eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.7هزار عکس
35.5هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعاليتهاي آقا سيد علي كه اينك روحاني مبارز پخته اي در سنين ۳۲ سالگي بود، در مسجد كرامت و مسجد امام حسن مجتبي عليه السلام، خود فصلي از مبارزات معظم له را به خود اختصاص مي‌دهد و خاطرات جالبي از اين فعاليتها در خاطر مبارك ايشان ثبت است، كه به قسمتي از آن اشاره فرموده اند: من قبلا امام جماعت مسجد ديگري به نام مسجد امام حسن مجتبي عليه السلام بودم كه نزديك منزلمان، در يك خيابان نسبتا خلوت و تا يك حدودي هم دور افتاده بود. در آغاز كار كه آن جا نماز را شروع كردم، مرا دعوت كردند براي امام جماعت آن مسجد. ساختمان آن جا عبارت بود از يك اطاق كوچكي و نمازگزاران، و مستمعينش هم دو، سه صف پنج، شش نفره را تشكيل مي‌دادند، كه از پيرمردها و آدمهاي متوسط آن حول و حوش مسجد بودند. يك باربر بود به نام ملا حاجي حاضر از رفقاي همان مسجد است، يك قهوه چي نزديك مسجد بود، يك شاگرد مكانيك و بقيه هم از همين قبيل بودند و غالبا هم مسن بودند. سازنده مسجد هم يك حاجي خير و همسايه ي مسجد بود و به طور خلاصه، شايد عده اي حدود بيست نفر مي‌شدند. وقتي من رفتم آن جا، شب اول يا شب دوم، سوم كه نماز خوانديم. از جاي خود بلند شدم، رو كردم به مردم، گفتم: «با اين چند شبي كه ما اين جا دور هم جمع شديم، يك حقي شما به گردن من پيدا كرديد و يك حقي هم من به گردن شما پيدا كرده ام. اما حق شما به گردن ما اين است كه من يك قدري براي شما حرف بزنم و حديثي، چيزي برايتان بخوانم. حق من هم به گردن شما اين است كه شما آن حرفهاي مرا گوش كنيد و ياد بگيريد، و لذا من حق خودم را عمل مي‌كنم. آيا شماها هم حاضر هستيد حق خودتان را ادا كنيد؟ » خيلي خوشحال شدند و گفتند آري. در طول مدت خيلي كمي، اين مسجد كوچك از جمعيت پر شد، به طوري كه ديگر جا تنگ شد و همان حاجي كه همسايه ي مسجد بود، همت كرد از عقب مسجد، يك مقداري به آن اضافه كرد و مسجد بزرگتر شد، و در مدت شايد دو، سه ماه، آوازه اين مسجد در مشهد، بخصوص در ميان جوانها پيچيد، به طوري كه وقتي مسجد كرامت كه بهترين و بزرگترين مسجد محله در مشهد محسوب مي‌شود، ساخته و آراسته و كامل شد. باني و كسبه ي دور و بر آن مسجد، مناسب ديدند بنده را كه در آن مسجد پيشنماز بودم، ببرند در مسجد كرامت، تا آن مسجد داراي اجتماع خوبي بشود و همين طور هم شد. (۲۵) مرا بردند آن مسجد، و اجتماع زيادي در آن جا تشكيل شد كه شما مثل اين كه آن جا بوده ايد و اجتماعات آن مسجد را مشاهده كرديد، (۲۶) كه واقعا يك حركت فكري در بين قشرهاي متوسط ايجاد شد. قبل از آن، من با دانشجويان ارتباطات زيادي داشتم. كلاسهاي متعددي براي جوانها و دانشجويان و طلبه‌ها برقرار كردم، لكن قشرهاي متوسط شهر و مردم كوچه و بازار كه از مسائل انقلاب، بخصوص مسايل بنياني انقلاب، چندان اطلاعي نداشتند، از سال ۴۲ وقتي مسايل همه گير شد و چند سالي از مسجد كرامت گذشته بود، مجددا با حفظ فضاي انقلاب، يك تحولي در مشهد به وجود آوردند. البته مسجد كرامت، خاطرات زيادي دارد كه از جمله به من اطلاع دادند كه از ساواك اعلام كرده اند، ديگر حق ندارم بروم مسجد كرامت و بعد از مدتي كه در آن مسجد رفت و آمد داشتم و شايد هر هفته، شش شب آن جا صحبت مي‌كردم و اجتماع زيادي در آن جا تشكيل شد. بالاخره ساواك آن جا را تعطيل كرد و برگشتم مجددا به مسجد امام حسن عليه السلام، منتها ديگر مسجد امام حسن گنجايش جمعيتي كه با من بودند را نداشت، لذا اهل محل و همان حاجي سابق الذكر - كه خدا ان شاءالله او را حفظ كند، مرد خير و خوبي بود - او همت كرد و يك مسجدي بزرگتر از مسجد كرامت در همان محل مسجد امام حسن به وجود آورد كه الآن آن مسجد هست. (۲۷) حجت الاسلام و المسلمين «عبد الرضا ايزدپناه » (سردبير مجله حوزه) كه افتخار شاگردي چندين ساله مقام معظم رهبري را دارند، درباره فعاليتهاي انقلابي معظم له در زمان طاغوت مي‌گويد: آيت الله خامنه اي به جهاد و مخالفت عليه طاغوت، شهره شهر (مشهد) بود. اطرافيان و مريدانشان، سيد جمال را در سيماي او مي‌ديدند. در دانشگاه و بين روشنفكران، افتخار حوزه‌ها بود و در حوزه علميه، بيدارگر و احياگري غريب. وقتي به آن سالها بر مي‌گردم و چهره او را در ذهنم مي‌آورم، گويا شيري بود در قفس، با خشمي مقدس عليه طاغوت زمان. با تمام فشارها و محدوديتهايي كه ساواك مشهد بر او وارد كرد، نتوانست از جهاد بازش دارد. سخنراني او ممنوع بود، ولي او با ايجاد محفل درسي، تفسير قرآن، نهج البلاغه و... طلاب و دانشگاهيان را با مايه‌هاي انقلابي و زندگي ساز اسلام آشنا مي‌كرد. او كانون مبارزه در مشهد بود. بعدها تشكلهاي مخفي ايجاد كرده بود، هم در سطح عالمان بالاي حوزه، هم در سطح طلاب و مدارس و هم در بازار و دانشگاه، حتي در ادارات و ارتش نفوذ كرده بود و اعلاميه‌ها توسط آنها پخش مي‌شد و تحركات مشهد از همين تشكلها مايه مي‌گرفت.
حتي گروه‌هاي مسلحانه اي چون گروه «والعصر» را هدايت مي‌كرد كه اعضاي آن بعدها دستگير شدند. (۲۸) آقا سيد علي ارتباط زيادي با قشر دانشجو داشتند و علاوه بر آشنا كردن آنان با معارف اسلامي و حقايق دين، و انگيزش روح جهاد و مبارزه با رژيم طاغوتي پهلوي، در اصلاح اخلاق و رفتار، و دميدن روح تقوا در آنان نيز تلاش گسترده اي داشتند و در هر دو بعد، موفق به تاثيرگذاري عميق در مخاطبان خود شدند. اين فعاليتها موجب شده بود كه ساواك ايشان را تحت مراقبت ويژه بگيرد و همواره با احضار به ساواك، مورد بازجويي قرارداده يا منزل ايشان را محاصره و از رفت و آمد افراد ممانعت به عمل آورد و بتدريج درسهاي ايشان را نيز با زور تعطيل كند. و بالاخره هم در دي ماه سال ۵۳ ايشان را دستگير، به تهران آورده و در زندان و شكنجه گاه مخوف ساواك، يعني كميته مبارزه با خرابكاري، به طور انفرادي محبوس مي‌كنند. بسياري از يادداشتهاي ايشان ضبط مي‌شود. اين ششمين و - به تعبير آيت الله خامنه اي - سخت ترين بازداشت ايشان بود. مدتها در سلولي در زندان كميته مشترك در شهرباني، با سخت ترين شرايط و همراه با بازجوييهاي دشوار، نگه داشته مي‌شوند. https://eitaa.com/zandahlm1357
