eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
در آخرین دیداری که در زندان با سیدمجتبی نواب صفوی قبل از اعدام داشتیم، مادرشان به او گفتند: کاش ما می‌مردیم و این روز را نمی‌دیدیم. ناگهان سید صدایش را خشن و بلند کرد و گفت: «من با این مرتیکه پسر پهلوی، با این مرتیکه محمدرضا شاه اگر بخواهم سازش کنم، همین الان جای من اینجا (زندان) نیست. من کشته می‌شوم اما سازش با دشمنان اسلام را قبول نمی‌کنم و مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.» راوی: بانو نیره سادات احتشام رضوی همسر @yousof_e_moghavemat
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀بِسمِ رَبِ الشُهَداء وَ الصِدیقین🥀 🖤السَلامُ عَلَیكَ یا هادیَ النَقی🖤 [🕊] 🏴 آجَرَكَ الله‌ یا‌ صاحِب‌َ الزَمان🥀🖤 🥀 🏴 شهادت حضرت امام ابوالحسن علیّ بن محمد الهادی علیه افضل الصلاة و السلام را به حضرت بقیّةالله الأعظم امام زمان ارواحنافداه و شیعیانشان تعزیت و تسلیت عرض می‌کنم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عاشقان ظهور التماس دعا🤲 @yousof_e_moghavemat
🌷‏به همسرش میگفت: جنگ ما در حال حاضر جنگ نظامی نیست؛ جنگ الان ما جنگ فرهنگیه، اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگیه تا وقتی من انجام می‌دهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند @yousof_e_moghavemat
💔 ⊹──⊱✠⊰──⊹ داداش!... دعا می‌کنم برگردی تا یک دنیا حرفِ ضدّ و نقیض، باطل بشود. تا نشنوم که بگویند چندین سدِّ سیاسی، مانعِ برگشتِ تو و سه رفیقت است. تا نشنوم که بگویند مهره‌ی شطرنجِ بازیِ سیاست شده‌ای، تا با گوش‌های خودم نشنوم که بگویند؛ «اس.را.ئی.ل فکر نکند این ما پلِ ارتباطی ما و آنان است و فکر نکنند اگر این چهار تا را به ما بدهند می‌توانند با ایران رابطه برقرار کنند...» ═══°✦ ❃ ✦°═══ ● برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، صفحه‌ی ۵۱، دلنوشته‌ای از برادر بزرگوار (نفر اول ایستاده از چپ) ؟؟!!! @yousof_e_moghavemat
11.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | «تاثیر ایستادگی» 🔺سخنان کمترشنیده شده شهید_قاسم_سلیمانی درباره تاثیر و ایستادگی در مقابل @yousof_e_moghavemat
می‌خواهمت چنان كه شب خسته خواب را می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را (سمت راست) (سمت چپ) @yousof_e_moghavemat
📰 | ۵ بهمن ۵۷ تعویق دو روزه بازگشت امام خمینی (ره) به ایران 📌 تصویر چاپ دوم و سوم روزنامه کیهان @yousof_e_moghavemat
🌺عن الامام العسكرى عليه السلام: 《أضعَفُ الأعداءِ كَيداً مَن أظهَرَ عَداوَتَهُ 》. سست انديش ترين دشمنان، كسى است كه دشمنى خود را آشكار سازد🌺 أعلام الدين : ۳۱۳ @yousof_e_moghavemat
👤 ☆♡°•°•°•°•°•°•°♡☆ خداوکیلی تقی، چشمِ هم بود! همان روز اولی که در پادگان بانه، خودمان را به معرفی کردیم، تقی را به عنوان پیکِ خودش انتخاب کرد. همه می‌دانستیم که یعنی . یک دستگاه موتور ایج دادند به تقی. پیکِ احمدبودن کار مهمی بود؛ یک احمد بود و یک کردستان. نام برادر احمد، لرزه بر جان و جسم نیروهای ضدانقلاب می‌انداخت. پیک یک عنوانِ ظاهری بود برای تقی. مشاورش بود. همه‌کاره‌اش بود. کار به جایی رسید که وقتی بعدها در نیمه دوم سال ۱۳۶۰، را به دستور فرماندهان ارشد سپاه تاسیس کرد و خودش هم فرمانده‌اش شد حکم مسئولیت آموزش و تاکتیک تیپ را برای تقی زد، شد اولین مسئول واحد آموزش و تاکتیک تیپ، با این همه، تقی رستگار باز هم حاج‌احمد را رها نکرد. در ظاهر شد راننده‌اش، تا همیشه با او باشد، اما کسی نبود که نداند تقی در ظاهر راننده‌ی حاجی است و حکم مشاور ارشد را دارد برای او... ☆♡☆•°•☆♡☆ ○ به نقل همرزم و ، برادر محمد اسماعیلی، برگرفته از کتاب ، صفحات ۸۱ و ۸۲ @yousof_e_moghavemat
🔹حضور شهید آیت الله مطهری در نوفل لوشاتو - محل اقامت ⏳ ماه های منتهی به پیروزی انقلاب - سال 1357 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🗣 🌷❖═▩ஜ••🍃 این را خوب دقّت کن؛ روزگاری در نقشِ مشاورِ از کنارش تکان نمی‌خورد که هنوز در کردستان بود و شکل نگرفته بود. می‌خواهم بگویم «تقی رستگار» به تعبیری برای جزو السابقون السابقون به حساب می‌آمد. آن‌هایی که بعدها در تیپ و با جوشیدند و عاشقش شدند باید رابطه‌ی تقی و احمد را می‌دیدند و متوجه می‌شدند معنی مُرید و مُراد را. این را هم برایت بگویم که همه‌ی نیروهای مستقر در کردستان یک‌جورِ خاص عاشق «حاج‌احمد» بودند امّا تقی خاص‌تر! شجاع و زبل و زرنگ هم بود و خودش را در دلِ حاجی جا کرده بود. حاج‌احمد خوشش می‌آمد از آدم زرنگ و دلیر. تقی را خیلی تحویل می‌گرفت. حدود یکی دو ماه در قالب سپاه مریوان در فرمانداری مستقر بودیم که برنامه‌ریزی‌ها انجام شد برای عملیات آزادی مریوان از دست اشرار. این‌جا هم تقی رستگار عصای دست برادر احمد بود. با موتور ایج، یک‌سره در رفت و آمد بود و وظیفه‌ی پیک بودن احمد را انجام می‌داد. بیشترین ترددش به پادگان مریوان بود و پیام احمد را منتقل می‌کرد برای سرهنگ نخعی که فرمانده پادگان ارتش در مریوان بود. تقی نقشی بسیار فراتر از یک پیک را داشت برای برادر احمد. یک‌بار که از طرف دفتر رئیس‌جمهور آمده بودند به فرمانداری مریوان تا احمد را برای کار اشتباهی که به زعم آنان مرتکب شده بود با خودشان ببرند، یادم هست که برادر احمد با قاطعیتِ خاصِ خودش به تقی رستگار گفت از فرمانداری بیرون‌شان کند. 🌷❖═▩ஜ••🍃 ↲ برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، صفحات ۸۲، ۸۳ و ۸۴. @yousof_e_moghavemat