eitaa logo
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
720 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
15 فایل
این کانال راهیان نور است روایتگرِ. هشت سال دفاع مقدس؛ سیره شهدا و فرماندهان؛ آزادگان؛ مدافعان حرم ؛ راهیان نور؛ جبهه مقاومت؛ گام تمدن ساز، روایت پیشرفت، جهاد تبیین امام و رهبری می باشد مطالب خود را ارسال بفرمایید آی دی ادمین: @Yousefiravi کپی آزاد 🤲
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂نامه ای به خدا 🍂 این ماجرای واقعی در مورد طلبه ای به نام نظرعلی طالقانی است در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و از آن طلبه های فقیر بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها دیگر می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد. یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد. نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود. نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه! او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی "نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست" ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند ودستورمی دهد که کاروان به کاخ برگردد. اویک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، ونظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ، دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید: نامه ای که برای خدا نوشته بودند، خداوند به ما حواله فرمودند.پس ما باید انجامش دهیم ودستورمی دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود! 🍂@yousefi_ravi باماهمراه باشید
11.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره روایت پیشرفت مهندس نوید نجات بخش موسس شرکت بهیار صنعت ✌️ 🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇 📡@yousefi_ravi 👈
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
🌼بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌼 🌱 سرزمین زیبای من 👨‍🌾کوین پسر بومی استرالیا ق
🌼بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🌼 🌱 سرزمین زیبای من 👨‍🌾کوین پسر بومی استرالیا قسمت 7⃣1⃣ اولین پرونده 😧رسما مات و مبهوت بهم نگاه می کرد ... چند لحظه طول کشید تا به خودش اومد ... تو اینها رو از کجا می دونی؟ ... ناخودآگاه خنده تلخی رو لب هام اومد ... من وکیلم ... البته... فقط روی کاغذ ... نگاهی متعجب و عمیقی بهم کرد ... نه مرد ... تو وکیلی ... از همین الان ... فردا صبح با برادرش اومدن دفتر من ... اولین مراجع های من... و اولین پرونده من ... اونها که رفتن به زحمت خودم رو کنترل می کردم که گریه نکنم ... بعد از اون همه سال زجر و تلاش ... باورم نمی شد ... اولین پرونده ام رو گرفته بودم ... مثل یه آدم عادی ... سریع به خودم اومدم ... باید خیلی محکم پشت اونها می ایستادم و هر طور شده پرونده رو می بردم ... این اولین پرونده من بود ... اما ممکن بود آخرین پرونده من بشه ... دوباره تمام کتاب ها و مطالب رو ورق زدم ... هر قانونی که فکر می کردم ممکنه به درد پرونده بخوره رو از اول مرور کردم ... اول از همه، خودم رو به عنوان وکیل پرونده به دادگاه، قاضی و دادستانی معرفی کردم ... قاضی با دیدن من، فقط چند لحظه بهم خیره شده بود ... باور اینکه یه بومی سیاه، وکیل پرونده شده باشه برای همه سخت بود ... اما طبق قانون، احدی نمی تونست مانع من بشه ... تنها ترس من از یه چیز بود ... من هنوز یه بومی سیاه بودم ... در یه جامعه نژادپرست سفید ... بالاخره به هر زحمتی که بود اجازه بازرسی از دفتر رو گرفتم ... پلیس به دستور دادگاه موظف به همکاری شده بود ... احساس فوق العاده و غیرقابل وصفی بود ... پلیس های سفیدی که از حالت شون مشخص بود اصلا از من خوششون نمیاد ... من بالای سرشون ایستاده بودم و با نماینده دادستانی پرونده ها رو بررسی می کردیم ... تا دیروز، من زیردست و برده و همیشه محکوم بودم ... اما الان اونها مجبور بودن حداقل در ظاهر از لفظ آقا و قربان برای خطاب به من استفاده کنن ... اون لحظات حس یه ابرقهرمان رو داشتم ... بهترین لحظه هم، زمانی بود که مدارک ثبت شده دست نخورده باقی مونده بود ... اونها حتی فکرش رو هم نمی کردن یه کارگر با یه وکیل سیاه، بتونن تا اونجا پیش برن ... برای همین بی خیال، زحمت از بین بردن و دست بردن توی قراردادها و اسناد ثبت شده رو یه خودشون نداده بودن ... این بزرگ ترین امتیاز برای پیروزی ما محسوب می شد ... بالاخره زمان دادگاه تعیین شد ... و روز دادرسی از راه رسید... 👈 ادامه دارد 🌳https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
