#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
نگاه مادری حتی به هیزم میکند زهرا
و آتش را پر از گلهای گندم میکند زهرا
مراقب بود در آتش نسوزد چادرش، شاید_
که زینب را در این چادر تجسم میکند زهرا
به گوشات خورده آیا آب آتش را بسوزاند؟!
میان موجی از آتش تلاطم میکند زهرا
دلیل زندگی را در تماشای علی میدید
علی را در شلوغی ناگهان گم میکند زهرا
علی را با چه حالی از میان کوچهها بردند
که با خاک عبای او تیمم میکند زهرا
صدای پای رفتن از در و دیوار میآید
علی تابوت میسازد، تبسم میکند زهرا
نمیگنجد درون خاک، اقیانوس بیپایان
مزارش را نهان در قلب مردم میکند زهرا
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جانِ علیِ مرتضی افتاده بود
دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته
آیهای از سورهی کوثر جدا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
پای دشمن باز شد، زهرا ز پا افتاده بود
مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته
لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود
فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در میان کوچهها افتاده بود
کاش ای آتش! بسوزی در شرار قهر حق
هُرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود؟!
مادر مظلومه میپیچید پشت در به خود
دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود
فاطمه نقش زمین گردید «میثم» آه آه
فاطمه نه، بلکه ختمالانبیا افتاده بود
✍ #غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
بی هوا صاعقهای صورت ماهش را زد
دست ابلیس ترک بر همهی دنیا زد
ساحل نازک رویش ردِ پایی برداشت
موج خون آمد و بر عاطفهی دریا زد
درد این است که نامرد به خود میبالید
بعد از آن روز که بر چادر زهرا پا زد
بی وجودی که قلم شرم کند از اسمش
زهر خود را به دل سوختهی زهرا زد
سند سوختنِ محسن زهرا را شیطان
پشت در با لگدی بر درِ بیت امضا زد
✍ #حسن_کردی
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
چه کسی دیده که خورشید زمینگیر شود؟!
چشمهی زندگی از زندگیاش سیر شود؟!
یک نفس آید و صد درد به همراه آید
گاه از روزنهای، سیل سرازیر شود
آهِ طفلان همه آن است اجل زود رسد
آهِ مادر همه آن است اجل دیر شود
یک نفر آه کشد، چند نفر گریه کنند
آینه چون شکند، آینه تکثیر شود
ریسمان دید به دست علی، از پا افتاد
گاهی از واقعهای تلخ، جوان پیر شود
بین دیوار و در از درد به خود میپیچید
گر که پهلو شکند، درد فراگیر شود
آتش از چار طرف حلقه به دورش میزد
وای اسیری که در این شعله به زنجیر شود
میخی _ای وای_ به در بود؛ ولی کاش نبود
تا که با هر نفس فاطمه درگیر شود
هر چه کرد از وسط شعله نشد برخیزد
شعله میخواست که پروانه زمینگیر شود
یا علی گفت و به پا خاست و در کوچه دوید
زخمهایش نتوانست عنانگیر شود
دست انداخت که جان دو جهان را نبرند
یک غلاف آمد و نگذاشت جهانگیر شود
✍ #موسی_علیمرادی