#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
#مصائب_گودال_قتلگاه
#امام_کاظم_علیه_السلام
🩸مصائب دردناکی که با لفظ «رَضَضَ» از آن تعبیر کردهاند...
در نقل سه مصیبت دردناک ، از این ماده (رَضَضَ) به معنای «کوفتهشدن» و «خُردشدن» استفاده شده است:
🥀 معروف و مشهورِ استعمال این لفظ، در مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد شده است، که در صلوات بر آن حضرت عرضه میداریم:
📋 ... ذِی السّاقِ المَرضوضِ بِحِلَقِ القُیودِ
▪️خدایا! سلام و درود بفرست بر آن آقایی که ساقپایش به واسطه غل و زنجیرهای سنگین، خُرد شده بود.(۱)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🥀 این لفظ (رَضَضَ) در مصیبت حضرت زهرای مرضیه سلاماللهعلیها نیز ذکر شده است؛ مرحوم سیدصالح حلّی( از علمای قرن ۱۲) و همچنین مرحوم غروی اصفهانی با این لفظ از مصیبت در و دیوار یاد میکنند:
📋 وَ رَضََّ مِن فاطمةَ ضِلعَها
▪️«دوّمی»،(با آن ضرباتی که به آن حضرت وارد کرد) پهلوی فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را ، خُرد کرد.(۲)
📋 إِذْ رَضُّ تِلكَ الأضلُعَ الزَّكِيَّةُ / رَزِيَّةً ما مِثْلُها رَزيَّه
▪️خُرد کردن آن پهلوی پاک و مطهر، مصیبتی است که دیگر مثل آن نیست.
📋 وَ مِن نُبوعِ الدَّمِ مِن جَنبَيها / يُعْرَفُ عُظمُ مَا جَرى عَلَيْها
▪️و از جاری شدن خون از پهلوی آن حضرت میتوان فهمید که چه بلای بزرگی بر سر او آوردهاند.(۳)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🥀 و امّا هیهات از آخرین مصیبت دردناکی که با این لفظ از آن تعبیر کردهاند:
... کار از کار، گذشته بود که عمر بن سعد ملعون فریاد زد: چه کسی حاضر است بر بدن حسین «علیهالسلام» اسب بتازد؟
در این هنگام ده نفر نانجیب پیش قدم شدند.
📋 فَداسُوا حُسَيناً بِخُيُولِهِم، حَتّى رَضُّوا صَدرَهُ و ظَهرَه.
▪️آنها با اسبانشان، بدن امام علیهالسلام را لگدمال کرده و پشت و رویش را کوبیده و خُرد کردند.
🔻همین نانجیبان پیش ابنزیاد ملعون رفته و آن نانجیب از آنها پرسید: شما در روز عاشورا چه کردید؟ آنان گفتند:
📋 نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِکُلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الأَسرِ ... نَحنُ الَّذینَ وَطِئنا بِخُیولِنا ظَهرَ الحُسَینِ حَتّی طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ.
▪️ماییم آن ده نفر که اول پُشت حسین «علیهالسلام» و سپس سینهاش را به وسیله اسبهای پُر قدرت، دَرهم شکستیم و خُرد کردیم؛ آنقدر بر آن بدن تاختیم که استخوانهای سینهاش به زیر سُم اسبهایما، آسیاب شد.(۴)
✍ غروب روز دهم اسبها امامی را
برای گندم ری آسیاب میکردند ...
📚(۱)مصباح الزائر، ص ۵۸۹
📚(۲)ظلامات فاطمة الزهراء عليهاالسّلام، عقیلی،ص ٢٠٨؛ و موسوعة أدب المحنة، ص٤٢٣
📚(۳)الأنوار القدسیه،ص۲۶
📚(۴)لهوف،ص۲۱۴؛ و مثیرالاحزان ص۴۱؛ و مقتل الحسین علیهالسلام، خوارزمی،ص۱۷۳
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸هجومِ نابرابرانهای که به ارث رسید...
اوج مظلومیت و غربت در یک حمله نابرابرانه و ظالمانه، در دو جای تاریخ اتفاق افتاد: یکی در بین «خانه» و دیگری در بین «گودالِقتلگاه» ...
🥀 وقتی که فاطمه زهرا سلاماللهعلیها بین آن نانجیبان و امیرالمومنین علیهالسلام حائل شد تا نتوانند مولا علی علیهالسلام را به زور به مسجد ببرند، تاریخ مینویسد:
📋 فَالْتَفَتَ عُمَرُ إلىٰ مَن حَولِهِ وَ قال: «إضرِبُوا فاطمةَ» فَانْهٰالَتِ السِّياطُ عَلَى حَبيبةِ رَسولِ اللهِ...حتّى أدمُوا جِسمِها!
▪️دومی رو کرد به همه اطرافیانش و فریاد زد: «فاطمه را بزنید!» پس، از زمین و هوا تازیانهها بر جسم شریف آن حضرت فرود میآمد و آن قدر آن مظلومه را زدند تا خون از جای جای جسم شریفش جاری شد.(۱)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🥀 این واقعه دردناک از مادر به پسرش هم به ارث رسید... «مقاتل» مینویسند:
آنچنان سیدالشهداء علیهالسلام مثل یک شیر غضبناک در دل میدان میجنگید که شمر ملعون با مشاهده این مبارزهٔ بیبدیل ، به نزد عمر بن سعد ملعون آمد و گفت:
📋 أيُّهَا الْأميرُ إنَّ هٰذا الرَّجُلَ يُفنينا عَن آخِرنا مُبارِزَةً!
