۲ اردیبهشت سالروز شهادت
قائم مقام لشکر ویژه ۲۵ ڪربلا
عملیات کربلای ۱۰ / مأووت ۱۳٦٦
#شهید_سردار_حاجحسین_بصیر
#شبتان_ارام
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📙 #همپای_صاعقه 📙
✍ به دستور فرماندهی تیپ ۲۷ محمّد رسول الله (ص) مقرر شد کلَیۀ گردان های این یگان ظرف مدت ۳ روز - از ۳۱ فروردین تا ۳ اردیبهشت ۱۳۶۱ - از #دوکوهه به منطقۀ #دارخوین اعزام شوند. برای انتقال چنین تعداد زیادی از نیروهای رزمی، عمدتاً از قطارهای مسافربری مسیر « اندیمشک-اهواز » استفاده و بعضاً هم واحد موتوری تیپ با استفاده از پنج دستگاه نفربر آیفای موجود در #دوکوهه ، اقدام به جابهجایی شماری از نیروها به اهواز می کرد.
✍ بلافاصله پس از استقرار نیروها در مدرسۀ مبارزان و استادیوم تختی ، قرار شد گردان ها پس از دریافت تجهیزات انفرادی ، یکی پس از دیگری ، مسیر طولانی حد فاصل اهواز تا سه راهی #دارخوین در جادۀ اهواز - آبادان را پای پیاده طی کرده ، در #دارخوین مستقر شوند.
https://sapp.ir/yousof_e_moghavemat
https://iGap.net/yousof_e_moghavemat
https://gap.im/yousof_e_moghavemat
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
نـم بـاران
که میزند
بر این شاخ خشک
زنده به بوی بهـار توست
#سردارشھید_محمدمھدی_حمیدی
#ســـــالروز_شھادت
🔹 قائم مقام گردان زرھی لشگر ۵ نصر
Eitaa.com/ @yousof_e_moghavemat
❤️ #احمد ؛ فرماندۀ دل ها ❤️
🔵 البته نباید از یاد برد كه شخصیت جامع الاطراف #احمد به عنوان یك عنصر زبدۀ فرهنگى، سیاسى، نظامى و شعاع دلرباى هیمنه معنوى اى كه از جان تابناك او ساطع مى شد،حتى در اوج مجادلات لفظى مزبور، همواره رزم آوران را مجاب مى كرد كه براى برادر #احمد احترام ویژه اى قائل شوند. هرچند #احمد بسیار مقید بود به گونه اى با نیروهاى تحت امر خود سلوك كند كه از بودن در كنار او احساس تكلف یا خداى نكرده حقارت و خود كم بینى بر ایشان مستولى نشود. سلوك او با رزمندگان، آمیزه اى از سطوت و رأفت بود؛ درست همچون شاكله شخصیت درخشان خودش.
☑️ در كنار كار عقیدتى - سیاسى، #احمد، امر خطیر آموزش مستمر نظامى را نیز در دستور كار رزمندگان قرار داده بود. در این رابطه، به ویژه بر مسألۀ آمادگى رزمى و افزایش توان فیزیكى نیروها بسیار تأكید مى ورزید.
👨✈️ به گفتۀ یكى از برادران سپاه #پاوه :
« ... صبح على الطلوع🌞، بعد از نماز، ما را به خط مى كرد و به صورت ستونى ، از سپاه خارج مى شدیم. دو - سه ماه، صبح ها، برنامه ما در #پاوه همین بود. زمستان سال ۵۹ ،سرماى سخت☁️ #پاوه بى داد مى كرد. یك ارتفاع بلندى مشرف به شهر #پاوه وجود دارد كه هر روز او ستون بچهها را به سمت آن هدایت مى كرد. سطح زمین هم در آن هواى زمهریر زمستانى، در تمام مسیر، یكدست یا برف بود، یا یخ. ☁️🌨☃
🔫💣 برادر #احمد به هركس سلاح سازمانى او را مى داد و مى گفت: باید از این ارتفاع بروید بالا. صعود به بالاى ارتفاع ، یك ساعت و نیم تا دو ساعت طول مى كشید...👳♂👱♂😨😩
💪 هركس با جنگ افزار سازمانى خودش باید بالا مى رفت. آن كه تیربارچى بود، با تیربار ژ-۳ دوازده كیلویى، كوله پشتى و كلى بار و بُنه فشنگ. آن یكى هم كه مسئول قبضۀ كالیبر ۵۰ بود، باید با وزن سنگین و جثۀ زمخت چنین سلاحى، از دامنه مى كشید بالا!!!....💪
👣 به هزار مصیبت، خودمان را به بالای ارتفاع مى كشیدیم و هنوز نفس تازه نكرده بودیم كه باید از آن سمت بلندى، كله معلق زنان روانۀ پایین مى شدیم.
❇️ البته در تمامى آن لحظاتِ سخت و نفس بُر، آنچه كه مانع گلایه ما مى شد، حضور قدم به قدم برادر #احمد با ما در این تمرینات طاقت فرسا بود. او حتى یك لحظه از بچه ها جدا نمى شد. پا به پاى ما مى آمد و زجر مى كشید و به ما روحیه مى داد؛با لبخندى محو كه فقط در چنین مواقعى روى چهرۀ پرصلابتش مى دیدى و برقى كه مثل دو ستارۀ كوچك در چشم هاى سیاه و بادامى اش مى درخشید
❤️❤️ ... حتى اگر قرار بود كسى را با سینه خیز رفتن تنبیه كند، خودش پا به پاى او سینه خیز مى رفت. یا اگر ناچار مى شد كسى را با دوانیدن تنبیه كند، خودش مثل برق و باد محوطۀ زمین را مى دوید، بعد مى آمد و به طرف مى گفت:
🙂 ...برادر جان! حالا، تا مى توانى بدو! ... 🙂
✅ او مواسات با نیروها را حتى در تنبیهات هم اكیداً رعایت مى كرد. روى مسألۀ آموزش نظامى خیلى تأكید داشت و چنان كه بعدها دیدیم، این تأكید برادر #احمد، در رفع كاستى هاى كار بچه هاى ما در جنگ هاى غرب و جنوب خیلى مؤثر واقع شد. »
#آذرخش_مهاجر
https://sapp.ir/yousof_e_moghavemat
https://iGap.net/yousof_e_moghavemat
https://gap.im/yousof_e_moghavemat
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
دست ز تو نمے کشم،
تا ڪہ وصال من دهی ...
هر چہ کنے بڪن بہ من،
راضے ام از رضاے تو ...
#شهید_مهدی_حسینی
روزتان_شهدایے🌷
Eitaa.com/@yousof_e_moghavemat
🗓 ۴ اردیبهشت سالروز شهادت
فرمانده قهرمان سپاه پاسداران پاوه
دوست و همراه حاج احمد متوسلیان
#شهید_غلامرضا_قربانی_مطلق
Eitta.com/yousof_e_moghavemat
#پست_مناسبتی
📸 اواخر زمستان ۱۳۵۸، مریوان - #حاج_احمد_متوسلیان در کنار شهید غلامرضا قربانی مطلق
❤️ سالروز شهادت غلامرضا قربانی مطلق در سال ۵۹
http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
❤️ #سردار_خندان ؛ #شهید_غلامرضا_قربانی_مطلق ❤️
◼ برادر #احمد از دست یکی از نیروها شدیدا عصبانی شده بود😠 و در حالی که زیر لب می غرید ،سوار خودرو 🚗 شد تا خودش را به محل استقرار او برساند .من و غلامرضا هم نشستیم کنارش،غلامرضا در حالی که سیگارش را آتش می زد سرش را به گوش من نزدیک کرد و زیر لب ،خونسرد گفت :قبل از اینکه کاری دست خودش یا آن بنده خدا بده باید یه فکری بکنیم !😏
من هم نگران بودم چهره برادر #احمد از غضب سرخ شده بود😠 .در این جور مواقع ما جرات نزدیک شدن به او را نداشتیم😱 ،اما غلامرضا عین خیالش نبود و در حالی که نیشش مثل همیشه تا بنا گوش باز بود😄 با زیرکی به صورتی که برادر #احمد متوجه نشد ،کلت کمری او را از غلافش خارج کرد و گذاشت تو جیب اورکت خودش بعد در حالی که نفس عمیقی می کشید به من چشمکی زد و آهسته گفت :این طوری خیالمان راحت تر است .😄😄
🔻
به مقر مورد نظر که رسیدیم برادر #احمد مثل فشنگ از ماشین پرید پایین . من هم نگران در پی او 😱 . اما غلامرضا خیلی راحت در حالی که به سیگارش پک می زد ،پیاده شد .کلاه لبه دار ارتشی اش را روی سرش جا بجا کرد و قدم زنان به طرف ما آمد ،برادر #احمد داشت ،با عصبانیت ،سر نیروی خاطی ،داد وهوار می کرد😬 .البته این را هم گفته باشم ،حق به جانب #احمد بود ،آخر آن نیروی سهل انگار ،با بی توجهی به اوامر برادر احمد ،حسابی کلافه اش کرده بود ومن و #رضا_دستواره هم که آنجا بود ، جرات دخالت نداشتیم .ناغافل برادر #احمد دست برد به طرف کمرش تا کلتش را بیرون بکشد که با جای خالی اسلحه مواجه شد !حسابی جا خورد .دیگر آتش غضب از چشمانش زبانه می کشید 😠که دیدم غلامرضا دستی به شانه او زد و سیگار نصفه ای را که بین انگشتانش بود به طرف برادر #احمد گرفت و با بی خیالی کامل ،گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده است ،گفت:
😅
😅
برادر #احمد ،سیگار می کشی جانم ؟اعصابت راحت می شه ها !...
🔻
برادر #احمد علی رغم اینکه از سیگار بیزار بود ناگهان لبانش به خنده باز شد.
😃
😃
آتش خشمش فرو کش کرده بود و در حالی که سر خود را تکان می داد گفت :لا اله الا الله تو اینجا هم دست از شوخی بر نمی داری ؟😏😃😏
.
.
به دنبال او همه ما شروع کردیم به خندیدن😄 .غلامرضا ، همان طور جدی ایستاده بود و وانمود می کرد که از رفتار ما متعجب شده است و بعد از آنکه پکی به سیگارش زد آن را دور انداخت و به ما ملحق شد.😃
.
.
.
⭕✅⭕ منابع:"ستارگان آسمان گمنامی"نوشته ی محمد علی صمدی،نشر فرهنگسرای اندیشه،تهران-1378 - "سردار خندان" ششمین کتاب از سری کتب مردستان، نویسنده : محمد علی صمدی ،نشر آوینی
https://sapp.ir/yousof_e_moghavemat
https://gap.im/yousof_e_moghavemat
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
#اطلاعیه 📢📣🔊
🔵 با سلام خدمت همۀ اعضای محترم کانال « یوسف مقاومت »
...عزیزانی که آمادگی برای ادمین شدن و کمک رسانی جهت بهتر ارائه شدن مطالب را دارند به این ID اطلاع بدهند...
@Haj_Ahmad