eitaa logo
یک نفر از هشتاد میلیون
628 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
654 ویدیو
21 فایل
ارسال پیام 👇 🔴 @yekaz_80 👈 ... استفاده از مطالب کانال چه با ذکر منبع چه بدون ذکر منبع آزاد است. مطالب بازنشر شده #جهت_اطلاع جهت تأمین نیازهای بصیرتی منتشر می شود. انتشار مطلبی از یک شخص، روزنامه، سایت یا کانال به معنی تایید آن نمی باشد!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌒 تو با دلها چه می کنی (ع) ؟؟ 👈 پنجشنبه رفته بودم مسجد محلّه قدیمی مون برا مجلس ترحیم . بچه های محلّه داشتن داربست و بنر می زدند و حسابی شلوغ بود. از بالای یه صدای آشنا ولی از پایین آچار خواست و جوون پایینی گفت و آچار رو انداخت بالا . هر دو صدا آشنا اومد به نظرم، نگاهشون کردم ، گفتم خدا قوّت، اجرتون با حسین(ع) چاق سلامتی دو جمله ای و گرم کردند و رد شدیم. با خودم گفتم: 👌 تو با دلها چه می کنی (ع)؟ جوون بالایی رو ،خبر آخری که داشتم بستری شدنش تو کمپ ترک اعتیاد بود و جوون پایینی رو مست بود گرفته بودند..... ما تصوّر می کنیم که : را فعالیّت های فرهنگیِ سطحیِ ما!! . وای بر ما !!! ++++ ✳️ کانال یک نفر از هشتاد میلیون @yekaz80 🔵 ارتباط با ما @yekaz_80
🌴 به داد ما هم می رسی آیا؟؟!! 👈چند ماه پیش، یک شب دم دمای اذان صبح که بلند شده بودم برای ، داشتم وضو می گرفتم که بی مقدمه و به قول امروزی ها یاد یک محکمی افتادم که چندین سال پیش خورده بودم... 🤔جالبه که کلاً یادم رفته بود سی سال پیش در روز عاشورایی، سردسته هیئت (شاخصی، واخصی) یک سنگینی به هم زده بود و چرا نصف شبی بعد این همه سال یاد اون افتادم برا خودم هم جای تعجب داشت!!!! ✳️بچه که بودیم با رفقا به خصوص رفیق جینگم، دوست داشتیم حرکت کنیم ؛ یعنی قاطی دسته نشیم که مجبور بشیم از دست همدیگه بگیریم و با دسته و با نظم خاصی حرکت کنیم، دوست داشتیم آزاد اطراف دسته یا جلو و عقب دسته عزاداری بدویم و شلوغ بازی کنیم و بچرخیم تو هیئت های دیگه خبر بگیریم و برگردیم... 🌓سردسته هیئت گویان عموی بود..... بهش می گفتند ، یه مرد قوی هیکل و البته که سیبیلو روز که دسته، طبق معمول محلّه های دیگه رو می چرخید طبق معمول من و داخل دسته نبودیم و جلوتر رفته بودیم برا بازیگوشی و ... 👈از یه راه فرعی که دوان دوان برمی گشتیم بریم داخل دسته، نا غافل رو در رو شدیم با اول دسته و که دسته رو ول کرده بود برا کشیدن سیگار و جلو همه داشت حرکت می کرد. 🔦آقا که یحتمل از جای دیگری هم ناراحت بود، به ما که رسید سیگارشو انداخت کنار و انگشتی کشید زیر سیبیلش و به جاوید گفت از کجا؟ تا خواست بگه عمو.... سردسته با دست بی هوا یه چک شلاقی خوابوند زیر گوش من!!! 😱 مخم سوت کشید ولی بیشتر سوزش من به خاطر این بود که تو عالم بچگی قشنگ حالیم بود که طرف رو که برادر زادش بود نزد و منم به خاطر که با دایی داشت و کینه ای زد... بد جور دلم شکست اما بعدا ها کلا قصه این یادم رفته بود تا اون شبی که یه هو یاد و اون سیلی آبدارش افتادم و هنوز وضو رو تمام نکرده بودم که با وجود که از داشتم به دلم افتاد و به خاطر گو بودنش بعد سی سال به خاطر (ع) بخشیدمش!! 🌴نماز صبح رو که خوندم طبق معمول گوشیم رو روشن کردم تا چرخی تو بزنم که پیامکی اومد..... ✳️ بود 😱 نوشته بود فوت کرده و زمان تشییع و مجلس ختم رو فرستاده بود!!!! 👌خشکم زد و تازه فهمیدم چرا بعد سی سال به یاد که بهم شده افتادم و به انداختند به خاطر سردسته حسینی رو حلال کنم!!! درست زمانی که طرف به این بخشش نیاز داشته!! 🙏و ذهنم در این درگیر این شده که جان! زمان جان کندن من گناهکار غافل، به داد ما هم خواهی رسید آیا؟؟؟ 🔺کانال یک نفر از هشتاد میلیون @yekaz80 🎤ارتباط با ما @yekaz_80
. 🌴 آمده است و بزرگترین تجمع انسانی روی زمین بار دیگر نه تکرار که مجدد خلق می شود. باید همه جهان اسلام و به خصوص به خود ببالد که هیچ گروهی چنین اعجاز آفرین ندارد. 👈باید همه توان و کوچک شیعه هم افزا و همگرا در جهت راهبری و جلوه صحیح این انفجار و ظهور حق باشد، قابل درک است که خصم دست و پا گم کند و از این هیبت به تکاپو و سو سو زدن در بیفتد. 🌗 این چند روز را باید همه تمرکزها روی باشد که نقطه قوت شیعه است و . دشمن بی گمان دنبال حاشیه سازی است، با نفوذ و تحریک و ..... 👌نباید احساسی شد و دیدار نه چندان مهم یک بزرگوار اما از مباحث سیاسی روز با چند فتنه گر فراموش شده را چنان مهم کرد و برایش حاشیه ساخت که تحت الشعاع قرار گیرد. برای نامه و پاسخ و بیانیه و تایید و تقبیح وقت زیاد است. 🌷امروز روز شیعه است،که هر و بیش از هزار سال در آرزوی داشتن حکومت مستقل مرکزی تشیع با راهبری خون دلها خورده تا میلیونها پروانه عاشق گرد سفینه نجات بچرخند و جولان دهند و را یارای کوچکترین مزاحمت نباشد. 👌امروز نه روزی است که بزرگی بی اطلاع از مباحث روز به دیدار کمترینی برود که دیدنش نیز کفاره دارد.... و نیز نه روزی است که بر آن بزرگ شورید، 🖌 امروز روز به ثمر نشستن خون (ع) و زینب(س) است. ++++ 🔻🔻 کانال یک نفر از هشتاد میلیون @yekaz80 ارتباط با ما @yekaz_80 ✳️استفاده از مطالب کانال چه با ذکر منبع ،چه بدون ذکر منبع آزاد است
🌒 تو با دلها چه می کنی (ع) ؟؟ 👈 پنجشنبه رفته بودم مسجد محلّه قدیمی مون برا مجلس ترحیم . بچه های محلّه داشتن داربست و بنر می زدند و حسابی شلوغ بود. از بالای یه صدای آشنا ولی از پایین آچار خواست و جوون پایینی گفت و آچار رو انداخت بالا . هر دو صدا آشنا اومد به نظرم، نگاهشون کردم ، گفتم خدا قوّت، اجرتون با حسین(ع) چاق سلامتی دو جمله ای و گرم کردند و رد شدیم. با خودم گفتم: 👌 تو با دلها چه می کنی (ع)؟ جوون بالایی رو ،خبر آخری که داشتم بستری شدنش تو کمپ ترک اعتیاد بود و جوون پایینی رو مست بود گرفته بودند..... ما تصوّر می کنیم که : را فعالیّت های فرهنگیِ سطحیِ ما!! . وای بر ما !!! ++++ ✳️ کانال یک نفر از هشتاد میلیون @yekaz80 🔵 ارتباط با ما @yekaz_80
🌴 به داد ما هم می رسی آیا؟؟!! 👈چند ماه پیش، یک شب دم دمای اذان صبح که بلند شده بودم برای ، داشتم وضو می گرفتم که بی مقدمه و به قول امروزی ها یاد یک محکمی افتادم که چندین سال پیش خورده بودم... 🤔جالبه که کلاً یادم رفته بود سی سال پیش در روز عاشورایی، سردسته هیئت (شاخصی، واخصی) یک سنگینی به هم زده بود و چرا نصف شبی بعد این همه سال یاد اون افتادم برا خودم هم جای تعجب داشت!!!! ✳️بچه که بودیم با رفقا به خصوص رفیق جینگم، دوست داشتیم حرکت کنیم ؛ یعنی قاطی دسته نشیم که مجبور بشیم از دست همدیگه بگیریم و با دسته و با نظم خاصی حرکت کنیم، دوست داشتیم آزاد اطراف دسته یا جلو و عقب دسته عزاداری بدویم و شلوغ بازی کنیم و بچرخیم تو هیئت های دیگه خبر بگیریم و برگردیم... 🌓سردسته هیئت گویان عموی بود..... بهش می گفتند ، یه مرد قوی هیکل و البته که سیبیلو روز که دسته، طبق معمول محلّه های دیگه رو می چرخید طبق معمول من و داخل دسته نبودیم و جلوتر رفته بودیم برا بازیگوشی و ... 👈از یه راه فرعی که دوان دوان برمی گشتیم بریم داخل دسته، نا غافل رو در رو شدیم با اول دسته و که دسته رو ول کرده بود برا کشیدن سیگار و جلو همه داشت حرکت می کرد. 🔦آقا که یحتمل از جای دیگری هم ناراحت بود، به ما که رسید سیگارشو انداخت کنار و انگشتی کشید زیر سیبیلش و به جاوید گفت از کجا؟ تا خواست بگه عمو.... سردسته با دست بی هوا یه چک شلاقی خوابوند زیر گوش من!!! 😱 مخم سوت کشید ولی بیشتر سوزش من به خاطر این بود که تو عالم بچگی قشنگ حالیم بود که طرف رو که برادر زادش بود نزد و منم به خاطر که با دایی داشت و کینه ای زد... بد جور دلم شکست اما بعدا ها کلا قصه این یادم رفته بود تا اون شبی که یه هو یاد و اون سیلی آبدارش افتادم و هنوز وضو رو تمام نکرده بودم که با وجود که از داشتم به دلم افتاد و به خاطر گو بودنش بعد سی سال به خاطر (ع) بخشیدمش!! 🌴نماز صبح رو که خوندم طبق معمول گوشیم رو روشن کردم تا چرخی تو بزنم که پیامکی اومد..... ✳️ بود 😱 نوشته بود فوت کرده و زمان تشییع و مجلس ختم رو فرستاده بود!!!! 👌خشکم زد و تازه فهمیدم چرا بعد سی سال به یاد که بهم شده افتادم و به انداختند به خاطر سردسته حسینی رو حلال کنم!!! درست زمانی که طرف به این بخشش نیاز داشته!! 🙏و ذهنم در این درگیر این شده که جان! زمان جان کندن من گناهکار غافل، به داد ما هم خواهی رسید آیا؟؟؟ //////// 🔺کانال یک نفر از هشتاد میلیون @yekaz80 🎤ارتباط با ما @yekaz_80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌هواداران بیشمار با شعار ساختارشکن 🌴 (ع) همه ساختارهای قومی و نژادی را شکسته است!! 🔻 @yekaz80
🌴 به داد ما هم می رسی آیا؟؟!! 👈چند ماه پیش، یک شب دم دمای اذان صبح که بلند شده بودم برای ، داشتم وضو می گرفتم که بی مقدمه و به قول امروزی ها یاد یک محکمی افتادم که چندین سال پیش خورده بودم... 🤔جالبه که کلاً یادم رفته بود سی سال پیش در روز عاشورایی، سردسته هیئت (شاخصی، واخصی) یک سنگینی به هم زده بود و چرا نصف شبی بعد این همه سال یاد اون افتادم برا خودم هم جای تعجب داشت!!!! ✳️بچه که بودیم با رفقا به خصوص رفیق جینگم، دوست داشتیم حرکت کنیم ؛ یعنی قاطی دسته نشیم که مجبور بشیم از دست همدیگه بگیریم و با دسته و با نظم خاصی حرکت کنیم، دوست داشتیم آزاد اطراف دسته یا جلو و عقب دسته عزاداری بدویم و شلوغ بازی کنیم و بچرخیم تو هیئت های دیگه خبر بگیریم و برگردیم... 🌓سردسته هیئت گویان عموی بود..... بهش می گفتند ، یه مرد قوی هیکل و البته که سیبیلو روز که دسته، طبق معمول محلّه های دیگه رو می چرخید طبق معمول من و داخل دسته نبودیم و جلوتر رفته بودیم برا بازیگوشی و ... 👈از یه راه فرعی که دوان دوان برمی گشتیم بریم داخل دسته، نا غافل رو در رو شدیم با اول دسته و که دسته رو ول کرده بود برا کشیدن سیگار و جلو همه داشت حرکت می کرد. 🔦آقا که یحتمل از جای دیگری هم ناراحت بود، به ما که رسید سیگارشو انداخت کنار و انگشتی کشید زیر سیبیلش و به جاوید گفت از کجا؟ تا خواست بگه عمو.... سردسته با دست بی هوا یه چک شلاقی خوابوند زیر گوش من!!! 😱 مخم سوت کشید ولی بیشتر سوزش من به خاطر این بود که تو عالم بچگی قشنگ حالیم بود که طرف رو که برادر زادش بود نزد و منم به خاطر که با دایی داشت و کینه ای زد... بد جور دلم شکست اما بعدا ها کلا قصه این یادم رفته بود تا اون شبی که یه هو یاد و اون سیلی آبدارش افتادم و هنوز وضو رو تمام نکرده بودم که با وجود که از داشتم به دلم افتاد و به خاطر گو بودنش بعد سی سال به خاطر (ع) بخشیدمش!! 🌴نماز صبح رو که خوندم طبق معمول گوشیم رو روشن کردم تا چرخی تو بزنم که پیامکی اومد..... ✳️ بود 😱 نوشته بود فوت کرده و زمان تشییع و مجلس ختم رو فرستاده بود!!!! 👌خشکم زد و تازه فهمیدم چرا بعد سی سال به یاد که بهم شده افتادم و به انداختند به خاطر سردسته حسینی رو حلال کنم!!! درست زمانی که طرف به این بخشش نیاز داشته!! 🙏و ذهنم در این درگیر این شده که جان! زمان جان کندن من گناهکار غافل، به داد ما هم خواهی رسید آیا؟؟؟ //////// 🔺کانال یک نفر از هشتاد میلیون @yekaz80 🎤ارتباط با ما @yekaz_80
🌒 تو با دلها چه می کنی (ع) ؟؟ 👈 هفته قبل رفته بودم محلّه قدیمی مون. بچه های محلّه داشتن داربست و بنر می زدند و حسابی شلوغ بود. از بالای یه صدای آشنا ولی از پایین آچار خواست و جوون پایینی گفت و آچار رو انداخت بالا . هر دو صدا آشنا اومد به نظرم، نگاهشون کردم ، گفتم خدا قوّت، اجرتون با حسین(ع) چاق سلامتی دو جمله ای و گرم کردند و رد شدیم. با خودم گفتم: 👌 تو با دلها چه می کنی (ع)؟ جوون بالایی رو ،خبر آخری که داشتم بستری شدنش تو کمپ ترک اعتیاد بود و جوون پایینی رو مست بود گرفته بودند..... ما تصوّر می کنیم که : را فعالیّت های فرهنگیِ سطحیِ ما . وای بر ما !!! ++++ ✳️ کانال یک نفر از هشتاد میلیون 🔻 @yekaz80 👈 ارتباط با ما 🔻 @yekaz_80
🌒 تو با دلها چه می کنی (ع) ؟؟ 👈 هفته قبل رفته بودم محلّه قدیمی مون. بچه های محلّه داشتن داربست و بنر می زدند و حسابی شلوغ بود. از بالای یه صدای آشنا ولی از پایین آچار خواست و جوون پایینی گفت و آچار رو انداخت بالا . هر دو صدا آشنا اومد به نظرم، نگاهشون کردم ، گفتم خدا قوّت، اجرتون با حسین(ع) چاق سلامتی دو جمله ای و گرم کردند و رد شدیم. با خودم گفتم: 👌 تو با دلها چه می کنی (ع)؟ جوون بالایی رو ،خبر آخری که داشتم بستری شدنش تو کمپ ترک اعتیاد بود و جوون پایینی رو مست بود گرفته بودند..... ما تصوّر می کنیم که : را فعالیّت های فرهنگیِ سطحیِ ما . وای بر ما !!! ++++ ✳️ کانال یک نفر از هشتاد میلیون 🔻 @yekaz80 👈 ارتباط با ما 🔻 @yekaz_80
🌱 🖌افسانه و حماسه (ع) 👈نشستم کانال ها رو این ور اون ور می کنم ،دنبال مختار می گردم ، سالهای قبل بازپخشش بیشتر از این بود ، خدا اجرش بده میرباقری رو ، واقعا زحمت کشیدن. خدا رحمت کنه مختار رو . شبکه نمایش “پارک ژوراسیک 2” داره و تماشا “افسانه جومونگ” . خب بهتر از دایناسورای ژوراسیکه. منم عادتمه که درگیر چیزی بشم باید برم تو بحرش و میرم تو نخ سریاله. رائفی پور رو هم خدا انصاف بده ، دست تو دماغت میکنی ، می چسبونه به شیطان پرستی و یهودا . البته واقعا آقا خوب گفتند که اینا هنرمندانه کار میکنن و نتیجه هم میگیرن ، کاری ندارم حالا. 👈پس زمینه ذهنم هنوز مختار میچرخه، ولی آروم آروم رفتم تو فاز جومونگ ؛ یه صحنه حسّاس ، تسو که از مذاکره !! با “یانگ جو” و “امپراطوری هان” برای برداشتن تحریم ها نتیجه نگرفته و به امید اینکه جنگ نشه، تدبیر کرده سازش بکند و با دختر دشمن عقد بسته و هر چی اونا خواستن گفته چشم، جاسوس های دشمن رو راه داده در اسلحه سازی خودشون و باج های زیادی داده و عزّت “بویو” رو لگد مال کرده ، ولی باز دشمناش راضی نشدن و هرروز توقّع و خواسته شون بیشتر شده ، از این ور هم روز به روز مقبولیّت نصف و نیمه اش داره از بین می ره و مردم هم صداشون در میاد ، چاره کار رو در این دیده که تقصیرها رو بندازه گردن جومونگ و بگه دلیل اینکه خزانه خالی هست و ورود نمک و کالا تحریمه ، دشمن ستیزی جومونگه که بهانه داده دست امپراطوری ، پس باید دست از دشمنی با “هان” بر داریم و ساخت سلاح های فولادی رو کنیم و جومونگ دستگیر و کشته بشه ، تا همه چی برگرده سرجای اوّلش . چون دستگیری جومونگ هم که به این راحتی ها نیست ، تن به ذلّت دیگه ای داده و با گروگان گرفتن همسر و مادر جومونگ و تهدید به کشتن اونها پیغام داده که جومونگ خودشو تسلیم کنه . از اون ور جومونگ برای آزادی مادر و همسرش وارد کمین تسو نمی شه؟ چرا؟ چون استاد روحانی جومونگ “بانو یومیول” بهش نهیب زده که: 👈 شما برای رسیدن به نباید مسایل شخصی رو وارد برنامه های خودت بکنی !! در یک صحنه حسّاس از افسانه جومونگ (دقّت شود خودشون اسمش رو گذاشته اند افسانه و داستان) . با تمام شدن ضرب الاجل تعیین شده و تسلیم نشدن جومونگ ، تسو شمشیر را زیر گلوی “بانو یوها” مادر و “بانوسویا” همسر جومونگ گذاشته و عن قریب هست که آنها رو بکشد ، مادر افسانه ای جومونگ اما در دیالوگی احساسی جمله ای می گوید : 👈 “پسر من جومونگ ، داره (آزادی اهالی چوسان از بردگی هان) و تسلیم نخواهد شد و من حاضرم برای اینکه پسرم به هدفش برسد ، هزار بار بمیرم . زود باش مرا بکش.” واقعا در افسانه جومونگ ، داستان پردازی و متن های عالی کار شده و آدم تحت تاثیر قرار می گیرد ، اما این جملۀ “آمادگی برای مردن هزار باره” برایم آشناست، بعد از اتمام افسانه جومونگ کتاب “لهوف سیدبن طاوس” را که یکی از معتبرترین کتابهایی است که واقعیّات سرگذشت کربلا را نوشته ، ورق می زنم ، با پس زمینه ذهنم در این ایّام خحزن و معنویّت، دنبال جمله “آرزوی مردن هزار باره” در راه هدف و محبوب می گردم، اما نه در داستان و افسانه بلکه در واقیّتی حماسی در کربلا ، 👈 “لهوف” را که ورق میزنی و گذرا هم که بخوانی اش ، چشمانت نه به اندازه بال مگس که قشنگ بارانی می شود ، اصحاب و یاران را که مرور می کنی ، می رسی به یک مردی به نام ، “زهیربن قین” دیالوگ افسانه ای “بانو یوها” که هنوز یادتان نرفته: ” من حاضرم برای اینکه پسرم به هدفش برسد ، هزار بار بمیرم” حال ببینید زهیر ، در شب واقعی واقعه عاشورا که امام حسین (ع) یاران خود را مرخص نمود تا بروند و جان خود و فرزندان حسین (ع) را نجات دهند چه جوابی به معشوق خود داده است : 👈“به خدا سوگند ای پسر پیغمبر ، دوست داشتم هزار بار کشته و زنده شوم در حالی که خداوند تو و برادران و اهل بیت تو را زنده بدارد.” هنوز ذهنم درگیر افسانه است . در کتب تاریخی کره ای ها چهار خط بیشتر از جومونگ نوشته نشده است و روشن است که جملات “بانو یوها” ساخته ذهن نویسندگان خلّاق افسانه و داستان جومونگ بوده است که احساسات ببینده را – با علم به غیر واقعی بودن آنها – تحت تاثیر قرار می دهد.👇👇
🌴 به داد ما هم می رسی آیا؟؟!! 👈چند ماه پیش، یک شب دم دمای اذان صبح که بلند شده بودم برای ، داشتم وضو می گرفتم که بی مقدمه و به قول امروزی ها یاد یک محکمی افتادم که چندین سال پیش خورده بودم... 🤔جالبه که کلاً یادم رفته بود سی سال پیش در روز عاشورایی، سردسته هیئت (شاخصی، واخصی) یک سنگینی به هم زده بود و چرا نصف شبی بعد این همه سال یاد اون افتادم برا خودم هم جای تعجب داشت!!!! ✳️بچه که بودیم با رفقا به خصوص رفیق جینگم، دوست داشتیم حرکت کنیم ؛ یعنی قاطی دسته نشیم که مجبور بشیم از دست همدیگه بگیریم و با دسته و با نظم خاصی حرکت کنیم، دوست داشتیم آزاد اطراف دسته یا جلو و عقب دسته عزاداری بدویم و شلوغ بازی کنیم و بچرخیم تو هیئت های دیگه خبر بگیریم و برگردیم... 🌓سردسته هیئت گویان عموی بود..... بهش می گفتند ، یه مرد قوی هیکل و البته که سیبیلو روز که دسته، طبق معمول محلّه های دیگه رو می چرخید طبق معمول من و داخل دسته نبودیم و جلوتر رفته بودیم برا بازیگوشی و ... 👈از یه راه فرعی که دوان دوان برمی گشتیم بریم داخل دسته، نا غافل رو در رو شدیم با اول دسته و که دسته رو ول کرده بود برا کشیدن سیگار و جلو همه داشت حرکت می کرد. 🔦آقا که یحتمل از جای دیگری هم ناراحت بود، به ما که رسید سیگارشو انداخت کنار و انگشتی کشید زیر سیبیلش و به جاوید گفت از کجا؟ تا خواست بگه عمو.... سردسته با دست بی هوا یه چک شلاقی خوابوند زیر گوش من!!! 😱 مخم سوت کشید ولی بیشتر سوزش من به خاطر این بود که تو عالم بچگی قشنگ حالیم بود که طرف رو که برادر زادش بود نزد و منم به خاطر که با دایی داشت و کینه ای زد... بد جور دلم شکست اما بعدا ها کلا قصه این یادم رفته بود تا اون شبی که یه هو یاد و اون سیلی آبدارش افتادم و هنوز وضو رو تمام نکرده بودم که با وجود که از داشتم به دلم افتاد و به خاطر گو بودنش بعد سی سال به خاطر (ع) بخشیدمش!! 🌴نماز صبح رو که خوندم طبق معمول گوشیم رو روشن کردم تا چرخی تو بزنم که پیامکی اومد..... ✳️ بود 😱 نوشته بود فوت کرده و زمان تشییع و مجلس ختم رو فرستاده بود!!!! 👌خشکم زد و تازه فهمیدم چرا بعد سی سال به یاد که بهم شده افتادم و به انداختند به خاطر سردسته حسینی رو حلال کنم!!! درست زمانی که طرف به این بخشش نیاز داشته!! 🙏و ذهنم در این درگیر این شده که جان! زمان جان کندن من گناهکار غافل، به داد ما هم خواهی رسید آیا؟؟؟ 🔺کانال یک نفر از هشتاد میلیون @yekaz80 🎤ارتباط با ما @yekaz_80