▪️ای امیر ! این مرد از اول تا آخر ما را با مبارزه تن به تن از بین خواهد برد.
➖ عمر گفت: چه کنیم؟ شمر گفت:
📋 نَتَفَرَّقُ عَلَيْهِ ثَلاثُ فِرَقٍ: فِرقَةٌ بِالنِّبالِ و السِّهامِ، و فِرقَةٌ بِالسُّيُوفِ و الرِّماحِ، و فِرقَةٌ بِالنَّارِ و الْحِجارَةِ، نُعَجِّلُ عَلَيْهِ
▪️باید سه دسته بشویم؛ عدهای تیر بیاندازند؛ عدهای با شمشیر و نیزه او را بزنند؛ عدهای نیز، پارههای آتش و سنگ به سمت او پرتاب کنند ؛ و بر او باید شتاب کنیم.
📋 فَجَعَلوا يَرشُقونَهُ بِالسِّهامِ، و يَطعَنونَهُ بِالرِّماحِ،
▪️پس تیرها را به سمت امام علیهالسلام پرتاب میکردند و با نیزهها به او ضربه میزدند.
📋 يَنزِعُ السَّهمَ بِيَدِهِ، و يَتَلَقَّىٰ الدَّمَ بِكَفَّيْهِ و يُخَضِّبُ بِهِ لِحيَتَهُ و رأسَهُ الشَّريف
▪️آن حضرت هم تیرها را با دست از بدن مطهرش در میآورد و کف دستش را پر از خون کرده و سر و صورتش را با آن خضاب میکرد و میفرمود:
📋 هٰكَذا ألقَىٰ رَبِّي، و ألقَىٰ جَدِّي، و أشكُو إلَيْهِ ما نُزِلَ بِي.و خَرَّ صَريعاً مَغشياً عَلَيْهِ
▪️اینگونه پروردگارم را ملاقات میکنم؛ اینگونه جدم را میبینم و آنچه را که به سرم آوردند برایش شکایت میبرم و در همین حال بی هوش بر روی زمین افتاد.
✍لشگریان خیره سر، چند نفر به یک نفر؟
فاطمه میکند نظر ، چند نفر به یک نفر ؟
خواهر دل شکستهاش، همره دختران او
زند به سینه و به سر، چند نفر به یک نفر؟
بین زمین و آسمان، جنت و عرش و کهکشان
پر شده است این خبر: چند نفر به یک نفر؟
حور و ملک به زمزمه، وای غریب فاطمه
حضرت خضر نوحهگر، چند نفر به یک نفر؟
آه و فغان مادرش ، به قلب سنگی شما
مگر نمیکند اثر؟ چند نفر به یک نفر؟
عمو رمق ندارد و همه هجوم میبرید!
مرد نبردید اگر؟ چند نفر به یک نفر؟
یاد مدینه زنده شد، روضهی رنج فاطمه
که ناله زد به پشت در، چند نفر به یک نفر؟
📚(۱)مؤتمر علماء بغداد ص۶۳
📚(۲)معالی السبطین، ج۲ ص۳۶؛ و وسيلة الدّارين، ص۳۲۱
#امام_هادی_علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸کسانی که قصد کُشتنِ امام هادی علیهالسلام را داشتند، در مقابل آن حضرت به سجده افتادند ...
در نقلها آمده است:
روزی کینهٔ متوکل ملعون از امام هادی علیهالسلام آنقدر بالا گرفت که دستور داد چهار نفر از اهالی خزر را برایش حاضر کنند؛ مأموران حاضر شدند و متوکل به هر کدام شمشیری داد و به آنها دستور داد، وقتیکه حضرت هادی علیهالسلام وارد مجلس شد با شمشیر به او حمله کنند و با خود میگفت: به خدا قسم پس از کشتن بدنش را آتش میزنم.
🥀 راوی گوید: من گوشهای ایستاده بودم که در همین گیر و دار، حضرت ابوالحسن امام هادی علیهالسلام وارد شد ... من دیدم امام علیهالسلام در موقع آمدن لبهایش به دعایی تکان میخورد و هیچ ناراحتی و وحشتی ندارد؛
📋 فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ الْمُتَوَکِّلُ رَمَی بِنَفْسِهِ عَنِ السَّرِیرِ إِلَیْهِ وَ هُوَ سَبَقَهُ وَ انْکَبَّ عَلَیْهِ فَقَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ یَدَهُ وَ سَیْفُهُ بِیَدِهِ
▪️تا متوکل ملعون چشمش به امام هادی علیهالسلام افتاد خود را از تخت به زیر انداخت و خود را به آن حضرت رساند و دست و پیشانی او را بوسید و در حالی که شمشیر در دست داشت میگفت: آقا یا ابن رسول اللَّه! ای بهترین خلق خدا! پسر عمو و مولایم یا ابا الحسن!...
🥀 سپس متوکل گفت: آقا ! چه چیز موجب تشریف فرمایی شما در این موقع گردیده؟ امام علیهالسلام فرمود: پیکی از طرف شما آمده و گفت: متوکل شما را میخواهد؛ متوکل گفت: دروغ گفته زنازاده! هرجا میخواهید، تشریف ببرید! سپس روی به حاضرین نموده و گفت: از آقا و مولای من و خودتان مشایعت کنید.
📋 فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ الْخَزَرُ خَرُّوا سُجَّداً مُذْعِنِینَ
▪️همینکه امام علیهالسلام خواستند از قصر متوکل بیرون بیاید، تا چشم آن چهار نفر اهالی خزَر به آن حضرت افتاد، با حال اقرار به عظمت ایشان، به سجده افتادند.
📚 الخرائج و الجرائح،ج ۱ ص۴۱۹
✍ آه ... یا امام هادی
ایکاش همانگونه که شمشیر از دست متوکل و آن چهار نفر افتاد، در گودال قتلگاه هم شمشیر از دست شمر و آن چهل نفر حرامیِ ملعون میافتاد...
➖ ما را کُشته است آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشتهاند:
📜 ... وَ بَقِيَ الحُسينُ علیهالسلام مَكبُوبًا عَلَى الأرضِ مُلَطّخًا بِدَمِهِ ثَلاثَ سٰاعاتٍ
▪️حدود سه ساعت بود که سیدالشهدا علیهالسلام بیرمق بین گودال، در خون خودش غوطهور افتاده بود.
🥀 دائماً لبهای خشکش به هم میخورد و میفرمود: صَبرًا عَلَى قَضائِك لا الٰهَ سِواكَ يا غياَث المُستَغيثين
📜 فَاِبْتَدَرَ إلَيْهِ أربَعونَ رَجُلاً كُلٌّ مِنهُم يُريدُ حَزَّ نَحرِهِ و عُمَرُ بنُ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّهُ يَقولُ: يا وَيلَكُم! عَجِّلوا عَلَيْهِ
▪️در آخر چهل حرامی پیشی گرفتند تا سرِ مطهر سیدالشهداء علیهالسلام را جدا کنند؛ عمر بن سعد ملعون هم دائمًا میگفت: وای بر شما! هرچه زودتر کارش را تمام کنید!
🥀 شَبث و سنان ملعون به ترتیب وارد گودال شدند تا سر مطهرش را جدا کنند؛ اما پس از لحظاتی یکی پس از دیگری وحشتزده از گودال قتلگاه بیرون آمدند.
🥀تا اینکه در نهایت شمر ملعون به سنان لعین گفت: مادرت به عزایت بنشیند! چرا دست کشیدی؟ سنان گفت: وای بر تو! چشمانش را به رویم باز کرد و شجاعت پدرش را به خاطرم آورد که از کشتن او دست کشیدم. پس شمر به او گفت:
📜 إنّي لأقتُلُهُ سَواءً شَبِهَ المُصطفىٰ أو عَلِيّ المُرتضىٰ؛ فأخَذَ السّيفَ مِن يَدِهِ، و رَكِبَ صَدرَ الحُسينِ علیهالسلام...
▪️این من هستم که او را میکشم؛ حال چه شبیه مصطفی صلیاللهعلیهوآله باشد و چه شبیه علیّ مرتضی علیهالسلام؛ پس شمشیر را از دست سنان گرفت و وارد گودال قتلگاه شد و از سینه مبارک سیدالشهداء علیهالسلام بالا رفت...
📚مقتل أبومخنف (مشهور)،ص۹۳
📚اسرارالشهادة ص ۴٢۶
📝 ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا ، این شمرِ با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیرزن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست
دامن کشان، دامن بیاور با خودت سر را ببر
ناله بزن، فریاد کن؛ اما همهش بیفایده است
این شمر، از اینجا نخواهد رفت؛ مادر را ببر
ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن
پیراهنش را بر زمین بگذار، معجر را ببر
انگشتری که ضربه خورده در نمیآید ز دست
جایش، النگوی من و این چند دختر را ببر
من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام
از بین نامحرم بیا عباس! خواهر را ببر...
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
#مصائب_گودال_قتلگاه
#امام_کاظم_علیه_السلام
🩸مصائب دردناکی که با لفظ «رَضَضَ» از آن تعبیر کردهاند...
در نقل سه مصیبت دردناک ، از این ماده (رَضَضَ) به معنای «کوفتهشدن» و «خُردشدن» استفاده شده است:
🥀 معروف و مشهورِ استعمال این لفظ، در مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد شده است، که در صلوات بر آن حضرت عرضه میداریم:
📋 ... ذِی السّاقِ المَرضوضِ بِحِلَقِ القُیودِ
▪️خدایا! سلام و درود بفرست بر آن آقایی که ساقپایش به واسطه غل و زنجیرهای سنگین، خُرد شده بود.(۱)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🥀 این لفظ (رَضَضَ) در مصیبت حضرت زهرای مرضیه سلاماللهعلیها نیز ذکر شده است؛ مرحوم سیدصالح حلّی( از علمای قرن ۱۲) و همچنین مرحوم غروی اصفهانی با این لفظ از مصیبت در و دیوار یاد میکنند:
📋 وَ رَضََّ مِن فاطمةَ ضِلعَها
▪️«دوّمی»،(با آن ضرباتی که به آن حضرت وارد کرد) پهلوی فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را ، خُرد کرد.(۲)
📋 إِذْ رَضُّ تِلكَ الأضلُعَ الزَّكِيَّةُ / رَزِيَّةً ما مِثْلُها رَزيَّه
▪️خُرد کردن آن پهلوی پاک و مطهر، مصیبتی است که دیگر مثل آن نیست.
📋 وَ مِن نُبوعِ الدَّمِ مِن جَنبَيها / يُعْرَفُ عُظمُ مَا جَرى عَلَيْها
▪️و از جاری شدن خون از پهلوی آن حضرت میتوان فهمید که چه بلای بزرگی بر سر او آوردهاند.(۳)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🥀 و امّا هیهات از آخرین مصیبت دردناکی که با این لفظ از آن تعبیر کردهاند:
... کار از کار، گذشته بود که عمر بن سعد ملعون فریاد زد: چه کسی حاضر است بر بدن حسین «علیهالسلام» اسب بتازد؟
در این هنگام ده نفر نانجیب پیش قدم شدند.
📋 فَداسُوا حُسَيناً بِخُيُولِهِم، حَتّى رَضُّوا صَدرَهُ و ظَهرَه.
▪️آنها با اسبانشان، بدن امام علیهالسلام را لگدمال کرده و پشت و رویش را کوبیده و خُرد کردند.
🔻همین نانجیبان پیش ابنزیاد ملعون رفته و آن نانجیب از آنها پرسید: شما در روز عاشورا چه کردید؟ آنان گفتند:
📋 نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِکُلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الأَسرِ ... نَحنُ الَّذینَ وَطِئنا بِخُیولِنا ظَهرَ الحُسَینِ حَتّی طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ.
▪️ماییم آن ده نفر که اول پُشت حسین «علیهالسلام» و سپس سینهاش را به وسیله اسبهای پُر قدرت، دَرهم شکستیم و خُرد کردیم؛ آنقدر بر آن بدن تاختیم که استخوانهای سینهاش به زیر سُم اسبهایما، آسیاب شد.(۴)
✍ غروب روز دهم اسبها امامی را
برای گندم ری آسیاب میکردند ...
📚(۱)مصباح الزائر، ص ۵۸۹
📚(۲)ظلامات فاطمة الزهراء عليهاالسّلام، عقیلی،ص ٢٠٨؛ و موسوعة أدب المحنة، ص٤٢٣
📚(۳)الأنوار القدسیه،ص۲۶
📚(۴)لهوف،ص۲۱۴؛ و مثیرالاحزان ص۴۱؛ و مقتل الحسین علیهالسلام، خوارزمی،ص۱۷۳
#امام_صادق_علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸 منصور دوانیقی، سه بار شمشیر کشید تا إمام صادق علیهالسلام را به شهادت برساند، امّا ...
در نقلها آمده است:
🥀 روزی منصور دوانیقی ملعون، امام صادق علیهالسلام را توسط شخص نانجیبی به نام «ربیع» به قصر خود کشاند و سه مرتبه شمشیر خود را بلند کرد تا إمام علیهالسلام را به شهادت برساند اما در هر مرتبه از کار خود منصرف میشد و شمشیر را غلاف کرد و در نهایت حضرت را رها کرده و إمام علیهالسلام از قصر او خارج شدند.
🥀 ربیع ملعون، معترضانه به منصور دوانیقی گفت: چرا کار او را نساختی؟!
منصور گفت: در هربار که شمشیر کشیدم، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با چهرهای غضبآلود در مقابل من متمثّل شد و من از ترس، شمشیر را غلاف کردم تا اینکه در بار سوم که شمشیر کشیدم،
📋 فَتَمَثَّلَ لِی رَسُولُ اللَّهِ بَاسِطَ ذِرَاعَیْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّی کَادَ أَنْ یَضَعَ یَدَهُ عَلَیَّ
▪️رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بهمن نزدیک شد، پنجههای خود را گشوده بود و دامن بهکمر زده و چشمانش قرمز شده بود و نهایت خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود مرا در پنجههای خود بفشارد.
📚مُهَج الدعوات،سیدبنطاووس،ص۱۹۲
✍ آه یا رسول الله...
کاش در جای دیگر، در مقابل یک نانجیبی دیگر، نیز متمثّل میشدید...
در آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشتهاند:
📜 ... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه،
▪️شمر ملعون وارد گودال قتلگاه شد و بر سینه مبارک سیدالشهداء علیهالسلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند،
📜 فَفتَحَ عَينَيه في وَجهِه فَقالَ لَه الحُسين علیهالسلام: يَا ويلك مَن أنتَ؟ فَقد إرتَقَيتَ مُرتَقَىٰ عَظيمًا؛ فَطالَما قَبَّلَهُ رَسولُ الله
▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیهالسلام کمی باز شد و با صدای بیرمقی به آن ملعون فرمودند:
وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمدهای! آنجایی را که نشستهای، دائماً رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میبوسید...
📚ینابیع المودّة، ج۳، ص۸۳
📚ناسخالتواریخ،سیدالشهداء علیهالسلام، ج۲ ص۳۸۶
✍ دوباره پای برهنه شبانه آوردت
شبانه باز که از کُنجِ خانه آوردت
عبا نداری و عمامه و رِدایت کو؟
چقدر خون شده پایت بگو عصایت کو؟
حرم تو هستی او پشت بر حرم داده
تو ایستادهای و نانجیب لٕم داده
به گرد خویش غلام و کنیز دارد باز
به زیر بالش خود تیغ تیز دارد باز
سه بار خواست بسوزی به ناروا که نشد
سه بار خواست بگوید به ناسزا که نشد
سه بار سمت تو آمد ولی برِ تو نشست
سه بار تیغ کشید و قلاف کرد و نشست
سه بار خواست بتازد ولی سلامت کرد
بجای دشنه و دُشنام احترامت کرد
هزار شُکر شکست از نهیبِ پیغمبر
بجای خویش نشست از نهیبِ پیغمبر
هزار شُکر جسارت نشد به پیر حرم
هزار شُکر که رفتی حرم امیرِ حرم
تو کوه بودی و او در مقابلِ تو شکست
اگرچه پیش تو خم شد ولی دل تو شکست
شکست تا دل تو گفت: یا رسول الله
به گریه مقبل تو گفت با رسول الله
بلند مرتبه شاهی زِ صدر زین اُفتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین اُفتاد
تمام پیکرش از تیغ غرق خون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
مزاحم نفسش نیزه با عصا شده بود
هزار تیغ شکسته به زور جا شده بود
لبش پُر از ترک و آب را بردند
به روی ناقهی عریان رُباب را بردند...
#معارف_حسینی #مصائب_گودال_قتلگاه #اسارت #امام_صادق_علیه_السلام
🩸إمامصادق علیهالسلام با روضهٔ «اسارت»، از حال میرفتند | شرح گوشهای از أسرار گودال قتلگاه ...
شخصی به نام «ابنحبیب» گوید:
🥀 نزد مولایم امام صادق علیهالسلام بودم که شنیدم در سجدهاش میفرمود:
📋 اللّٰهمَّ اْغفِرْ لِمَنْ زارَ جَدِّیَ الحُسین وَ مَنْ بَکیٰ عَلَیه
▪️خدایا ببخش زائرین قبر سیدالشهداء علیهالسلام را و کسانی که برای او گریه میکنند.
🥀 وقتی مناجات حضرت تمام شد، نشست در حالی که اشکها، محاسن حضرت را خیس کرده بود.
➖ عرض کردم: ای مولایمن! چرا کعبه به رنگ سیاه است؟
🥀 امام صادق علیهالسّلام فرمودند: وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام خانه کعبه را ساخت، پارچه سبز روی آن انداخت،اما خدای متعال وحی فرستاد که: ای ابراهیم! پارچه کعبه را سیاه کن که منِ خدا، در عالم معنا عزادار سیدالشهداء علیهالسلام نوهٔ سیدالانبیاء صلیاللهعلیهوآله هستم.
➖ عرض کردم: ای سروَر من! به ما خبر رسیده در بدن جدّ شما از سینه تا پایین هزار زخم تیر و نیزه و شمشیر و چوب و غیره بوده؛ آیا درست است؟
🥀 حضرت فرمودند: بلکه بیش از این بوده است.
➖گفتم: چگونه در یک بدن، این همه جراحت میتواند باشد؟
📋 فبَکیٰ عندَ ذٰلکَ یَکادُ اَنْ یُغشیٰ عَلَیه.
▪️در این هنگام، حضرت آنقدر گریه کردند که نزدیک بود، غش کنند؛
🥀 سپس فرمودند:
📋 قَدْ ضَرَبُوا السَّیفَ عَلَی مَوضِعِ السَیفِ وَالسَّنانَ عَلَی مَوضِع السَّنان وَالسَّهمَ عَلَی مَوضِعِ السَّهم
▪️همانا شمشیر بر جای شمشیر میزدند؛ نیزه بر جای نیزه میزدند؛ تیر بر روی تیر میزدند.
➖ بعد عرض کردم: علت بوی عطر تربت سیدالشهداء علیهالسلام و عظمت کربلا چیست؟
🥀 امام علیهالسلام فرمودند:
خاک کربلا با خون جدّم مخلوط شد، وقتی که اسبها را بر بدن او تاختند. و حضرت فرمودند: میتوان از خاک کربلا برای شفا خورد.
➖ بعد عرض کردم: مخدّرات وقتی به شام رسیدند، «کاشفات الوجوه» بودند؛ آیا این مطلب درست است؟
🥀 راوی گوید:
📋 وَاللّهِ رَاَیتُ مَولایَ جَعفَرَ الصّٰادِقَ علیهالسلام عِندَ ذٰلکَ قَد بَکیٰ بُکاءً شَدیداً بِحَیثُ لَم یَقدرْ اَنْ یُجیبَ عَنْ ذٰلکَ وَلٰکِنْ اَومَئَ الیٰ ذٰلکَ بِرَأسِهِ
▪️وقتی این را گفتم به خدا قسم دیدم حضرت چنان گریه کرد که توان صحبتکردن نداشت، اما با سر مبارکش در تأیید این مصیبت، اشاره فرمود. (در نقلهای دیگر آمده است که کسی نمیتوانست به صورتهایشان نگاه کند و هالهای از نور حجاب شده بود.)
📚بحرالمصائب،(نسخه خطی) ج۳ ص۴۰۸
#امام_جواد_علیه_السلام
#مصیبت_عطش #مصائب_گودال_قتلگاه
🩸 به نالهٔهای «عطشِ» غریبِ کربلا و غریبِ بغداد چگونه جواب دادند...
در نَقلی آمده است:
🥀 وقتی که امّالفضل ملعونه، به إمام جواد علیهالسلام سمّ خوراند، آن حضرت به شدت تشنه شد و صدا میزند که جرعهای آب به من برسانید. امّالفضل پشت در اتاق نشسته بود و صدای آب خواستن حضرت را می شنید؛ ولی میگفت:
📋 مُتْ عَطَشاً !
▪️از تشنگی بمیر...
📚ناعی الطفّ، ص۵۶۸.
✍ آه یا جواد الائمه...
آن ملعونه در جواب نالههای عطش شما، فقط نفرین کرد و دیگر تیر و نیزهای در کار نبود... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که مقاتل نوشتهاند:
🥀 ... سیدالشهداء علیهالسلام، غریبانه در بین گودال قتلگاه از شدت عطش، ناله سر میداد و میفرمود:
📜 اَلْعَطَشُ اَلْعَطَشُ! اُسْقُونی شَرْبَةً مِنَ الْماءِ
▪️تشنهام... تشنهام... به من جرعهای آب دهید!
