💗 حاج احمد 💗
#شهید_محمد_حسین_عزیز_آبادی
محل تولد:نیشابور عشق آباد
تاریخ شهادت: 1394/08/12
محل شهادت: دمشق، سوریه
محل دفن عشق آباد
.
شهید محمد حسین عزیزآبادی از رزمندگان مدافع حرم حضرت زینب(سلام الله علیها ) بودند که در درگیریها و مبارزات نیروهای تروریستی و تکفیری در دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها ) در سوریه به شهادت رسیدند ایشان برای مأموریت مستشاری در این کشور حاضر بود و به خیل شهدا پیوست. شهید «محمدحسین عزیزآبادی» تیپ مستقل زرهی ۲۱ امام رضا(علیه السلام) نیشابور در سوریه بودند.از این شهید والامقام، دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است
.
جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و هدیہ به روح مطهر شهید صلواتـــــ .
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
#شهید_محمد_حسین_عزیز_آبادی
https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
📷 #شهید_عباس_کریمی و #شهید_دستواره پشت ترک موتور 😊
#فرماندهان_لشکر_۲۷
https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
هدایت شده از سردار شهید حاج احمد کاظمی
#سخنان_ناب
شهید کاظمی:اصل فلسفی دنیا اینه که بندگان صالح خدا،راه صداقت،راه نیکی،راه خوشبختی را طی بکنند و به دیگران یاد بدهند.
✅ کانال اختصاصی شهید احمد کاظمی👇
http://eitaa.com/joinchat/3095986178C31342c7604
#راز_غیب_شدن
« هر بار که بچه ها به #عملیات می رفتند، #حاج_احمد تا یکی، دو ساعت پیدایش نبود. بارها از خودم می پرسیدم که کجا ممکن است برود؟ یک بار که قرار بود بچه ها عملیات کنند، تصمیم گرفتم این بار تعقیبش کنم. ماشین تدارکات، گوشۀ #قرارگاه ، رو به روی درِ خروجی توقف کرده بود. صبر کردم تا لحظۀ مناسب برسد، بعد رفتم و زیر آن دراز کشیدم.
حالا دیگر #حاج_احمد هر طرف می رفت، در دیدِ من بود. لحظۀ آخر، دورِ گردنِ تک تکِ بچه ها دست انداخت و با آنان #خداحافظی کرد. صدایش می آمد که می گفت: «برادرا! یادتون باشه، #تکبیر هاتون نباید یه #الله_اکبر ساده و بی فایده باشه، سعی کنین هر تکبیرتون به اندازهی یک #لشکر عمل کنه.»
بالاخره بچه ها حرکت کردند و رفتند. چشم از #حاجی برنمی داشتم. داخل اتاق رفت و چند دقیقۀ بعد برگشت و پای پیاده از قرارگاه بیرون رفت. دنبالش راه افتادم، طوری که متوجه من نشود. از دامنۀ کوهی که مُشرِف به قرارگاه بود، بالا رفت و من متعجب به دنبال او می رفتم.
پشت صخره ای پنهان شدم٬ #حاج_احمد کنار جوی آبی که از سر کوه پایین می آمد، دو زانو نشست، آستین ها را بالا زد و #وضو گرفت. بعد یک سنگ کوچک از داخل آب برداشت و به داخل غار کوچکی که همان جا بود، رفت. منتظر ماندم تا ببینم چه کار می کند. بعد از چند لحظه، صدای #دعا و #گریه #حاج_احمد که با صوت حزینی به درگاه خدا التماس می کرد، بلند شد:
« #خدایا ! تو درکمینِ ستمکارانی، از تو می خوام به حق آبروی مولایم، این #بسیجیان عاشق رو در پناه خودت حفظ کنی. »
📔 منبع : کتاب #میخواهم_با_تو_باشم ، صفحه ۶۵
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
#سالروز_ولادت
✅ ولادت شهید حسین زارع نیستانک ، معاونت مهندسی رزمی تخریب المهدی #لشکر_۲۷ حضرت محمّد رسولالله (ص) (استان اصفهان، شهرستان نائین) (۱۳۳۳ ه.ش)
https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
#شب_جمعه_یاد_شهدا
🌷 لالۀ خونین : سردار دلاور و رشید اسلام #شهید_بهمن_نجفی (سمت راست)
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
#زندگینامه_شهدا
- ولادت : ۱۳۳۴ در یکی از محله های جنوب تهران
- تحصیلات: سوم راهنمایی و ترک تحصیل به علت وضع اقتصادی
- آغاز مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی
- عضویت در #سپاه در یکم تیر ۱۳۵۸
- فرماندهی گردان ۶ سپاه منطقه ۱۰ تهران به علت لیاقت و مدیریت
- شرکت در عملیات های غرب و جنوب با همین سمت
- فرماندهی گردان #بلال #لشکر_۲۷ در مرحلۀ دوم و سوم عملیات #الی_بیت_المقدس و وارد کردن ضربات جبران ناپذیر به پیکرۀ ماشین جنگی رژیم بعث
- اعزام به لبنان در معیت سردار #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
- همچنین بازگشت از مأموریت #لبنان و انتصاب به عنوان فرمانده گردان #مقداد در #لشکر_۲۷
- شرکت در عملیات #رمضان ، #مسلم ، #زین_العابدین با همین سِمَت
- شرکت در عملیات #والفجر_مقدماتی و #والفجر_یک به عنوان معاون فرماندهی تیپ یکم #عمار
- انتصاب به عنوان مسئول طرح و برنامه عملیات در #لشکر۱۰_سیدالشهدا بعد از عملیات #والفجر_یک تا سال ۶۴
- استعفا از #سپاه در سال ۶۴ و راهی شدن به عملیات #والفجر_هشت به صورت #بسیجی_گمنام
- #شهادت در عملیات #کربلای_یک (آزادسازی مهران) در تیرماه ۶۵ با لباس #بسیجی
#فرماندهان_لشکر_۲۷
#شهدا
#شهیدان
#شهید
#دفاع_مقدس
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سخت ترین شکنجۀ اسرای ایرانی به روایت آزادۀ سرافراز سید ناصر حسینی پور
Https://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
امروز که میخواهم از #مادر بنویسم زبانم قاصر است،
امروز که میخواهم از مادر بگویم نمیدانم او را چگونه وصف کنم، امروز که میخواهم از مادر بگویم نمیدانم کدامین صفتش را کدامین خوبیهاش رو وصف کنم
با کوچکترین صدای گریه هام از خواب بیدار میشد تا مرا آرام نمیکرد سرش را بر روی متکا نمیگذاشت
وقتی کلمه #مامان را بر زبان جاری می کردم او از خوشحالی ذوق میکرد و با شنیدن هر کلمه مامان مرا محکم در آغوش میکشید و بوسه میزد
او از جوانیهاش گذشت تا من روی پای خود بایستم و بزرگ شوم من قد کشیدم و او قدش خمیده شد...
من بزرگ شدم و او قدش کوتاهتر شد اینک موهایش سپید شده اما هنوز من برایش همان کودکی هستم که با زمین خوردنم تیری بر قلبش فرو میرفت...
پ.ن: اے ڪه گفتے
"عشــق را
درمان بہ هجران میکـــند
ڪاش میگفتے ڪه
"هجـــران" را
چہ درمان میڪند؟!
https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat