#طنز_جبهه
دعاي وقت خواب🌻
تازه چشممان گرم شده بود كه يكي از بچهها، از آن بچههايي كه اصلاً اين حرفها بهش نميآيد، پتو را از روي صورتمان كنار زد و گفت: بلند شيد، بلند شيد، ميخوايم دسته جمعي دعاي وقت خواب بخوانيم.
هرچي گفتيم: بابا پدرت خوب، مادرت خوب، بگذار براي يك شب ديگر، دست از سر ما بردار، حال و حوصلهاش را نداريم🤕.
اصرار ميكرد كه: فقط يك دقيقه، فقط يك دقيقه. همه به هر ترتيبي بود، يكييكي بلند شدند و نشستند😴
شايد فكر ميكردند حالا ميخواهد سورهي واقعهاي، تلفيقي و آدابي كه معمول بود بخواند و به جا بياورد، كه با يك قيافهي عابدانهاي شروع كرد بسم الله الرحمن الرحیم همه تكرار كردند بسم الله الرحمن الرحيم... و با ترديد منتظر بقيهي عبارت شدند، اما بعد از بسم الله، بلافاصله اضافه كرد: «همه با هم ميخوابيم» بعد پتو را كشيد سرش.
بچهها هم كه حسابي كفري شده بودند، بلند شدند و افتادند به جانش و با يك جشن پتو حسابي از خجالتش در آمدند...
@yousof_e_moghavemat
#فرماندهتون_از_کار_افتاده 😂
ꈹ
〠
⌬ در سفر حج سال ۱۳۶۰، من در بعثه و واحد هلال احمر مشغول خدمت بودم. گاهی که فرصتی پیش میآمد، سری به #حاج_احمد و #حاج_همت میزدم. آنروز، برای دیدن آنها به چادری که در مشعرالحرام داشتند رفتم. #احمد تا مرا دید، گفت: «مجتبی، بیا ببین این پام چی شده؟»😦
انگشت شصت پایش کمی زخم شده بود، امّا شکل خاصی نداشت. گفتم: «یه زخم سطحیه؛ چی شده؟»😌
به جای او، حاجهمت در حالیکه تسبیحی دور انگشتش تاب میداد، گفت:
«این فرماندهٔ شما دیگه از کار افتاده شده! پیرمرد نتونست از کوه بالا بیاد، افتاد و پاش زخمی شد!»🤪
حاجاحمد شاکی شد و گفت: «هیچم اینطور نیست! تقصیر تو بود! گفتم از اون صخره بالا نرو، رفتی؛ منو هم دنبال خودت کشوندی!»😒
حاجهمت پوزخندی زد و با لحن لجدرآری گفت: «حالا لازم نیست جلوی نیروت قیافه بگیری پیرمرد!»😐
آقا! یکی این بگو، یکی آن بگو! آرامآرام بحثشان بالا گرفت که یک مرتبه احمد با کف دست به دیواره چادر کوبید و داد زد:
- داری اشتباه میکنی برادر من!😠
با فریاد او، همهمه درون چادر خوابید و تمام سرها به طرف آن دو برگشت. احمد سرخ شده بود و همت با لبخند و خونسردی کیف میکرد.😁 صدای یکی را شنیدم که گفت:
- باز این دوتا دعواشون شد!😏
ظاهراً بار اولی نبود که به هم میپریدند؛ بعد از چند دقیقه هم همه چیز به حالت عادی برمیگشت و فراموششان میشد!🙂
☆
♡
- به روایت حسین شریعتمداری و مجتبی عسگری، صفحات ۷۲ و ۷۳ کتاب #میخواهم_با_تو_باشم
ꙮ
ꙮ
#احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان 💕🌸💕
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #استوری و چگونه از جان نگذرد
آن کسی که میداند
جان، بهای دیدار است...
(شهیدمرتضی آوینی)
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
🌸
#پرچم_هدایت_وتقوا
🌺عن الامام الحسن عليه السلام:
《 ولَعَمري إنّا لأَعلامُ الهُدى و مَنارُ التُّقى 》
به جانم قسم كه ما پرچم هاى هدايت و نشانه هاى روشن پرهيزگارى هستيم🌺
تحفالعقول، ص ۲۳۳
#حدیث_امام_حسن_مجتبی
@yousof_e_moghavemat
۲۸ آذرماه ۱۳۹۶ -- سالروز شهادت رزمنده دوران دفاع مقدس؛ «علی خوش لفظ»
📖 راوی کتاب "وقتی مهتاب گم شد"
جانباز سرفراز همدانی، پس از سالها رنج ناشی صدمات دوران جنگ، در بیمارستان خاتم الانبیاء (ص) به همرزمان شهیدش پیوست.
