eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
محل تولد:نیشابور عشق آباد تاریخ شهادت: 1394/08/12 محل شهادت: دمشق، سوریه محل دفن عشق آباد . شهید محمد حسین عزیزآبادی از رزمندگان مدافع حرم حضرت زینب(سلام الله علیها ) بودند که در درگیری‌ها و مبارزات نیروهای تروریستی و تکفیری در دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها ) در سوریه به شهادت رسیدند ایشان برای مأموریت مستشاری در این کشور حاضر بود و به خیل شهدا پیوست. شهید «محمدحسین عزیزآبادی» تیپ مستقل زرهی ۲۱ امام رضا(علیه السلام) نیشابور در سوریه بودند.از این شهید والامقام، دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است . جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و هدیہ به روح مطهر شهید صلواتـــــ . https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
شد ز غمت، خانه ي سودا دلم... در طلبت رفت به هر جا دلم... #جاویدان_نشان_حاج_احمد_متوسلیان https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
#سخنان_ناب شهید کاظمی:اصل فلسفی دنیا اینه که بندگان صالح خدا،راه صداقت،راه نیکی،راه خوشبختی را طی بکنند و به دیگران یاد بدهند. ✅ کانال اختصاصی شهید احمد کاظمی👇 http://eitaa.com/joinchat/3095986178C31342c7604
« هر بار که بچه ها به می رفتند، تا یکی، دو ساعت پیدایش نبود. بارها از خودم می پرسیدم که کجا ممکن است برود؟ یک بار که قرار بود بچه ها عملیات کنند، تصمیم گرفتم این بار تعقیبش کنم. ماشین تدارکات، گوشۀ ، رو به روی درِ خروجی توقف کرده بود. صبر کردم تا لحظۀ مناسب برسد، بعد رفتم و زیر آن دراز کشیدم. حالا دیگر هر طرف می رفت، در دیدِ من بود. لحظۀ آخر، دورِ گردنِ تک تکِ بچه ها دست انداخت و با آنان کرد. صدایش می آمد که می گفت: «برادرا! یادتون باشه، هاتون نباید یه ساده و بی فایده باشه، سعی کنین هر تکبیرتون به اندازهی یک عمل کنه.» بالاخره بچه ها حرکت کردند و رفتند. چشم از برنمی داشتم. داخل اتاق رفت و چند دقیقۀ بعد برگشت و پای پیاده از قرارگاه بیرون رفت. دنبالش راه افتادم، طوری که متوجه من نشود. از دامنۀ کوهی که مُشرِف به قرارگاه بود، بالا رفت و من متعجب به دنبال او می رفتم. پشت صخره ای پنهان شدم٬ کنار جوی آبی که از سر کوه پایین می آمد، دو زانو نشست، آستین ها را بالا زد و گرفت. بعد یک سنگ کوچک از داخل آب برداشت و به داخل غار کوچکی که همان جا بود، رفت. منتظر ماندم تا ببینم چه کار می کند. بعد از چند لحظه، صدای و که با صوت حزینی به درگاه خدا التماس می کرد، بلند شد: « ! تو درکمینِ ستمکارانی، از تو می خوام به حق آبروی مولایم، این عاشق رو در پناه خودت حفظ کنی. » 📔 منبع : کتاب ، صفحه ۶۵ Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
✅ ولادت شهید حسین زارع نیستانک ، معاونت مهندسی رزمی تخریب المهدی ۲۷ حضرت محمّد رسول‌الله (ص) (استان اصفهان، شهرستان نائین) (۱۳۳۳ ه.ش) https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌷 لالۀ خونین : سردار دلاور و رشید اسلام (سمت راست) Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
- ولادت : ۱۳۳۴ در یکی از محله های جنوب تهران - تحصیلات: سوم راهنمایی و ترک تحصیل به علت وضع اقتصادی - آغاز مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی - عضویت در در یکم تیر ۱۳۵۸ - فرماندهی گردان ۶ سپاه منطقه ۱۰ تهران به علت لیاقت و مدیریت - شرکت در عملیات های غرب و جنوب با همین سمت - فرماندهی گردان ۲۷ در مرحلۀ دوم و سوم عملیات و وارد کردن ضربات جبران ناپذیر به پیکرۀ ماشین جنگی رژیم بعث - اعزام به لبنان در معیت سردار - همچنین بازگشت از مأموریت و انتصاب به عنوان فرمانده گردان در ۲۷ - شرکت در عملیات ، ، با همین سِمَت - شرکت در عملیات و به عنوان معاون فرماندهی تیپ یکم - انتصاب به عنوان مسئول طرح و برنامه عملیات در ۱۰_سیدالشهدا بعد از عملیات تا سال ۶۴ - استعفا از در سال ۶۴ و راهی شدن به عملیات به صورت - در عملیات (آزادسازی مهران) در تیرماه ۶۵ با لباس ۲۷ Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سخت ترین شکنجۀ اسرای ایرانی به روایت آزادۀ سرافراز سید ناصر حسینی پور Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
امروز که می‌خواهم از بنویسم زبانم قاصر است، امروز که می‌خواهم از مادر بگویم نمی‌دانم او را چگونه وصف کنم، امروز که می‌خواهم از مادر بگویم نمی‌دانم کدامین صفتش را کدامین خوبیهاش رو وصف کنم با کوچکترین صدای گریه هام از خواب بیدار می‌شد تا مرا آرام نمی‌کرد سرش را بر روی متکا نمی‌گذاشت وقتی کلمه را بر زبان جاری می کردم او از خوشحالی ذوق می‌کرد و با شنیدن هر کلمه مامان مرا محکم در آغوش می‌کشید و بوسه می‌زد  او از جوانیهاش گذشت تا من روی پای خود بایستم و بزرگ شوم من قد کشیدم و او قدش خمیده شد... من بزرگ شدم و او قدش کوتاهتر شد اینک موهایش سپید شده اما هنوز من برایش همان کودکی هستم که با زمین خوردنم تیری بر قلبش فرو می‌رفت... پ.ن: اے ڪه گفتے "عشــق را درمان بہ هجران میکـــند ڪاش میگفتے ڪه "هجـــران" را چہ درمان میڪند؟! https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat