نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
خیلی به او اصرار کردم تا داماد شود. گفت: باشه بی بی، هر چی شما بگویی، فقط می خواهم خانواده ی خوبی با
شماهم اگر خاطره ای از همرزم شهیدتون دارید یا از شهدا خاطره ای دارید میتونید برامون ارسال کنید،
تا در کانال به اشتراک بزاریم🙏🏼🌹
-
سوال 👇👇👇
وقتی که مدتی خدا را عبادت می کنم به خودم غرّه می شوم و غرور مرا فرا می گیرد چه باید کرد ؟
جواب 👇👇👇
🔹کسی در جاده ماشینش آتش می گیرد ، کنار می زند و از کسی کپسول آتشنشانی میگیرد و آتش را خاموش می کند . حالا کسی که از طرف کپسول گرفته و آتش را خاموش کرده ، نسبت به او طلبکار است یا بدهکار ؟ بدهکار است .
🔸روایات می گویند : نمازی که شما می خوانید ، این آتش هایی را که برافروخته اید ، خاموش می کند.
🔹وقت نماز فرشته ها می گویند : بلند شوید و با این نماز ، آتش هایی را که برافروخته اید خاموش کنید . پس نماز آتشنشان است . شما وقتی نماز می خوانید ، آتش های خودتان را خاموش می کنید . پس شما هر چه نسبت به خدا نماز می خوانید ، بدهکار تر می شوید .
🔸اگر انسان این حقیقت را بفهمد ، مغرور نمی شود . غرور به خاطر جهل ماست . ما فکر می کنیم با عبادت طلبکار می شویم . در حالیکه ما با عبادت بدهکار می شویم .
🔹البته با عبادت نکردن هم بزهکار و گناهکار می شویم . هر دو صورتش به زیان ماست چه عبادت بکنیم و چه عبادت نکنیم .
🔸عقل می گوید : عبادت کن . چون تو مشکل کم نداری . ما با عبادت ، اشکالات و مشکلات خودمان را حل می کنیم . اگر کسی این را بفهمد ، هیچ گاه احساس غرور نمی کند . فکر میکنیم گره ای از کار خدا باز میکنیم . خیلی ها می گویند : یک نمازی بخوان که به درد خدا بخورد . مگر خدا درد دارد که به دردش بخورد ؟ ما منبع و کانون درد هستیم . ما باید با نماز خواندن دردهای خودمان را دوا کنیم.
#نماز
🥀https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
بِسمـ ِاللهِ الرَّحمن ِالرَّحیمِ خاطره: همسر طلبه شهید #بدونِ_تو_هرگز #قسمت_بیست_وهفتم (جبهه پر ا
بِسمـ ِاللهِ الرَّحمن ِالرَّحیمِ
خاطره: همسر طلبه شهید
#بدونِ_تو_هرگز
#قسمت_بیست_وهشتم
(طلسم عشق)
مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود … سرش رو بلند کرد و گفت …
- خواهر … مراعات برادر ما رو بکن … روحانیه … شاید با شما معذبه …
با عصبانیت بهش چشم غره رفتم …
- برادرتون غلط کرده … من زنشم … دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم …
محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش از دور کمرش با قیچی پاره کردم … تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم …
علی رو بردن اتاق عمل … و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم …
مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن …
اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب …
دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم …
از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر … یا همسر و فرزندشون بودن … یه علی بودن … جبهه پر از علی بود …
بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم …
دل توی دلم نبود … توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم … اما تماس ها به سختی برقرار می شد … کیفیت صدای بد … و کوتاه …
برگشتم … از بیمارستان مستقیم به بیمارستان … علی حالش خیلی بهتر شده بود …
اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد … به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود …
- فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای … اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی
خودش شده بود پرستار علی … نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم …
چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه … تازه اونم از این مدل جملات … همونم با وساطت علی بود …
خیلی لجم گرفت … آخر به روی علی آوردم …
- تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ … من نگهش داشتم… تنهایی بزرگش کردم … ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم … باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه …
و علی باز هم خندید … اعتراض احمقانه ای بود … وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم …
ادامه دارد
📡https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه
Part06_تنها میان داعش.mp3
6.95M
خاطرات صوتی کتاب
تنها میان داعش
اثر #فاطمه_ولی_نژاد
"فروردین لغایت اردیبهشت ۱۳۹۹"
گوینده #زهرا_امیری
#قسمت_ششم
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
🍃 تقویم
🗓 #امروز_سهشنبه
✅ ۸ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی
#تقویم_تاریخ
▫️شهادت حسین فهمیده(بسیجی ۱۳ ساله)
▫️روز نوجوان و بسیج دانش آموزی
▫️روز پدافند غیر عامل
#حدیث روز
پیامبر(ص):
🔅 هیچ قطرهای در نزد خداوند دوست داشتنیتر از قطره خونی که در راه خدا ریخته میشود نیست.
وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۸، حدیث۱۱
🥀https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
سیدنا القائد - محمد اسداللهی.mp3
9.04M
🔹نسخه صوتی نماهنگ «سیدنا القائد»
🔹با صدای: #محمد_اسداللهی و گروه سرود مشکات الزهرا
#شهیدفهمیده
#۸آبانبسیجدانشآموزی
🥀https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
16.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اقتدار ایران افتخار ایران
پهپادهای ساخت دست جوانان ایرانی
🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇
🥀@yousefi_ravi 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواسته بره توالت سر راه یه افسر عراقی رو با آفتابه اسیر کرده،
ای نسل بی تکرار 😂😂
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
بِسمـ ِاللهِ الرَّحمن ِالرَّحیمِ خاطره: همسر طلبه شهید #بدونِ_تو_هرگز #قسمت_بیست_وهشتم (طلسم
بِسمـ ِاللهِ الرَّحمن ِالرَّحیمِ
خاطره: همسر طلبه شهید
#بدونِ_تو_هرگز
#قسمت_بیست_ونهم
(مهمانی بزرگ)
بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون … علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره … اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه … منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه … نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره …
بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش … قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده … همه چیز تا این بخشش خوب بود … اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن … هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ..
پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت … زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش … دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه … مراقب پدرم و دوست های علی باشم … یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد …
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم … و زینب و مریم رو دعوا کردم …. و یکی محکم زدم پشت دست مریم…
نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن … قهر کردن و رفتن توی اتاق … و دیگه نیومدن بیرون …
توی همین حال و هوا … و عذاب وجدان بودم … هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد … قولش قول بود … راس ساعت زنگ خونه رو زد … بچه ها با هم دویدن دم در … و هنوز سلام نکرده …
- بابا … بابا … مامان، مریم رو زد …
ادامه دارد
📡https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
شهید سردار تهرانی مقدم :
📣 «روی قبرم بنویسید اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند»
🚀 موشکهایی که امروز در دست گروههای مقاومت است و آرامش را از صهیونیستها گرفته، حاصل دانش و تلاش سردار شهید #حسن_تهرانیمقدم است.
#حریفت_منم
🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇
📡@yousefi_ravi 👈
🌸 الاغی که اسیر شد؛
💠 در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا #الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
💠 یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت #دشمن رفت و #اسیر شد!
💠 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن #مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
💠 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد #یگان شد.
🔺الاغ زرنگ با کلی #سوغاتی از دست دشمن #فرار کرده بود.
#طنزجبهه
🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید