eitaa logo
کانون ذاکران امام حسین زرند
259 دنبال‌کننده
628 عکس
173 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در می نشیند منتظر بانوی محشر پشت در خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی بعد دق الباب خندان می شود در پشت در آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود سجده کرد و اشهدش را گفت کافر پشت در در زدند و با خودش می گفت حتما سایل است باز هم با کیسه نان رفت مادر پشت در در کمال حیرت اما دید بانوی کرم جای سائل آمده اینبار لشکر پشت در در زدند و در زدند و در زدند و در شکست آه شد آغاز، جنگی نا برابر پشت در با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله برد پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در غنچه یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ شد گل نشکفته سادات پرپر پشت در نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود ناگهان از پا می افتد مرد خیبر پشت در گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم می رود زهرا هزاران بار دیگر پشت در 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بنام خدا دردودل حضرت زینب س باحضرت زهرا س بعد ازشهادت مادرشان "" "" "" "" "" بے تـــو مادر من تنها و پریـشـان چه کنم باغم داغ فـراق و غـــم هجران چه کنم داغ این درد چـــه سازم کمرم را بشکست من بے تـــاب و توان در بر طوفان چه کنم من گرفتـار شـــدم در دل دریـــاے محـن مانده ام بے تو کنون باغم دوران چه کنـم رخت بربست و برفت خنـده ز کاشـانهٔ مـا بـاهمــه گـریه و زارے من نــالان چـه کنـم زنــده بـودم به نـوازش به صــداے نفسـت بـے تو اکنون چه سازم من بے جان چه کنـم مادرم فخــر زمان روح و روانــم بــودی خیــز برگــو به من غــم زده الان چـه کنم مادرم بـعد تـو من کشــتے طوفـان زده ام بے تو اے مادر نــازم من گــریان چه کنم سینه ام سوخت دگر درد مرا نیـست علاج من بـے روح و روان با دل سوزان چه کنم مـادرم تـا بنشست گـرد یتیـمے بـه رخــم من از آنروز شدم بـے سروسامان چه کنم روزو شب بر در نیم سوخته من مےنگرم مانـده ام با محـن و درد فراوان چه کنم هرکجــا مـے نگــرم جـاے تـو را مےبینـم با همه خاطره هر لحـظه و هرآن چـه کنـم کمــر دختــرتــان را بشکسـت داغ فراق تو بگو با همه غـمها من حیران چـه کنم "" "" "" "" "" "" مسلم فرتوت گلهین 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
خادمه اهل بیت مدیریت ابرگروه مجمع الذاکرین 🌺: تو را حس می‌کنم در خود همیشه هرکجا مادر گمانم نسبتی نزدیک داری با خدا مادر هم از ابرو گره وا می‌کنی هم زخم می‌بندی لبانت مرهم و دستان تو مشکل‌گشا، مادر شکستی در خودت آرام، بغض بی‌صدا! هر شب و با دست دعا از نو بنا کردی مرا مادر همیشه تو به من نه، من به تو وابستگی دارم عصایت می‌شوم روزی منِ بی‌دست‌وپا مادر؟ میان روضه نوشاندی به من از شیره‌ی جانت تو با ارباب کردی کودکت را آشنا، مادر ترک‌های کف پای تو را هربار بوسیدم بهشتم را زیارت کردم از پایینِ پا، مادر تلاطم، موج، طوفان، کودکی تنها و سرگردان سلامت، ساحل آرام، مقصد، ناخدا، مادر با کدوم رنگ سیاهی میشه تو عزات سهیم شد با کدوم حرف تسلی میشه باز مثل قديم شد با کدوم گريه زاري ميشه از ياد تو رد شد با چه درسي ميشه بي تو زنده بودن رو بلد شد باورم نميشه نيستي باورم نميشه رفتي اما باور كن هميشه توي قلب من نشستي توكه نيستي خاليه جات توي هر لحظه و هرجا از تو عكس وخاطراتت مونده يادگاري اينجا كاش ميشد يه بار ديگه ببينم تو رو كنارم تا بتونم بدي هامو از دلت بيرون بيارم كلي حرفاي نگفته مونده پشت بغض چشمام ديگه گريه چاره ساز نيست بي تو دنيارو نميخوام باورم نميشه نيستي باورم نميشه رفتي اما باور كن هميشه توي قلب من نشستي... | روضه بعد از شهادت حضرت زهرا(س) برای ایام بی مادری -( حالا میان خانه اش کوثر ندارد) حالا میان خانه اش کوثر ندارد تنهاست مولایم علی، یاور ندارد بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد مولاست با طفلان بی حال و پریشان مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان دائم کنار بستر خالی نشسته چشمان بارانی خود را باز بسته هی روضه می خواند به یاد دست بسته با خاطرات کوچه پهلویش شکسته با چادر خاکی که بر روی سرش داشت زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت حق علی را هیچ کس باور ندارد مولای عالم مانده و لشکر ندارد این خانه دیگر دست نان آور ندارد «دیگر حسین بن علی مادر ندارد» پروانه ای که پهلویش را در گرفته حالا از این خانه شبانه پر گرفته شب ها کنار قبر زهرای جوانش می سوخت از داغ جوان قد کمانش وقتی رمق می رفت او از زانوانش سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش: زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی با من نگفتی غصه ی غصب فدک را با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن برخیز تا این خانه را از نو بسازم برگرد تا کاشانه را نو بسازم کج می کنم بانو سرِ مسمارها را خود در میارم سنگِ این دیوارها را دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم لولای در را رو به کوچه می گذارم انگار وقت رفتنم نزدیک گشته دنیا دوباره تیره و تاریک گشته نه سال بودی بهر تو کاری نکردم زهرا حلالم کن که باید بازگردم زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته وحید محمدی
۞﴾﷽﴿۞} ⚫️ مراسم عزاداری دهه اول فاطمیه ⚫️ ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ 🎤سوره یاسین کربلایی رضا محمدی مجری کربلایی علیرضا ظهیر صادقی ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ 🎤قرائت حدیث کساء و زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها کربلایی حاج علی یزدانی سخنران کربلایی شیخ رضا محمدی مرثیه سرایی کربلایی علی میرزایی ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ 🕖زمان و مکان : دوشنبه 28آبان ماه همزمان با نماز جماعت مغرب و عشاء شهرک سید الشهدا (توانیر)-خیابان علی اصغر -مسجد سید الشهدا ـــــ꧂ــــ❁ـــــ❁ـــــ❀ــــ꧁ــ 🔹لینک کانال روبیکا، هیئت خادمین بقیة اللَّه            https://rubika.ir/khademin_baghiatalah ...................................... 🔹لینک کانال ایتا هیئت خادمین بقیة الله: https://eitaa.com/dkitla ...................................... 🔹لینک پیج اینستاگرام هیأت خادمین بقیة الله https://www.instagram.com/khademin_baghiatalah?igsh=MWNlZDg3N3NzMzJibw== ............................................................ لینک کانال سقاخانه حضرت ابوالفضل علیه السلام بلوار حاج قاسم https://rubika.ir/joinc/DBAIEIFJ0LSIBVRPHHZJEMGYBSBNXPAP
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
میگن قصه دروغ بوده.m4a
956.3K
میگن قصه دروغ بوده اینکه کوچه شلوغ بوده پره نامحرم، مادری با دل پرغم  میگه دروغه که تو کوچه، تازیونه رو زد محکم الهی که درست بگن، افسانه باشه میخ در الهی که دروغ باشه، مادرو زد جلو پسر الهی که دروغ باشه... ### سخته، حتی تصور کرد مادر، آه بکشه از درد نبینی ای کاش، که بلرزه مادر پاهاش الهی نبیبنی که مادر، رو به رو بشه با اوباش نبیبنی که نامحرما، راه مادرو سد کنن خدا کنه نبینی که، چادرشو لگد کنن ### درد و، هیچکی نفهمیده اما، چشم حسن دیده دیده که مادر، سیلی خورده برا حیدر دیده که چجوری رو صورت، میشینه جای انگشتر با چیزایی که دید حسن، یه شبه شده مو سفید خدا برا کسی نخواد، غمی رو که حسن چشید ✍ داود رحیمی 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
زندگیمون رو به راه بود.m4a
1.36M
زندگیمون رو به راه بود اما دست روزگار زود دلخوشیه، زندگیمو گرفت، توی آتیش و دود  تو گلومون ناله و زمزمه سوخت آتیش اومد دلخوشی همه سوخت عرش اعلی سوخت، قلب بابا سوخت، آه که فاطمه سوخت خدایا هنوزم نمیشه باورم که دیدم با چشمام آتیش بود و مادرم ### اون که راهه مادرو بست توی کوچه ضرب اون دست دست شیطون، بود و آینه‌ی، کردگارو شکست حرمت ناموس خدا رو شکست تکیه گاه آسمونا رو شکست قلب دنیا و، پشت بابا و، ذوالفقار و شکست تا مادر زمین خورد سیاه شد آسمون تا خونه کشیده روی زمین رد خون ### مادر من قبل رفتن کاری کرد که جون دادم من وقتی که اون، کهنه پیرُهن‌و، داد به جای کفن واسه من از روضه‌ی کربلا گفت از سری که میره رو نیزه‌ها گفت از تن غرقه، زخمی که میره، زیر دست و پا گفت چجوری ببینم داداش بی سر و چجوری ببوسم رگای اون حنجرو ✍ داود رحیمی 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
باز دل‌های پریشان را پریشان‌تر مکن با وصایایت، علی را این‌همه مضطر مکن حرف از رفتن مزن، آتش به قلبِ من مزن نا امیدم از خودت ای روحِ پیغمبر مکن آتشِ دیوار و در، یک‌بار ما را سوخته بارِ دیگر، شعله بر جان و دل حیدر مکن حرفی ای بانوی اطهر، از حلالیَّت مگو با علی، صحبت از این شرمندگی دیگر مکن اشک می‌ریزی برایم، باز هم یارم شوی این‌همه خود را فنای غربتِ رهبر مکن لابد از غسلِ شبانه، هست منظوری ترا صورت و بازوی خود را، مخفی از همسر مکن عاقبت با من نگفتی از شکستِ بازویت وقتِ غسلت، مبتلا بر ناله‌اَم آخر مکن آیت‌اللهِ علی، آیاتِ تو از هم گسست بیش از این، محروممان از سوره‌ی کوثر مکن تو فقط، یکبار کردی از برای خود دعا این‌همه عجل وفاتی زیر لب یکسر مکن یک دعا بهر علی کن، تا خدا صبرم دهد مرتضی را با عروجِ خویش، بی یاور مکن مجتبای خویش را دریاب، جان فاطمه محرمِ سِرّ خودت را زود، بی مادر مکن هِق هِقَت، این آخرین ساعات زجرم می‌دهد با صدای گریه‌ی خود، با خبر دختر مکن هر سفارش‌ را که از بهر حسینت می‌کنی از عطش حرفی به پیش دیده‌ی خواهر مکن حاج محمودژولیده 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
شب وداع امید جان خسته ام، ازبرمن سفرمکن بمان به پیش من مرو، مرا توخونجگرمکن بی تو غریب وبی کسم ، مرومرو هم نفسم آتش سینه ی مرا ، بیا وشعله ور مکن میان سوزو ساز خود، به چشم نیمه باز خود به یاد محسنت دگر ، نظر به سوی درمکن زدل که آه می کشی، مرا زغصه می کُشی نثار قلب وجان من، زآه خود شررمکن روح من وروان من، سوخت چوشمع جان من برای غُربت علی گریه تواز جگر مکن صبرمن وقرار من، دلبرو غم گسار من به سوگ وهجرروی خود، مرا تونوحه گر مکن بین حصار دردوغم، زسنگ هجران والم توای شکسته بال من، مرا شکسته پرمکن تو گفته ای که یاعلی ، مراکفن نما ولی نگفته ای که بررُخ کبود من نظر مکن غم دلت نهفته ای، شب وداع گفته ای هیچ کسی راتو علی، زتربتم خبرمکن «وفایی» شکسته دل ، که گشته ای زمن خجل جز به عزای فاطمه، زاشک دیده ترمکن 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
نمازآخر ازروی بستر برنمی دارم سرم را آهسته می بندم دوچشمان ترم را تاآن كه پرپر گشتنم راكس نبيند کردم برون گُل های یاس و پرپرم را پوشانده ام رخسار نيلی را،كه شايد حيدر نبيند گوشه ی چشم ترم را چون روبرو گشتند با من غنچه هايم اسماتوخود درياب حال دخترم را هجده ورق از دفتر عمرم تمام است آماده ام بندد شهادت دفترم را كردم وضو ازاشك وهنگام شهادت خواندم دراين بسترنماز آخرم را چيزی نمانده تا نهان ازچشم دشمن پنهان كند در شب علی خاكسترم را ترسم علی از پا بيفتد ای «وفایی» بردوش خود وقتی بگيردپيكرم را 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
🕯سبک زمینه یا شور یا واحد ایام فاطمیه دوم شهادت و شام غریبان حضرت زهرا سلام الله علیها زبانحال بند🕯 نیمه شبی غسلت؛گردنمه زهرا میریزه آب اسما؛میشورمت تنها خدا برام سخته؛شُستنه این زخما با تو چیکار کردن؛فاطمه نامردا ای بی وفا دنیا؛ای بی وفا دنیا از ورم بازوت چجور؛فاطمه بگذرم از سینه و پهلوت چجور؛فاطمه بگذرم حالا میفهمم چرا رو؛گرفتی از منم از زخم رو ابروت چجور؛فاطمه بگذرم ای بی وفا دنیا علی شده تنها بند🕯🕯 زوده که از پیشم؛پر بِکِشی زهرا چجور دلت اومد؛دل بِبُری از ما ببین که افتادم؛بالا سرت از پا سخته که جسمتو؛کفن کنم زهرا ای بی وفا دنیا؛ای بی وفا دنیا نفس نمیکِشی چرا؛فاطمه ی علی از خونمون میری کجا؛فاطمه ی علی بمیره حیدرت چرا؛باید شه تشییعه تو مخفیونه بی صدا؛فاطمه ی علی ای بی وفا دنیا علی شده تنها بند🕯🕯🕯 راحت شدی مادر؛تموم شده دردات بمیره زینب پس؛سرده چرا دستات بشکنه دستی که؛تورو گرفت از ما مادرم از دست رفت؛ای فضه و اسما امون و واویلا؛امون و واویلا میره صفا از خونمون؛کجا داری میری نرو پیش زینب بمون؛کجا داری میری از تابوتت میچکه خون؛بمیره دخترت ای مادر قامت کمون؛کجا داری میری وای مادرم زهرا ۱۴۰۳/۰۸/۲۷ 🙏التماس دعای خیر ✍️کربلایی امیرحسین سلطانی
یادم میاد یه روز توی یه کوچه مادر من آهسته راهم میبرد اما نمیدونم چی شد یه لحظه جلوی چشمم یهویی زمین خورد دیدم که لعن میکنه مادره من به اولی و ثانی و دشمنا از درد پهلو نتونست راه بره همش میگفت وای مادرم یازهرا(س) با مادرم گریه میکردم ولی همسایه های مهربون رسیدن اروم اروم بردنمون تا خونه تا صدای گریه مون و شنیدن یه روز که خوب شد دردای مادرم گفتم بهش عزیز همزبونم دلیل نفرینای اون روز تو بگو برام آخه میخوام بدونم گفت مادرم یه قصه ی تلخی و از کوچه های تنگ و از یه مادر که پهلوش و شکستن از رو کینه توو مدینه جلوی چشم همسر اخ بمیرم یه روز دیگه توو کوچه نامرد بازم اومد توو راه مادر جلوی چشم پسر کوچولوش یه سیلی زد به روی ماه مادر مادر ما خورد رو زمین با صورت هیشکی نبود تو کوچه کاری کنه کسی نبود کمک کنه به حسن (ع) هیشکی نبود زهرا رو یاری کنه 😭 اخ بمیرم خدا میدونه چقد حسن خمیده شد برای مادر شونه های کوچولوی مجتبی(ع) شد توی کوچه تنها عصای مادر 💠💠💠1⃣0⃣9⃣8⃣💠💠💠
از زیرِ در، وقتی که زهرا را در آوردم گشتم به سختی، غنچه‌ای را پرپر آوردم اصلاً نمی‌دانستم آن لحظه، چه باید کرد ناگاه، پیشِ چشمِ زینب سر در آوردم او خیره خیره دید، وحشت کردنِ من را من بارِ زهرا را، به نزدِ حیدر آوردم او غنچه را دید و نظر بر باغچه انداخت قبری پِیِ دفنِ جَنینِ مادر آوردم از سینه‌ی سوراخ، چادر غرقِ در خون بود رفتم برایش چادر و هم معجر آوردم وضعِ بدی دیدم، علی فرمود: ای سلمان! رویش عبا اَنداز، عبایش را درآوردم با بردنِ مولا، دوباره او ز جا برخاست خود را پیِ زهرا بحالِ مضطر آوردم با دیدنِ دستانِ بینِ ریسمان مُردم بی‌دست و پا، دستی کمک بر کوثر آوردم مَردی یهودی، صحنه را دید و مسلمان شد گفتا: به ذهنم، یادِ فتحِ خیبر آوردم زهرا کمربندِ علی را می‌کشید، اما ناباورانه، قتلِ او را باور آوردم زیرِ غلافِ تیغِ قنفذ، دست و پا می‌زد دستم بزیرِ بازوانِ اَطهر آوردم خون بود کز، پهلو و دست و سینه‌اَش می‌ریخت چادر نمازِ خویش را، چون بستر آوردم یکسو، حسین و مجتبی را در بغل گیرم یکسو، فغان از گریه‌های دختر آوردم روزی رسید، این ماجرا در کربلا دیدم هرچه دعا کردم، اجابت کمتر آوردم می‌خواستم بهر اسیران، آب و نان آرَم اما ز صبرِ بانویم، چشمِ تر آوردم شعر:حاج محمود ژولیده