eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
😉 #انتشار_برای_نخستین_بار 😃 دوم فروردین ۱۳۶۱ روز دوم عملیات #فتح_المبین ارتفاعات علی گره زد 🚩 ۱۲۳ قبضه توپ عراقی ها پشت این ارتفاعات بود و با اینها منطقۀ رودخانه کرخه و دزفول و اطراف شوش را می زدند و طی حمله شب اول ، ما همۀ اینها را سالم گرفتیم. #حاج_احمد_متوسلیان برای بازدید به خط مقدم نبرد آمده است. آن کسی هم که با سر توی شکم #حاج_احمد رفته است، حاج حمیدرضا فرزاد می باشد. به محض اینکه حاجی از ماشین پیاده می شود، رزمنده‌ها به سمت ایشان می روند تا با ایشان روبوسی بکنند. آقای فرزاد می گوید: «با هجوم شدید بچه ها، بنده با سر رفتم تو شکم #حاج_احمد .» 😂😅😂 🍃 🌸 📷 منبع تصویر: آلبوم تصاویر «حاج حمیدرضا فرزاد» عزیز که این عکس بسیار زیبا و به شدت احساسی رو برامون فرستادن. #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان #احمد_متوسلیان #متوسلیان #دفاع_مقدس #عملیات_فتح_المبین #لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله #لشکر_۲۷ @yousof_e_moghavemat
🌸 🌸 ✅ 🔵 به فاصلۀ ۴۰ ساعت قبل از عملیات، ساعت ۸ صبح روز ۲۹ اسفند سال ۱۳۶۰ ، ، تمامی فرماندهان گردان های ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) را جهت شرکت در جلسۀ اضطراری به قرارگاه فرعی نصر۲ فراخواند؛ چرا که بنا بود رزمندگان این تیپ، نقشی حساس در نبرد گستردۀ ایفا کنند. در این میان، نوک پیکان حملۀ تیپ را ، و تشکیل می دادند. بر اساس توجیه مانور از سوی ، این سه گردان می بایست پس از ۸ کیلومتر پیشروی به موازات سنگرهای کمین و دیگر استحکامات دشمن در ارتفاعات ، دست به کار اجرای مأموریت اصلی خویش می شدند. مأموریت اصلی این گردان ها عبارت بود از: پیشروی در عمق ۱۲ کیلومتری مواضع اشغالی دشمن، ضربه وارد آوردن از پهلوی خصم و تصرف . بر ضرورت اجرای اصل غافلگیری تأکید زیادی داشت. او در این جلسه گفت: «...اگر این گردان ها قبل از رسیدن به تپه های کنار جاده - ، یعنی توی این دشت باز ۸ کیلومتری درگیر بشوند، احتمال اینکه حتی ۳۰ درصد نبروهای آنها هم بتوانند به جاده برسند، ضعیف است. حتی بعد از رسیدن آنها به جاده هم، درگیری؛ ۵۰ درصد از گردان ها تلفات می گیرد. به خاطر همین مسائل، اصل غافلگیری باید صد در صد اجرا شود.» 📘 منبع کپشن: کتاب خواندنی و ارزشمند ، نوشتۀ آقای - صفحه ۸۶ http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
❤️🌺🌷🌹🌺🌷🌹🌺🌹🌺🌷🌹❤️ . . سردار جاویدالاثر فرماندۀ دلاور و غیور ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🌸 🌸 ↘ ( قسمت دوم ) 🔵 مقارن ساعت ۱۰ صبح روز یکشنبه اول فروردین ۱۳۶۱ ، بار دیگر ، فرماندهان سه گردان ، و را به قرارگاه فرعی نصر۲ احضار کرد تا برای آخرین بار، آنان را نسبت به جزئیات مأموریت فوق العاده خطیرشان توجیه کند. از آنچه در این دیدار معنوی میان و ، و گذشت، هیچ نمی دانیم. مقارن ساعت ۳ بعدازظهر، نیروهای گردان حبیب، سوار بر نفربرها، به محل تجمع منتقل شدند. در آنجا ، طی سخنانی کوتاه، سرخط های اصلی مأموریت محوله به گردان حبیب را برای نیروهای این گردان شرح داد و پس از توجیه کامل آنها، همگی سوار بر نفربرها، روانۀ خط اول شدند. فرماندهان گردان های سلمان و حمزه نیز، یگان های خود را توجیه و پشت خط مقدم مستقر کرده بودند. ساعت ۷ بعدازظهر، «گردان حبیب» به دامنۀ محور «بِلِتا» رسید و رزمندگان پس از ادای نماز مغرب و عشاء، مشتاق و ملتهب، به انتظار صدور دستور پیشروی نشستند. ساعت ۱۰:۳۰ شب، صدای پرصلابت از بیسیم قرارگاه شنیده شد که به رزم آوران حبیب، و دو گردان حمزه و سلمان، دستور آغاز پیشروی را اعلام کرد. ، خود پیش تر به همراه عناصر اطلاعات تیپ، مسیر ستون کشی شبانه را چند بار طی کرده بود، اما تردد یک اکیپ کوچک شناسایی کجا و حرکت یک ستون ۱۲۰۰ نفری کجا؟!! حتی اگر سر و صدای ناشی از برخورد اسلحه و تجهیزات نیروها را هم در نظر نگیریم، تنها صدای سر قدم های بلند ۱۲۰۰ نفر جفت پای پوتین پوش رزم آوران بر بستر شنی رودخانۀ فصلی، خود غوغایی به پا می کرد که در آن خاموشی ظلمانی دشت شب زده، از مسافت چند کیلومتری به خوبی شنیده می شد. 🔸 🔹 👈 ادامه دارد... 📒 منبع کپشن: کتاب خواندنی و ارزشمند ، صفحه ۸۷ ✉ ✉ ۲۷ ۲۷_محمد_رسول_الله http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🌺🌹🌷❤️🌺🌹🌷❤️🌺🌹🌷❤️ تصاویر سمت چپ از بالا به پایین: ۱- : فرمانده ۲- : فرمانده ۳- : فرمانده http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🌸 🌸 📄 قسمت چهارم 🔵 سرانجام ساعت ۴ بامداد روز دوشنبه، دوم فروردین ۱۳۶۱ ، دستور یورش به مواضع توپخانۀ سپاه چهارم دشمن توسط به فرماندهان گردان های ، و ابلاغ شد. رزمندگان این سه گردان در پی یک درگیری برق آسا، مقر توپخانۀ سپاه چهارم ارتش عراق در ارتفاعات را به همراه تمامی آتشبارهای آنجا، یکجا به تصرف خویش درآوردند. غنائم این فتح آسمانی عبارت بودند از: ۱۸۰ قبضه توپ، شامل ۸ قبضه توپ دوربُرد ۱۸۳ میلیمتری که دشمن با آنها ناجوانمردانه ۱۸ ماه متمادی، مردم شهرهای بی دفاع و را زیر آتش می گرفت؛ همچنین، ده ها قبضه توپ ۱۲۲ و ۱۳۰ میلیمتری، همراه با تعداد کثیری زاغه های مملو از مهمات این توپخانۀ مجهز. با سر زدن خورشید روز دوم فروردین، بلافاصله به همراه فرماندۀ قرارگاه عملیاتی ؛ ، جهت بررسی و مشاهدۀ وضعیت معجزه آسای نبرد، روانۀ مواضع تازه تسخیر شدۀ نیروهای تیپ شدند. یکی از رزمندگان گردان سلمان از آن لحظات اینچنین روایت می کند: «... صبح روز دوم عید، بعد از آزادسازی ارتفاعات ، من به عنوان برادر ؛ فرماندۀ گردان سلمان در منطقه حضور داشتم. در مجاورت ما، گردان های حبیب و حمزه بودند. خبر رسید که با ، سوار یک استیشن سفید لندرور، آمده اند برای بازدید، منتها اول رفته اند به موضع گردان حمزه. این خبر که به گردان ما رسید، بچه ها غوغا کردند. دم به دقیقه به فشار می آوردند که چرا نیامده به ما سر بزند؟ بچه ها فقط می خواستند یک نظر «حاج احمد» را ببینند. به ناچار با رفتیم بغل جادۀ «عین خوش - دزفول» و کنار یک پل، را پیدا کردیم. حسین، را کنار کشید و گفت: « ! تو رو خدا بیا و سری به بچه های ما بزن.» گفت: «خاطر جمع باشید، میام.» حسین گفت: «نه! همین الآن بیا. این بچه ها منو ذله کردن!» بالاخره رضایت داد و آمد. وقتی رسیدیم، هنوز از ماشین پیاده نشده بود که بچه ها ریختند دور ماشین. که به دستگیرۀ درِ ماشین چسبیده بود، دیگر نتوانست در مقابل آن همه فشار مقاومت کند. به زور از ماشین جدایش کردند، بغلش کردند، بوسه بارانش کردند. بعد روی دست بلندش کردند و پی در پی برای سلامتیش صلوات فرستادند. قجه ای به شوخی به من گفت: «این بچه تهرونیا چقدر بیکارن!» 😂 👈 با اختصار از ادامه دارد... ۲۷_محمد_رسول_الله http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🌺 سردار اولین فرمانده از ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🌸 🌸 ↘ ساعت ۱:۳۰ بامداد دیروز بود.( ۸ فروردین ۱۳۹۸ ) دایرکت صفحه را که باز کردم، عزیزی برای عکس استوری نوشته بود: این یه «مهدی باکری» نیاز داره یه «مهدی زین الدین» «احمد کاظمی» «خرازی» اصلاً خیلی حسی و دلی نوشته بود. ازش پرسیدم: با همۀ این آشنا هستید؟ گفت: «خوشبختانه بله.» اسمش علی بود. ۳۷ ساله از «اسلامشهر». یکهو بی مقدمه گفت: « من شفا گرفتۀ قبر خالی هستم.» ارادت عجیبی هم به داشت. خلاصه ما گوش شدیم و او زبان که: «... ۱۲ سال داشتم. از بدم می آمد؛ چون دلیل اعتیادم را انقلاب کردن آنها می دانستم. آن روز با خانواده ام بحثم شد و از خانه زدم بیرون. مقداری خریدم و تصمیم گرفتم بروم . گفتم می روم آنجا و با کشیدن به آنها اهانت و خرابشان می کنم. برای اولین بار بود پایم را داخل گلزار شهدا می گذاشتم. زمان خدمت سربازی از زبان فرمانده مان یک چیزهایی از شنیده بودم و فقط از او خوشم می آمد. رفتم داخل که جایی برای نشستن پیدا کنم. روی یک صندلی سیمانی نشستم. نگاهی به دور و برم کردم که کسی نباشد. را سیگاری بار کردم. ناگهان دیدم بالای سر قبری، عکس را زده اند. پیش خودم گفتم: «برای چی عکس خود را نزده اند و عکس را زده اند!!!؟»؛ در حالیکه قشنگ بهم زل زده بود و نگاه خوشگلی داشت!!!... نگاهم که به سنگ قبر افتاد، واقعاً خشکم زد!!! دیدم نوشته: خودش بود! !! آنجا قبر بود!!! در حالیکه من اصلاً و ابداً نمی دانستم قبر او کجاست!!!! همانجا بهش گفتم: «ببین! تو خودت می دانی من از شماها دل خوشی ندارم. الآن هم برای دعوا آمده ام اینجا! ولی خدایی از تو یکی خوشم می آید!! اگر رفاقت سرت می شود، بدان که از خسته شده ام. هیچی هم ندارم؛ حتی آبرو و اعتبار. این ها را بهم بده!... از آنجا که برگشتم، یکی از دوستانم را دیدم. گفت: یک جایی هست به نام که رایگان ترک می کنند. بیا به آنجا برویم. خلاصه رفتم و ترک کردم و الآن ۱۰ سال است که پاکم... به سال نرسیده، اعتبار هم پیدا کردم. طوری شد که الآن مسئول امور مالی هیئت محله مان هستم و آبرو و اعتباری کسب کرده ام که فکرش را هم نمی کردم. بچه دار هم نمی شدم. با توسل به خدا یک پسر بهم داد که الآن هشت سالش هست و عاشق هیئت...» 🌷 😘 🌿 💠 با اجازۀ علی آقای عزیزم نگاشته شد. ☺️ @yousof_e_moghavemat
🌺 مزار یادبود #شهید_حاج_ابراهیم_همت #گلزار_شهدای_بهشت_زهرا @yousof_e_moghavemat
🌸 🌸 🚩 "قسمت پنجم" 🔵 در اوج محبوبیت نیز، همان جنگاور متواضع و سیرت همیشگى باقى ماند. سردار دلاور ۲۷_محمد_رسول_الله (ص)٬ این فتح فخرآفرین را نه ناشى از تدبیر راهگشاى خویش، بلكه به حق، حاصل عنایت و لطف قادر متعال به بندگان خالص اش مى دانست و هم از این رو، با كفّ نفس و سلاح تواضع، به جنگ وساوس شیطانى ناشى از غرور چنین پیروزى بزرگى شتافت. ✅ «... تازه به قرارگاه فرعى نصر۲ رسیده بودیم و خیلى مشتاق بودم كه را ببینم. داشتم به طرف قرارگاه مى رفتم كه صحنۀ عجیبى را مشاهده كردم. در آن خلوت بعدازظهر كه همه توى سنگر بودند، دیدم كنار تانكر آب نشسته و با یك دقت عجیبى، سرگرم شستن ظرف هاى غذاى بچه هاى قرارگاه است... خیلى تعجب كردم. آدم قََدَرى مثل ، فرماندۀ تیپ ۲۷ محمد رسول اللّه (ص) و مسئول قرارگاه فرعى نصر۲ دارد كاسه بشقاب مى شوید! ... غرق كار خودش بود. بلا فاصله دست به كار شدم. دوربین قراضه ام را آماده كردم و تا به خودش بجنبد، سریع او را در حال ظرف شستن غافلگیر كردم و عكسش را گرفتم.» 