان مهم است و غالبا آگاهی از ثمراتی بر کارشان مترتب خواهد شد ندارند
📚الفروق فى اللغة، ص128 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص493
▪️در تفاوت آن با «جعل» هم گفتهاند «عمل» ایجاد اثری در چیزی با استفاده از چیز دیگری است؛ اما «جعل» تغییر صورت چیزی است اعم از اینکه از طریق ایجاد اثری در آن باشد یا غیر آن؛ لذا با اینکه در ساختن کوزه از گِل هم تعبیر جعل به کار میرود و هم تعبیر عمل، اما برای امر ساکنی را متحرک کردن فقط تعبیر جعل به کار میرود نه عمل (تقول: جعل الساكن متحركا و لا تقول: عمل الساكن متحركا)؛ زیرا حرکت اثری نیست که به وسیله آن در چیزی اثر بگذارند؛ و به همین مناسبت است که جعل برای پدید آوردن هم به کار میرود: «وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» و قوله تعالى «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ» اما عمل که نیازمند انجام کاری به وسیله چیزی است برای پدید آوردن به کار نمیرود
📚الفروق في اللغة، ص128-129
📿ماده عمل و مشتقات آن جمعا 360 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹 أنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ
برای تبین نحوی این عبارت چند وجه بیان شده است:
▪️یکی اینکه جمله در مقام نصب و مفعول له برای فعل «ترفعوا» باشد؛
▪️دوم اینکه حرف «ل» (لام غایت) در تقدیر باشد (لأن تحبط أعمالكم) و کل جمله محلاً مجرور باشد؛
▪️و یک دیدگاه هم این است که تقدیر کلام «لأن لا تحبط» باشد
📚(مجمع البيان، ج9، ص194 )؛
هرچند برخی این قول اخیر را ضعیف و بلکه خطا دانستهاند
📚(اعراب القرآن (للنحاس)، ج4، ص140 )
اما باید گفت که اگر این «ان تحبط اعمالکم»، غایتِ «رفع صوت» باشد (غایت بالا بردن صدا، حبط عمل است)، همان «لأن تحبط» درست است؛
اما ظاهرا قول مذکور مبتنی بر این است که این عبارت، غایت برای نهی (عدم رفع صوت) باشد. (غایت بالا نبردن صدا، این است که عملتان حبط نشود).
✅تبصره:
تعبیر «أن تحبط» میتواند مفعول له برای «ترفعوا» باشد و میتواند متعلق به «تجهروا» باشد (یعنی عین تحلیل فوق نسبت به «لا تجهروا» هم پیاده میشود)؛ و اصطلاحا اینجا از باب تنازع است؛ یعنی هر دو فعل مذکور اقتضای اینکه این مفعول له برایشان باشد را دارند؛ هرچند در تنازع، کوفیان آن را متعلق به فعل اول و بصریون آن را به فعل دوم می گیرند.
📚(الدر المصون في علوم الكتاب المكنون، ج10، ص5 )
📖اختلاف قرائت
▪️در عموم قرائات رایج این عبارت با حرف «أن» ناصبه قرائت شده است؛
▪️اما در قرائت ابن مسعود و نیز قرائت زید بن علی با حرف «ف» (فَتَحْبَطَ أعمالُكم)، که دلالت بر تفریع این جمله بر جمله قبل خواهد داشت.
📚معجم القراءات ج ۹ ، ص۷۶
@yekaye
شأن نزول
1️⃣ درباره آیه قبل شأن نزولی مطرح شد که همانجا اشاره شد بسیاری از کتب اهل سنت آن را به عنوان شأن نزول آیه دوم مطرح کردهاند (و به نظر میرسد ناظر به هر دو آیه بوده است).
در اینجا نمونهای از روایاتی که آن را به عنوان شأن نزول آیه دوم ذکر کرده تقدیم میشود:
هيأتى از بنىتميم نزد پيغمبر (ص) آمدند. ابوبكر گفت: قعقاع بن معبد بن زراره را بر ايشان امير كن.
عمر گفت: خیر؛ بلکه اقرع بن حابس را امير كن.
ابو بكر به عمر گفت: تو جز مخالفت با من کاری نمیکنی!
عمر پاسخ داد من قصد مخالفت تو را نداشتم.
با هم به جدل و مراء پرداختند که این آیه نازل گرديد که «صداهايتان را از صدای پیامبر ص بلندتر نکنید» (حجرات/۲)
📚البحر الزخار (مسند بزار، م۲۹۲)، ج6، ص145؛
أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص402
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعِيدٍ الْجَوْهَرِيُّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ حَسَنِ بْنِ الصَّبَّاحِ، قَالَا: نا حَجَّاجُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: نا ابْنُ جُرَيْجٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ، أَنَّ ابْنَ الزُّبَيْرِ، حَدَّثَهُمْ، قَالَ:
قَدِمَ رَكْبٌ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ.
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَمَرَ الْقَعْقَاعُ بْنُ مَعْبَدٍ.
وَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَمَرَ الْأَقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ.
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: مَا أَرَدْتَ إِلَّا خِلَافِي.
فَقَالَ عُمَرُ: مَا أَرَدْتُ خِلَافَكَ.
فَتَمَارَيَا فَنَزَلَتْ «لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ» [الحجرات/2].
@yekaye
2️⃣ مرحوم طبرسی شأن نزولی را برای از این آیه تا آیه ۵ آورده است که شروعش این است که
این آیات در مورد گروهی از بنیتمیم نازل شد که سراغ پیامبر ص آمدند و از وراء حجرات [غرفهها] ایشان را صدا زدند...؛
واضح است که این عبارت کاملا ناظر به آیه ۴ است؛
و واحدی نیز در اسباب النزول همین داستان را به عنوان شأن نزول آیه ۴ آورده است؛ از این رو، این شأن نزول ذیل آیه ۴ خواهد آمد.
@yekaye
3️⃣ گفتهاند که این آیه دربارهی ثابتبنقیسبنشماس نازل شد؛ که گوشش سنگین بود و صدای بلندی داشت؛ و با هرکسی که میخواست صحبت کند صدایش را بالا میبرد و گاه با رسول الله ص سخن میگفت و رسول خدا ص از صدای او اذیّت میشد.
📚أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص402
نزلت في ثابت بن قيس بن شِمَاس، كان في أذنه وَقْر، و كان جَهْوَرِيَّ الصَّوت، و كان إذا كلم إنساناً جهر بصوته، فربما كان يكلم رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و [آله و] سلم فيتأذى بصوته، فأنزل اللَّه تعالى هذه الآية.
📝اما مطابق با روایتی که خود واحدی در ادامه همین نقل، از انس نقل کرده (ر.ک: حدیث۱) واضح میشود که این شأن نزول آیه نبوده است؛ زیرا بخوبی معلوم میشود که نگرانی ثابت بن قیس از اینکه مشمول این آیه بشود، بعد از نزول این آیه بود؛ در حالی که شأن نزول واقعهای است که قبل از نزول آیه وجود دارد و آیه به مناسبت آن نازل شده است.
@yekaye
☀️۱) الف. از انسبنمالک نقلشده:
هنگامیکه این آیه نازل شد، ثابتبنقیس ناپدید شد. رسولخدا (صلی الله علیه و آله) سراغش را گرفت؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از حال او باخبر ساختند؛ حضرت ثابت را نزد خویش فرا خوانده و از او [دربارهی علّت ناپدید شدنش] پرسید.
گفت: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! این آیه نازل شد و من هم شخصی هستم که صدای بلندی دارم، میترسم که عملم نابود شود [بههمینخاطر در محضر شما حاضر نمیشوم]».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «تو مصداق این آیه نیستی، تو به خیر و نیکی زندگی خواهی کرد و به نیکی خواهی مُرد و از اهل بهشت خواهی بود».
📚تفسير جوامع الجامع، ج4، ص150
عَنْ أَنَسٍ: لَمَّا نَزَلَتِ الْآیة فَقَدَ ثَابِتٌ، فَتَفَقَّدَهُ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَأُخْبِرَ بِشَأنِهِ .فَدَعَاهُ فَسَأَلَهُ.
فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) لَقَدْ أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآیَة وَ إِنِّی رجل جهیر [جَهُورِیُّ] الصَّوْتِ. فَأَخُافُ أَنْ یَکُونَ عَمَلِی قَدْ حَبِطَ!
فَقَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله): لَسْتَ هُنَاکَ؛ إِنَّکَ تَعِیشُ بِخَیْرٍ وَ تَمُوتُ بِخَیْرٍ وَ إِنَّکَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّة.
☀️ب. همین مطلب با دو سند مختلف از قول خود ثابت بن قیس چنین نقل شده است:
هنگامیکه این آیه نازل شد، ثابتبنقیس گفت: من بودم که صدایم را از صدای رسولخدا (صلی الله علیه و آله) فراتر برده [و در برابر او بلند سخن میگفتم؛ اعمال من نابود شد؛ پس] من اهل دوزخم.
این مطلب به گوش رسولخدا (صلی الله علیه و آله) رسید. حضرتفرمود: [چنین نیست] او از اهل بهشت است.
📚أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص402
أخبرنا أحمد بن إبراهيم المُزَكَّي، قال: أخبرنا عبيد اللَّه بن محمد الزاهد، قال: أخبرنا أبو القاسم البغوي، قال حدَّثنا قَطَن بن نُسَيْر، قال: حدَّثنا جعفر بن سليمان الضبعي، قال: حدَّثنا ثابت عن أنس، قال:
لما نزلت هذه الآية «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ» قَالَ ثَابِتُبْنُقَیْسٍ: أَنَا الَّذِی کُنْتُ أَرْفَعُ صَوْتِی فَوْقَ صَوْتِ النبي (صلی الله علیه و آله) وَ [أَجْهَرُ لَهُ بِالْقَوْلِ؛ حَبِطَ عَمَلِی] أَنَا مِنْ أَهْلِ النَّارِ.
فَذُکِرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ: هُوَ مِنْ أَهْلِ الجنة.
رواه مسلم عن قطن بن نُسَير.
@yekaye
☀️۲) از امام کاظم (علیه السلام) روایت شده است:
وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وارد مدینه شد، بسیاری از مهاجر و انصار اطراف وی جمع میشدند و پیوسته مراجعات مردم به ایشان افزایش مییافت و او را با لقبهای شایسته و بزرگمنشانه مورد خطاب قرار میدادند و این بدان جهت بود که خداوند متعال به آنان دستور داده بود: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهايتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید، و همانند صدا بلند کردنتان برای همدیگر، با صدای بلند با او سخن مگوييد، تا در حالی که شما احساس نمیکنید اعمالتان نابود شود!» (حجرات/۱).
و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز نسبت به آنها مهربان و برای آنان دلسوز بود و پیوسته میکوشید که آنان به گناه نیفتند، بهطوریکه به حال هرکسی که باو صحبت میکرد مینگریست و میکوشید صدای خود را از او بلندتر نماید مبادا آن مؤمن مشمول تهدید خداوند در خصوص حبط عمل قرار گیرد.
تا جایی که یکبار عربی بادیهنشین از پشت دیوار با صدایی بلند ایشان را صدا زده گفت: یا محمّد (صلی الله علیه و آله)!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم با صدای بلندتری او را پاسخ داد که میخواست آن عرب بادیه نشین به خاطر بلند نمودن صدایش به گناه دچار نگردد.
آن بادیهنشین پرسید: به من از توبه بگو، که تا کی پذیرفته میشود؟
رسول الله ص فرمود: ای برادر عرب! باب توبه برای فرزند آدم باز است و بسته نمیشود تا وقتی که خورشید از مغرب طلوع کند؛ و این همان سخن خداوند متعال است که فرمود: «آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند، يا پروردگارت بيايد، يا پارهاى از آیات پروردگارت بيايد؟ روزى كه پارهاى از آیات پروردگارت آيد« که منظور همان طلوع خورشید از مغرب است «كسى را ایمانش سودی نمی بخشد كه قبلًا ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده باشد. بگو: «منتظر باشيد كه ما [هم] منتظريم.» (انعام/158)
📚التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص477-478
قَالَ الْإِمَامُ ع: قَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع:
إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا قَدِمَ الْمَدِينَةَ كَثُرَ حَوْلَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ، وَ كَثُرَتْ عَلَيْهِ الْمَسَائِلُ، وَ كَانُوا يُخَاطِبُونَهُ بِالْخِطَابِ الشَّرِيفِ الْعَظِيمِ الَّذِي يَلِيقُ بِهِ ص، وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى كَانَ قَالَ لَهُمْ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا- لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ- أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ».
وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِهِمْ رَحِيماً، وَ عَلَيْهِمْ عَطُوفاً، وَ فِي إِزَالَةِ الْآثَامِ عَنْهُمْ مُجْتَهِداً حَتَّى إِنَّهُ كَانَ يَنْظُرُ إِلَى كُلِّ مَنْ يُخَاطِبُهُ، فَيَعْمَلُ عَلَى أَنْ يَكُونَ صَوْتُهُ ص مُرْتَفِعاً عَلَى صَوْتِهِ لِيُزِيلَ عَنْهُ مَا تَوَعَّدَهُ اللَّهُ [بِهِ] مِنْ إِحْبَاطِ أَعْمَالِهِ، حَتَّى إِنَّ رَجُلًا أَعْرَابِيّاً نَادَاهُ يَوْماً وَ هُوَ خَلْفَ حَائِطٍ بِصَوْتٍ لَهُ جَهْوَرِيٍّ: يَا مُحَمَّد! فَأَجَابَهُ بِأَرْفَعَ مِنْ صَوْتِهِ، يُرِيدُ أَنْ لَا يَأْثَمَ الْأَعْرَابِيُّ بِارْتِفَاعِ صَوْتِهِ.
فَقَالَ لَهُ الْأَعْرَابِيُّ: أَخْبِرْنِي عَنِ التَّوْبَةِ إِلَى مَتَى تُقْبَلُ؟
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: يَا أَخَا الْعَرَبِ! إِنَّ بَابَهَا مَفْتُوحٌ لِابْنِ آدَمَ لَا يُسَدُّ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا، وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ، يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ» وَ هُوَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْرا».
@yekaye
☀️۳) از امام محمد باقر ع روایت شده است:
وقتی امام حسن مجتبی ع در بستر احتضار افتاد وصیتهایی به امام حسین ع فرمودند ... [از جمله اینکه]:
بدان که از جانب عایشه مصیبتی به من رسد که مردم از آن زشتى كردار او و دشمنی اش با خدا و رسولش و دشمنىاش با ما اهل بيت ع را دریابند.
پس چون امام حسن ع قبض روح شد، آن حضرت را بر روى تختی گذاشتند و به مصلّاى رسول الله ص، كه آن حضرت در آنجا بر مردگان نماز مىخواند، بردند و بر آن حضرت نمازگزاردند. چون از نماز بر او فارغ شدند، پیکر مطهر ایشان را برداشتند و به مسجد رسول صلى الله عليه و آله آوردند. هنگامی که آن حضرت را را کنار قبر رسول خدا ص گذاشتند، خبر به عائشه رسيد و به او گفتند كه اينها حسن بن على ع را آوردهاند تا در کنار رسول خدا ص دفن كنند.
پس عائشه پیشاپیش همه سوار بر استری زیندار بيرون آمد، ... پس ايستاد و گفت: پسرتان را از خانه من دور كنيد؛ كه چيزى نباید در آن دفن شود، و نباید پرده رسول خدا صلى الله عليه و آله دریده و هتک حرمت شود!
امام حسین ع به عایشه فرمود: سالهاست که تو و پدرت، پرده رسول الله ص را دريده و هتک حرمتش کردهاید؛ و در خانه آن حضرت ص كسى را داخل كردى كه رسول الله ص نزديكى او را دوست نمىداشت. و قطعا خداوند تو را در اين باره مورد سؤال قرار خواهد داد. ای عایشه! همانا برادرم به من دستور داد که او را به نزد پدرش رسول الله ص ببرم تا عهدی با وی تازه کند؛ و بدان که برادرم آگاهترین مردم به خدا و رسولش بود، و به تأویل کتاب او آگاهتر از این بود که پرده رسول الله ص را بدرد و حرمتش را هتک کند؛ که خداوند تبارک و تعالی فرمود: «ای آن کسانی که ایمان آوردهاند، داخل حجرههای پیامبر نشوید مگر به شما اذن داده شود» (احزاب/53) و تو مردانی را بدون اذن رسول الله ص در حجره وی وارد کردی! و نیز خداوند فرموده بود: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهايتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید» (حجرات/۱). و به جان خودم سوگند كه تو براى پدرت و فاروق او [يعنى: عمر] کنار گوش رسول خدا ص كلنگها زدى ... .
ادامه این حدیث ذیل آیه بعد خواهد آمد؛ ان شاء الله تعالی.
📚الكافي، ج۱، ص۳۰۲-۳۰۳
@yekaye
👇سند و متن حدیث 👈
https://eitaa.com/yekaye/9221
متن حدیث ۳
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ:
لَمَّا احْتُضِرَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع قَالَ لِلْحُسَيْنِ:
يَا أَخِي إِنِّي أُوصِيكَ بِوَصِيَّةٍ فَاحْفَظْهَا فَإِذَا أَنَا مِتُّ فَهَيِّئْنِي ثُمَّ وَجِّهْنِي إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص لِأُحْدِثَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ اصْرِفْنِي إِلَى أُمِّي فَاطِمَةَ ع ثُمَّ رُدَّنِي فَادْفِنِّي بِالْبَقِيعِ
وَ اعْلَمْ أَنَّهُ سَيُصِيبُنِي مِنَ الْحُمَيْرَاءِ مَا يَعْلَمُ النَّاسُ مِنْ صَنِيعِهَا وَ عَدَاوَتِهَا لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ص وَ عَدَاوَتِهَا لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.
فَلَمَّا قُبِضَ الْحَسَنُ ع وَ وُضِعَ عَلَى سَرِيرِهِ فَانْطَلَقُوا بِهِ إِلَى مُصَلَّى رَسُولِ اللَّهِ ص الَّذِي كَانَ يُصَلِّي فِيهِ عَلَى الْجَنَائِزِ فَصَلَّى عَلَى الْحَسَنِ ع.
فَلَمَّا أَنْ صَلَّى عَلَيْهِ حُمِلَ فَأُدْخِلَ الْمَسْجِدَ.
فَلَمَّا أُوقِفَ عَلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص بَلَغَ عَائِشَةَ الْخَبَرُ وَ قِيلَ لَهَا:
إِنَّهُمْ قَدْ أَقْبَلُوا بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ لِيُدْفَنَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ.
فَخَرَجَتْ مُبَادِرَةً عَلَى بَغْلٍ بِسَرْجٍ - فَكَانَتْ أَوَّلَ امْرَأَةٍ رَكِبَتْ فِي الْإِسْلَامِ سَرْجاً - فَوَقَفَتْ وَ قَالَتْ:
نَحُّوا ابْنَكُمْ عَنْ بَيْتِي! فَإِنَّهُ لَا يُدْفَنُ فِيهِ شَيْءٌ وَ لَا يُهْتَكُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ حِجَابُهُ!
فَقَالَ لَهَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا:
قَدِيماً هَتَكْتِ أَنْتِ وَ أَبُوكِ حِجَابَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَدْخَلْتِ بَيْتَهُ مَنْ لَا يُحِبُّ رَسُولُ اللَّهِ قُرْبَهُ!
وَ إِنَّ اللَّهَ سَائِلُكِ عَنْ ذَلِكِ،
يَا عَائِشَةُ! إِنَّ أَخِي أَمَرَنِي أَنْ أُقَرِّبَهُ مِنْ أَبِيهِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِيُحْدِثَ بِهِ عَهْداً؛
وَ اعْلَمِي أَنَّ أَخِي أَعْلَمُ النَّاسِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ،
وَ أَعْلَمُ بِتَأْوِيلِ كِتَابِهِ مِنْ أَنْ يَهْتِكَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ سِتْرَهُ،
لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ»؛
وَ قَدْ أَدْخَلْتِ أَنْتِ بَيْتَ رَسُولِ اللَّهِ ص الرِّجَالَ بِغَيْرِ إِذْنِهِ.
وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ»؛
وَ لَعَمْرِي لَقَدْ ضَرَبْتِ أَنْتِ لِأَبِيكِ وَ فَارُوقِهِ عِنْدَ أُذُنِ رَسُولِ اللَّهِ ص الْمَعَاوِلَ ...
📚الكافي، ج۱، ص۳۰۲-۳۰۳
@yekaye
۴) مفضل بن عمر از امام صادق ع درباره نحوه ظهور و رجعت سوالی میپرسد؛ و امام ع در روایتی طولانی وقایع پس از ظهور و رجعت را شرح میدهند؛ تا در فرازی از این روایت به رجعت امیرالمومنین ع و شکایتی که ایشان در خصوص ظلمهایی که از امت بر ایشان وارد شد میپردازند که در آن آمده است:
امیرالمومنین ع فرمود:
یا رسول الله ص! به خدا سوگند به تکذیب من و بیعتشکنی و مخالفت و جنگیدن با من و حلال شمردن خونم و لعنت فرستادن بر من بسنده نکردند؛ ...
[سپس شروع میکنند برخی از این تهمتهایی که به ایشان زده شد مانند اینکه به ایشان تهمت زدند که در زمان پیامبر شرابفروشی میکرده! یا اینکه تمام غنیمتهای جنگی را برای خودش برمیداشته! و...؛ تا به اینجا میرسند که:]
و هیچ تهمت و شبهه و فحشایی نبود مگر اینکه به من نسبت دادند؛
و گمان کردند که اگر من سزاوار خلافت بودم نباید در زمان حیاتتان ابوبکر را در نماز بر من مقدم میداشتید؛
در حالی که شما ای رسول الله ص میدانید که در حالی که شما در اوج مریضیتان بودید عایشه به بلال – وقتی که بلال برای نماز ندا داده بود - دستوری داد، عایشه در دروغ بستن بر شما ای رسول الله ص شتاب ورزید و [به بلال] گفت که همانا رسول الله ص به تو دستور داده که ابوبکر را پیشنماز قرار دهی. بلال ابتدا نپذیرفت تا اینکه دیگرانی هم همین سخن را به او گفتند؛ پس به مسجد برگشت و گفت: خبردهندهای از قول رسول الله به من خبر داده که ای ابوبکر تو به عنوان پیشنماز بایستی. وعایشه از مقابل درب [به داخل حجره] برگشت گویی که اتفاقی نیفتاده بود.
اما ای رسول الله ص تو به او فرمودی: وای بر تو ای حمیراء [=لقب عایشه]! این چه خطای عظیمی بود که مرتکب شدی؟! آیا از جانب من دستور دادی که پدرت را پیشنماز قرار دهند؟!
او گفت: تا حدودی!
ای رسول الله ص! آنگاه بلند شدی در حالی که دست راستت در دست من و دست چپت به دست فضل بن عباس بود؛ و عجله داشتی در حالی که پاهایت روی زمین قرار و آرام نداشت؛ تا اینکه داخل مسجد شدی و به ابوبکر که در جایگاه تو ایستاده بود رسیدی؛ پس او را از آنجا بیرون کردی و خودت با مردم نماز گزاردی!
اما به خدا سوگند که منافقان برای فضیلت ابوبکر سخنها گفتند که از جمله آنها این بود که در زمان تو ای رسول الله ص او پیشنماز قرار گرفت؛ پس من چون دیدم که بعد از رحلت شما چنین ادعایی را اظهار داشتند، با آنان احتجاج کردم و برایشان هیچ نقطه اتکا و راه فرار و دلیلی که بتوانند بدان تکیه کنند باقی نگذاشتم و گفتم:
اگر میپندارید که رسول الله ص ابوبکر را پیشنماز قرار داد چون وی را برترین امت نزد خویش میدانست، پس چرا وی را از این فضیلتی به وی داده بود بیرون کرد؟
واگر میپندارید که رسول الله ص در حالی که از بلند شدن ناتوان بود بدین امر کرد؛ اما وقتی حق را دریافت، شتافت و دیگر سزاوار نبود که بنشیند؛ که در این صورت این حجتی علیه توست در [ضرورت] ساقط کردن ابوبکر؛
و اگر میپندارید که رسول الله ص وی را در سمت راست خود نگه داشت (نه اینکه به عقب به داخل صفوف بفرستد) و رسول الله ص و ابوبکر در این نماز با همدیگر امام جماعت بودند که این که اصلا شدنی نیست؛
و اگر میپندارید که او را در سمت چپ خود گذاشت و ابوبکر امام رسول الله ص بود، زیرا وقتی امام فقط با یک نفر جماعت را بپا میدارد او باید در سمت راستش بایستد نه در سمت چپش؛ [که در این صورت باید خلاف آیه قرآن عمل کرده باشند که کسی را بر رسول الله ص مقدم کردهاند]
و و اگر میپندارید که او را بین خودش و صف اول قرار داد به نحوی که رسول الله ص امام ابوبکر بود و ابوبکر امام مسلمانان؛ این که اصلا شدنی نیست، در یک نماز که جز یک امام نمیتواند نماز را اقامه کند [مثلا اگر امام اول حمد و سوره را بخواند؛ امام دوم که ماموم هم هست چکار کند؟ اگر بخواند که دیگر ماموم نیست و اگر نخواند که نمیتواند امام دیگران باشد]
و اگر میپندارید که وی را در صف اول قرار داد، پس برتری او بر سایر افراد صف اول چیست؟
و اگر میپندارید که رسول الله ص وی را در صف اول قرار داد که وی صدای تکبیرش را بلند بگوید زیرا صدای پیامبر به خاطر بیماریاش آهسته بود و لازم بود که ابوبکر صدایش را بلند کند که بقیه اهل مسجد بشنوند؛ که در این صورت همه اعمال ابوبکر را نابود کرده و وی را مبتلا به حبط عمل دانستهاید زیرا خداوند عز و جل میفرماید: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهايتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید، و همانند صدا بلند کردنتان برای همدیگر، با صدای بلند با او سخن مگوييد، تا در حالی که شما احساس نمیکنید اعمالتان نابود شود!» (حجرات/2).
و به خدا سوگند که ای رسول الله ص! اینها نبود جز اینکه من در میان مسلمانان یاوری برای نصرت دین خدا پیدا نکردم در حالی که آنان را دعوت کردم ...
📚الهداية الكبرى، ص411-412
@yekaye
👇سند و متن حدیث 👈
https://eitaa.com/yekaye/9224
متن حدیث ۴
قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ الْخُصَيْبِيٌّ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيَّانِ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنِ ابْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ:
سَأَلْتُ سَيِّدِي أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ ع ...
قَالَ: حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يُوَقِّتَ لَهُ وَقْتاً أَوْ تُوَقِّتَ شِيعَتُنَا،
قَالَ: قُلْتُ يَا مَوْلَايَ وَ لِمَ ذَلِك ...
قال: ....
يَقُولُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا رَضُوا بِتَكْذِيبِي وَ نَقْضِ بَيْعَتِي وَ الْخِلَافِ عَلَيَّ وَ قِتَالِي وَ اسْتِحْلَالِ دَمِي وَ لَعْنِي ...
وَ لَمْ يُبْقُوا عَضِيهَةً وَ لَا شُبْهَةً وَ لَا فَاحِشَةً إِلَّا نَسَبُوهَا إِلَيَّ؛
وَ زَعَمُوا أَنِّي لَوِ اسْتَحْقَيْتُ الْخِلَافَةَ لَمَا قَدَّمْتَ عَلَيَّ فِي حَيَاتِكَ أَبَا بَكْرٍ فِي الصَّلَاةِ!
وَ لَقَدْ عَلِمْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَّ عَائِشَةَ أَمَرَتْ بِلَالًا وَ أَنْتَ فِي وَعْكِ مَرَضِكَ وَ قَدْ نَادَى بِلَالٌ فِي الصَّلَاةِ؛ فَأَسْرَعَتْ كَاذِبَةً عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَتْ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ يَأْمُرُكَ أَنْ تُقَدِّمَ أَبَا بَكْرٍ.
فَرَاجَعَ بِذَلِكَ بِلَالٌ وَ كُلٌّ يَقُولُ لَهُ مِثْلَ قَوْلِهَا فَرَجَعَ بِلَالٌ إِلَى الْمَسْجِدِ فَقَالَ إِنَّ مُخْبِراً أَخْبَرَنِي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَنَّهُ أَمَرَ بِتَقْدِيمِكَ يَا أَبَا بَكْرٍ فِي الصَّلَاةِ.
وَ رَجَعَتْ عَائِشَةُ مِنَ الْبَابِ نَكِرَتْ؛ وَ قُلْتُ لَهَا يَا رَسُولَ اللَّهِ: وَيْلَكِ يَا حُمَيْرَاءُ مَا الَّذِي جَنَيْتِ؟ أَمَرْتِ عَنِّي بِتَقْدِيمِ أَبِيكِ فِي الصَّلَاةِ؟
فَقَالَتْ قَدْ كَانَ بَعْضُ ذَلِكَ! يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقُمْتَ وَ يَدُكَ الْيُمْنَى عَلَيَّ وَ الْيُسْرَى عَلَى الْفَضْلِ بْنِ الْعَبَّاسِ مُعَجِّلًا لَا تَسْتَقِرُّ قَدَمَاكَ عَلَى الْأَرْضِ حَتَّى دَخَلْتَ الْمَسْجِدَ وَ لَحِقْتَ أَبَا بَكْرٍ قَدْ قَامَ مَقَامَكَ فِي الصَّلَاةِ فَأَخْرَجْتَهُ وَ صَلَّيْتَ بِالنَّاسِ.