📚 کتاب خاطرات این شهید عزیز مورد عنایت رهبری انقلاب قرار گرفته بود. حاج قاسم سلیمانی نیز در خصوص آن، دل نوشته ای دارد که در آن از شوقش برای شهادت می گوید.
گفتنی است: علی خوش لفظ در عملیات های رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر 5، کربلای 4 و کربلای 5 حضور داشته و نهایتاً در عملیات کربلای 5 تیر به نخاع وی خورده و به شدت مجروح می شود که پس از این واقعه، پیوسته از این مجروحیت در رنج بود و بطور مکرر برای تسکین دردهایش در بیمارستان بستری می شد.
@yousof_e_moghavemat
🔻۲ عملیات القسام علیه نظامیان متجاوز صهیونیست
🔹گردانهای القسام حماس اعلام کرد که در یک عملیات، مجاهدانش توانستهاند یک نفربر ارتش اسرائیل را با بمبهای شواظ در جبالیا منهدم کنند که همه خدمه آن کشته شدهاند.
🔹در یک عملیات دیگر نیز، یکی از مجاهدان فلسطینی توانسته است یک نظامی ارتش اسرائیل را در نزدیکی تانک مرکاوا از پای دراورده و سلاح او را به غنیمت بگیرد و دو نارنجک به داخل تانک پرتاب کند.
🔹این عملیات در نزدیک شهر بیت لاهیا واقع در شمال غزه انجام شده است.
#قدس_خرمشهر_دیگر_میشود
@yousof_e_moghavemat
مواظب خودت باش #مادر 💕
...یعنی همین لحظه
و همین
#عکس و تمام!
.
#اعزام_به_جبهه
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
🌸
#مهمان_خدا
🌺عن الامام الحسین عليه السلام:
《 سَمِعتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَقولُ : مَن أتى مَسجِدا لا يَأتيهِ إِلاّ للّهِِ تَعالى ، فَذاكَ ضَيفُ اللّهِ تَعالى حَتّى يَخرُجَ مِنهُ 》
زياد حارثى: شنيدم كه امام حسين عليه السلام مى فرمايد : «هر كس تنها به خاطر خداى متعال به مسجدى درآيد ، ميهمان خداست تا زمانى كه از آن جا خارج شود🌺
بغیةالطلب في تاریخ حلب، ج ۶ ص ۲۵۸۵
#حدیث_امام_حسین
@yousof_e_moghavemat
بخند تا تابلو زندگیات
پُر از رنگهای شاد شود
روز زیبا است اگر
با خنده و شادی آغاز شود
#لبخند_بزن_رزمنده
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
@yousof_e_moghavemat
آخرین فرصت🕊🌼
کتاب #آخرین_فرصت؛ روایت زندگی شهید علی کسایی است این اثر داستانی عمیق و انسانمحور از زندگی شهید علی کسایی، مربی و مسئول عقیدتی سیاسی مرکز پیاده ارتش شیراز، را روایت میکند.🍃
نویسنده با انجام ماهها مصاحبه با
همسر شهید به بررسی زندگی سراسر #عشق و ایمان این زوج میپردازد.. داستان با یک خواب عجیب از دختر دوم خانواده قافلانکوهی، رفعت، آغاز میشود و به مراسم خواستگاری و ازدواج شهید علی کسایی ادامه مییابد..🌸🌾
✍🏻نویسنده:سمیرا اکبری
▫️ناشر: به نشر
▫️قالب کتاب:خاطرات
📖تعداد صفحات:۳۱۲
💳 قیمت ۲۱۰ هزارتومان
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
#معرفی_کتاب
#کتاب_شهدایی
#کتاب_خوب
#کتاب_بخوانیم
@yousof_e_moghavemat
#رئیسجمهور_مریوان 👍
✔
🔗
#بنیصدر به نمایندههایش گفته بود که مقدمات را فراهم کنند تا بازدیدی از #مریوان داشته باشد.
پیش #احمد آمدند و قضیه را مطرح کردند.
- بنیصدر توی هر نقطهای از مریوان بشینه، میزنیمش؛ بدون استثناء.
- پس ما او را به پادگان خودمان میبریم.
- با پادگانتون باهم میفرستیمش هوا.
دیگر بحث را ادامه ندادند و برگشتند تهران. بعدها به گوشمان رسید که به بنیصدر گفتهاند مریوان جای تو نیست! آنجا یک فرمانده س.پا.هی به نام #احمد_متوسلیان دارد که دیوانه است و تهدید کرده و واقعا هم تو را میزند.
بدین ترتیب، بنیصدر پایش به مریوان باز نشد.
●
♡
- به روایت جواد حسینی مندرج در کتاب خواندنی و ارزشمند #میخواهم_با_تو_باشم صفحه ۶۸ با اختصار و تخلیص.
•°•
°•°
#حاج_احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat