eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 مصطفای شهید ✏️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: رشد شتابنده‌ی علمی و فتح قله‌های دانش که با همت جوانان مؤمن و غیور و توانائی چون مصطفای شهید رونق یافته، امروز قائم به هیچ فردی نیست؛ این یک جنبش تاریخی و برخاسته از یک عزم خلل‌ناپذیر ملی است. ۱۳۹۰/۱۰/۲۲ 🗓 بازنشر به مناسبت سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدی روشن @yousof_e_moghavemat
🕊 ☆ ♡ ▒ رزمنده‌ها و به خصوص پیشمرگ‌های کُرد گاهی اوقات با او می‌آمدند خانه‌مان. طبقه‌ی دوم خانه‌ی ما دو اتاق بزرگ داشت و مهمان‌هایش را به آنجا می‌برد. گاهی اوقات شب می‌ماندند و نمازِ شب هم می‌خواندند. ما هم یک گوشه می‌خوابیدیم که صبح به اداره‌مان برویم. یک‌ دفعه حاجی روزِ پنج‌شنبه آمد. روز جمعه طبق معمول مراسم نماز جمعه بود؛ ولی حاج‌احمد به نماز جمعه نرفت. دلیلش هم درخواست مادرم بود. مادر گفته بود: «ما سه ماه است تو را ندیدیم. یک فردا هستی و پس‌فردا هم می‌خواهی دوباره بروی. بمان کنار ما و خواهر و برادرهایت.» او هم در خانه ماند. پیشمرگ‌های کُردی که همراهش آمده بودند، به نماز جمعه رفتند؛ امّا طولی نکشید که با خانه‌ی ما تماس گرفتند و گفتند که کمیته آن‌ها را گرفته است؛ چون مسلّح بودند و با اسلحه در نماز جمعه حاضر شده بودند. حاج‌احمد رفت خودش را معرفی کرد و آن‌ها را به خانه آورد. زمانی که در کردستان بود، به ندرت منزل می‌آمد؛ حتی گاهی سه ماه طول می‌کشید. هرموقع هم که می‌آمد، دو روز می‌ماند و حداکثر روز سوم برمی‌گشت. ■ روایتی از محمد متوسلیان؛ برادر بزرگ برگرفته از کتاب بسیار بسیار جذاب و واقعا خواندنی «عروج از شاخه‌ی زیتون»، نوشته‌ی استاد جواد کلاته عربی، صفحات ۲۴ و ۲۵ ♡ ♡ ☆ 📚 📔 📘 @yousof_e_moghavemat
ساقی بیار جام صبوحی که شب نماند و آن لعل فام خنده زد از جام لاجورد باز آید آن بهار و گل سرخ بشکفد چندین منال از نفس سرد و روی زرد (هوشنگ ابتهاج) (سمت راست) (سمت چپ) @yousof_e_moghavemat
🔷 ۲۱ دی سالروز شهادت تصویربردار و دومین شهید مجموعه «روایت فتح» حسن هادی گرامی باد. ♦️شهید آوینی: «روز دوم عملیات كربلای پنج، در محور پاسگاه شلمچه، این حسن است كه از پشت دوربین به جبهه می‌نگرد و قدم به قدم به آن امر محتومی كه رد و تبدیلی در آن نیست نزدیک می‌شود. در نزدیكی پاسگاه شلمچه، كه بیش از چند ساعتی از تسخیر آن نمی‌گذشت، حسن بر صدق وعده‌های خدا گواهی داد و به آن حیاتی كه خداوند به احدی از آدمیان جز شهدا عطا نفرموده است نائل آمد و از سِرِّ این سخن نیز كسی جز شهید آگاه نیست. ♦️گفتند كه حسن هادی دانشجو بود، اما نگفتند كه او همواره می‌ترسید از اینكه مبادا دانشگاه او را از مردم و راه آنان جدا كند. مردم ما امروز مظهر عشق و اطاعت و وفا هستند و حسن دریافته بود كه آنچه او را از مردم دور كند، از خدا دور كرده است. ♦️دعای حسن مستجاب شد. او از خود گذشت و خود را در مردم، در این امت بزرگ یافت و اینچنین، صفات محمود امت حزب‌الله را یکجا در وجود خود گرد آورد. دانشجو بود، طلبه هم بود؛ هنرمند بود، رزمنده هم بود. فلسفه می‌خواند و فلسفه هم می‌گفت. شاگرد بود و درس می‌گرفت؛ معلم هم بود و درس می داد. ورزشكار بود، نویسنده هم بود. شجاع بود و مهربان. سرسخت بود، و در عین سرسختی، سخت لطیف و رقیق. عاشق بود و معشوق دوستانش. با خانواده‌اش سخت مهربان بود، اگرچه در خانه نمی‌ماند و به قول پدرش صدای مارش كه می‌شنید دیگر كسی نمی‌توانست جلودارش باشد.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی» @yousof_e_moghavemat
🌷 ۲۱ دی ۱۳۶۵ -- سالروز شهادت مهدی بخشی جانشین گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله ﷺ 🕊شهادت: کربلای ۵ @yousof_e_moghavemat
قاب ماندگار 🌴شهید محمدابراهیم همت،سردار خیبر در جمع باصفای شهدا، فرماندهان غیور و دلاور لشگر پرافتخار محمّد رسول الله(ص) سال ۶۲ - قبل از عملیات والفجر چهار 📷 تصویر بالا👆 | در این عکس تاریخی به غیر از دو تن همگی به مقام والای رسیدند...🕊🕊 : ▫️ منصور حاج امینی : معاون گردان مقداد ▪️علی اکبر حاجی پور: فرمانده تیپ ۱ عمّار ▫️اسماعیل لشگری : فرمانده گردان عمّار ▪️ محمد ابراهیم همت : فرمانده سرافراز لشگر ۲۷ 🌷 احمد نوزاد : فرمانده گردان مقداد ▪️ محمود خدایی : معاون گردان کمیل ▫️ قاسم دهقان : فرمانده گردان ابوذر ▪️ اسماعیل ذاکری : معاون گردان انصار @yousof_e_moghavemat
🌸 🌺عن النبی صلى الله عليه و آله وسلم 《 لَمّا سَألَهُ عَبدُ اللّهُ بنُ مَسعودٍ عَنِ الأئِمَّةِ في صُلبِ الحُسَينِ عليه السلام: . . . وَ يَخرُجُ مِن صُلبِ عَليٍّ (الرِّضا) ابنُهُ مُحَمَّدٌ المَحمودُ أطهَرُ النّاسِ خَلقا وَ أحسَنُهُم خُلقا 》 پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهـ در پاسخ به سؤال عبد اللّه بن مسعود از امامان از نـسل حسين عليه السلام ـفرمود : . . . و از صلب على (امام رضا) فرزندش محمّدِ ستوده شده به دنيا مى آيد ، كه پاكترينِ مردم از نظر خلقت و خوش خلق ترين آنهاست🌺 کفایةالاثر ، ص ۸۴ @yousof_e_moghavemat
زور بازویتان نه از این لقمه نانِ ناچیز که از همان رمز "یازهرا" بود ... دی ماه ۱۳۶۵ شمال‌شرقی بصره منطقه عملیاتی کربلای ۵ نیروهای تعاون لشکر۳۲ انصارالحسین عکاس: محمود بدرفر ❄️ دوران @yousof_e_moghavemat
🌹 🍃ولادت : ۱۳۳۸/۶/۳ - کن 🍂شهادت : ۱۳۸۸/۱۰/۲۲ - تهران 🌾توسط گروهک صهیونیستی منافقین 🍁آرامگاه : تهران - امامزاده علی اکبر چیذر 🌺شهید علیمحمدی از دانشجویان نخستین دوره دکترای فیزیک در داخل ایران بود و نخستین کسی بود که در ایران دکترای خود را در فیزیک دریافت نمود. 🌺او ده ها مقاله ISI منتشر نمود. تخصص اصلی او ذرات بنیادی، انرژی های بالا و کیهان شناسی بود. 🌺وی از سال ۱۳۷۴در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران و در مقاطع مختلف تحصیلی رشته فیزیک در تربیت معلم، مشغول به تدریس بود و عضو هیئت علمی و از اعضای اصلی دانشگاه تهران به شمار می آمد. 🌺شهید علیمحمدی، یکی از برگزیدگان جشنواره بین المللی خوارزمی در سال ۸۶ بود و در پژوهش های بنیادی رتبه دوم را کسب کرد. 🌺سرانجام در صبح روز ۲۲ دی ماه ۱۳۸۸ در اثر انفجار بمبی که در موتورسیکلت جاسازی شده بود و به فاصله یک متر از درب ورودی منزل وی به یک درخت بسته شده بود به لقای معبود شتافت. 🍃⚜️🍃⚜️🍃⚜️ @yousof_e_moghavemat
رزمندگان اسلام ؛ در تدارکِ دفاع در برابر دشمنی که خاک و مهم‌تر از آن ایمانِ آنان را هدف قرار داده است .... @yousof_e_moghavemat
🕊 ☆ ♡ ▒ رزمنده‌ها و به خصوص پیشمرگ‌های کُرد گاهی اوقات با او می‌آمدند خانه‌مان. طبقه‌ی دوم خانه‌ی ما دو اتاق بزرگ داشت و مهمان‌هایش را به آنجا می‌برد. گاهی اوقات شب می‌ماندند و نمازِ شب هم می‌خواندند. ما هم یک گوشه می‌خوابیدیم که صبح به اداره‌مان برویم. یک‌ دفعه حاجی روزِ پنج‌شنبه آمد. روز جمعه طبق معمول مراسم نماز جمعه بود؛ ولی حاج‌احمد به نماز جمعه نرفت. دلیلش هم درخواست مادرم بود. مادر گفته بود: «ما سه ماه است تو را ندیدیم. یک فردا هستی و پس‌فردا هم می‌خواهی دوباره بروی. بمان کنار ما و خواهر و برادرهایت.» او هم در خانه ماند. پیشمرگ‌های کُردی که همراهش آمده بودند، به نماز جمعه رفتند؛ امّا طولی نکشید که با خانه‌ی ما تماس گرفتند و گفتند که کمیته آن‌ها را گرفته است؛ چون مسلّح بودند و با اسلحه در نماز جمعه حاضر شده بودند. حاج‌احمد رفت خودش را معرفی کرد و آن‌ها را به خانه آورد. زمانی که در کردستان بود، به ندرت منزل می‌آمد؛ حتی گاهی سه ماه طول می‌کشید. هرموقع هم که می‌آمد، دو روز می‌ماند و حداکثر روز سوم برمی‌گشت. ■ روایتی از محمد متوسلیان؛ برادر بزرگ برگرفته از کتاب بسیار بسیار جذاب و واقعا خواندنی «عروج از شاخه‌ی زیتون»، نوشته‌ی استاد جواد کلاته عربی، صفحات ۲۴ و ۲۵ ♡ ♡ ☆ 📚 📔 📘 @yousof_e_moghavemat