⨴ #روزنههایی_از_عالم_غیب ⨵
᯽
↳
◇ تصمیم گرفتم از #بروجرد به همراه کاروانی با #پای_پیاده به زیارت #امام_رضا_علیه_السلام بروم. نذر کرده بودم که شِفای هردو چشمِ نابینایم را از ایشان بگیرم.
همینکه رسیدیم، اهالی کاروان به استراحتگاه رفتند ولی من به صحن مطهّر رفتم و خودم را توسط شال به #پنجره_فولاد بستم و سهشب در آنجا بیتوته کردم. شب سوم نزدیک سحر، #حضرت_رضا علیهالسلام را در خواب دیدم که نزدم آمده و دست مبارکش را به چشمهایم کشیدند و فرمودند:
«تو را شفا دادیم، ولی بایستی به خانۀ میرزاناظر بروی و او هم دست بکشد تا چشمهایت روشنی کامل یاید.»
از خواب بیدار شدم. در حالیکه هنوز شالم به پنجره فولاد بسته بود و از خوشحالی فریاد میزدم، آمدند و مرا باز کردند. سپس آدرس خانۀ میرزاناظر را خواستم. پس از چندساعت خانه را یافتیم و مرا به محضر ایشان بردند. پس از تفصیل جریان، ایشان هم دستهایش را به چشمانم کشیدند و در نتیجه چشمهایم روشنتر شد. پس از بهبودی کامل چشمهایم، تولیت آستان اطرافِ حرم را چراغانی کرده و به علامت شادمانی و سپاس، نقارهها به صدا درآمدند.
《به نقل از مرحوم حجتالاسلام آقای مجد》مندرج در کتاب خواندنی و شگفتانگیز #روزنههایی_از_عالم_غیب نوشتهی حضرت آیتالله سیدمحسن خرازی، صفحات ۷۲ و ۷۳ با تخلیص و اختصار.
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#یا_علی_بن_موسی_الرضا (ع)
#قربون_کبوترای_حرمت 🕊
@yousof_e_moghavemat