eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
282 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
به یاد مردان آسمانی لشکر ۲۵ کربلا #شهید_وحید_رزاقی: " آنان که به هزار دلیل زندگی می‌کنند، نمی‌توانند به یک دلیل بمیرند و آنان که به یک دلیل زندگی می‌کنند، به همان دلیل می‌میرند. @yousof_e_moghavemat
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت)) كار به توهين و بد و بيراه گفتن كشيده بود. حاجي خونسرد نشسته بود و بحث مي‌كرد. ديگر نمي‌توانستم تحمل كنم. نيم‌خيز شدم كه وراميني دستم را كشيد و مجبورم كرد بنشينم. خودمان بوديم توي چادر و حاجي كه توي خودش بود. داشتم فكر مي‌كردم الآن است كه دستور اخراج آن‌ها را از لشگر بدهد. بلند شد و از چادر رفت بيرون. دو ركعت نماز خواند. آمد كنارمان نشست و كارهاي لشکر را پيش كشيد. مثل اينكه هيچ اتفاقي نيفتاده بود. نفرسمت راست😍 @yousof_e_moghavemat
🔻تصویری زیبا از انار خوری سردار بی ادعا و مخلص شهید احمد کاظمی و فرماندهان جنگ در شب یلدا #شهید_احمد_کاظمی @yousof_e_moghavemat
﷽ 🌷 شهادت در قنوت #نماز_صبح 🌷 #نماز شهیدان #شهید_علیرضا_هاشم_نژاد 🌺🍃 @yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۷۷ 🌸 شما بگو: ایشون استاد دانشگاست یا استاد اخلاق؟ #متن_خاطره تعدادی از دانشجوها رفته بودند پیشِ دکترعباسی و از دکتر شهریاری شکایت کرده و گفته بودند: « دکتر شهریاری خیلی به ما فشـار میاره و درس ایشون واقعاً سنگینه» ... جلسه‌ی بعد دکتـر اومد کلاس. می‌تونست بگه حالا که رفتید شکایتِ من رو کردید ، حالتون رو می‌گیرم؛ اما به جای تلافی‌کردن؛ اومد و گفت: «معذرت می‌خواهم اگرکدورتی پیش اومده .» استاد اخلاقی بود دکترشهریاری. 📌خاطره‌ای از زندگی دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری 📚منبع: کتاب شهید علم ، جلد ۱ ، صفحه ۴۶ #دانشمندشهید #شهیددکترمجیدشهریاری #گذشت #تواضع #بخشش #خوش‌اخلاقی @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔻 شهید مهندس مهدی ناصری طلوع:دوم فروردین ماه ۱۳۴۱(ساوه) عروج:یکم دیماه ۱۳۶۶ (شلمچه) 🔹 مسئولیت ها: _فرمانده گردان همیشه پیروز ولی عصر(عج)شهرستان ساوه از لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) _قائم مقام سپاه شهرستان ساوه 📝 قسمتی از وصیت نامه شهید: ای جوانان! ای عزیزان! ای ملت قهرمان! فرصت ها را غنیمت بشمارید،به سوی جبهه ها بشتابید و راه شهدای خونبارمان را ادامه دهید که تنها و تنها جهاد است که مایه عزت و شرف زندگی ماست. مبادا دست از امام بردارید؛ همیشه و در همه حال دعا گوی او باشید.او بود که اسلام را نجات داد.... 📲 ارسالی: خادم الشهید 📍ساوه - محله شریعتی @yousof_e_moghavemat
#روزشمار #دفاع_مقدس (۱ دی) #ولادت #شهید_سید_محمد_تقی_حسینی_طباطبایی (استان سیستان و بلوچستان، شهرستان زابل) (۱۳۰۷ ه.ش) #ولادت #شهید_مهدی_ترک_لادانی (شهرستان اصفهان) (۱۳۲۰ ه.ش) #ولادت #شهید_یوسف_کلاهدوز (استان خراسان رضوی، شهرستان قوچان) (۱۳۲۵ ه.ش) #ولادت #شهید_شاهرخ_ضرغام (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۲۸ ه.ش) #ولادت #شهید_بهروز_مرادی (استان خوزستان، شهرستان خرمشهر) (۱۳۳۵ ه.ش) #ولادت #شهید_اکبر_واحدی (استان اصفهان، شهر وزوان) (۱۳۳۸ ه.ش) #ولادت #شهید_پرویز_بی_پروا_مقدم (استان خوزستان، شهرستان آبادان) (۱۳۳۹ ه.ش) #ولادت #شهید_حمید_میرزائی_سیروئی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۰ ه.ش) #ولادت #شهید_مجتبی_تهامی (استان خراسان رضوی، شهرستان خلیل‌آباد، روستای سر مزده) (۱۳۴۱ ه.ش) #ولادت #شهید_صادق_عطاء (استان آذربایجان شرقی، شهرستان سراب) (۱۳۴۲ ه.ش) #ولادت #شهید_غلامرضا_رحیمی_نیاسر (استان اصفهان، شهرستان کاشان) (۱۳۴۳ ه.ش) #ولادت #شهید_فرهاد_علیمرادی (استان اصفهان، شهرستان اصفهان) (۱۳۴۵ ه.ش) #ولادت #شهید_علیرضا_رحیمی (استان اصفهان، شهرستان نطنز) (۱۳۴۶ ه.ش) #ولادت #شهید_محرم_وفی (استان آذربایجان غربی، شهرستان پلدشت، روستای نازک علیا) (۱۳۴۸ ه.ش) #ولادت #شهید_مدافع_حرم #شهید_محرم_ترک (استان لرستان، شهرستان ازنا، روستای قاضی آباد) (۱۳۵۷ ه.ش) #ولادت #شهید_علی_فلاحی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۵۸ ه.ش) #ولادت #شهید_مجتبی_یاوری (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۵۸ ه.ش) 🇮🇷 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📨 📬 👈 قسمت سی و دوم 👉 🏷 🍁 💠 از حوادث غیرمترقبه پس از عملیات محمد رسول الله (ص)، سفر ، فرماندهی کل "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" به منطقه عملیاتی مزبور در روز چهاردهم دی ۱۳۶۷ بوده است. مشاهده توانمندی‌ها و لیاقت های فرماندهان سپاه و یعنی و ذکر شده است. فرمانده کل سپاه پس از اینکه از نزدیک شایستگی‌های این دو فرمانده را مشاهده کرد، پیشنهاد تشکیل یک تیپ رزمی را به آنها داد. سپس از خواست تا جهت نهایی شدن این طرح به تهران عزیمت نماید. در تهران و طی جلسه‌ای با حضور و تنی چند از فرماندهان ارشد سپاه، تشکیل تیپ به صورت قطعی مورد توافق طرفین قرار گرفت و €متوسلیان بلافاصله برای گردآوری نفرات و کارهای مورد نیاز به بازگشت./ ص ۷۹ و ۸۰ 📮 📸  تابستان ۱۳۶۰، ، منطقه سراب (استان کرمانشاه) - از راست: ( ، ، ) 📚 برگرفته از کتاب ارزشمند نوشته ✏ 🔍 🔖 @yousof_e_moghavemat
💠 خاطره شهید الموسوی، مسئول مخابرات لشکر 31 عاشورا و همرزم شهید مهدی باکری: 🔹به سمیناری در مشهد دعوت شده بودم. رفت و برگشت‌مان با هواپيما بود. آنجا هم ما را به يك هتل۴ستاره بردند كه امکانات خوبی هم داشت. برای من كه مدت زيادی در منطقه بودم، سفر لذت‌بخشی بود. چند روزی آنجا بوديم و برگشتيم 🔸آقا مهدی، اولين حقوق سپاهش را گرفته بود. به ما گفت: امروز همه مهمان من، می‌خواهم همه را جگر مهمان كنم ▫️خيلی سرحال بود. همينطور كه مشغول خوردن بوديم، گفت:خُب، آقای الموسوی،تعريف كن ببينم،از سمينارچه خبر؟ ▪️من با آب و تاب گفتم:آقا مهدی،سمينار نگو، بگو دومينار! عجب سميناري بود.با هواپيما بردنمون و رفتيم هتل۴ستاره و خلاصه همه چيز براه بود تا اينها راگفتم، قيافه‌اش درهم رفت. حرفهايم كه تمام شد، همينطوركه سيخ‌ها دستش بود، گفت: آقای الموسوی اين سيخ‌ها رو می‌بينی؟ روز قيامت اينها رو توی بدنت فرو می‌كنن. شما می‌توانستی با اتوبوس بری، با اتوبوس هم برگردی! گفتم: من كه هواپيما نگرفتم، برامون گرفته بودن سعی كردم خودم را تبرئه كنم، اما او با ناراحتی گفت: شما یک انسان بالغ هستی، وقتی یک جایی را میتونیم با اتوبوس بریم چرا از پول ملت خرج کنیم؟ وقتی میشه تو هتل معمولی خوابید چرا بريم هتل۴ ستاره؟ 🌈 دوران #دفاع_مقدس @yousof_e_moghavemat
"خستگی ناپذیر" از خاطرات شهید حاج احمد کاظمی فرزند شهید کاظمی در خاطره ای از پدر بزرگوار خود می‌گوید: دانشگاه من نزديک محل کار بابا بود و بيشتر شب ها با او بر مي گشتم خانه .خب بايد صبر مي کردم تا کارهايش تمام شود . بعضي وقت ها به ساعت 11 يا حتي ديرتر هم مي کشيد. به غير از ماه رمضان به ياد نمي آورم بابا زودتر از 8 شب آمده باشد خانه. من مي رفتم در يک اتاقي و مشغول به درس خواندن می شدم .بعضي وقت ها هم دراز مي کشيدم و چرتي مي زدم. وقتي با بابا بر مي گشتيم خانه، براي من ديگر جاني باقي نمانده بود.اما بابا که قطعا خيلي بيشتر از من دويده بود و خسته شده بود، در خانه را که باز مي کرد چنان سلام گرمي مي کرد که انگار تازه اول صبح است و بيدار شده است. مي گفت:« خيلي مخلصيم»، «خيلي چاکريم»! هميشه در تعجب بودم که بابا چه حالي دارد با اين همه کار و خستگي اين قدر شارژ و سرحال است. #شهید_احمد_کاظمی @yousof_e_moghavemat