فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 سخنرانی امام در مدرسه فیضیه به مناسبت سالگرد قیام 15 خرداد 1342
⏳ تاریخ سخنرانی: 15 خرداد 1358
#بیانات
#امام_خمینی
#پانزدهم_خرداد_1342
#سالروز_قیام
@yousof_e_moghavemat
#شهید_فرهاد_خادم از شهدای #دفاع_مقدس 🌷
#شهید_زرتشتی
دوتا از دایی هایش خارج از کشور بودند...
از کتاب جای پای فرهاد صفحه 112 و 113
@yousof_e_moghavemat
۱۵ خرداد خونینِ بانه ....
۱۵ خرداد سال ۱۳۶۳ در حالیکه شمار زیادی
از مردم بانه استان کردستان از پیر ، جوان
زن، مرد و کودکان برای گرامیداشت شهدای
۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در پارک مرکزی شهر گردهم
آمده بودند با حمله ی هوایی پنج فروند از
جنگندههای رژیم بعث عراقی مواجه شدند
که در این جنایت ضد بشری ۶۰۲ نفر شهـید
و بیش از ۴۰۰ نفر مجروح شدند.
#بانه
#کردستان
#بمباران_هوایی
#پانزدهم_خرداد_1342
#پانزدهم_خرداد_1363
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔵 ۱۵ خرداد ۱٣٣۴ — #سالروز_ولادت #شهید_احمد_بابایی
#فرمانده #گردان_مالک
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
▫️▫️▫️▫️
💠 تکلیف من اینجاست...
▫️مرحله دوم عملیات بیت المقدس برای حمل مجروح، یک فروند هلیکوپتر شنوک به منطقه اعزام شده بود .
هلیکوپتر اوج گرفت و بعد از کمتر از1ساعت، نشست جایی.
پرسیدم اینجا کجاست ؟
— بندر ماهشهر
داخل یک سالن پر از تخت بود و سِرُم و انبوه مجروحانی که تعداد زیادی از آنها همانجا از شدت جراحت شهید می شدند.
قیافه مجروح تخت کناری من آشنا بود! او را می شناختم
بابایی فرمانده گردان مالک از ناحیه دست تیر خورده بود. او هم مرا می شناخت .
تن هردومان لباس بیمارستان پوشاندند و کمی دوا درمان کردند. او آهسته گفت:
"میایی فرار کنیم؟
-کجا؟
"خط !
وی چنان محکم و مصمم اسم خط رو آورد که مشتاق همراهی با او شدم.
بعد از نماز صبح بابایی گفت: پاشو ...
مثل کسانی که از زندان فرار می کنند بسمت دیوار انتهای درمانگاه رفتیم. من دست هایم را که سالم بود قلاب کردم و بابایی از دیوار بالا رفت و او هم با همان یک دست سالمش مرا با آن زخم باز، بالا کشید
در مسیر دیدم او خیلی ساکت است، پرسیدم : برادر بابایی خیلی تو فکری!
-آره از تهران زنگ زدند وگفتند خدا بهت یک دختر داده.
پرسیدم: پس تو میخواهی از دارخوین(مقر تیپ) بری تهران؟
- نه!! می روم خط !!
اما شما با این وضعیت و زخم و شرایط و بچه ات!
حرفم را برید؛
"تکلیف من اینجاست آزادی خرمشهر از بچه من مهمتر است "
بابایی همانروز ۲۰ اردیبهشت ۶۱ بخط میرود و با یک گلوله مستقیم آر.پی.جی بشهادت می رسد و دیدار با دخترش به قیامت می افتد..
راوی:شهیدعلی خوش لفظ
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند. بهمان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید « چه خبر؟ »
- آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری.» گفت « بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، #نماز خواندیم.
راوی هم رزم شهید
#شهید_حسین_خرازی
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
امام علی علیه السلام:
العِلمُ يَحفَظُ صاحِبَهُ
دانش دارنده خود را نگهبان است
منية المريد صفحه110
#استوری
#حدیث_امام_علی
@yousof_e_moghavemat
🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
▫️اولین پایه رسیدن به مقام شهادت مسئله هجرت است هجرت از خود هجرت از مقامات خود هجرت از مال ،خود هجرت از مکان خود هجرت از دلبستگی ها و زیباییهای خود شهدا این هجرت را در تمام ابعادش در حد کمال انجام دادند مرتبه دوم مرتبه جهاد در راه خدا و في سيبل الله ومرتبه سوم ایستادگی و پایداری است
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
🌸دست به خیر
توی خیریه امیرالمومنین(ع) سرپرستی چند بچه یتیم را برعهده داشت. ولی به هیچ کس نگفته بود. یک بار با منزل مان تماس گرفتند و حمید را برای جشن خیریه دعوت کردند. آن جا بود که ما فهمیدیم حمید دستی توی این کارها دارد. یک بار هم مرغ فروش محله مان از مادرم پرسیده بود:«حاج خانم به سلامتی مجلس داشتین؟ آخه حمید آقا دیروز اومد یک عالمه مرغ برد.» مادرم توی خانه پا پی اش شده بود و ازش پرسیده بود:«حمید اون همه مرغو دیروز برای چی می خواستی؟» آخرش کاشف به عمل آمده بود که مرغ ها را توی محله پایین شهر سبزوار بین فقرا تقسیم کرده. گاهی اگر یک بچه آدامس فروش توی خیابان می دید، دستش را می گرفت و می برد مغازه برایش خرید می کرد. تازه خیرش فقط به آدم ها محدود نبود. هرچند وقت یک بار می دیدی، کبوتری، گنجشکی چیزی توی دستش گرفته و به خانه آورده است. می گفت:«پرنده بیچاره بالش شکسته، افتاده بود گوشه خیابون، آوردم، زخمشو ببندیم.»
راوی: خواهر شهید
✍ نویسنده: مریم برزویی
#شهید_حمید_رضا_الداغی
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌷۱۶ خرداد ۱۳۶۰ - سالروز شهادت امیر سرافراز ارتش ج.ا.ا، رسول عبادت
🌱 متولد: شیراز- سال ۱۳۲۴ -همزمان با میلاد حضرت رسول اکرم(ص)
از اینرو نام او را رسول گذاشتند💐💐💐
در محیط مذهبی رشد یافت. از نظر هوش و استعداد، در سطوح مختلف تحصیل جزو دانش آموزان ممتاز بود. قوای جسمانی خوبی داشت و در رشته های ورزشی همچون دوومیدانی، کشتی، وزنه برداری و شنا فعالیت میکرد.
سدر ال 43 با دیپلم ریاضی، پس از قبولی در آزمون دانشکدۀ افسری ارتش راهی تهران شد.
علیرغم جو اختناق و فساد حاکم بر ارتش زمان شاه، لحظه ای از یاد خدا غافل نشد و در انجام فرایض و تکالیف دینی جدیت داشت.
سال46 با درجۀ ستوان دومی به عنوان فرمانده دسته سوم گروهان سوم گردان92 تیپ هوابرد به خدمت مشغول شد
سال49 ازدواج کرد وصاحب دو پسر و یک دختر شد.
سال53 در دورۀ نهم چتربازی تیپ هوابرد55 شرکت کرد و با پرش های موفقیت آمیز این دوره را به پایان برد. در همین زمان مامور به تدریس در دانشکدۀ افسری تهران شد.
در سال57 برای تداوم آموزش و کسب مهارت بالاتر بهمراه خانواده عازم آمریکا شد . . . که این دوران مصادف شد با آغاز انقلاب و راه پیمایی های گسترده در ایران. علیرغم اشتیاق فراوان برای به بازگشت بوطن، این امر برای او محقق نشد.
پس از پیروزی انقلاب، دولت آمریکا از وی خواست برای همیشه در آمریکا اقامت گزیند، اما با اصرار خود در خرداد 1358 به ایران برگشت.
در این زمان از سوی ستاد نیروی زمینی به دانشکدۀ شیراز منتقل و در آنجا با سِمت استادی مشغول به آموزش دانشجویان شد.
با شروع فتنه و آشوب گروهک های تجزیه طلب در کردستان، تقاضای انتقال به یکی از واحدهای مستقر در منطقۀ کردستان را نمود اما هر بار با درخواستش مخالفت می شد.
سرانجام در پی اصرار فراوان برای اعزام داوطلبانه به منطقه، همراه با یک گروهان به منظور انجام عملیات45روزه با درجۀ سرهنگ دومی به سردشت اعزام شد. در آنجا بدلیل لیاقت و کاردانی اش، فرماندهی گردان به او واگذار شد. ماموریت او سه ماه ..... و دوباره شش ماه دیگر تمدید شد.
در این ایام با توجه به آشنا شدن با منطقه و آگاهی به فنون نظامی، نظرها و پیشنهادات موثر در راه پیشبرد عملیات درون مرزی و برون مرزی ارائه نمود.
او در طراحی عملیات بازپس گیری ارتفاعات قوچ سلطان (به همراه احمد متوسلیان- فرمانده سپاه مریوان) شرکت داشت و با گردان پیاده 112 ارتش تحت فرماندهی خود در تاریخ یکم فروردین 1360 موفق به تصرف این ارتفاعات سوق الجیشی شدند.
در تاریخ 16 خرداد 1360 بمنظور پاکسازی قوچ سلطان، عملیات پاکسازی منطقه آغاز می شود که او شخصا پیشاپیش نیروها در بلندی ها و ارتفاعات به پیش می رود. عملیات با پشتیبانی توپخانه و هوانیروز ادامه می یابد و گردان شهید عبادت چنان باسرعت عمل نمودند که عراقی ها غافلگیر شده و 100نفر از آنها به اسارت درآمدند.
در حین درگیری با دشمن، به ناگاه متجاوزین بعثی به سویش تیراندازی کرده که موجب مصدومیت وی از ناحیه شکم و طحال شد. او را بسرعت توسط هلی کوپتر به بیمارستان 520 باختران (کرمانشاه) منتقل می کنند، اما به علت شدت جراحات و خونریزی داخلی، معالجات و درمان مؤثر واقع نشد . . . و امیر مومن و شجاع ارتش به درجۀ رفیع شهادت نایل می شود.
پیکر پاک شهید جهت تدفین به زادگاهش شیراز منتقل می شود و در دارالرحمه به خاک سپرده می شود.
#شهید_رسول_عبادت
#سالروز_شهادت
#شانزدهم_خرداد_1360
@yousof_e_moghavemat