اربــابـــ
♥️[اربــابـــ]🕊 ♥️به قلم: فاطمه.ج #part_48 ༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄ غلام ادامه داد +تازه دزدی هم کرده
♥️[اربــابـــ]🕊
♥️به قلم: فاطمه.ج
#part_49
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
رو به ارباب گفتم:«از کجا معلوم اون طرف ها رو با پول خر نکنه که اینجوری بشه داداشم تو درد سر بیوفته.
ارباب نگاهی بهم انداخت بعد نگاهی به غلام کرد.
+یکی رم باهاش میفرستم، بره.
غلام که دید وضعیت خرابه گفت:«چی میگی دختری احمق نه بابا این چه حرفیه ارباب دروغ میگه دختره من همچین جسارتی نمیکنم.
+همچین بد هم نمیگه به هر حال یکی رو باهات میفرستم.
این پسر تو عمارت میمونه تا تکلیفش مشخص بشه.
༄•┄┅┄┄〔♥️🖇〕┄┅┄┄•༄
join↝🕊❥••@young_master
《 هࢪ گونه کپے بࢪداࢪی حتے با نام نویسنده از ࢪمان پیگࢪد الهے داࢪد 》
#Part_49
استاد+خب #معرفی کنید خودتون رو
صدام رو صاف کردم
_به نام #خداوند بخشنده مهربان، فرشته تهرانی هستم.
+به نام تک نوازنده #گیتار عشق، مهدیس تهرانی .
همه ریز میخندیدن
+به نام خالق آب شست و شودهنده ی #جوراب ها، آناهیتا نظری هستم.😂
دیگه کلاس منفجر شده بود #استاد از شاگرد های دیگه بیشتر میخندید
نوبت رویا شد که اسمش رو بگه استاد سریع برگشت گفت..
https://eitaa.com/joinchat/4023648413C33fda45c3e
شبانه