50919.mp3
6.41M
✨سُبْحَانَكَ يَا كَافِي تَعَالَيْتَ يَا شَافِي أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ
#دعای_مجیر
@zaatar
هدایت شده از [ هُرنو ]
آن شب خواب دیدم که بر بال پرنده بزرگی نشستهام و آن پرنده در سمت قبله پرواز میکند. پرنده پس از چندی جهت خود را تغییر داد و به سمت راست متمایل شد و آنگاه به سوی مشرق رو کرد و سرانجام در جهت جنوب به پرواز درآمد. سپس مدتِ درازی رو به سمت مشرق رفت و در زمین تاریک سرسبزی فرود آمد و مرا فروگذاشت.
این جملات، بخشی از مقرری دیروز ما در #سهکتاب بود. توصیف یکی از خوابهایی است که جناب ابنبطوطه در اقامتش در اسکندریه دیده است. فردایش هم برای تعبیر خوابش پیش یکی از علمای شهر میرود.
تصویر را هم هوش مصنوعی بینگ ساخته است. راستش را بخواهید، دیگر جرأت نوشتن خوابهایم را ندارم. میترسم. بعضی از خوابها، خیلی شخصی است. یعنی اصلا عالم خواب را دیگر باید بگذاریم برای آدمها باقی بماند. یک نقطهٔ امنِ همیشگی.
#خوابنگاری
کانال عمومی سهکتاب را داشته باشید.
به زودی آغاز به کار خواهد کرد. 👇
@seketaab
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
ــــــــــــــ
از اول رمضان یکریز غر میزد و میخواست روزه کامل بگیرد. دلخوشش میکردم به روزههای کلهگنجشکی. ذوق سحر داشت و نان پنیر سبزیِ افطار، با زبان روزه. دو سه روز گریه کرد. طلبکار بود که بیدارش نمیکردم. میگفت یاسین روزهٔ کلهگنجشکی میگیرد و محمدی و گرانمایه، روزه کامل. چیزی ته دلم زیر و رو میشد و هرروز حوالهاش میدادم به روزهای بعد.
از دیشب که محدثه آمده پیشش، بهانه گرفت که من هم میخواهم روزه کامل بگیرم. سحری بیدارش کردم. سیبزمینی و سوسیس را که دید، گفت نان پنیر سبزی میخواهم. سه چهار لقمه بیشتر نخورد. بعد از نماز صبح، دستم را بوسید و گفت: «ممنون که بیدارم کردی.» از همان موقع، گُر گرفتم. ساعتی یکبار منتظر بودم کم بیاورد و روزهاش را تمام کند. ناهار را گرم کردم و گذاشتم روی گاز. ذره ذره خودخوری کردم و دم نزدم. فکر میکردم دارم شورش را درمیآورم. مگر ما نُه سالگی روزه نگرفتیم؟ حالا یک سال کمتر دارد دیگر. گشنه و تشنهاش میشود؟ خب بشود. به وقتش افطار میکند. برای چیزی جوش میزدم که انتخاب خودش بود و من ناچار بودم به سکوت. از ساعت دو به بعد خودم را زدم به آن راه. پرسوجو نکردم که گشنه است یا تشنه. مشغول نقطهبازی شدند و کارتبازی. تا دم اذان. باز هم چیزی ته دلم زیر و رو شد. به خواستهاش رسید. هجدهم رمضان ۱۴۰۳ اولین روزهٔ ماه مبارکش شد. به وقت هشت سال و چهار ماهگیاش.
برای عاقبت بهخیریاش دعا کنید.
برای عاقبت بهخیری همهمان دعا کنید.
@zaatar
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ـــــــــــــــ
عبد گنهکارم من و رب رحیمی
خیلی گرفتارم ولی خیلی کریمی
@zaatar
ـــــــــــــ
من، آدم تنبلی هستم برای نوشتن از کتابهایی که میخوانم. حوصلهام نمیگیرد برگردم به کتاب و چیزی برای معرفیاش پیدا کنم.
حالا میخواهم بیفتم توی جنگ با خودم. کمی هم کوتاه بیایم و به یک معرفی کوتاه و سروساده بسنده کنم.
به دعوت آقای جواهری میخواهم در چالش #چند_از_چند شرکت کنم.
از ابتدای سفرم، مشغول خواندن این چند کتابم. من یک موازیخوانِ رویِ مخم. کتابی دارم توی اتاق بچهها. شبها وقت خوابشان فقط مشغول آن کتابم. روزها وقتِ جوشآمدن آب کتری و قلزدن برنج، کتابی را که میگذارم کنج آشپزخانه، دست میگیرم. من کشته مردهٔ ورق زدن کتابهای مختلفم. قروقاطی خواندن، حالم را خوب میکند. نوک زدن به همه کتابهایی که نامشان را میشنوم، آرامم میکند. خبر ندارم از تعداد کتابهایی که در سال میخوانم. نمیدانم تا کجا توی این چالش دوام بیاورم اما برای شروع، برنامهام خواندن ۶۰ کتاب در سال جدید است.
بسماللهش را همین حالا میگویم. همین حالا که نشستهام پشت میز و انگار سال جدیدم تازه شروع شده.
@zaatar
ـــــــــــــ
هر یک نفری که روز قدس توی خیابان میآید، به سهم خود دارد به امنیت کشور و امنیت ملت و حفظ دستاوردهای انقلابش کمک میکند.
#آیتالله_خامنهای
#روز_قدس
@zaatar
ــــــــــــــ
🎐«زندگینگاری، فکر کردن به اهمیت وجود دیگری است.»
«میان آنها» را به پیشنهاد مهراوه فردوسی خواندم. زندگینگارهای از ریچارد فورد که دو بخش دارد. بخش اول درباره پدر و بخش دوم درباره مادرش است.
اهمیت این کتاب به سبک و سیاق متفاوت نویسنده در زندگینگاره است. مواجهه متفاوت ریچارد فورد با پدر و مادری که بعد از ۱۵ سال آزادی کامل در زندگی و شغل، صاحب فرزندی شدند که میان آنها قرار گرفت.
در این کتاب، منتظر اتفاق خاصی نباشید. کتاب را بخوانید چون جهانبینی بکری نصیبمان میکند؛ مواجهه متفاوت و عمیق با خرده روایتهایی که در پستوی ذهنمان مانده.
▪️۱ از ۶۰
▪️میان آنها
▪️ریچارد فورد
▪️نشر برج
▪️۱۳۴ صفحه
#چند_از_چند
@zaatar
Samavati-Dua-Iftitah-2.mp3
43.12M
🍃تقویم میگوید تنها سه شب دیگر میتوانیم دعای افتتاح را بخوانیم.
@zaatar
ـــــــــــــ
🎐«هردو با هیجان به هم خیره شده بودیم ولی هیچچیز فوقالعادهای در هیچکداممان نبود.»
کتاب را به پیشنهاد فرزانه زینلی خواندم.
«برف تابستانی» نوولا یا داستان بلند است. هرچه از داستان عاشقانه شنیدهاید بریزید دور و بعد برف تابستانی را بخوانید چون در این کتاب قرار نیست ماجرای عاشقانه به وصالی ختم شود. داستان با عشق پسر هفت ساله به فرشتهٔ موخامهای شروع میشود و شخصیت اصلی ما از ۳۷ سالگی، راویِ ماجراست. نویسنده انگار در پی پرداخت روابط عاشقانه نیست بلکه میخواهد از عشقهای امروزی دست بکشد و به تأثیر عشق واقعی در همه ابعاد زندگی بپردازد. قوت داستان به تعلیقی است که از ابتدا یقه مخاطب را میگیرد و نمیگذارد کتاب را زمین بگذارید.
عمده داستان در مشهد شکل میگیرد و نویسنده با اطلاعات دقیقش، مخاطب را مطمئن میکند که با یک مشهدی روبروست.
کتاب را در طاقچه خواندم و راضیام از خواندنش با نسخه الکترونیکی.
تصویر روی جلد را بعد از خواندن کتاب دیدم و کیفور شدم از بازسازی صحنهای از متن.
▪️۲ از ۶۰
▪️برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق
▪️علیرضا محمودی ایرانمهر
▪️نشر چشمه
▪️۱۰۱ صفحه
#چند_از_چند
@zaatar