#وقایع_روز_تاسوعاء_شب_عاشوراء
#وقایع_دوم_محرم_از_ورودیه_تا_شب_تاسوعا
#عباس_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
مرثيه روز تاسوعا 7
چون روز تاسوعا، يعني نهم محرم فرارسيد، شمر با نامهي ابن زياد که در مورد کشتن امام حسين - عليهالسلام- بود، به کربلا وارد شد و آن نامه را به عمر بن سعد داد. هنگامي که عمرد ب سعد از مضمون و محتواي نامه آگاه شد، به شمر خطاب کرد و گفت: واي بر تو! تو را چه شده است؟ خداوند تو را از جاهاي آباد دور نمايد، و چيزي را که تو آوردهاي زشت کند! سوگند به خدا، گمان مي کنم ه تو ابن زياد را از آنچه من به او نوشته بودم بازداشتي، و کاري را که اميد اصلاح آن را داشتم تباه کردي و به هم زدي. سوگند به خدا، حسين آن کسي نيست که تسليم يزيد شود و دست بيعت با وي دهد، زيرا که جان پدرش علي مرتضي در پهلوهاي او جاي دارد.
شمر به عمرد بن سعد گفت: اکنون با امر امير چه خواهي کرد، يا فرمان او را بپذير و با دشمن وي جنگ کن، و يا دست از عمل بازدار و کار لشکر به من واگذار. عمر بن سعد در پاسخ او گفت: من اين کار را انجام مي دهم و همچنان اامير لشکر هستم و تو همچنان سرهنگ پيادگان باش. اين سخنان را گفت و آمادهي نبرد با امام حسين - عليهالسلام- شد.
شمر چون ديد که عمر بن سعد آمادهي نبرد است، نزديک لشکر امام حسين - عليه السلام - آمد و بانگ زد: فرزندان خواهر من ذ عبدالله و جعفر و عثمان و عباس - کجا هستند؟ (1) امام حسين - عليه السلام - چون بانگ او را شندي، به برادران خود فرمود: جواب شمر را بدهيد، اگر چه فاسق است، زيرا با شما رابطهي خويشاوندي دارد.
آن چهار برادر به او گفتند چه کار داري؟ شمر پاسخ داد:اي فرزندان خواهر من! شما در امان هستيد و در کنار برادر خود حسين جنگ نکنيد و از او فاصله گيريد و سر در طاعت يزيد آوريد.
حضرت عباس - عليهالسلام- فرياد بر او زد که دستهاي تو بريده باد، و نفرين بر امان نامهاي باد که تو از براي ما آوردهاي!اي دشمن خدا! ما را امر مي کني که از برادر و مولاي خود حسين بن فاطمه - عليهما السلام - دست برداريم و سر در طاعت نفرين شدگان و فرزندان نفرين شدگان درآوريم؟ آيا ما را امان نامه مي دهي، ولي براي پسر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - امان نامهاي نيست؟ شمر از شنيدن اين سخنان خشمگين شد و به لشکرگاه خود بازگشت. سپس عمر بن سعد لشکر خويش را بانگ زد کهاي لشکريان خدا؛ سوار شويد و مژدهي شما به بهشت باد! آن گاه لشکريان او سوار شدند و به سوي اصحاب امام حسين - عليهم السلام - روآوردند، در حالي که حضرت در مقابل خيمهي خود شمشير به دست گرفته و سر به زانوي اندوه گذاشته و به خواب رفته بود. و اين واقعه در عصر روز تاسوعا رخ داد.
(شيخ کليني از حضرت صادق - عليهالسلام- روايت فرموده است که روز تاسوعا روزي بود که امام حسين و اصحابش - عليهمالسلام - را در کربلا محاصره کردند، و سپاه اهل شام بر جنگ با آنان اجتماع و اتفاق نمودند، و ابن مرجانه (2) و عمر بن سعد از بسياري سپاه و لشکر که براي آنان جمع شده بود خوشحال شدند. و امام حسين و اصحابش - عليهمالسلام ذ را ضعيف شمردند و يقين کردند که ياوري از براي آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را ياري نخواهند نمود. آن گاه امام صادق - عليه السلام - فرمودند: پدرم فداي آن ضعيف و غريب باد!)
چون حضرت زينب - عليهاالسلام - صداي خروش لشکر عمر بن سعد را شنيد، نزد برادر دويد و عرض کرد:اي برادر! مگر صداي خرش لشکر را نمي شنوي که نزديک شدهاند؟ حضرت سر از زانو برداشت و به خواهر خود فرمد:اي خواهر! اکنون رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را در خواب ديدم که به من فرمد: تو به سوي ما خواهي آمد. حضرت زينب - عليهاالسلام - که اين خبر را شنيد، سيلي به صورت زد و صدا را به واويا بلند کرد. حضرت به او فرمود:اي خواهر! سکوت اختيار کن که واويلا سزاوار تو و براي تو نيست، خدا تو را رحمت کند!
آن گاه حضرت عباس به خدمت امام حسين - عليهما السلام - آمد و عضر کرد: برادر! لشکر به سوي شما رو آوردهاند. حضرت برخاست و فرمود:اي برادرم عباس، جانم فداي تو باد! سوار شو و آنان را ملاقات کن و بپرس که چرا به سوي ما ميآيند؟
حضرت عباس - عليهالسلام- با بيست سوار که زهير و حبيب از آنان نيز بودند به سوي لشکر آنها شتافت و از ايشان پرسيد که غرض و مقصود شما از اين کار چيست؟ در پاسخ او گفتند: از امير حکم آمده است که فرمان او را بپذيريد و اطاعت وي را لازم بدانيد، و گرنه با شما جنگ و مبارزه ميکنيم. حضرت عباس - عليهالسلام- به آنان فرمود: شتاب نکنيد تا من برگردم و مقصود شما را به برادرم عرض کنم.
آنان توقف نمودند و حضرت عباس - عليهالسلام- با شتاب تمام به سوي امام حسين - عليهالسلام- آمد و مقصود آنان را به حضرت عرض نمود، حضرت در پاسخ فرمودند:
#وقایع_روز_تاسوعاء_شب_عاشوراء
#وقایع_دوم_محرم_از_ورودیه_تا_شب_تاسوعا
#عباس_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
مرثيه روز تاسوعا 7
چون روز تاسوعا، يعني نهم محرم فرارسيد، شمر با نامهي ابن زياد که در مورد کشتن امام حسين - عليهالسلام- بود، به کربلا وارد شد و آن نامه را به عمر بن سعد داد. هنگامي که عمرد ب سعد از مضمون و محتواي نامه آگاه شد، به شمر خطاب کرد و گفت: واي بر تو! تو را چه شده است؟ خداوند تو را از جاهاي آباد دور نمايد، و چيزي را که تو آوردهاي زشت کند! سوگند به خدا، گمان مي کنم ه تو ابن زياد را از آنچه من به او نوشته بودم بازداشتي، و کاري را که اميد اصلاح آن را داشتم تباه کردي و به هم زدي. سوگند به خدا، حسين آن کسي نيست که تسليم يزيد شود و دست بيعت با وي دهد، زيرا که جان پدرش علي مرتضي در پهلوهاي او جاي دارد.
شمر به عمرد بن سعد گفت: اکنون با امر امير چه خواهي کرد، يا فرمان او را بپذير و با دشمن وي جنگ کن، و يا دست از عمل بازدار و کار لشکر به من واگذار. عمر بن سعد در پاسخ او گفت: من اين کار را انجام مي دهم و همچنان اامير لشکر هستم و تو همچنان سرهنگ پيادگان باش. اين سخنان را گفت و آمادهي نبرد با امام حسين - عليهالسلام- شد.
شمر چون ديد که عمر بن سعد آمادهي نبرد است، نزديک لشکر امام حسين - عليه السلام - آمد و بانگ زد: فرزندان خواهر من ذ عبدالله و جعفر و عثمان و عباس - کجا هستند؟ (1) امام حسين - عليه السلام - چون بانگ او را شندي، به برادران خود فرمود: جواب شمر را بدهيد، اگر چه فاسق است، زيرا با شما رابطهي خويشاوندي دارد.
آن چهار برادر به او گفتند چه کار داري؟ شمر پاسخ داد:اي فرزندان خواهر من! شما در امان هستيد و در کنار برادر خود حسين جنگ نکنيد و از او فاصله گيريد و سر در طاعت يزيد آوريد.
حضرت عباس - عليهالسلام- فرياد بر او زد که دستهاي تو بريده باد، و نفرين بر امان نامهاي باد که تو از براي ما آوردهاي!اي دشمن خدا! ما را امر مي کني که از برادر و مولاي خود حسين بن فاطمه - عليهما السلام - دست برداريم و سر در طاعت نفرين شدگان و فرزندان نفرين شدگان درآوريم؟ آيا ما را امان نامه مي دهي، ولي براي پسر رسول خدا - صلي الله عليه و آله - امان نامهاي نيست؟ شمر از شنيدن اين سخنان خشمگين شد و به لشکرگاه خود بازگشت. سپس عمر بن سعد لشکر خويش را بانگ زد کهاي لشکريان خدا؛ سوار شويد و مژدهي شما به بهشت باد! آن گاه لشکريان او سوار شدند و به سوي اصحاب امام حسين - عليهم السلام - روآوردند، در حالي که حضرت در مقابل خيمهي خود شمشير به دست گرفته و سر به زانوي اندوه گذاشته و به خواب رفته بود. و اين واقعه در عصر روز تاسوعا رخ داد.
(شيخ کليني از حضرت صادق - عليهالسلام- روايت فرموده است که روز تاسوعا روزي بود که امام حسين و اصحابش - عليهمالسلام - را در کربلا محاصره کردند، و سپاه اهل شام بر جنگ با آنان اجتماع و اتفاق نمودند، و ابن مرجانه (2) و عمر بن سعد از بسياري سپاه و لشکر که براي آنان جمع شده بود خوشحال شدند. و امام حسين و اصحابش - عليهمالسلام ذ را ضعيف شمردند و يقين کردند که ياوري از براي آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را ياري نخواهند نمود. آن گاه امام صادق - عليه السلام - فرمودند: پدرم فداي آن ضعيف و غريب باد!)
چون حضرت زينب - عليهاالسلام - صداي خروش لشکر عمر بن سعد را شنيد، نزد برادر دويد و عرض کرد:اي برادر! مگر صداي خرش لشکر را نمي شنوي که نزديک شدهاند؟ حضرت سر از زانو برداشت و به خواهر خود فرمد:اي خواهر! اکنون رسول خدا - صلي الله عليه و آله - را در خواب ديدم که به من فرمد: تو به سوي ما خواهي آمد. حضرت زينب - عليهاالسلام - که اين خبر را شنيد، سيلي به صورت زد و صدا را به واويا بلند کرد. حضرت به او فرمود:اي خواهر! سکوت اختيار کن که واويلا سزاوار تو و براي تو نيست، خدا تو را رحمت کند!
آن گاه حضرت عباس به خدمت امام حسين - عليهما السلام - آمد و عضر کرد: برادر! لشکر به سوي شما رو آوردهاند. حضرت برخاست و فرمود:اي برادرم عباس، جانم فداي تو باد! سوار شو و آنان را ملاقات کن و بپرس که چرا به سوي ما ميآيند؟
حضرت عباس - عليهالسلام- با بيست سوار که زهير و حبيب از آنان نيز بودند به سوي لشکر آنها شتافت و از ايشان پرسيد که غرض و مقصود شما از اين کار چيست؟ در پاسخ او گفتند: از امير حکم آمده است که فرمان او را بپذيريد و اطاعت وي را لازم بدانيد، و گرنه با شما جنگ و مبارزه ميکنيم. حضرت عباس - عليهالسلام- به آنان فرمود: شتاب نکنيد تا من برگردم و مقصود شما را به برادرم عرض کنم.
آنان توقف نمودند و حضرت عباس - عليهالسلام- با شتاب تمام به سوي امام حسين - عليهالسلام- آمد و مقصود آنان را به حضرت عرض نمود، حضرت در پاسخ فرمودند:
#عطش_علی_اصغر_ع_شب_هفتم_محرم 23
#وقایع_روز_تاسوعاء_شب_عاشوراء
خبر شهادت علی اصغر ع به روایت ناسخ التواریخ در شب عاشوراء
نکته:امام حسین دو جا روضه علیاصغرع را خوانده است اول در شعر شیعتی و دوم در شب عاشوراء
ابوحمزه ثمالي از علي بن الحسين عليهالسلام روايت ميکند که:
قال: لما کان اليوم الذي استشهد فيه أبي، أجمع أهله و أصحابه في ليلة ذلک اليوم فقال لهم: يا أهلي و شيعتي! اتخذوا هذا الليل جمالکم فانهجوا بأنفسکم، فليس المطلوب غيري و لو قتلوني ما فکروا في غيري فانجوا رحمکم الله، فأنتم في حل وسعة من بيعتي و عهدي الذي عاهدتموني.
ابوحمزه ميگويد: سيد سجاد فرمود: «در شب آن روز که پدر من شهيد شد، اهل و اصحاب خود را حاضر ساخت و فرمود: اي اهل من و شيعيان من! در اين شب شتران خود را برنشينيد و جان خود را به سلامت درگذرانيد. مطلوب اين قوم جز من نيست؛ چون مرا بکشند، هرگز ياد از شما نکنند. طريق نجات پيش داريد که من بيعت خود را و عهدي که شما با من استوار بستيد، از گردن شما ساقط ساختم.»
چون آن جماعت اين کلمات را اصغا (اصغاء: گوش دادن.) نمودند، همگان به يک زبان ندا دردادند که: «اي ابوعبدالله! اي سيد و مولاي ما! سوگند با خداي که هرگز دست از دامن تو باز نداريم تا مردمان گويند، ترک گفتند امام خود را و بزرگ خود را و او را فريدا وحيدا (فريدا، وحيدا: تنها، يکتنه.) به جاي گذاشتند، چه عذر در نزد خداي بر تراشيم که امام خود را دست باز داشتيم؟ لا أم، جز اين نيست که در رکاب تو کشته شويم.»
فرمود: «اي قوم! من فردا کشته ميشوم و شما همگان کشته ميشويد و يک تن از شما باقي نميماند.»
گفتند: «سپاس خداي را که گرامي داشت ما را به نصرت تو و تشريف کرد ما را به سعادت شهادت در حضرت تو، اي پسر رسول خداي! آيا شاد نباشيم از ملازمت خدمت شما؟»
فقال: جزاکم الله خيرا. و دعا لهم بخير فأصبح و قتل و قتلوا معه أجمعون، فقال له القاسم الحسن: فأنا فيمن يقتل؟ فأشفق عليه، فقال له: يا بني! کيف الموت عندک؟ قال: يا عم! أحلي من العسل، فقال: أي و الله - فداک عمک - انک أحد من يقتل من الرجال معي بعد أن تبلي ببلاء عظيم
خبر شهادت علی اصغر ع
و ابني عبدالله، فقال: يا عم! و يصلون الي النساء حتي يقتل عبدالله و هو رضيع؟ فقال: - فداک عمک - يقتل عبدالله، اذا جفت روحه عطشا و صرت الي خيمنا فطلبت ماء و لبنا فلا أجد قط، أقول: ناولوني ابني لأشربه من في، فيأتونني به، فيضعونه علي يدي، فأحمله لأدنيه من في، فيرميه فاسق - لعنه الله - بسهم فينحره، و هو يناغي، فيفيض دمه في کفي، فأرفعه الي السماء و أقول: اللهم! صبرا و احتسابا فيک، فتعجلني الأسنة منهم و النار تستعر في الخندق الذي في ظهر الخيم، فأکر عليهم في أمر أوقات في الدنيا، فيکون ما يريد الله، فبکي و بکينا، و ارتفع البکاء و الصراخ من ذراري رسول الله في الخيم،
و يسأله زهير بن القين و حبيب بن مظاهر من علي فيقولون: يا سيدنا! فسيدنا علي - فيشيرون الي - ماذا يکون من حاله؟ فيقول مستعبرا: ما کان الله ليقطع نسلي من الدنيا فکيف يصلون؟ و هو أبوثمانية أئمة.
فرمود: «خداوند خير دهاد شما را!»
و چون روز برآمد، آن حضرت شهيد شد و همگان با او شهيد شدند. هنگام تقرير اين کلمات، قاسم بن حسن عرض کرد: «من کشته ميشوم؟»
فرمود: «اي پسرک من! مرگ در نزد تو چگونه است؟»
عرض کرد: «از عسل شيرينتر است.»
فرمود: «اي والله - عم تو فداي تو شود - تو نيز بعد از ابتلاي عظيم کشته شوي و فرزند من عبدالله نيز کشته شود.»
گفت: «اي عم! اين لشکر تا به نزد زنان تاختن کنند و عبدالله شيرخواره را بکشند؟»
فرمود: «- عم تو فداي تو باد - عبدالله را ميکشند، گاهي که از عطش مشرف بر موت باشد و چند که من در خيمهها طلب آب و شير ميکنم، چيزي نمييابم. ميفرمايم: پسر مرا به من آريد تا او را شربتي از دهان خود بچشانم. چون او را به من آوردند، برگيرم و گاهي که به نزديک دهان آورم، فاسقي تيري به سوي او رها دهد و او را نحر (کشتن شرعي شتر را «نحر» گويند و طريقهي آن اين است که دستهاي او را بسته، کاردي به گلوگاهش فروبرند.) کند و دست من از خون او سرشار ميشود و به سوي آسمان ميافشانم و ميگويم: اي پروردگار من! صابرم بر بلاي تو و احتساب از تو ميجويم. اين وقت لشکر با تيغ و سنان بر من حمله ميافکنند و آتش از خندقي که در پشت خيام است، زبانه زدن ميگيرد و من حمله ميکنم در تلختر وقتي از اوقات دنيا و اين چنين خداي خواسته است.»
سيد سجاد ميفرمايد: چون اين کلمات را بفرمود، بگريست و ما همگان بگريستيم. بانگ گريه و فزع از ذريهي رسول خدا بالا گرفت. اين وقت زهير بن القين و حبيب بن مظاهر خواستند بدانند که سيد سجاد نيز شهيد ميشود. عرض کردند: «اي سيد ما! چون است حال مولاي ما علي؟»
با ديدهي اشک آلود فرمود: «خداوند نسل مرا در دنيا منقطع نميگذارد. چگونه با او دست توانند يافت و حال آن که او پدر هشت امام است؟!»
❖﷽❖
#وقایع_روز_تاسوعاء_شب_عاشوراء
#شب_عاشوراء
#اصحاب_امام_حسین_علیه_السلام
#اصحاب_شهداء_کربلاء
#السلام_علی_اصحاب_الحسین
💔(في ذكر وقائع ليلة عاشوراء)
📜فجمع الحسين عليه السلام أصحابه عند قرب المساء. قال علي بن الحسين زين العابدين عليهما السلام: فدنوت منه لأسمع ما يقول لهم و أنا إذ ذاك مريض فسمعت أبي يقول لأصحابه: أثني على اللّه أحسن الثناء و أحمده على السراء و الضراء، اللهم إني أحمدك على أن أكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين و جعلت لنا أسماعا و أبصارا و أفئدة فاجعلنا من الشاكرين. أما بعد فإني لا أعلم أصحابا أوفى و لا خيرا من أصحابي، و لا أهل بيت أبر و لا أوصل و لا أفضل من أهل بيتي، فجزاكم اللّه عني خيرا، إلا و اني لأظن يوما لنا من هؤلاء الأعداء، ألا و اني قد أذنت لكم فانطلقوا جميعا في حل ليس عليكم مني ذمام هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا ،ثم ليأخذ كل رجل منكم بيد رجل من أهل بيتي ثم تفرقوا في سوادكم و مدائنكم حتى يفرج اللّه، فإن القوم إنما يطلبوني و لو قد أصابوني للهوا عن طلب غيري.
فقال له إخوته و أبناؤه و بنو أخيه و ابنا عبد اللّه بن جعفر: و لم نفعل ذلك؟ لنبقى بعدك، لا أرانا اللّه ذلك أبدا. بدأهم بهذا القول العباس بن علي عليهما السلام و اتبعته الجماعة عليه فتكلموا بمثله و نحوه. فقال الحسين عليه السلام: يا بني عقيل حسبكم من القتل بمسلم فاذهبوا أنتم فقد أذنت لكم.
قالوا: سبحان اللّه فما يقول الناس لنا؟ يقولون :أنا تركنا شيخنا و سيدنا و بني عمومتنا خير الأعمام و لم نرم معهم بسهم و لم نطعن معهم برمح و لم نضرب معهم بسيف و لا ندري ما صنعوا، لا و اللّه لا نفعل ذلك و لكن تفديك أنفسنا و أموالنا و أهلونا و نقاتل معك حتى نرد موردك، فقبح اللّه العيش بعدك .
🌹در ذكر وقايع شب عاشورا
حسين (ع) شب هنگام ياران خود را جمع كرد، على بن الحسين (ع) گويد:
با آنكه بيمار بودم، نزديك رفتم تا آنچه گويد بشنوم، شنيدم پدرم به اصحاب گفت:
«بهترين ستايش را بر خدا نمايم و بر سود و زيان، او را سپاس گزارم، بار خدايا، من تو را سپاس گويم كه ما خانواده را به نبوت گرامى داشتى و قرآن را به ما آموختى و در دين دانا ساختى و به ماگوشهاى شنوا و ديدۀ بينا و دل روشن دادى، ما را از شكرگزاران خود بپذير.
💎اما بعد، من در ميان اصحاب جهان باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمىدانم و در ميان خانوادهها مهربانتر و گرمتر و بهتر از افراد خانوادۀ خود نمىشناسم، خدا شما همه را از طرف من جزاى خير دهد؛ هلا من يك روزى از طرف اين دشمنان براى خود گمان بردارم!! من به همۀ شما اجازه دادم - همۀ شماها - آزادانه برويد و من شما را حلال كردم، پيمان و تعهدى نداريد، اين شب تار شما را فرا گرفته، در امواج ظلمت آن خود را از گرداب بيرون كشيد، هر كدام شما دست يكى از افراد خاندان مرا بگيريد و در روستاها و شهرها پراكنده شويد تا خدا گشايش دهد زيرا اين مردم بس مرا مىخواهند و اگر مرا گرفتار كنند، از جستجوى ديگران بگذرند».
♥️برادران و پسران و برادرزادگان و پسران عبد اللّه بن جعفر يكزبان گفتند: ما چنين كارى نكنيم، بعد از تو زنده باشيم!! خدا چنين روزى نياورد؛ عباس آغاز سخن كرد و ديگران از او پيروى كردند، سپس رو به فرزندان عقيل كرد و فرمود:
همان جانبازى مسلم براى شما بس است، شما برويد، من به شما اجازه دادم؛ گفتند:
«سبحان اللّه!! مردم به ما چه مىگويند!! مىگويند: سرور و آقا و عموزادگان خود را كه بهترين عموزادگانند واگذارديم و با آنها تيرى از كمان رها نكرده و نيزهاى نزده و شمشيرى به كار نبرديم و ندانستيم چه كردند، نه بخدا، اين كار را نكنيم ولى جان و مال و خاندان را قربانت كنيم و به همراه تو نبرد كنيم تا به سرنوشت تو برسيم، زشت باد زندگى بعد از تو».
📚 نفس المهموم، در کربلا چه گذشت؟ ، صفحه 282
ضامن اشک در تلگرام
@zameneashk
کانال ضامن اشک ایتا
@zameneashk1
❖﷽❖
#وقایع_روز_تاسوعاء_شب_عاشوراء
#شب_عاشوراء
#اصحاب_امام_حسین_علیه_السلام
#اصحاب_شهداء_کربلاء
#السلام_علی_اصحاب_الحسین
#مسلم_بن_عوسجة
#زهیر_بن_قین
📜و قام إليه مسلم بن عوسجة رضي اللّه عنه فقال: أ نحن نخلي عنك و لما نعذر إلى اللّه في أداء حقك، اما و اللّه حتى أطعن في صدورهم برمحي و أضربهم بسيفي ما ثبت قائمه في يدي، و لو لم يكن معي سلاح أقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة و اللّه لا نخليك حتى يعلم اللّه أنا قد حفظنا غيبة رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله فيك، و اللّه لو علمت أني أقتل ثم أحيى ثم أقتل ثم أحرق ثم أذرى يفعل ذلك بي سبعين مرة ما فارقتك حتى ألقى حمامي دونك، و كيف لا أفعل ذلك و إنما هي قتلة واحدة ثم هي الكرامة العظمى التي لا انقضاء لها أبدا.
و قام زهير بن القين رحمه اللّه فقال: و اللّه لوددت أنني (أني خ ل) قتلت ثم انشرت ثم قتلت حتى أقتل هكذا ألف مرة، و أن اللّه جل و عز يدفع بذلك القتل عن نفسك و عن أنفس هؤلاء الفتيان من أهل بيتك.
و تكلم جماعة أصحابه بكلام يشبه بعضه بعضا في وجه واحد ،فقالوا:
و اللّه لا نفارقك و لكن أنفسنا لك الفداء نقيك بنحورنا و جباهنا و أيدينا، فإذا نحن قتلنا كنا و فينا و قضينا ما علينا .
🌺مسلم بن عوسجه (ره) از جا برخاست و گفت:
«ما دست از تو بداريم و هنوز نزد خدا در اداى حقّت خويش را معذورنكرده باشيم؟!! نه بخدا، نيزه به سينۀ دشمن فرو كنم و تا دستۀ شمشير در دست دارم بر آنها بكار برم و اگر سلاح به دستم نماند كه با آنها بجنگم، سنگ به آنها بپرانم، بخدا دست از تو برنداريم تا خدا داند كه ما رسول خدا را بعد از او دربارۀ تو منظور داشتيم، بخدا اگر بدانم كه كشته مىشوم و زنده مىشوم و سپس كشته مىشوم و سوخته مىشوم و خاكسترم را باد مىدهند و هفتاد بارم چنان كنند از تو جدا نشوم تا در آستانت بميرم چگونه فداكارى نكنم كه يك كشته شدن است و تا هميشه كرامت عظيمى در پى است.
🌺زهير بن قين از جا برخاست و گفت:
«بخدا من دوست دارم كشته شوم و زنده شوم و باز كشته شوم تا هزار بار و خداى عز و جل با اين كشتار من از تو و خاندانت دفاع كند».
🌺همۀ يارانش يك نفس قريب به اين مضمون پاسخ دادند و گفتند: بخدا از تو جدا نشويم (جان ما قربانت) با گلو و چهره و دست خود تو را نگهدارى كنيم و چون ما همه كشته شديم وظيفۀ خود را انجام داده باشيم؛
📚 نفس المهموم، در کربلا چه گذشت؟ ، صفحه 284
ضامن اشک در تلگرام
@zameneashk
کانال ضامن اشک ایتا
@zameneashk1
❖﷽❖
#وقایع_روز_تاسوعاء_شب_عاشوراء
#شب_عاشوراء
#اصحاب_امام_حسین_علیه_السلام
#اصحاب_شهداء_کربلاء
#السلام_علی_اصحاب_الحسین
📜روى الحسين بن حمدان الحضيني (الخصيبي( بإسناده عن أبي حمزة الثمالي و السيد البحراني في مدينة المعاجز مرسلا عنه قال: سمعت علي بن الحسين زين العابدين عليهما السلام يقول: لما كان اليوم الذي استشهد فيه أبي جمع أهله و أصحابه في ليلة ذلك اليوم فقال لهم: يا أهلي و شيعتي اتخذوا هذا الليل جمالكم (جملا لكم خ ل) و انجوا بأنفسكم، فليس المطلوب غيري و لو قتلوني ما فكروا فيكم، فانجوا رحمكم اللّه و أنتم في حل و سعة من بيعتي و عهدي الذي عاهدتموني. فقال إخوته و أهله و أنصاره بلسان واحد: و اللّه يا سيدنا يا أبا عبد اللّه لا خذلناك أبدا، و اللّه لا قال الناس تركوا إمامهم و كبيرهم و سيدهم وحده حتى قتل و نبلوا بيننا و بين اللّه عذرا و لا نخليك أو نقتل دونك.
فقال لهم: يا قوم إني غدا أقتل و تقتلون كلكم معي و لا يبقى منكم واحد.
فقالوا: الحمد للّه الذي أكرمنا بنصرك و شرفنا بالقتل معك، أولا ترضى أن نكون معك في درجتك يا بن رسول اللّه. فقال: جزاكم اللّه خيرا. و دعا لهم بخير، فأصبح و قتل و قتلوا معه أجمعون.
📝حسين بن حمدان حضينى به سند خود از ابى حمزۀ ثمالى و سيد بحرانى بىذكر سند از هم او روايت كردهاند كه گفت: از على بن الحسين (ع) شنيدم مىفرمود: شب روزى كه پدرم شهيد شد، خويشان و يارانش را جمع كرد و به آنها فرمود: اى خاندان و شيعيانم، اين شب را چون شترى رهوار به حساب آريد و خود را نجات دهيد، جز شخص مرا نخواهند و اگر مرا بكشند در فكر شماها نباشند، خدا شما را رحمت كند، نجات يابيد بيعت را از شما برداشتم و پيمانى كه با من بستيد واگذاشتم،
♥️برادران و كسان و يارانش يكزبان گفتند: بخدا اى آقاى ما، اى ابا عبد اللّه تو را هرگز وانگذارديم، مردم گويند: امام و بزرگ و آقاىخود را تنها گذاشتند تا كشته شد، ميان خود و خدا آزمايش دهيم و عذر جوئيم و تو را رها نكنيم تا قربانت شويم؛ فرمود: من فردا كشته مىشوم و شما همه با من كشته مىشويد و احدى از شما نمىماند؛ گفتند: حمد خدا را كه ما را به يارى تو گرامى داشت و به كشتن با تو شرافت داد، ما نپسنديم كه با تو همدرجه باشيم يا بن رسول اللّه؟ فرمود: خدا به شما جزاى خير دهد و بر آنها دعا كرد. و صبح شد او و همه كشته شدند.
📚 نفس المهموم، در کربلا چه گذشت؟ ، صفحه 285
ضامن اشک در تلگرام
@zameneashk
کانال ضامن اشک ایتا
@zameneashk1
#وقایع_روز_تاسوعاء_شب_عاشوراء
#باب_توبه_حر_بن_ریاحی
یا حبیب التوابین، ای خدایی که دوست توابین هستی
☘️ به خیمه امام حسین ع بپیوندید.☘️
قال: و أقبلوا يزحفون نحوه، و قد تحيز الي جيش الحسين من أولئک طائفة قريب من ثلاثين فارسا فيما قيل.
ابنکثير، البداية و النهاية، 179/8
🌹🌹به روايتي: در آن شب، سي و دو نفر از لشکر عمر بد اختر به عسکر آن حضرت ملحق شدند و سعادت ملازمت آن حضرت را اختيار کردند.
مجلسي، جلاء العيون، /652 - 651
🌹به روايت مجلسي هم در اين شب سي و دو تن از سپاه عمر بن سعد بيرون شدند و به لشکرگاه حسين عليهالسلام پيوسته گشتند.
سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهداء عليهالسلام، 211/2
❤️ مبلغ امام حسین ع باشیم ❤️
آیدی استاد برای طرح سوالات مقتل
تلگرام
@m_h_tabemanesh2
ایتا
@m_h_tabemanesh
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
"کلاس آنلاین مقتل شناسی"
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
"باب الحسین(ع)"
https://t.me/Babolhusein
ضامن اشک تلگرام
https://telegram.me/zameneashk
کانال ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1