📜 و إنّ رجلاً رمٰاهُ بِسَهمٍ فَشَكَّ شَدِقَهُ و جَعلَ یَتَلقَّی الدَّم
▪️در این هنگام، یک نانجیبی، تیری به سمت آن حضرت پرتاب کرد که آن تیر، دهان مبارک آن حضرت را پاره کرد؛ و آن مظلوم با دست مبارکش خون ها را از دهانش برمیگرفت.
برگرفته از:
📚المناقب،ج۱۰ ص۴۰
📚انوار الشهاده، ص۷۸
📚ذریعة النجاة، ص۲۴۴
📚ناسخ التواریخ امام حسین علیهالسلام ج۲ ص۲۵۸
✍ حجره شلوغ است و کسی هم در نمیآید
دیگر تن تو از پس سَم بر نمیآید
از جعده بدتر امفضل است و کنیزانش
از این همه زن ، یک مسلمان در نمیآید
جان کندنت را ذره ذره دید در حجره
این زن دلش آمد ، دل کافر نمیآید
از تشنگی چشمت سیاهی میرود اما
با کاسهْ آبی ، هیچ کس آخر نمیآید
آنقدر بی حالی که در بین مناجاتت
مانده نفس در سینه ، بالاتر نمیآید
مثل حسن زخم از خودی خوردید... با این فرق
شکر خدا بالا سرت خواهر نمیآید
اینها که چیزی نیست، جای شکر دارد که
اینجا اقلاً ، شمر با خنجر نمی آید
کشتند تشنه لب تو را ، اما همین خوب است
چل نعل تازه روی این پیکر نمی آید
بر روی بام خانه ماندن حکمتی دارد ...
پس ساربان دنبال انگشتر نمی آید
کشته شدی اما ، غرورت را کسی نشکست
در این میان حرفی هم از معجر نمیآید
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸شبیه گندم رِی، آسیاب شد بدنت ...
آقایما حضرت سیدالشهداء علیهالسلام، مصائب گودال قتلگاه را در یک کلمه، خلاصه کرده است؛ در همان جایی که از رگهای بریده به دخترش سکینه سلاماللهعلیها فرمود:
📋 فأَنا السِّبْطُ الذي مِنْ غَيْرِ جُرْمٍ قَتَلُونِي / وَ بِجُرْدِ الخَيْلِ بَعْدَ القَتْلِ عَمْداً سَحَقُونِي
▪️من فرزند رسول خدا «صلیاللهعلیهوآله» بودم که مرا بیجرم و گناه کشتند، و بعد از کشتن بدن مرا پامال سمّ اسبان کردند، به گونهای که عمدًا مرا آسیاب کردند.
📚الدمعة الساکبة, ج۴ ص۳۷۴
✍ سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند:
... «سَحَقُونِي» ؛ عرب، به «آرد» گوید: «سَحیق»
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...😭
📝 گندم ری ثمنت شد، بابی انت و امی
غرق خون کل تنت شد، بابی انت وامی
تو نفس می زدی اما، بین دشمن چه جدالی
بر سر پیرهنت شد، بابی انت وامی
وای از آن واعطشا گفتن تو، قاتلِ جانم...
نالهی دلشکنت شد، بابی انت و امی
بر لبت ذکر مناجات و دعا بود ولی حیف
نیمه کاره سخنت شد، بابی انت وامی
جلوی چشم همان خواهر دلداده ات آقا
قطعه قطعه بدنت شد، بابی انت و امی
مادرت آمد و با قامت خم در دل صحرا
اولین سینه زنت شد، بابی انت و امی
پیکرت ماند غریبانه روی خاک و در آخر
بوریایی کفنت شد، بابی انت و امی
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸سهساعت بیحال در بین گودال افتاده بود … | چهلحرامی به دنبال بریدن «سر» بودند که در آخر شمر …
ما را کُشته است آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشتهاند:
📜 ... وَ بَقِيَ الحُسينُ علیهالسلام مَكبُوبًا عَلَى الأرضِ مُلَطّخًا بِدَمِهِ ثَلاثَ سٰاعاتٍ
▪️حدود سه ساعت بود که سیدالشهدا علیهالسلام بیرمق بین گودال، در خون خودش غوطهور افتاده بود.
🥀 دائماً لبهای خشکش به هم میخورد و میفرمود: صَبرًا عَلَى قَضائِك لا الٰهَ سِواكَ يا غياَث المُستَغيثين
📜 فَابْتَدَرَ إلَيْهِ أربَعونَ رَجُلاً كُلٌّ مِنهُم يُريدُ حَزَّ نَحرِهِ و عُمَرُ بنُ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّهُ يَقولُ: يا وَيلَكُم! عَجِّلوا عَلَيْهِ
▪️در آخر چهل حرامی پیشی گرفتند تا سرِ مطهر سیدالشهداء علیهالسلام را جدا کنند؛ عمر بن سعد ملعون هم دائمًا میگفت: وای بر شما! هرچه زودتر کارش را تمام کنید!
🥀 شَبث و سنان ملعون به ترتیب وارد گودال شدند تا سر مطهرش را جدا کنند؛ اما پس از لحظاتی یکی پس از دیگری وحشتزده از گودال قتلگاه بیرون آمدند.
🥀 تا اینکه در نهایت شمر ملعون به سنان لعین گفت: مادرت به عزایت بنشیند! چرا دست کشیدی؟ سنان گفت: وای بر تو! چشمانش را به رویم باز کرد و شجاعت پدرش را به خاطرم آورد که از کشتن او دست کشیدم. پس شمر به او گفت:
📜 إنّي لأقتُلُهُ سَواءً شَبِهَ المُصطفىٰ أو عَلِيّ المُرتضىٰ؛ فأخَذَ السّيفَ مِن يَدِهِ، و رَكِبَ صَدرَ الحُسينِ علیهالسلام...
▪️این من هستم که او را میکشم؛ حال چه شبیه مصطفی صلیاللهعلیهوآله باشد و چه شبیه علیّ مرتضی علیهالسلام؛ پس شمشیر را از دست سنان گرفت و وارد گودال قتلگاه شد و از سینه مبارک سیدالشهداء علیهالسلام بالا رفت...
📚مقتل أبومخنف (مشهور)،ص۹۳
📚اسرارالشهادة ص ۴٢۶
📝 ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا ، این شمرِ با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیرزن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست
دامن کشان، دامن بیاور با خودت سر را ببر
ناله بزن، فریاد کن؛ اما همهش بیفایده است
این شمر، از اینجا نخواهد رفت؛ مادر را ببر
ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن
پیراهنش را بر زمین بگذار، معجر را ببر
انگشتری که ضربه خورده در نمیآید ز دست
جایش، النگوی من و این چند دختر را ببر
من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام
از بین نامحرم بیا عباس! خواهر را ببر...
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸بر جایگاه بلندی، بالا آمدی ! اینجایی را که نشستهای، دائماً رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میبوسید …
مقاتل نوشتهاند:
📜 ... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه،
▪️شمر ملعون وارد گودال قتلگاه شد و بر سینه مبارک سیدالشهداء علیهالسلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند،
📜 فَفتَحَ عَينَيه في وَجهِه فَقالَ لَه الحُسين علیهالسلام: يَا ويلك مَن أنتَ؟ فَقد إرتَقَيتَ مُرتَقَىٰ عَظيمًا؛ فَطالَما قَبَّلَهُ رَسولُ الله
▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیهالسلام کمی باز شد و با صدای بیرمقی به آن ملعون فرمودند:
وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمدهای! آنجایی را که نشستهای، دائماً رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میبوسید...
📚ینابیع المودّة، ج۳، ص۸۳
📚ناسخالتواریخ،سیدالشهداء علیهالسلام، ج۲ ص۳۸۶
✍ شرم از شیون و از گریۀ ما کن، بس کن
پشت و رویش نکن اینقدر، حیا کن، بس کن
با وضو مادر من شانه به مویش میزد
موی سلطان مرا شمر رها کن، بس کن
ذبح کردن به خدا حکم و شرایط دارد
اینقدر ضربه نزن، زود جدا کن، بس کن
شمر فریاد نکش دخترکش میترسد
حرمله را کمی آرام صدا کن، بس کن
خون در شیشۀ او را که ملائک بردند
لااقل رحم به این رخت و عبا کن بس کن
کشتن او به خدا حربه نمیخواهد که
به زمین خورده دگر ضربه نمیخواهد که
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸به سمت گودال از خیمه دویدم من …| وقتی که چادر زینب کبری سلاماللّهعلیها زیر پایش گیر میکند و به زمین میخورد …
در نقلها آمده است:
🥀 هنگامي كه سیدالشهداء علیهالسلام به زمين افتاد، حضرت زينب کبری سلاماللّهعلیها از درب خيمه خارج شد، در حالي كه ندا سر ميداد: واي از مصيبت برادرم! واي از مصيبت آقا و بزرگم!
📋 و رَكَضَتْ نَحوَ الْمَعرِكَةِ و هِيَ تارَةً تَعثُرُ بِأذْيالِها و تارَةً تَسقُطُ عَلیٰ وَجهِها مِن عِظمِ دِهشَتِها
▪️و دوان دوان به سمت معركه میرفت و در اينحال، گاهي پايش به پايين لباسش گير ميكرد و زمین میخورد و گاهي از شدت مصيبت و دهشت، اختیار دست و پایش را از دست میداد و با صورت بر زمين ميافتاد.
📚معالي السبطين ج٢ ص٣٧
✍ مانند مادرم چقدر میخورم زمين
تو خوردهای زمين، من اگر میخورم زمين
مانند دختران تو طاقت نداشتم
گفتی نيا، به جان تو طاقت نداشتم
با ديدن تو چنگ به مويم زدم حسين
بالا سرِ تو كاش نمیآمدم حسين
پنجاه سال خواهریام را چه میكنی؟
احساس های مادریام را چه میكنی؟
وقتي كه پيكر تو زمين گيرِ نيزه هاست
زينب تمام زندگیاش زیرِ نيزه هاست
خواهر بميرد آه دگر دست و پا نزن
تنگ است جات، مادرمان را صدا نزن...
#امام_هادی_علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸کسانی که قصد کُشتنِ امام هادی علیهالسلام را داشتند، در مقابل آن حضرت به سجده افتادند ...
در نقلها آمده است:
روزی کینهٔ متوکل ملعون از امام هادی علیهالسلام آنقدر بالا گرفت که دستور داد چهار نفر از اهالی خزر را برایش حاضر کنند؛ مأموران حاضر شدند و متوکل به هر کدام شمشیری داد و به آنها دستور داد، وقتیکه حضرت هادی علیهالسلام وارد مجلس شد با شمشیر به او حمله کنند و با خود میگفت: به خدا قسم پس از کشتن بدنش را آتش میزنم.
🥀 راوی گوید: من گوشهای ایستاده بودم که در همین گیر و دار، حضرت ابوالحسن امام هادی علیهالسلام وارد شد ... من دیدم امام علیهالسلام در موقع آمدن لبهایش به دعایی تکان میخورد و هیچ ناراحتی و وحشتی ندارد؛
📋 فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ الْمُتَوَکِّلُ رَمَی بِنَفْسِهِ عَنِ السَّرِیرِ إِلَیْهِ وَ هُوَ سَبَقَهُ وَ انْکَبَّ عَلَیْهِ فَقَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ یَدَهُ وَ سَیْفُهُ بِیَدِهِ
▪️تا متوکل ملعون چشمش به امام هادی علیهالسلام افتاد خود را از تخت به زیر انداخت و خود را به آن حضرت رساند و دست و پیشانی او را بوسید و در حالی که شمشیر در دست داشت میگفت: آقا یا ابن رسول اللَّه! ای بهترین خلق خدا! پسر عمو و مولایم یا ابا الحسن!...
🥀 سپس متوکل گفت: آقا ! چه چیز موجب تشریف فرمایی شما در این موقع گردیده؟ امام علیهالسلام فرمود: پیکی از طرف شما آمده و گفت: متوکل شما را میخواهد؛ متوکل گفت: دروغ گفته زنازاده! هرجا میخواهید، تشریف ببرید! سپس روی به حاضرین نموده و گفت: از آقا و مولای من و خودتان مشایعت کنید.
📋 فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ الْخَزَرُ خَرُّوا سُجَّداً مُذْعِنِینَ
▪️همینکه امام علیهالسلام خواستند از قصر متوکل بیرون بیاید، تا چشم آن چهار نفر اهالی خزَر به آن حضرت افتاد، با حال اقرار به عظمت ایشان، به سجده افتادند.
📚 الخرائج و الجرائح،ج ۱ ص۴۱۹
✍ آه ... یا امام هادی
ایکاش همانگونه که شمشیر از دست متوکل و آن چهار نفر افتاد، در گودال قتلگاه هم شمشیر از دست شمر و آن چهل نفر حرامیِ ملعون میافتاد...
➖ ما را کُشته است آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشتهاند:
📜 ... وَ بَقِيَ الحُسينُ علیهالسلام مَكبُوبًا عَلَى الأرضِ مُلَطّخًا بِدَمِهِ ثَلاثَ سٰاعاتٍ
▪️حدود سه ساعت بود که سیدالشهدا علیهالسلام بیرمق بین گودال، در خون خودش غوطهور افتاده بود.
🥀 دائماً لبهای خشکش به هم میخورد و میفرمود: صَبرًا عَلَى قَضائِك لا الٰهَ سِواكَ يا غياَث المُستَغيثين
📜 فَاِبْتَدَرَ إلَيْهِ أربَعونَ رَجُلاً كُلٌّ مِنهُم يُريدُ حَزَّ نَحرِهِ و عُمَرُ بنُ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّهُ يَقولُ: يا وَيلَكُم! عَجِّلوا عَلَيْهِ
▪️در آخر چهل حرامی پیشی گرفتند تا سرِ مطهر سیدالشهداء علیهالسلام را جدا کنند؛ عمر بن سعد ملعون هم دائمًا میگفت: وای بر شما! هرچه زودتر کارش را تمام کنید!
🥀 شَبث و سنان ملعون به ترتیب وارد گودال شدند تا سر مطهرش را جدا کنند؛ اما پس از لحظاتی یکی پس از دیگری وحشتزده از گودال قتلگاه بیرون آمدند.
🥀تا اینکه در نهایت شمر ملعون به سنان لعین گفت: مادرت به عزایت بنشیند! چرا دست کشیدی؟ سنان گفت: وای بر تو! چشمانش را به رویم باز کرد و شجاعت پدرش را به خاطرم آورد که از کشتن او دست کشیدم. پس شمر به او گفت:
📜 إنّي لأقتُلُهُ سَواءً شَبِهَ المُصطفىٰ أو عَلِيّ المُرتضىٰ؛ فأخَذَ السّيفَ مِن يَدِهِ، و رَكِبَ صَدرَ الحُسينِ علیهالسلام...
▪️این من هستم که او را میکشم؛ حال چه شبیه مصطفی صلیاللهعلیهوآله باشد و چه شبیه علیّ مرتضی علیهالسلام؛ پس شمشیر را از دست سنان گرفت و وارد گودال قتلگاه شد و از سینه مبارک سیدالشهداء علیهالسلام بالا رفت...
📚مقتل أبومخنف (مشهور)،ص۹۳
📚اسرارالشهادة ص ۴٢۶
📝 ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا ، این شمرِ با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیرزن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
این فرصت پیش آمده دیگر نمیاید به دست
دامن کشان، دامن بیاور با خودت سر را ببر
ناله بزن، فریاد کن؛ اما همهش بیفایده است
این شمر، از اینجا نخواهد رفت؛ مادر را ببر
ای لشگر بی آبرو اینگونه عریانش مکن
پیراهنش را بر زمین بگذار، معجر را ببر
انگشتری که ضربه خورده در نمیآید ز دست
جایش، النگوی من و این چند دختر را ببر
من در میان این شلوغی خیمه را گم کرده ام
از بین نامحرم بیا عباس! خواهر را ببر...