💗 حاج احمد 💗
الماس شهدا:
مختصر زندگینامه شهیدی که سردار شهید حاج قاسم سلیمانی وصیت کردند کنار مزار او دفن شود.
شهید محمد حسین یوسف الهی سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.
علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بود.
آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر 41 ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال 1364 در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید.
شهید «محمّد حسین یوسف الهی واحد اطلاعات عملیات لشکر 41 ثارالله،
محمد حسین، مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده حضرت روح الله رحمت الله علیه، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت زده قطره ای از دریای بی انتهای خود کردند.
خاطراتی خواندنی از این شهید عزیز را با هم مرو می کنیم:
*به من گفته بود در کنار اروند بمان و جذر و مدّ آب را که روی میله ثبت می شود بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد.
نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه.
بعداً برای این فاصلة زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: تو شهید نمی شوی.
با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می نوشتی که خوابم برد، بهتر از دروغ نوشتن بود.
در آن شب و در آن جا هیچ کس جز خدا همراه من نبود!
* با مجروح شدن پسرم محمّد حسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم نمی دانستم در کدام اتاق هست. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا.
وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّد حسین من! امّا به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته بود! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چه طور مرا دیدی؟! مگر چشمانت ...
امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد ...
* پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.
ساعت 10 شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم.
نمی¬دانستیم کجا برویم.
جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّد حسین یوسف الهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله!
جوان ادامه داد: حسین گفت: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!
وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می تواند صحبت کند.
اوّلین سؤال ما این بود: از کجا دانستی که ما آمدیم؟
لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!
محمّد حسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و ... را گفت!
* دو تا از بچّه های واحد شناسایی ازما جدا شدند. آنها با لباس غوّاصی در آب-ها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ بر گشتیم.
محمّد حسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت.
حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می شود.
امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می کنم.
صبح روز بعد حسین را دیدم. خوش حال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟
گفت: نه. پرسیدم: چرا؟!
مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را.
با خوش حالی گفتم: الآن کجا هستند؟
گفت: «در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهرة اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟
اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود.
اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می گردیم.»
پرسیدم: چه طور؟!
گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل.
من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت وگفت: یک چیزی روی آب پیداست، وقتی رفتم دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد پیکر اکبرامد🌷🌹
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
@yousof_e_moghavemat
🔹حسین از عرفای #جبهه بود و زیبا ترین #نماز_شب را می خواند.
🔸رفیق خدا بود و مشكلات را با الهام هایی كه به او می شد حل می كرد، به مرحله یقین رسیده بود و پرده های حجاب را كنار زده بود.
🌷 #شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
@yousof_e_moghavemat
عارف بالله #شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی :
بنا نیست ما تکلیفمان را فقط در یکجا انجام دهیم!
تکلیف، برای من نه زمین میشناسد و نه زمان..
.
.
ولادت: ۲۶ اسفند ۱۳۳۹
شهادت: ۲۷ بهمن ۱۳۶۴
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تجدیدخاطره #سردار_دلها
#او ڪه وصیت کرده درجوارشاهدان شهیدوهمرزمان ورفیقان دوران جبهه اش به خاک سپرده شود درڪنــار جــوان عــارف مسـلڪ 🌹#شهید_محـمـد_حسـیـن_یوسـف_الهـی
باشد...
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
🕊🌹🕊🌹🕊
✴️ قسمتی از #وصیت_نامه
🌹امیدوارم که خداوند متعال به حق پنج تن آل محمد(ص) و به حق آقا امام زمان(عج) ایران را از دست شیاطین و به خصوص شیطان بزرگ نجات دهد و از این وضع بیرون بیاورد که بدون خدا هیچ چیز نمی تواند وجود داشته باشد.
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
@yousof_e_moghavemat
🌹آخرین باری که به ملاقاتش رفتم، گفت: «علی! دیگر به ملاقات من نیا» اول خیلی جا خوردم. با خودم گفتم خدایا! چه شده؟ چه اشتباهی از من سر زده؟
🌹پرسیدم: «چرا؟» گفت: «به خاطر اینکه قرار است از اینجا بروم.» گفتم: «کجا به سلامتی؟»
🌹گفت: «این را دیگر نمی توانم بگویم. بعدا مشخص می شود و خودت می فهمی»، چون حرفش کاملا جدی بود، من دیگر بیمارستان نرفتم.
🌹بعد از چند روز، نامه ای از محمدرضا کاظمی به دستم رسید که نوشته بود: «محمدحسین با تن مجروح و با دوتا عصا زیر بغلش به منطقه برگشته است.
✍راوی علی میراحمدی
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
#استوری
🌹اورکت روی شانه هایش بود؛ بدون جوراب. معلوم بود از نماز می آید و فرصت پیدا نکرده سر و وضعش را مرتب کند.
🌹لبخند زدم و نگاهی بهش انداختم. قبل از اینکه حرفی بزنم با خنده گفت: وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم درست نبود مقابل بنده او به سر و وضعم برسم.
✍ روایت #شهید_قاسم_سلیمانی از
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
@yousof_e_moghavemat
🌴 نماز خواندن شهید محمد حسین یوسف الهی به زلالی و طراوات باران در زیر باران💦.🌧
🔹 آن شب هوا بارانی بود ما هم در سنگر خوابیده بودیم نیمه های شب، باران شدیدتر شد و آب به داخل سنگر نفوذ کرد.
◇ من بیدار شدم و دیدم همه جا خیس شده خواستم بچه ها را بیدار کنم که دیدم حسین نیست.
◇ از سنگر خارج شدم همینطور که در حال مشاهده اطراف بودم احساس کردم پشت تانکر آب چیزی تکان می خورد.
◇ حسین را دیدم که در آن نیمه شب و باران شدید به نماز ایستاده بود.
راوی: علی میر احمدی
📘 نقل از کتاب «نخل سوخته»
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
✍سالروز شهادت سردار شهید محمد حسین یوسف الهی و عکس ماندگار(به ترتیب از سمت راست) شهید محمد امیری شهید محمد حسین یوسف الهی آقای علیرضا رزم حسینی و شهید نادر سرابندی...
💢بسیجی عارف و سالک الی الله شهید محمدحسین یوسف الهی جانشین اطلاعات عملیات لشکر ۴۱ ثارالله کرمان شهید عزیزی که شهید حاج قاسم سلیمانی وصیت کرده بود در کنار مزار مطهر این شهید عزیز به خاک سپرده شود...
🔹تولد ۲۶ اسفند ۱۳۳۹ کرمان...
🌹شهادت ۲۷ بهمن ۱۳۶۴ در بیمارستان خاتم الانبیاء ص تهران بر اثر مصدومیت شدید ناشی از بمباران شیمیایی در عملیات والفجر ۸ اروندکنار
🔸سن موقع شهادت ۲۵ سال...
💢بخشهایی از وصیت شهید محمد حسین یوسف الهی...
🔹خوشا به حال کسی که سبکبال و بدون وبال دنیای فانی را پشت سر گذاشته و به سوی آخرت می شتابد و چه با سعادتند آنان که از دنیا همان را گرفتند که به درد آخرتشان می خورد و بقیه را برای اهل دنیا واگذاردند.
🔸خوشا به حال کسی که چون بر سر دو راهی قرار گرفت با توکل و یاری خدا خیلی صریح و قاطع به باطل لا گوید و بدون شک به حق رو آورد...
🔹ای مردم بدانید که تا وقتی که از رهبری
اطاعت کنید مسلمان و مؤمن و پیروزید وگرنه هر کدام راهی به غیر از این دارید
آب را به آسیاب دشمن می ریزید.
🔸همچنان که تا کنون بوده اید باشید تا مانند گذشته پیروز باشید و این میسر نیست به جز یاری خواستن از خدا و دعا کردن...
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
@yousof_e_moghavemat
✍شهیدی که بابت حضور در جبهه هرگز حقوق دریافت ننمود و وصیت نموده بود روی سنگ مزارش کلمه بسیجی حک شود ...
🔸بعد از این که برادرم محمد حسین به شهادت رسید وسایلش را از جبهه آوردند تمام اموال او از این قرار
بود دو دست لباس یک عینک یک کفش که برای پای مجروحش درست کرده بود و یک کیف پول که تنها یک صدوبیست تومان درون آن بود.
🔹چند وقت بعد نیز از طرف سپاه یک حواله پول برای ما فرستادند حقوقی بود که بابت حضور در جبهه
به محمد حسین تعلّق می گرفت.
🔸معلوم
شد که محمد حسین در طول جنگ هرگز حقوق خود را دریافت نکرده است همان روزها به
امر پدرم این پول را به حساب جبهه ها واریز کردیم.
💢منبع کتاب حسین پسر غلامحسین صفحه ۲۸۰ روزنامه اطلاعات ۱۵ تیر ۱۳۷۸ شمسی صفحه
۱۴
راوی: آقای محمد علی یوسف الهی برادر شهید...
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
📝 خاطرات سردار سلیمانی درباره #شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
🔻سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره نحوه شهادت شهید حسین یوسف الهی اینچنین گفته است: " هنگامی که آنها در اتاق عملیات بودند دشمن در عملیات والفجر ۸ دست به حمله شیمیایی میزند، او یاران خود را از سنگر خارج کرد و خود به شهادت رسید.
🔹شجاعتی که محمدحسین یوسف الهی و چند نفر از بچههای اطلاعات عملیات در والفجر ۳ از خودشان نشان دادند فراموش شدنی نیست. عملیات ناموفق بود و لشکر منطقه را خالی کرده بود. فقط بچههای اطلاعات که حدود هشت نفر میشدند در شیار گاوی بالای تکبیران مستقر بودند. وقتی عراق پاتک کرد نوک حمله خود را به سمت شیار گاوی قرار داد. محمدحسین این هشت نفر را در خطی به طول هفتصد متر چید و در مقابل دشمن ایستاد. او میدانست که اگر این خط سقوط کند شهر مهران در خطر است. این هشت نفر طوری مقابل دشمن ایستادند که عراقیها فکر کردند شیار گاوی پر از نیرو است بالاخره بچهها آن قدر مقاومت کردند تا بعد از دو سه ساعت نیروهای کمکی رسیدند و عراقیها را مجبور به عقب نشینی کردند آن روز اگر محمدحسین و نیروهایش چنین رشادتی از خود نشان نمیدادند قطعا مهران سقوط میکرد و دوباره به دست عراقیها میافتاد.
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat