هدایت شده از محمدامین نخعی
الحمدلله جمهوریت که از مهمترین اندام انقلاب اسلامی است تا حد قابل قبولی ترمیم شد.
بدترین کار در این زمان غر زدن و خدایی نکرده تحقیر اکثریت است.
از آن بدتر زنده کردن اختلافات بین خودی ها با کلید واژه «دیدید گفتیم» است.
وقتی اصرار کردم که نباید عرصه انتخابات را میدان حق و باطل کنید، برای همچین وقت هایی است.
جنگ حق و باطل، جبهه اش جای دیگری است، نه بین دو نامزدی که در درون انقلاب اسلامی رقابت میکنند.
بنابراین شمشیرهایتان را برای جنگ با دشمن اصلی نگه دارید و خدای نکرده بر نامزد پیروز یا طرفداران ایشان نکشید.
من به فرازی از قرآن کریم که خطاب به حضرت موسی است، آن هم در سخت ترین مرحله امتحان بنی اسراییل بسیار امیدوارم.
این آیه مخصوص حضرت موسی نیست و برای هر ولی الهی قابل تطبیق است.
« انّ معی ربی سیهدین»
الخیر فی ما وقع...
هدایت شده از مجلهٔ مدام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک ماجرای دنبالهدار
تیزر تصویری روز رونمایی اولین شمارهٔ مدام
مجلهٔ مدام را از وبگاه مدام تهیه کنید.👇
www.modaammag.ir
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـــــــــــــــ
آقا سلام، ماه محرم شروع شد.
@zaatar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ــــــــــــــ
ای اهل حرم میر و عَلَمدار نیامد
علمدار نیامد، علمدار نیامد
@zaatar
Zohr17Safar1396[03].mp3
1.81M
شبهای جمعه میگیرم هواتو
اشک غریبی میریزم برا تو
بیچاره اون که حرم رو ندیده
بیچارهتر اون که دید کربلاتو
@zaatar
ـــــــــــــ
ولی بهنظرم، همهٔ آدمها باید یه آزاده توی زندگیشون داشته باشن.
تولدت مبارک رفیقم❤️
@harfikhteh
@zaatar
ــــــــــــ
توی نقشه، شاهرود را پیدا میکنم. همسرم مأموریت یکی دو روزه دارد. هرچقدر حسین میپرسد شاهرود کجاست و توی کدام استان است، چیزی نمیگوید.
«سمنان» پدر همسرم را ازش گرفته. از جزئیات حادثهای که برایش افتاده، چیزی نمیدانم. سوگی را پشت سر گذاشته که مرور خاطرات، داغش را تازه میکند. هیچوقت نتوانسته ماجرا را از یک جایی به بعد، برایم تعریف کند. شاید هم من توان شنیدنش را نداشتم.
از آن به بعد «سمنان» برایش تنها یک کلمه و یک شهر نیست. مکانی شده که اسمش را هم روی زبان نمیآورد. مکانی که بعید است روزی با آن آشتی کند.
#سمنان
#در_اهمیت_مکان
@zaatar
ـــــــــــــــ
همیشه در کارگاه پیرنگ به هنرجوها میگویم دستِ غیب را وارد داستانهایتان نکنید. میگویم دست غیب یعنی همان توسل و معجزه و چیزهایی از این دست. دست غیب نباید پایان داستان بیاید و گرهگشایی کند. میگویم دنیای واقعی با داستان متفاوت است. این دو را از هم جدا کنید. اما حالا در همین دنیای واقعی، از امام رئوف خواستم دست غیب را وارد زندگیهاتان کند.
@zaatar
هدایت شده از شیرین و گَس مثل مادری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ــــــــــــــ
همهٔ سال رو به شوق همین سفر میگذرونم.
به شوق رسیدن به این جاده و گوش دادن به این مداحی.
@zaatar
ــــــــــــــ
همهجا به جستوجوی آرامش برآمدم و آن را نیافتم، مگر نشسته در کنجی، تکوتنها با کتابی کوچک.
📚تولستوی و مبل بنفش
#نینا_سنکویچ
@zaatar
هدایت شده از مجلهٔ مدام
مدامِ دو؛ سفر
#سفر_مدام
با آثاری از (به ترتیب حروف الفبا):
#فرامرز_پارسی
#محمد_جوان_الماسی
#مارال_جوانبخت
#شبیه_عباس_خان
#رامبد_خانلری
#علی_خدایی
#آزاده_رباطجزی
#امیرمحمد_رضایی
#حنانه_سلطانی
#سعیده_سهرابیفر
#سمیه_شاکریان
#منصور_ضابطیان
#لادن_عظیمی
#کوثر_علیپور
#عطیه_عیار_دولابی
#مسعود_فروتن
#نعیمهسادات_کاظمی #منصوره_مصطفیزاده
#حدیثه_میراحمدی #طاهرهسادات_موسوی #سعادت_حسن_منتو
#آلمودنا_سانچز
#جوآن_فرانک #آلخاندرو_کارتاجنا
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
هدایت شده از مجلهٔ مدام
دومین دورهمی و رونمایی مجلهٔ مدام
مدام دو: سفر
با حضور
#مسعود_فروتن
#فرامرز_پارسی
#رامبد_خانلری
#منصوره_مصطفیزاده
#حنانه_سلطانی
به صرف داستان و موسیقی
چهارشنبه چهارم مهرماه
تهران؛ کتابِ اردیبهشت لوتوسمال
ساعت ۴ تا ۶ عصر
مشتاق دیدار همهٔ شما هستیم و دیدهٔ ما، میزبان قدمهای شماست.
منتظرتان هستیم ❤️✌️
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
هدایت شده از گاه گدار
اسرائیل آن قدر احمق هست که به ما حمله کند.mp3
15.29M
از حالا باید برای روزهای بعد از حمله اسرائیل به ایران آماده بود.
حالا مه آب از سر اسرائیل گذشته و انشاءالله در روزگار سقوط است، دور از ذهن نیست که چنگی هم به صورت ایران بیندازد.
شجاعت را باید از حالا تمرین کنیم.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
ـــــــــــــــ
اولینبار بود که بعد از تولدِ بچهها، دوتایی بیرون رفتیم و صبحانه خوردیم. تا بچهها آماده میشدند برای مدرسه، ما هم شال و کلاه کردیم که یعنی کارِ بانکی داریم. دروغ نگفتیم. واقعا کار بانکی داشتیم. فقط کارمان که تمام شد، از اینجا سردرآوردیم. هادی نگران حسین بود و عکسهای توی گوشیام. نگران املتِ سوسیسی که دونفره خورده شد. فکر میکرد اگر بچهها بفهمند، قطعا کلهٔمان را میکَنَند. من اما دنبال ثبت لحظاتم. دنبال زندگی در زمان حال. همین یکی دوساعتی که بعد از هشتسال و نیم، اتفاق افتاد.
@zaatar