🌸مصطفی به دنیا آمد،...
به روایت ژیلا بدیهیان(همسر شهید همت)
زمستان سال ۱۳۶۲ بود و ما در اسلام آباد غرب زندگی می کردیم.ابراهیم از تهران آمد قیافه اش خیلی خسته به نظر می رسید.معلوم بود که چند شبه که استراحت نکرده اینرا از چشمهای قرمزش فهمیدم.
با این همه آن شب دست مرا گرفت و گفت:"بنشین و از جات بلند نشو . امشب نوبت منه و باید از خجالتت در بیام."آن زمان مصطفی را باردار بودم .
از جایش بلند شد. سفره را انداخت غذا را کشید و آورد غذای مهدی (پسر اولمان) را داد و بعد از اینکه سفره را جمع کرد و برد دوتا چای هم ریخت و شروع کرد با بچه حرف زدن
میگفت:" بابایی اگه پسر خوب و حرف گوش کنی باشی باید همین امشب سر زده تشریف بیاری .می دونی چرا ؟ چون بابا خیلی کار داره .اگه امشب نیایی من تو منطقه نگران تو و مامانت هستم .بیا و مردونگی کن و همین امشب تشریف فرمایی کن."
جالب اینکه می گفت :"اگه پسر خوبی باشی." نمی دانم از کجا می دانست که بچه پسر است.
هنوز حرفش تمام نشده بود که زد زیر حرفش و گفت:"نه بابایی امشب نیا .بابا ابراهیم خسته س چند شبه که نخوابیده .باشه برای فردا."
این را که گفت خندیدم و گفتم :" بالاخره تکلیف این بچه رو مشخص کن بیاد یا نیاد ؟" کمی فکر کرد و گفت :"قبول همین امشب." بعد ادامه داد:"راستی حواسم نبود چه شبی بهتر از امشب ؟ امشب شب تولد امام حسن عسگری (ع) هم هست."
بعد انگار که در حال حرف زدن با یکی از نیروهایش باشد گفت:"پس همین امشب مفهومه ؟" دوباره خنده ام گرفت و گفتم:" چه حرفهایی می زنی امشب ابراهیم مگه میشه؟"
مدتی گذشت که احساس درد کردم و حالم بد شد . ابراهیم حال مرا که دید ترسید و گفت:"بابا تو دیگه کی هستی! شوخی هم سرت نمیشه پدر صلواتی ؟"
دردم بیشتر شد ابراهیم دست و پایش راگم کرده بود و از طرفی هم اشک توی چشم هایش حلقه زده بود .پرسید:"وقتشه ؟" گفتم:"آره." سریع آماده شد و مرا به بیمارستان رساند.
همان شب مصطفی به دنیا آمد😊
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
#شهادت
بھ #خون وتیر وترڪش نیست،
آن روز ڪھ #خدا را
باهمه چیز و درهمه چیز دیدیم ،
#شهید شده ایم 🥀
#اللهم_ارزقنا_الشهادت_فی_سبیلک
#ما_را_هم_به_کاروان_تان_اضافه_کنید
@yousof_e_moghavemat
🔰 #معرفی_کتاب 📚
↘️
✔
عنوان: #ماجرای_عجیب_یک_جشن_تولد (روایتِ زندگی #شهید_مدافع_حرم_مهدی_ثامنی_راد )
نگارنده: جواد کلاته عربی
مشخصات نشر: #نشر_27_بعثت
نوبت چاپ: اول/ تابستان ۱۳۹۹
تعداد صفحه: ۳۴۰
قیمت: ۳۰ هزار تومان.
🌸
🦋
▫️ "ماجرای عجیب یک جشن تولد" هفتمین کتاب از زندگی نامه شهدای مدافع حرم است که این کتاب روایت زندگی شهید مدافع حرم، مهدی ثامنی راد به قلم جواد کلاته عربی همراه با نقشه ها و تصاویر در خردادماه ۱۳۹۹ توسط "نشر ۲۷ بعثت" چاپ و منتشر شده است.
🏷
📥
#کتاب
#کتاب_خوب
#کتاب_خوب_بخوانیم
@yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
#سپاه_محمد_ص_می_آید 🚩
✔
🏷
سوم تیر ۱۳۶۱
اقانه نماز مغرب و عشاء
در مضجع شریف و نورانی عمه سادات
حضرت #زینب_کبری_سلام_الله_علیها .
🏷
✔
📷 منبع عکس: از آرشیو برادر بزرگوار حاج حمید داود آبادی.
✔
🏷
#قوای_محمد_رسول_الله_ص
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
اغلب ما از یک حس مشترکی برخورداریم و آن، حس #مغمومیت است. وقتی انسان چیزی را از دست می دهد، یا برای چیز ارزشمندی تلاش می کند اما قدرت وصول به آن را ندارد، احساس مغمومیت می کند.
این مغمومیت #نشاط_آور است، پیروزی آور است، معنویت آور است.
به من خیلی مراجعه می کنند. هرکسی دستش به من می رسد این را می گوید: دعاکن #شهید بشوم..
من به آنها می گویم دعا کنید خداوند این #حال را در شما حفظ کند. وای به روزی که انسان این حالت غم را این حالت باختن را، این حس #جاماندگی را درداثرددنیا ازدست بدهد! او "خاسر" است..
#شهید_قاسم_سلیمانی
📚کتاب ذوالفقار ص۱۴۶
@yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۴۰
✍️ شهیدی که ثابت کرد در عشق هم بهترین است...
#متن_خاطره
بارها شاهد بودم که بعضیها میخواستند روزِ جمعه برای کاری که داشتند خدمتِ آقای بهشتی برسند و نظرِ ایشان را جویا شوند ، اما دکتر بهشتی به آنها میگفت: « جمعه ی من مالِ خانواده است ... »
📌خاطرهای از زندگی روحانی مظلوم شهید آیت الله دکتر بهشتی
📚منبع: کتاب سیره ی شهید دکتر بهشتی، صفحه ۷۰
#خانواده #مسئول #همسرداری #عشق #برنامه_ریزی #شهیدبهشتی
#سالروز_شهادت
#هفتم_تیر
@yousof_e_moghavemat
هر كجای اين حرم دل ميبرد از عاشقی
دل از اين مجنون عاشق صحن گوهرشاد برد
السَّلامُ عَلَیکَ یا مُعینَ الضُّعَفاءِ وَ الفُقَراء
#دهه_کرامت
#السلام_علیک_یا_علی_ابن_الموسی_الرضا_المرتضی_علیه_السلام
@yousof_e_moghavemat
رفیق شهید داری؟
حواست به #رفاقـتت هست؟!🤔
✨❤️✨
شهیـد بیدارمیکند ...
شهیـد دستت را میگیرد ...
شهیـد بلندت میکند ...
شهیـد، "شهیدت" میکند ...
#شروع_زندگی_شهداییت_مبارک
#دوست_شهید_من
@yousof_e_moghavemat
#سپاه_محمد_ص_می_آید 🚩
🖐
✔
«...حقیقتی بس ثقیل که ما در آن شب نتوانستیم آن را هضم کنیم. #حاجی با چشمهایی خیس از اشک گفت: من که بروم لبنان، دیگر برنمیگردم. اینها باید به فکر خودشان باشند. من میدانم که بروم لبنان، دیگر برنمیگردم.
ما باز هم حرفش را جدّی نگرفتیم. با خودمان گفتیم؛ مگر ممکن است کسی که میداند اگر به لبنان برود، دیگر برگشتنی نیست، باز هم عازم چنین سفری بشود؟
برای همین هم من با لحنی دوستانه به #حاج_احمد گفتم: شوخی نکن حاجی، این حرفها دیگر چیست که میزنی؟ انشاءالله سالم میروی و برمیگردی و هیچ مشکلی هم پیش نمیآید. به خواست خدا، موفق و پیروز برمیگردی.
ایشان باز هم با همان حالت محزون، در حالی که لاینقطع اشک میریخت، گفت: نه! #من_دیگر_برنمیگردم .
خیلی تعجب کردیم. با اصرار از او خواستیم علّت این یقین خودش را - که البته ما صرفاً حَملِ بر توهّم میکردیم- به ما هم بگوید. #حاج_احمد سرانجام تسلیم شد و گفت:...»
🔰 ادامه دارد...
🦋 منبع: کتاب بسیار ارزشمند #همپای_صاعقه ، صفحه ۷۴۴
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#در_چنین_روزهایی
🔷اینجا: مسجد ابوذر.
🔷سخنران : امام خامنه ای
♦️...و به ناگاه انفجاری...
♦️زمان: ۶ تیر ۱۳۶۰
#ترور
#آیت_الله_خامنه_ای
#ششم_تیر_60
@yousof_e_moghavemat