شهید محمد رضا دهقان امیری
اگر دلتان گرفت یاد #عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام المصائب خانوم #زینب_کبری کوچکتر است.
💠روضه #اباعبدالله و خانم زینب کبری فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید، که تنها با یاد خداست که دلها آرام میگیرد.
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
#مدافع_حرم
#سیره_شهدا
@yousof_e_moghavemat
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
#مدافع_حرم
یک سال فقط یک کارت برای ورود به #بیت_رهبری دادند. من اصرار داشتم که محمدرضا برود. بعد از مشورت، او انتخاب شد. خواهرش میخواست که او را بفرستم اما نمیشد. تا فهمید که رضایت دادیم برود، سر از پا نمیشناخت. دوم دبیرستان بود. اولین بارش بود که تنها میرفت. وقتی از بیت برگشت، چشمها و صورتش قرمز شده بودند😪. از روحیاتی که در او میشناختم،مطمئن بودم که مسیر بیت تا خانه را #گریه کرده و از دیدن چهره رهبر منقلب شده است😭. هر چه اصرار کردیم از فضای آنجا بگوید و دلیل گریههایش چیست، اما یک کلام هم حرف نزد. پافشاری ما را که دید با حالت #شوخی گفت: شیر کاکائو و کیکش خیلی خوشمزه بود.!😅
#داستان_شهید
#مقام_معظم_رهبری
@yousof_e_moghavemat
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
#مدافع_حرم
✨وقتی می گفت: دعا کن شهید بشوم، من همیشه یک جمله داشتم و به او میگفتم:
نیتت را خالص کن
و او همیشه در جواب به من میگفت: باشه، نیتم را خالص میکنم
ولی این دفعه یک مدل دیگر جوابم را داد و گفت:
مامان به خدا نیتم خالص شده، حتی یک ناخالصی هم در آن وجود ندارد
وقتی این جمله را گفت بدون هیچ مقدمهای به او گفتم :
پس شهید میشوی
گفت: جان من؟ گفتم: آره محمدرضا، حتما شهید میشوی
تا این را گفتم یک صدای قهقهه خنده از آن طرف بلند شد و بلند بلند داد میزد و میگفت: مامان راضیام ازت
بهش گفتم: حالا خودت را اینقدر لوس نکن
بعد محمدرضا گفت: مامان یک چیز بگم دعام میکنی؟
دعا کن که پیکرم بدون سر برگردد
وقتی این را گفت من داد زدم سرش و گفتم:
اصلا اینجوری برایت دعا نمیکنم شهید شوی
گفت: نه ... پس همان دعا کن که شهید شوم.
بعد بلافاصله با دخترم صحبت کرد
بعد از این تلفن آنقدر منقلب شدم که حتی با محمدرضا خداحافظی نکردم و این حرف محمدرضا من را خیلی به هم ریخت...
راوی مادر شهید
@yousof_e_moghavemat
چہ
مراعات و
نظيريست
ميانِ ڪلمات
بوی تو ، آمدنت ،
نم نم باران با عــشق
◻️تاریخ ولادت: ۱۳۷۴/۰۱/۲۶
◻️محل ولادت: تهران
◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۸/۲۱
◻️محل شهادت: حلب_سوریه
فرازی از #وصیت_نامه شهید:
صبر را سرلوحه خود قرار دهید و مطمئن باشد که هر کسی از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی میماند خداوند متعال است اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام الصائب خانوم زینب کبری(س) کوچک قرار است روضه ابا عبدلله و خانوم زینب کبری فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست که دلها آرام میگیرد.
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
#سالروز_شهادت
#بیست_و_یکم_آبان_1394
@yousof_e_moghavemat
#معرفی_کتاب📚
#کتاب_شهدایی📔
«یک روز بعد از حیرانی»
نوشته فاطمه سلیمانی ازندیاری
زندگینامهی داستانی شهید مدافع حرم؛ محمدرضا دهقان امیری را روایت میکند.
در این کتاب سرگذشت این شهید بزرگوار را از زبان خانواده، دوستان، نزدیکان و همرزمانش میخوانید.
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
#مدافع_حرم
#کتاب_خوب
#کتاب_بخوانیم
@yousof_e_moghavemat
#معرفی_کتاب📚
#کتاب_شهدایی📔
«یک روز بعد از حیرانی»
نوشته فاطمه سلیمانی ازندیاری
زندگینامهی داستانی شهید #مدافع_حرم ؛ محمدرضا دهقان امیری را روایت میکند.
در این کتاب سرگذشت این شهید بزرگوار را از زبان خانواده، دوستان، نزدیکان و همرزمانش میخوانید.
#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
#کتاب_خوب
#کتاب_بخوانیم
@yousof_e_moghavemat
✅ #خاطرات_شهدا
⭐️ #مدافع_حرم
🌹🕊 #شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
🌀به روایت: سید طه صالحیان
اوایل آشنایی من و محمدرضا، وقتی دم به دم همدیگر دادیم یادم می آید که به دلیل تسلط من بر حرفه عکاسی 📸 زیاد در این مورد صحبت میکردیم
محمد به این رشته علاقه داشت و می گفت: به عکاسی علاقه مندم و در مقابل تو هیچ هنری ندارم. 😌
وقتی می دیدم اینطور مودبانه حرف می زند و افتاده حال است به شوخی میگفتم: چقدر مودب هستی آقاجون! شهیدبازی در نیار. 😉
او جواب میداد: ما هنر شهادت نداریم.
هر بار این جمله را از او می شنیدم در دلم نهیبی می زدم و نگاهی به چهره محمد می کردم و در دلم می گفتم: احساس می کنم تو هنرش را داری. به خودش هم چند بار گفتم. جوابش این بود: «من آرزوی شهادت 🦋 دارم اما خداوند صلاح ما را بهتر می داند.»
@yousof_e_moghavemat