💎 به لطف امدادهاى ربوبى، ایثار رزمندگان و همچنین فرماندهىِ درخشان ، مرحلۀ اول المبین، با پیروزى قاطع تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در جبهۀ نصر به پایان رسید. حاصل كار براى و همرزمان سلحشور او در جبهۀ نصر، در خاتمۀ مرحلۀ اول عملیات از این قرار بود: ارتفاعات استراتژیك ، ، «مقر توپخانۀ سنگین سپاه چهارم ارتش عراق» در این منطقه، «سه راهى و ارتفاعات نادرى» آزاد شدند و بدین ترتیب، صد درصد اهداف تعیین شده در این مرحله، به تصرف رزمندگان تیپ محمد رسول اللّه (ص) درآمد. و دیگر سرداران ۲۷ با خاتمۀ دومین مرحلۀ عملیات كه این بار نیز با پیروزى سپاه اسلام به پایان رسید، به سرعت آمادۀ اجراى مرحلۀ سوم عملیات فتح المبین شدند. 📒 برگرفته از کتاب ۲۷_محمد_رسول_الله ۲۷ ۲۷ http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🌸 🌸 قسمت ششم: مرحلۀ سوم و دیگر سرداران تیپ ۲۷ ،با خاتمۀ دومین مرحلۀ عملیات كه این بار نیز با پیروزى سپاه اسلام به پایان رسید، به سرعت آمادۀ اجراى مرحلۀ سوم عملیات فتح المبین شدند. به جرأت باید گفت كه مرحلۀ سوم از حساس ترین مراحل عملیات فتح المبین به شمار مى رفت؛ چرا كه با تصرف ارتفاعات به علت خالى شدن عقبۀ دشمن در محور جبهۀ فجر، امكان الحاق سه جبهۀ نصر، فتح و فجر به دست مى آمد. یكى از فرماندهان عالى رتبۀ سپاه، از علل و عواملى كه موجب گردید تا دشوارترین مأموریت مرحلۀ سوم به محول شود مى گوید: «...نكتۀ مهم تر این است كه ارتفاعات «ابوصلیبى خات»٬ «سایتهاى ۴ و ۵ و رادار» جزء اهداف یا بهتر است بگوییم جزء منطقۀ مأموریت قرارگاه نصر و به تبع آن نبود. در واقع بایستى «جبهۀ فجر» از محور «شوش» به ارتفاعات و این سایت ها مى رسید؛ اما با توجه به اینكه قرارگاه فجر در «تك جبهه اى» كه در مرحلۀ دوم عملیات انجام داد موفق نشده بود، نیروهاى این جبهه، امكان پیشروى از محور شوش را پیدا نكردند. به همین خاطر، از طرف ؛ فرماندۀ جبهه نصر، این مأموریت به محول شد و او با آن روحیه تهاجمى قدرتمندى كه داشت، این مسئولیت سنگین را پذیرفت.» مطابق مانور درخشانى كه توسط طراحى شد، مقرر گردید تا سه گردان نیروهاى تیپ ۲۷ محمدرسول اللّه(ص) طى یك حركت عمقى از شمال غربى منطقه، به پشت تپه هاى «ابوصلیبى خات»، محل استقرار سایتهاى ۴ و ۵ و رادار نفوذ كنند. قرار بود به محض اعلام تصرف این مواضع، مرحلۀ سوم عملیات از سه جبهۀ نصر، فتح و فجر آغاز شود. حركتى کاملاً مشابه آنچه در مرحلۀ اول ، با اعزام گردانهاى ، و به عمق مواضع دشمن انجام داده بود. به گفتۀ یكى از فرماندهان سپاه: «...مسیر بسیار طولانی بود و زمان كمى در اختیار قرار داشت، ولى ایشان با یك برنامه ریزى سریع قبول كرده بود كه به هر قیمت كه شده، ارتفاعات و سایت ها را دور بزند؛ یعنى ارتفاعاتى كه فكر مى كرد یك دژ مستحكم است و نیروهاى ما به هیچ‌وجه قادر به تصرف آن نیستند. طورى كه شخص گفته بود: اگر كسى ارتفاعات، سایت ها و رادار را تصرف بكند، من كلید را به او مى دهم!.. 💌 ادامه دارد... http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🍴🍴🍴🍴🍴🍴🍴🍴🍴🍴 🌺 سردار سرلشکر پاسدار در حال شستن ظرف های رزمندگان 💌 فروردین ۱۳۶۱ ، عملیات http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat