eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه ماده «صلح» ▪️و وقتی به باب افعال می‌رود، همین دو کاربرد را به صورت متعدی خواهد داشت: یعنی هم به معنای اصلاح امور است در مقابل افساد: «یسْئَلُونَكَ عَنِ الْیتامی‏ قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیرٌ» (بقره/۲۲۰) «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها» (اعراف/۵۶ و ۸۵) «كَفَّرَ عَنْهُمْ سَیئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ» (محمد/۲)؛ و هم به معنای صلح برقرار کردن بین دو نفر: «وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیهِما أَنْ یصْلِحا بَینَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیرٌ» (نساء/۱۲۸) یا دو گروه: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما … فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ … إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ» (حجرات/۹-۱۰)، «وَ تُصْلِحُوا بَینَ النَّاس» (بقره/۲۲۴۵)، «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَینِكُمْ» (انفال/۱) و البته در بسیاری از موارد می‌تواند هر دو مد نظر باشد؛ مثلا: «فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یریدا إِصْلاحاً یوَفِّقِ اللَّهُ بَینَهُما» (نساء/۳۵)؛ ▪️و اسم فاعل آن «مُصلِح» می‌باشد در مقابل «مفسد»: «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» (بقره/۱۱)، «وَ اللَّهُ یعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (بقره/۲۲۰)، «إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحینَ» (اعراف/۱۷۰). جلسه ۴۰۶ http://yekaye.ir/al-ankaboot-29-9/ 📖اختلاف قرائت در قرائت ابن مسعود به جای «فَأَصْلِحُوا بَینَهُما» به صورت «فَخُذُوا بَینَهُم» قرائت شده است (در هر دو موردی که در این آیه آمده چنین است؛ که مورد دوم را هم بعدا بیان می‌شود) 📚معجم القراءات، ج۹، ص8۱ @yekaye
🔹بغَتْ /تَبْغی‏ قبلا در مورد ماده «بغی» بیان شد که ▪️برخی بر این باورند که این ماده در اصل در دو معنا به کار رفته است: ▫️ یکی در معنای «طلب کردن» و «درصدد برآمدن»؛ چنانکه گفته می‌شود «بغیت الشیء» به معنای آن است که آن چیز را طلب کردم و درصددش برآمدم؛ ویا وقتی گفته می‌شود «ما ینبغی لك أن تفعل كذا» یعنی سزاوار تو نیست که چنین کاری کنی؛ یعنی نباید در طلب آن کار برآیی. و ▫️دیگری به معنای نوعی «فساد» [= تجاوز] چنانکه وقتی زخم و جراحت رو به فساد بگذارد می‌گویند «بغی الجرح» و مصادیق دیگر این معنا هم از همین تعبیر برآمده است. ▪️اما دیگران بر این باورند که معنای اصلی همان طلب کردن است، اما طلب کردنی شدید که بیش از حد متعارف باشد: ▫️ این مطلب را راغب چنین توضیح داده که اصل این ماده به معنای درصدد تجاوز و خارج شدن از حالت معمولی برآمدن است، خواه این خارج شدن حاصل شود یا خیر؛ وتعبیر «بَغَیتُ الشی‏ء» نه صرف طلب کردن، بلکه طلب کردن چیزی است بیش از آنچه لازم است. که اگر این خروج از حالت عدل به احسان باشد، خوب و ممدوح است؛ و اگر خروج از حق به باطل باشد، مذموم و به معنای تجاوز است؛ و به کار رفتن تعبیر «بغیر الحق» در آیه «یبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ» (یونس/۲۳؛ شوری/۲۲) را شاهد بر این آورده‌اند که خود «بَغی» لزوما بار منفی ندارد، و بغیِ بناحق است که مذموم است. ▫️مرحوم مصطفوی هم چنین توضیح داده که اصل این ماده تنها دلالت بر «طلب شدید و اراده اکید» دارد و تنها در صورتی که حرف «علی» بدان ضمیمه شود (فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً، نساء/۳۴؛ إِنَّما بَغْیكُمْ عَلی‏ أَنْفُسِكُمْ، یونس/۲۳؛ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِی عَلَیهِ لَینْصُرَنَّهُ اللَّهُ، حج/۶۰؛ إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی‏ فَبَغی‏ عَلَیهِمْ، قصص/۷۶؛ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغی‏ بَعْضُنا عَلی‏ بَعْضٍ فَاحْكُمْ بَینَنا بِالْحَق، ص/۲۲؛ إِنَّ كَثیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیبْغی‏ بَعْضُهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ، ص/۲۴؛ فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّی تَفی‏ءَ إِلی‏ أَمْرِ اللَّهِ، حجرات/۹) و یا در موارد منع و تحریم به کار رفته باشد (إِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْی بِغَیرِ الْحَقِّ، اعراف/۳۳؛ ینْهی‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْی، نحل/۹۰) ویا هر گونه قرینه‌ لفظی یا مقامی دیگری در کلام باشد (مثلا: َ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیاً وَ عَدْواً، یونس/۹۰؛ وَ الَّذینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْی هُمْ ینْتَصِرُونَ، شوری/۳۹؛ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ، جاثیه/۱۷؛ِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرَ باغٍ وَ لا عادٍ، بقره/۱۷۳ و انعام/۱۴۵ و نحل/۱۱۵)، دلالت بر تعدی و تجاوز از حد می‌کند؛ و اگر خالی از هر قرینه‌ای باشد به معنای هرگونه طلب شدید است: «وَ ابْتَغِ فیما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ … وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ» (قصص/۷۷) «قالُوا یا أَبانا ما نَبْغی‏ هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَینا» (یوسف/۶۵) «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» (اسراء/۶۶). 👇ادامه مطلب👇
ادامه ماده «بغی» ▪️این ماده اگرچه ظاهرا به خودی خود دلالتی بر معنای مذموم یا ممدوح ندارد؛ اما: ▫️وقتی به صورت ثلاثی مجرد می‌آید، غالبا با بار منفی و به معنای تجاوز کردن است؛ و 🔸در تفاوت «بغی» و «ظلم» هم گفته‌اند که ظلم هرگونه اقدام بناحق است؛ اما در مفهوم «بغی» شدت طلب کردن موضوعیت دارد؛ و البته این طلب شدید در خصوص چیزی است که واقعا سزاوار نیست؛ و اگر در مواردی که در بالا به عنوان مصادیق کاربرد آن در معنای تعدی و تجاوز بود دقت شود، همگی فعل (بغی یبغی) و یا مصدر (بَغْی) و یا اسم فاعل (باغٍ) در صیغه ثلاثی مجرد بود؛ و از مجموع ۳۹ بار کاربرد قرآنی این ماده (اعم از فعل و اسم) در صیغه‌های ثلاثی مجرد، فقط دو مورد از کاربردهای آن به صورت فعل است که ظاهرا معنایی تعدی و تجاوز ندارد: یکی در داستان حضرت موسی ع است: «قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلی‏ آثارِهِما قَصَصاً» (کهف/۶۴) و دیگری در خصوص برادران یوسف ع: «قالُوا یا أَبانا ما نَبْغی‏ هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ إِلَینا» (یوسف/۶۵)؛ و جالب اینجاست که در مواردی که خود طلب کردن می‌تواند اعم از خوب و بد باشد اما متعلق طلب بد شده، نیز از فعل ثلاثی مجرد استفاده شده: «أَ فَغَیرَ دینِ اللَّهِ یبْغُونَ» (آل عمران/۸۳)؛ «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِیةِ یبْغُونَ» (مائده/۵۰)؛ «خالِدینَ فیها لا یبْغُونَ عَنْها حِوَلاً» (کهف/۱۰۸) «قُلْ أَ غَیرَ اللَّهِ أَبْغی‏ رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَی‏ءٍ» (انعام/۱۶۴) «قالَ أَ غَیرَ اللَّهِ أَبْغیكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَی الْعالَمینَ» (اعراف/۱۴۰)؛ و جالبتر اینکه در یک آیه واحد، وقتی مورد طلب امر منفی است از فعل ثلاثی مجرد، و وقتی مثبت است از باب افتعال استفاده شده است: «وَ ابْتَغِ فیما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ … وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ» (قصص/۷۷). 🤔 آیا اینها می‌تواند قرینه باشد که همان دو مورد هم نوعی بار منفی مد نظر است؟ اما وقتی به ابواب ثلاثی مزید می‌رود (باب افتعال و انفعال) بار منفی خود را از دست می‌رود و براحتی هم برای طلب‌کردنها ممدوح (ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ، بقره/۲۶۵)؛ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ، بقره/۲۷۲) و هم برای طلب کردنهای مذموم (فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ، آل عمران/۷) و هم طلب‌کردنهایی که حکم اخلاقی ندارند و از این جهت خنثی هستند (مِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُه، رعد/۱۷؛ وَ الَّذینَ یبْتَغُونَ الْكِتابَ[۵۰] مِمَّا مَلَكَتْ أَیمانُكُمْ، نور/۳۳؛ وَ مَنِ ابْتَغَیتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیكَ، احزاب/۵۱؛ أَنْ تَبْتَغِی نَفَقاً فِی الْأَرْضِ، انعام/۳۵؛ وَ لا تَهِنُوا فِی ابْتِغاءِ الْقَوْمِ؛ نساء/۱۰۴) به کار می‌رود. ▪️راغب به این نکته که «بغی» غالبا در معنای مذموم به کار می‌رود؛ ولی بار معنایی مثبت یا منفیِ ابتغاء کاملا ناظر به متعلقش است، اشاره کرده، و گفته ابتغاء در باب افتعال دلالت بر کوشش و اجتهاد در طلب می‌کند. در واقع، معنای شدت را نه ناشی از خود لفظ، بلکه صرفا وقتی به باب افتعال وارد شود در آن دخیل دانسته ‌است؛ اما مرحوم مصطفوی که معنای شدت را در اصل این ماده دخیل می‌داند، بر این باور است که چون باب افتعال دلالت بر مطاوعه و پذیرش درونی دارد، پس ابتغاء در جایی به کار می‌رود که این طلب شدید از روی اراده و رغبت و پذیرش درونیِ شخص باشد. ▪️و در مورد تفاوت ورود این ماده در باب افتعال با باب انفعال (ینبغی) هم وی معتقد است که این باب دلالت بر انفعال و منفعل بودن و اثر پذیرفتن دارد و در جایی است که کار برعهده شخص مقابل تحمیل و لازم می‌شود؛ نه اینکه صرفا خودش با میل و رغبت درصدد آن برآید و از این رو، در فارسی به «سزاوار است» ترجمه می‌شود. ▪️راغب هم توضیح داده که این حالت دو صورت دارد: گاهی به صورتی است که آن فاعل برای انجام فعل مسخر است (اراده‌ای از خود ندارد و این امکان برایش نیست که از آن تخلف کند) مثلا می‌گویند: « النارُ ینْبَغِی أن تحرق الثوب: آتش سزاوار است که لباس را بسوزاند» که ظاهرا آیه «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما ینْبَغِی لَهُ»‏ (یس/۶۹) در این معناست؛ و گاهی از باب درخواست از اهلیت و شایستگی‌ای است که در خود او هست، مثلا می‌گویند «فلانٌ ینْبَغِی أن یعطی لكرمه: فلانی با توجه به بزرگواری‌اش سزاوار است که ببخشد» که آیه «وَ هَبْ لِی مُلْكاً لا ینْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی»‏ (ص/۳۵) ظاهرا در این معناست. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه ماده «بغی» ▪️با این توضیحات معلوم می‌شود که تعبیر «ینبغی: سزاوار است» چون به نحوی از بیرون کاری را بر شخص لازم می‌آورد، بسیار به تعبیر «یجب: واجب است» نزدیک است؛ و در تفاوت این دو گفته‌اند اولی صرفا برای خوب بودن کاری به کار می‌رود اما اعم از اینکه لازم و ضروری باشد ویا ترکش هم مجاز باشد (اصطلاحاً: اعم از واجب و مستحب) اما دومی فقط در جایی به کار می‌رود که انجام کار لازم و ضروری باشد. ▪️این ماده درباره زنان، به صورت مطلق به کار می‌رود، از آن نسبت فسق و فجور فهمیده می‌شود: «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَیاتِكُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً» (نور/۳۳) «وَ لَمْ یمْسَسْنی‏ بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِیا» (مریم/۲۰) که کلمه «بِغاء» مصدر باب مفاعله است، که دلالت بر نوعی رابطه طرفینی می‌کند؛ و «بَغِیّ» بر وزن فعیل صفت مشبهه یا صیغه مبالغه است و به زنی که اهل زناکاری باشد گفته می‌شود. (و این تعبیر در زبان عرب، فقط در مورد زنان به کار می‌رود، نه مردان)؛ اما وقتی با حرف «علی» به کار می‌رود به معنای مطلق هرگونه ضرر زدن و تعدی کردن است؛ و نه ناظر به فسق و فجور: «فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبیلاً» (نساء/۳۴). 🔖جلسه ۹۶۲ https://yekaye.ir/an-nesa-4-34/ @yekaye
🔹تَفی‏ءَ /فاءَتْ قبلا بیان شد که ▪️ماده «فیء» را غالبا به معنای «رجوع»، بویژه «رجوع به حالت پسندیده» دانسته‌اند. برخی تفاوت اصلی کلمه «فیء» ‌را با «رجوع» را در این دانسته اند که «فیء» رجوع از نزدیک (رجوعی که زود رخ می‌دهد) است. البته برخی اصل این ماده را «نرمشی که بعد از سرکشی حاصل شود» دانسته‌اند و گفته‌اند رجوع و بازگشت از لوازم معنایی این ماده است. ▪️ظاهرا مهمترین مصداق قرآنی‌ای که با توجه به آن این معنی را گفته‌اند، بازگشت زوجین اختلاف‌‌دار به زندگی مشترک است «لِلَّذِینَ یؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فاؤُ» (بقره/۲۲۶)، و نیز عقب‌نشینیِ گروه سرکش و جنگ‌طلب از موضع خویش (فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی‏ءَ إِلی‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْل‏؛ حجرات/۹)؛ چنانکه در حدیثی از حضرت امیر ص برای اثبات معنای رجوع برای «فیء» به همین دو آیه تمسک می‌شود. ▪️اما کلمه «فیء» به «سایه» و نیز «حرکت سایه از غرب به شرق» یا «سایه‌ای که در حال برگشت (کم شدن)» است نیز گفته می‌شود (یتَفَیؤُا ظِلالُهُ‏؛ نحل/۴۸). همچنین به غنایم جنگی نیز «فیء» گفته می‌شود، برخی گفته‌اند تنها به غنایمی که بدون زحمت و مشقت به دست می‌آید (وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی‏ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیهِ مِنْ خَیلٍ وَ لا رِكابٍ؛ حشر/۶) گفته می‌شود و همچنین گفته شده که وجه تسمیه‌اش از باب تشبیه به سایه بوده، یعنی به دست آوردن اموال دنیا همچون سایه‌ای است که زودگذر است و باقی نمی‌ماند، و برخی هم گفته‌اند از این باب است که این اموال که قبلا در اختیار دشمنان بوده، اکنون در موقعیتی قرار گرفته که مقهور و تحت سیطره ماست. 🔖جلسه ۵۳۹ https://yekaye.ir/al-ahzab-33-50/ @yekaye
🔹بِالْعَدْلِ قبلا بیان شد که ▪️ماده «عدل» نیز شبیه ماده «قسط» از ماده‌هایی است که در دو معنای متضاد به کار رفته است: یکی بر استواء و راستی دلالت دارد و دیگری بر اعوجاج و کجی. ▪️در معنای اول، کلمات «عدالت» و «معادله» بسیار رایج است، که هر دو به معنای مساوات و برقراری برابری می‌باشند؛ چنانکه «عَدل» به عنوان مصدر، حکم کردن به برابری دو چیز است: «ثُمَّ الَّذینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ» (انعام/۱). و در بسیاری از موارد، «عدل» نقطه مقابل جور و ستم است و یا جبران کردن چیزی به اندازه کاری است که انجام شده: «وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا یؤْخَذْ مِنْها» (انعام/۷۰). ▫️همچنین در مقایسه دو چیز برابر، تعبیر «عَدل» و «عِدل» به کار می‌رود: «الف، عدل ب است» که به معنای «معادل» می‌باشد و دو شیء که عدل هم باشند، هریک «عدیل» دیگری است؛ و در تفاوت این دو گفته‌اند که «عَدل» در جاهایی است که با بصرت فهمیده می‌شود (مثلا همسان بودن دو حکم)‌ «أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِیاماً» (مائدة/۹۵) اما «عِدل» در جایی است که با حواس و اندازه‌گیری حسی به دست می‌آید (که این مورد در قرآن اخیر به کار نرفته است). ▫️ظاهرا چون «عَدل» به معنای مقدار برابرِ چیزی است، به طور مطلق هم برای «تعیین مقدار» هر چیزی به کار می‌رود و از این در معنای «قیمت» یک چیز و مابه‌ازایی که با آن چیز قابل معاوضه است نیز به کار می‌رود: «لا یقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ ینْصَرُونَ» (بقره/۴۸) «لا یقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ ینْصَرُونَ» (بقره/۱۲۳) «وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لا یؤْخَذْ مِنْها» (انعام/۷۰). ▫️اصل «عدل» مصدر است و از این رو در حال طبیعی، شخص متصف به عدل یا با تعبیر اسم فاعل (عادل) اشاره می‌شود یا با تعبیر «دارای عدل»: «وَ أَشْهِدُوا ذَوَی عَدْلٍ مِنْكُمْ‏» (طلاق/۲). اما از باب مبالغه گاه مستقیما شخص به عنوان «عدل» توصیف می‌شود و در این صورت برای واحد و جمع یکسان به کار می‌رود: «رجلٌ عَدْلٌ» و «رجالٌ عَدْلٌ». ▪️معنای دوم این کلمه منحرف شدن است، که غالبا با حرف اضافه «عن» می‌آید، و برخی بر این باورند که این ماده فقط همان معنای مثبت را دارد و این اقتضای حرف «عن» است که به آن معنای منفی‌ای مانند اعراض و رویگردانی و منحرف شدن داده است. 🔖جلسه ۹۲۸ https://yekaye.ir/an-nesa-4-3/ 🔹«بالعدل» در این آیه جار و مجرور در محل نصب، و حال برای فعل «فأصلحوا» می‌باشد 📚 (مجمع البیان، ج‏9، ص198 ). @yekaye
🔹أَقْسِطُوا /الْمُقْسِطینَ قبلا بیان شد که ▪️ماده «قسط» از ماده‌هایی است که در دو معنای متضاد به کار رفته است: هم در معنای «عدل» و هم در معنای «جور و ستم». ▪️وقتی به صورت «قِسط» ویا در باب إفعال «أقْسَطَ یقْسِطُ» به کار می‌رود به معنای «عدل» است؛ و وقتی به صورت «قَسط» و یا در حالت ثلاثی مجرد «قَسَطَ یقْسِطُ» به کار می‌رود در معنای «جور» است؛ لذا برخی این را این گونه تعبیر کرده‌اند که «قَسَطَ»، قسط و سهم دیگری را گرفتن، و لذا «ستم» است و «أقَسَط»، قسط دیگری را دادن، و لذا «عدل» است. ▪️این ضابطه در تشخیص دو معنای قسط، در تمام موارد استعمالی آن در قرآن کریم مشاهده می‌شود و حتی اسم فاعل اگر از ثلاثی مجرد درست شود (= قاسط)، به معنای «ستمگر» است: «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا» (جن/۱۵) و اگر از باب افعال درست شود (= مُقسِط)، به معنای عادل و عدل‌گستر است: «وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطین» (حجرات/۹). 🔸البته کلمه «قِسط» تفاوت اندکی با عدل دارد؛ «قِسط» به معنای نصیب و سهمی است که بر اساس عدل به شخص می‌رسد و «إقساط» (باب افعال) به معنای «قسط را در حق دیگران رعایت کردن» می‌باشد. به تعبیر دیگر، «قِسط» ناظر به مقام اجرا و پیاده شدن عدل است که گاه به نحو خاص در مورد تقسیم عادلانه سهم افراد به کار می‌رود، و شاهد بر اینکه معنای این دو تفاوتی با هم دارد، این است که گاه در قرآن کریم، توصیه به قسط را بعد از عدل مطرح کرده است «فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا» (حجرات/۹). 🔖جلسه ۲۴۹ http://yekaye.ir/al-aaraf-7-29/ @yekaye
درباره شأن نزول این آیه چند واقعه بیان شده است: 📜۱) واقعه اول با چند نقل مشابه 🔹الف. از انس بن مالک نقل شده است که یکبار پیامبر ص (با عده‌ای از انصار) سوار بر الاغ به سراغ عبدالله بن أبی (از بزرگان قبلیه خزرج؛ وی قبل از آمدن پیامبر ص قرار بود به حکومت مدینه برسد اما با آمدن پیامبر ص تمام برنامه‌هایش به هم خورد و رویه نفاق و کارشکنی در پیش گرفت) رفت؛ و وقتی نزد وی رسیدند الاغ ایشان ادراری کرد و عبدالله بن أبی دماغش را گرفت و گفت از اینجا دور شو که بوی الاغت آزارم می‌دهد. عبدالله بن رواحه (از بزرگان قبیله أوس) گفت: الاغ رسول اللّه (ص) از تو خوشبوتر است. مردی از قوم عبدالله بن أبی به حمایت از او برخاست و از هر طرف عده‏ای به حمایت وارد شدند و با چوب و سنگ و كفش به نزاع پرداختند. اینجا بود که آیه مورد بحث نازل شد كه « و اگر دو طایفه از مؤمنان به قتال پرداختند پس بین آن دو آشتی افکنید؛ پس اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کرد، با آن که تجاوز می‌کند بجنگید تا به امر خدا برگردد.» 📚 (مجمع البیان، ج‏9، ص199 ؛ أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص408-409 ؛ ترجمه اسباب نزول، ص208). 🔹ب. اسامه بن زید شروع همین واقعه را این گونه نقل کرده که رسول الله ص برای عیادت سعد بن عباده راهی شده بود و در مسیرشان از مجلسی عبور کردند که عبد الله بن أبی و عبد الله بن رواحة در آن بودند؛ و ابن أبی صورتش را با ردایش پوشاند و گفت این طور گرد و غبار نکنید؛ و بعد ادامه ماجرا. 📚(زاد المسیر فی علم التفسیر (ابن جوزی)، ج‏4، ص147 ) 🔹ج. بسیاری دیگر از صحابه و تابعان (مانند سعید بن جبیر و مقاتل و ابومالک و حسن بصری و مجاهد و ابن عباس) به اینکه این مربوط به نزاعی بین اوس و خزرج بوده اشاره کرده‌اند؛ که احتمالا همین واقعه بوده است؛ هرچند این سخن می‌تواند ناظر به وقایع بعدی هم باشد. 📚(الدر المنثور، ج‏6، ص90 ) @yekaye
📜۲) واقعه دوم 🔹 الف. از مقاتل نقل دیگری آمده است که این آیه در مورد دو نفر از انصار بود که در چیزی اختلاف داشتند که حق کدامشان است؛‌ یکی از آنها که خویشاوندان زیادی داشت گفت من حقم را به زور از تو می‌گیرم و دیگری از وی می‌خواست که محاکمه به نزد رسول الله ص ببرند و او نمی‌پذیرفت و کار به درگیری و نزاع کشید که با دست و کفش به همدیگر هجوم آوردند اما کار به مبارزه با شمشیر نرسید. 🔹ب. از مجاهد هم ذیل این آیه نقلی آمده که «طائفه» می‌تواند از یک نفر تا ۱۰۰۰ نفر باشد و این آیه به درگیری‌ای مربوط است که بین دو نفر رخ داد؛ که این می‌تواند موید همین واقعه (یا واقعه بعدی) باشد. 📚(زاد المسیر فی علم التفسیر (ابن جوزی)، ج‏4، ص147 ؛ الدر المنثور، ج‏6، ص90 ) @yekaye
📜۳) واقعه سوم 🔹از سدی نقل شده است که شخصی از انصار به نام عمران زنی داشت به نام أم زید؛ که این زن مایل بود به سراغ خانواده‌اش برود اما شوهرش وی را محبوس کرده بود و اجازه نمی‌داد که هیچیک از بستگان آن زن بر وی وارد شود. آن زن کسی را سراغ بستگانش فرستاد و آنان آمدند که وی را رها کنند و با خود ببرند و آن مرد از خانه بیرون رفته بود و خانواده وی از پسرعموهای او کمک خواستند که مانع بردن آن زن بشوند و بین دو گروه درگیری رخ داد و با کفش همدیگر را می‌زدند که این آیه نازل شد و رسول الله ص کسی را نزد آنان فرستاد و آنان آشتی کردند و به امر خدا بازگشتند. 📚(الدر المنثور، ج‏6، ص90 ). @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) از امام صادق ع از پدرشان روایت شده است که امیرالمومنین ع فرمودند: قتال و جنگ بر دو قسم است: جنگ یا مشرکان، که از آنان روی‌گردان نشوند [= از جنگ با آنان دست برداشته نشود] مگر اینکه آنان اسلام آورند [تسلیم شوند] یا «با حالت خواری به دست خویش جزیه دهند» (توبه/۲۹)؛ و قتال با آشوبگران که از آنان نیز روی‌گردان نشوند [= از جنگ با آنان دست برداشته نشود] مگر اینکه به امر خدا بازگردند یا کشته شوند. 📚تهذیب الأحكام، ج‏4، ص114 و ج‏6، ص144 مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنِ السِّنْدِی بْنِ الرَّبِیعِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِی عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ عَلِی ع: الْقِتَالُ قِتَالانِ؛ قِتَالٌ لِأَهْلِ الشِّرْكِ لَا ینْفَرُ عَنْهُمْ حَتَّی یسْلِمُوا أَوْ یؤَدُّوا «الْجِزْیةَ عَنْ یدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ»، وَ قِتَالٌ لِأَهْلِ الزَّیغِ لَا ینْفَرُ عَنْهُمْ حَتَّی یفِیئُوا إِلی‏ أَمْرِ اللهِ أَوْ یقْتَلُوا. @yekaye