eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🎇 🟠 مشرّف شدیم . جایمان کنار آشپزخانه حضرتی بود. آن روزی که عازم برگشت بودیم، غذا هم بود و قسمتِ ما نشد. به مزاح به گفتم: «ما نخوردیم، ولی بوی آن را استشمام کردیم.😅» ماشین در راه برگشت خراب شد و دو سه ساعتی معطّل شدیم. چاه آبی بود و رفتیم جهت تجدید وضو. اهل آن آبادی به سراغمان آمدند و گفتند: «آقا! نماز خود را در مسجد ما بخوانید. من هم قبول کردم.» پس از اقامه‌ی نماز خواستم برگردم به طرف ماشین، کسی از اهل ده گفت: « آقا! ناهار مهمانِ هستید. دیشب ایشان را در خواب دیدم. به من فرمودند: فردا آقایی که در این‌جا می‌آید، او را قورمه‌سبزی مهمان کنی.» ✅ برگرفته از کتاب بسیار ارزشمند و خواندنی «روزنه‌هایی از عالم غیب»، به روایت حضرت آیت‌الله‌ حاج‌آقا حسین خادمی اصفهانی (رحمت‌الله‌علیه)، صفحهٔ ۱۶۳ و ۱۶۴، با تلخیص و اختصار. (ع) 🕊🕊🕊 @yousof_e_moghavemat
⨵ ᯽ ↳ ◇ تصمیم گرفتم از به همراه کاروانی با به زیارت بروم. نذر کرده بودم که شِفای هردو چشمِ نابینایم را از ایشان بگیرم. همین‌که رسیدیم، اهالی کاروان به استراحت‌گاه رفتند ولی من به صحن مطهّر رفتم و خودم را توسط شال به بستم و سه‌شب در آنجا بیتوته کردم. شب سوم نزدیک سحر، علیه‌السلام را در خواب دیدم که نزدم آمده و دست مبارکش را به چشم‌هایم کشیدند و فرمودند: «تو را شفا دادیم، ولی بایستی به خانۀ میرزاناظر بروی و او هم دست بکشد تا چشم‌هایت روشنی کامل یاید.» از خواب بیدار شدم. در حالی‌که هنوز شالم به پنجره فولاد بسته بود و از خوشحالی فریاد می‌زدم، آمدند و مرا باز کردند. سپس آدرس خانۀ میرزاناظر را خواستم. پس از چندساعت خانه را یافتیم و مرا به محضر ایشان بردند. پس از تفصیل جریان، ایشان هم دست‌هایش را به چشمانم کشیدند و در نتیجه چشم‌هایم روشن‌تر شد. پس از بهبودی کامل چشم‌هایم، تولیت آستان اطرافِ حرم را چراغانی کرده و به علامت شادمانی و سپاس، نقاره‌ها به صدا درآمدند. 《به نقل از مرحوم حجت‌الاسلام آقای مجد》مندرج در کتاب خواندنی و شگفت‌انگیز نوشته‌ی حضرت آیت‌الله سیدمحسن خرازی، صفحات ۷۲ و ۷۳ با تخلیص و اختصار. (ع) 🕊 @yousof_e_moghavemat