34-tarkeshhaye_velghard.mp3_95294.mp3
2.05M
کتاب صوتی " ترکش های ولگرد" اثر داوود امیریان (داستان های طنز😁 دفاع مقدس) با صدای (رضا رهگذر) قسمت. سی و دوم 🥀https://eitaa.com/yousefi_ravi باماهمراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫حدیث روز امام صادق (ع) فرمودند: مَنْ اَحَبَّ اَنْ یَعْلَمَ اَقُبِلَتْ صَلاتُهُ اَمْ لَمْ تُقْبَلْ، فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلاتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ؟ فَبِقَدْرِ ما مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ. کسـى که دوست دارد بداند نمازش پذیرفته شده است یا نه، باید ببیند آیا نمازش او را از زشتی‌ها و ناپاکى‌ها دور کرده است؟ پس به اندازه اى که دور کرده باشد، همانقدر از نمازش پذیرفته شده است. بحارالأنوار، ج ۸۲، ص ۱۹۸ 🥀به کانال نهر خَیِّن بپیوندید👇 🍂@yousefi_ravi 👈
فرمایشات روز گذشته رهبر معظم انقلاب: 🎉عنصر صهیونی تظاهر به پیروزی میکند ⁉️شما کجا پیروز شدید؟ ❎حزب‌اللّه زنده است، مقاومت فلسطین زنده است، حماس زنده است، جهاد زنده است ⭕️بله، در سوریه جلوی شما باز بود ⏪توانستید چند کیلومتر با تانک و ابزارهای نظامی جلو بیایید ❌اما این پیروزی نیست 🛡البتّه جوانهای غیورِ شجاعِ سوری هم بلاشک شما را از اینجا بیرون خواهند کرد. ۱۴۰۳/۱۰/۲ 🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
🌷🌹🌷خون‌نامه نیروهای دیده‌بانی‌گردان‌ادوات لشکر32انصارالحسین(ع)که‌در2 دیماه 1365،یک‌روز قبل‌از نوشته شده‌است. 5نفر ازاین‌افراد بشهادت رسیده‌اند 💠این‌سنددرموزه دفاع‌مقدس‌همدان موجودست 🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
نهر خَیِّن 🥀 جهاد تبیین
🌷🌹🌷خون‌نامه نیروهای دیده‌بانی‌گردان‌ادوات لشکر32انصارالحسین(ع)که‌در2 دیماه 1365،یک‌روز قبل‌از #عملیا
مضمون خون نامه های شب عملیات رزمندگان این بود که، عهد می بستند، هریک از امضا کنندگان به شهادت رسید، بقیه را روز قيامت پیش خداوند شفاعت کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد باد روزگاران یاد👌 🔷 ۳دی ماه سالروز عملیات تاریخی کربلای ۴ گرامییاد. ♦️لحظات اولیه شروع عملیات کربلای ۴ درمنطقه نَهر خَیِّن و خداحافظی و شادمانی غواصانی که ۳۰ سال بعد به وطن آمدند! 🔸تا ساعاتی دیگر غواصان غریب و دریا دل سپاه اسلام با رمز «یا محمد رسول الله» به دل رودخانه‌ وحشی اروند می زنند و با سختی فراوان و پیکرهای خون آلود و با ذکر یاحسین خود را به جزایر ام الرصاص،ابوالخصیب، بوارین، ابوفلوس و ام الطویله میرسانند آری شب گذشته عملیات کربلای چهار در منطقه عمومی خرمشهر ابوالخصیب شروع شد! 🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
در کربلای ۴ وقتی تصمیم گرفتم که از این مجموعه ای که تانک ها و ادوات پشتیبانی عراقی ها که آماده ی پاتک بودند، برگردم، پشت خط دوم با عراقی ها رو در رو شدم و منتهی شد به اسارتم. اصرار من به این دو نفری که من را به سنگر فرماندهی شان می بردند این بود که اجازه بدهید که نماز بخوانم و اجازه نمی دادند. می گفتم که خدایا بهتر از این نمی شه؛ لباسم خونی بود، وضو نداشتم، در حال راه رفتن بودم و نزدیک طلوع آفتاب بود که شروع کردم با قرائت نماز خواندن. نیروهای عراقی می دویدند از سنگرهاشان بیرون که اسیر ببینند و من تنها بودم. قاعده اش این بود که آنجا اسیر نگیرند چون در معرکه بود، منتهی چون من را از پشت سرشان گرفته بودند فکر می کردند که یک نیروی اطلاعاتی گرفته اند؛ خوب من هم ریشم بلند بود. این سربازهایی که می دویدند که من را بزنند، این ها می گفتند که یُصلی، یُصلی یعنی دارد نماز می خونه. وقتی که به سنگر فرماندهی رفتیم، دیدم که دارند رو کالک عملیاتی ما کار می کنند و یک نفرشان گفت که چهار روزه منتظرتان هستیم و چرا دیر آمدید؟ و شواهد و قرائن هم همین را دلالت می کرد چون همه چیز نشان می داد که عراقی ها اطلاعات و آمادگی کامل را داشتند. اردوگاه تکریت ۱۱ آزاده علی رضا باطنی 🥀@yousefi_ravi باماهمراه باشید
8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفاوت نگاه شاه و امام به زن 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت سالروز سلام‌الله و روز زن 🌸@yousefi_ravi باماهمراه باشید