فَوَاللَّهِ لَقَدْ تَكَلَّمَ الْمُنَافِقُونَ بِفَضْلِ أَبِي بَكْرٍ حَتَّى تَقَدَّمَ لِلصَّلَاةِ بِعَهْدِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَاحْتَجَجْتُ عَلَيْهِمْ لَمَّا أَظْهَرُوا ذَلِكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَلَمْ أَدَعْ لَهُمْ فِيهَا اعْتِلَالًا وَ لَا مَذْهَباً وَ لَا حُجَّةً يَنْقُلُونَ بِهَا وَ ثَنَّيْتُ وَ قُلْتُ:
إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مِنْ تَقْدِيمِ أَبِي بَكْرٍ فِي الصَّلَاةِ لِأَنَّهُ أَفْضَلُ الْأُمَّةِ عِنْدَهُ فَلِمَا خَرَّجَهُ عَنْ فَضْلٍ نَدَبَهُ إِلَيْهِ؟
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَمَرَ بِذَلِكَ وَ هُوَ مُثْقِلٌ عَنِ النَّهْضَةِ فَلِمَا وَجَدَ الْحَقَّ فَسَارَعَ فَلَمْ يَسَعْهُ الْقُعُودُ فَالْحُجَّةُ عَلَيْكَ فِي إِسْقَاطِ أَبِي بَكْرٍ؛
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَوْقَفَهُ عَنْ يَمِينِهِ دُونَ الصُّفُوفِ فَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ أَبُو بَكْرٍ إِمَامَ الْمُسْلِمِينَ فِي تِلْكَ الصَّلَاةِ فَهَذَا لَا يَكُونُ؛
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّهُ أَوْقَفَهُ عَنْ شِمَالِهِ فَقَدْ كَانَ أَبُو بَكْرٍ إِمَامَ رَسُولِ اللَّهِ لِأَنَّ الْإِمَامَ إِذَا صَلَّى بِرَجُلٍ وَاحِدٍ فَمَقَامُهُ عَنْ يَمِينِهِ لَا عَنْ شِمَالِهِ!
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّهُ أَوْقَفَهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الصَّفِّ الْأَوَّلِ فَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِمَامَ أَبِي بَكْرٍ وَ أَبُو بَكْرٍ إِمَامَ الْمُسْلِمِينَ وَ هَذَا الْأَمْرُ لَا يَكُونُ وَ لَا يَقُومُ رَجُلٌ وَاحِدٌ فِي الصَّلَاةِ إِلَّا إِمَامَ الصَّلَاةِ؛
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّهُ أَقَامَهُ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ فَمَا فَضْلُهُ عَلَى جَمِيعِ الصَّفِّ الْأَوَّلِ؟
وَ إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَقَامَهُ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ مُسْمِعاً فِيهِ التَّكْبِيرَ فِي الصَّلَاةِ لِأَنَّهُ كَانَ فِي حَالِ ضِيقِهِ مِنَ الْعِلَّةِ لَا يُسْمِعُ سَائرَ مَنْ فِي الْمَسْجِدِ فَقَدْ كَفَّرْتُمْ أَبَا بَكْرٍ وَ حَبَطْتُمْ عَمَلَهُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ» ...
وَ اللَّهِ مَا ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِلَّا أَنَّنِي لَمْ أَجِدْ نَاصِراً مِنَ الْمُسْلِمِينَ عَلَى نُصْرَةِ دِينِ اللَّهِ وَ لَقَدْ دَعَوْتُهُمْ ...
@yekaye
احادیث قبل همگی ناظر به بلند کردن صدا بر پیامبر ص بود.
در احادیث همچنین، درباره حبط و تباه شدن عمل، عوامل مهمی - علاوه بر آنچه در قرآن کریم آمده و در تدبرها بدان اشاره خواهد شد- مطرح شده است؛ که درادامه به پارهای از آنها اشاره خواهد شد.
@yekaye
🔹الف. عدم ابلاغ ولایت امیرالمومنین ع
☀️ ۶) از امام باقر ع از پدرشان از جدشان روایت شده است که یکبار رسول الله ع به حضرت علی ع فرمود:
... و خداوند بر من این را نازل فرمود که: «ای پیامبر ص! ابلاغ کن آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده است» یعنی درباره ولایت تو ای علی ع! «و اگر این کار را نکنی اصلا رسالتت را ابلاغ نکردهای» (مائده/۶۷)؛ و اگر من آنچه درباره ولایت تو به من دستور داده شده بود را ابلاغ نمیکردم عملم تباه میشد؛ و کسی که بدون ولایت تو خداوند عز و جل را ملاقات کند عملش تباه شود؛ این وعدهای است که آن را به صورت قطعی به من فرمودند و من جز آنچه سخن پروردگارم تبارک و تعالی باشد نمیگویم و قطعا آنچه گفتم از جانب خداوند عز و جل بود که در مورد تو نازل شده است.
📚الأمالي( للصدوق)، ص495
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ الْمَرْزُبَانِ الْفَارِسِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَيْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ يَوْمٍ وَ هُوَ رَاكِبٌ وَ خَرَجَ عَلِيٌّ ع وَ هُوَ يَمْشِي فَقَالَ لَهُ ...
وَ لَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيَّ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» يَعْنِي فِي وَلَايَتِكَ يَا عَلِيُّ «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» وَ لَوْ لَمْ أُبَلِّغْ مَا أُمِرْتُ بِهِ مِنْ وَلَايَتِكَ لَحَبِطَ عَمَلِي وَ مَنْ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَيْرِ وَلَايَتِكَ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَعْدٌ يُنْجَزُ لِي وَ مَا أَقُولُ إِلَّا قَوْلَ رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ إِنَّ الَّذِي أَقُولُ لَمِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِيك.
@yekaye
🔹ب. انکار یا تردید در ولایت امیرالمومنین ع (دشمنی با ایشان و دوستی با دشمنان ایشان)
خداوند در قرآن کریم عدم اطاعت از خدا و رسول را عامل مهمی برای باطل شدن اعمال معرفی کرده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُم» (محمد/۳۳) و در میان این دستورات، ولایت حضرت علی ع چنان مهم بوده که در روایت قبل دیدیم که اگر پیامبر ص هم در ابلاغ آن کوتاهی میکرد اعمالش تباه میشد. در این زمینه احادیث فراوانی وارد شده است که اتفاقا در حدیث قبل هم همین مضمون (که کسی که ولایت نداشته باشد عملش تباه میشود) وجود داشت. در اینجا فقط به برخی از آنها اشاره میشود:
☀️۷) از امام صادق ع روایت شده است:
اگر کسی در مورد [باطل بودن] آن دو نفر شک کند یا گمان کند [آنان در به دست گرفتن خلافت محق بودند] و بر پیروی آنان بماند خداوند عمل وی را حبط میکند؛ همانا حجت خداوند حجتی آشکار و واضح است.
📚الكافي، ج2، ص400
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الرَّبِيعِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ رَفَعَهُ قَال: وَ فِي وَصِيَّةِ الْمُفَضَّلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
مَنْ شَكَّ أَوْ ظَنَّ وَ أَقَامَ عَلَى أَحَدِهِمَا أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ هِيَ الْحُجَّةُ الْوَاضِحَةُ.
@yekaye
☀️ ۸) روایت شده است که رسول الله ص پیش از رحلتشان عباس (عموی خود) را نزد خویش خواندند و با او خلوت کردند و به او چنین گفتند:
ای ابوالفضل [= لقب عباس عموی پیامبر ص] از مواردی که خداوند با من احتجاج میکند ابلاغ [دین] به عموم مردم و به خصوص اهل بیتم است و ابلاغ ولایت علی ع و اطاعت از او؛ همانا من رسالت پروردگارم را ابلاغ کردم «پس هرکس میخواهد ایمان بیاورد و هرکس میخواهد کفر بورزد» (کهف/۲۹). ای ابوالفضل! با اسلام تجدید عهد و میثاق کن و تسلیم ولایت ولی الامر باش و همانند کسی نباش کهبه زبان قبول میکند و در دل انکار میورزد، از اهل بیت من فاصله می گیرد و بر آنان جلو میافتد و دیگران را امیر بر آنان و مسلط بر ایشان می کند تا کسانی را که خداوند عزت داده ذلیل کند و کسانی را که خداوند ذلیل فرموده عزیز بدارد، [در حالی که در حقیقت و باطن امر] بدانچه به سوی آن گردن کشیدند نرسیدند و نخواهند رسید.
ای ابوالفضل؛ همانا پروردگارم با من عهدی بست و به من دستور داد که به هرکس از جن و انس که حاضر است و ابلاغ کنم و به حاضران آنان دستور داد که به غایبانشان ابلاغ کنند: هرکس که علی ع را تصدیق کند و یاوری نماید و اطاعت و نصرت کند و بپذیرد و آنچه از واجبات الهی بر عهده اش است ادا نماید به حقیقت ایمان رسیده است؛ و کسی که از این واجبات سرپیچی نماید خداوند عمل وی را تباه خواهد کرد تا اینکه خدا را ملاقات کند در حالی که وی را حجتی نزد خداوند نباشد. ابوالفضل تو چه میگویی؟
گفت: یا رسول الله ص! از توپذیرفتم و بدانچه آوردی ایمان آوردم و تصدیق کردم و تسلیم شدم؛ پس تو نیز بر [این اقدام] من شهادت بده.
📚طرف من الأنباء و المناقب، ص141-142
عن الصادق عليه السّلام، عن أبيه، قال:
دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص الْعَبَّاسَ عِنْدَ مَوْتِهِ فَخَلَا بِهِ فَقَالَ لَهُ:
يَا أَبَا الْفَضْلِ اعْلَمْ أَنَّ مِنِ احْتِجَاجِ رَبِّي عَلَيَّ تَبْلِيغِيَ النَّاسَ عَامَّةً، وَ أَهْلَ بَيْتِي خَاصَّةً، و وَلَايَةَ عَلِيٍّ ع و طاعته، ألا إني قد بلّغت رسالة ربّي «فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ».
يَا أَبَا الْفَضْلِ جَدِّدْ لِلْإِسْلَامِ عَهْداً وَ مِيثَاقاً، وَ سَلِّمْ لِوَلِيِّ الْأَمْرِ إِمْرَتَهُ، وَ لَا تَكُنْ كَمَنْ يُعْطِي بِلِسَانِهِ وَ يَكْفُرُ بِقَلْبِهِ، يُشَاقُّنِي فِي أَهْلِ بَيْتِي وَ يَتَقَدَّمُهُمْ وَ يَسْتَأْمِرُ [یتأمر] عَلَيْهِمْ وَ يَتَسَلَّطُ عَلَيْهِمْ لِيُذِلَّ قَوْماً أَعَزَّهُمُ اللَّهُ وَ لِيُعِزَّ قَوْماً أذلّهم اللّه، لَمْ يَبْلُغُوا وَ لَا يَبْلُغُونَ مَا مَدُّوا إِلَيْهِ أَعْيُنَهُمْ.
يَا أَبَا الْفَضْلِ إِنَّ رَبِّي عَهِدَ إِلَيَّ عَهْداً أَمَرَنِي أَنْ أُبَلِّغَهُ الشَّاهِدَ مِنَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ أَنْ آمُرَ شَاهِدَهُمْ أَنْ يُبَلِّغُه غَائِبَهُمْ فَمَنْ صَدَّقَ عَلِيّاً وَ وَازَرَهُ وَ أَطَاعَهُ وَ نَصَرَهُ وَ قَبِلَهُ، وَ أَدَّى مَا عَلَيْهِ مِنَ الْفَرَائِض اللهِ فَقَدْ بَلَغَ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ، وَ مَنْ أَبَى الْفَرَائِضَ فَقَدْ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ، حَتَّى يَلْقَى اللَّهَ وَ لَا حُجَّةَ لَهُ عِنْدَهُ. يَا أَبَا الْفَضْلِ فَمَا أَنْتَ قَائِلٌ؟
قَالَ: قَبِلْتُ مِنْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ آمَنْتُ بِمَا جِئْتَ بِهِ وَ صَدَّقْتُ وَ سَلَّمْتُ فَاشْهَدْ عَلَيّ.
@yekaye
☀️۹) الف. از امام صادق ع روایت شده است:
خداوند عز و جل عملی را بدون معرفت نمی پذیرد؛ و اگر کسی همه کارهای خوب را انجام دهد و تمام روزگارش را روزه بگیرد و شبها به عبادت برخیزد و مالش را در راه خدا انفاق نماید و در تمام عمرش به همه طاعات عمل کند ولی پیامبری را که این واجبات را آورده به رسمیت نشناسد که به او ایمان آورد و تصدیقش کند و نیز امام زمانی که خداوند عز و جل اطاعاتش را بر وی واجب شمرده را به رسمیت نشناسد که اطاعتش کند، چنین خداوند نفعی از عملش به وی نرساند که خداوند عز و جل در این زمینه فرمود: «و به سراغ هر گونه عملى كه كردند بیاییم، و آن را چون گرد و غبارى پراكنده سازيم» (فرقان/23).
و فرمود: اگر این چنین فرد جاهلی، از فرط عبادت، خود را تکه تکه کند حز بر دوریاش از خدا نیفزاید.
📚دعائم الإسلام، ج1، ص53-54
وَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع ...
لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَمَلًا بِغَيْرِ مَعْرِفَةٍ وَ لَوْ أَنَّ الرَّجُلَ عَمِلَ أَعْمَالَ الْبِرِّ كُلَّهَا وَ صَامَ دَهْرَهُ وَ قَامَ لَيْلَهُ وَ أَنْفَقَ مَالَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَمِلَ بِجَمِيعِ طَاعَاتِ اللَّهِ عُمُرَهُ كُلَّهُ وَ لَمْ يَعْرِفْ نَبِيَّهُ الَّذِي جَاءَ بِتِلْكَ الْفَرَائِضِ فَيُؤْمِنَ بِهِ وَ يُصَدِّقَهُ وَ إِمَامَ عَصْرِهِ الَّذِي افْتَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ طَاعَتَهُ فَيُطِيعَهُ لَمْ يَنْفَعْهُ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِنْ عَمَلِهِ؛ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ذَلِكَ: «وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً». وَ قَالَ ع وَ لَوْ تَقَطَّعَ الْجَاهِلُ مِنْ الْعِبَادَةِ إِرْباً إِرْباً مَا ازْدَادَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً.
☀️ب. از امام رضا ع روایت شده است:
خداوند عملی را ازبنده جز با ولایت ما نپذیرد؛ پس هرکس که ولایت ما را نپذیرد از اهل این آیه باشد: «و به سراغ هر گونه عملى كه كردند بیاییم، و آن را چون گرد و غبارى پراكنده سازيم» (فرقان/23).
📚مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج1، ص175
عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ: لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلًا لِعَبْدٍ إِلَّا بِوَلَايَتِنَا فَمَنْ لَمْ يُوَالِنَا كَانَ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْآيَةِ وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً
☀️ج. از ابوحمزه ثمالی روایت شده که امام باقر ع فرمودند:
خداوند روز قیامت کسانی را محشور میگرداند که پیش رویشان نوری است همچون تلالو پارچههای حریر مصری؛ سپس خطاب آید: «گرد و غباری پراکنده شو» (فرقان/۲۳).
سپس فرمود: این ابوحمزه! اینان کسانی بودند که چه نمازها وروزههایی انجام دادند ولیکن وقتی حرامی بر آنان عرضه میشد آن را قبول می کردند و وقتی چیزی از فضایل امیرالمومنین ع بر آنان عرضه میشد انکارش میکردند.
سپس فرمود: «هباء منثور» [=گرد و غبار پراکنده] همان چیزی است که وقتی شعاع نور خورشید از دریچهای به درون اتاق میافتد دیده میشود.
📚تفسير القمي، ج2، ص112-113
حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
يَبْعَثُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَوْماً بَيْنَ أَيْدِيهِمْ نُورٌ كَالْقَبَاطِيِّ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ كُنْ «هَبَاءً مَنْثُوراً».
ثُمَّ قَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ يَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّهُمْ كَانُوا لَيَصُومُونَ وَ يُصَلُّونَ وَ لَكِنْ كَانُوا إِذَا عَرَضَ لَهُمْ شَيْءٌ مِنَ الْحَرَامِ أَخَذُوهُ وَ إِذَا عَرَضَ لَهُمْ شَيْءٌ مِنْ فَضْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنْكَرُوهُ.
قَالَ: وَ الْهَبَاءُ الْمَنْثُورُ هُوَ الَّذِي تَرَاهُ يَدْخُلُ الْبَيْتَ فِي الْكُوَّةِ مِنْ شُعَاعِ الشَّمْس.
☀️در برخی روایات این تباهی عمل در همین دنیا برای آنان رخ می دهد (مثلا ر.ک: إقبال الأعمال، ج1، ص464 ).
@yekaye
🔹ج. پیروی از باطل علیرغم آشکار شدن حقیقت
☀️۱۰) از امام صادق ع روایت شده است:
کمترین چیزی که انسان را از اسلام بیرون میبرد این است که ببیند که نظری برخلاف حق است اما بر آن نظر پافشاری کند؛ سپس فرمود: «و کسی که به ایمان کفر بورزد قطعا عملش تباه میشود» (مائده/۵) و فرمود: کسی که به ایمان کفر بورزد همان کسی است که بدانچه خداوند امر کرده عمل نمی کند و بدان راضی نمیشود.
📚تفسير العياشي، ج1، ص: 297
وَ عَنْ أَبَان بن عَبْدِ الرَّحْمَنِ قال: سمعت أبا عبد الله ع يقول:
أَدْنَى مَا يَخْرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْإِسْلَامِ أَنْ يَرَى الرَّأْيَ بِخِلَافِ الْحَقِّ فَيُقِيمَ عَلَيْهِ؛ ثُمَّ قَالَ «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُه». وَ قَالَ: الَّذِي يَكْفُرُ بِالْإِيمَانِ الَّذِي لَا يَعْمَلُ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَ لَا يَرْضَى بِهِ.
@yekaye