زن انسان ساز اگر زنهاي انسان ساز از ملتها گرفته بشود، ملتها به شكست و انحطاط مبدل خواهند شد. (۴۴) ۱۳/۱۲/۵۷ احترام اسلام به زنها اسلام به شما آنقدر احترام قائل است كه براي مردها نيست. اسلام شما را مي‌خواهد نجات بدهد؛ اسلام شما را مي‌خواهد از اين مَلْعَبه اي كه اينها مي‌خواهند شما را ملعبه قرار بدهند نجات بدهد؛ اسلام مي‌خواهد شما را يك انسان كامل تربيت كند. (۴۵) ۱۷/۱۲/۵۷ بيرون آوردن زن ا ز مظلوميت اسلام منت گذاشت بر انسان، زن را از آن مظلوميتي كه در جاهليت داشت بيرون كشيد. مرحله جاهليت مرحله اي بود كه زن را مثل حيوانسان- بلكه پايينتر از او (مي شمردند). زن در جاهليت مظلوم بود. اسلام زن را از آن لجنزار جاهليت بيرون كشيد. (۴۶) ۲۶/۲/۵۸ زن، مبدأ سعادتها زن انسان است؛ آن هم يك انسان بزرگ. زن مربي جامعه است، از دامن زن انسانها پيدا مي‌شوند. مرحله ي اولِ مرد و زن صحيح، از دامن زن است. مربي انسانها زن است. سعادت و شقاوت كشورها بسته به وجود زن است. زن با تربيت صحيح خودش انسان درست مي‌كند؛ و با تربيت صحيِح خودش كشور را آباد مي‌كند. مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند مي‌شود. زن مبدأ همه سعادتها بايد باشد. (۴۷) ۲۶/۲/۵۸ مادر، مبدأ خير مادرها مبدأ خيراتند و اگر خداي نخواسته مادري باشد كه بچه را بد تربيت كند، مبدأ شرورند. (۴۸) ۲۶/۴/۵۸ زن، مظهر تحقق آمال بشر زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش دِه زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن مرد به معراج مي‌رود. دامن زن محل تربيت بزرگ زنان و بز رگ مردان است. (۴۹) ۲۷/۲/۵۸ https://eitaa.com/zandahlm1357
سکوت و جدل 03.mp3
4.53M
3 ✍ کلمات و سخنان یک انسان، معرف درونِ او، و ساختارِ باطنش هستند. 🔻برای بزرگتر شدن روحمان، و قدرتمندتر شدن باطنمان؛ اول بایدیادبگیریم چجوری حرف بزنیم
🕌در محضر امام روح الله (۱۸۷) 💠 امام و نگرانی برای اسلام 📌 امام خمینی (ره ): من حقیقتاً نگران هستم. من نگران اسلام هستم. ما اسلام را از چنگ محمد رضا در آوردیم. و من خوف این را دارم که اسلام به چنگ ما مبتلا شده باشد، به طورى که ما هم مثل او یا بدتر از او بر سر اسلام بیاوریم. این نگرانى هست و زیاد است... اگر بنا باشد که هر جا آدم برود می‌بیند که [دائماً] مردم دارند شکایت می‏‌کنند. زن و بچه مردم می‌آیند گریه می‌کنند. می ‏آیند [التماس‏] می‏ کنند. من هم خسته دارم می‏‌شوم. خدا می‏‌داند که من در آن رژیم سابق هیچ وقت از هیچ چیز خسته نمی‌شدم، هر فشاری می‏‌آوردند بر من خسته نمی‏‌شدم، حالا دارم از خودمان خسته می‌شوم؛ آخر چرا باید این طور باشد. یک فکری بکنید. اگر دیر بجنبید اسلام را در خطر تضییع و رفتن آبرویش قرار داده‏‌اید. مسئولیم همه ما... در هر صورت برسید به داد اسلام. به دست ما خراب نشود اسلام. اگر یک وقت به دست دشمنهای ما می‏‌شد ما مسئول نبودیم. اگر حالایی که به دست ما رسیده، به دست ما خراب بشود اسلام، ما مسئولش هستیم ... 📚 صحیفه امام،جلد ۱۱، صفحه ۳۱۲ تا ۳۱۸ 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. @zandahlm1357
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
پاكزاد مفلوج شفا يافت در غروب روز پنجشنبه ۴ شعبان ۱۳۷۳ استوار پاكزاد مفلوج شفا يافت چنانچه در روزنامة خراسان شماره ۱۳۷۷ گويد كه استوار پاكزاد كه در حدود سن ۶۰ سالگي است در حدود ۳۰ سال قبل بواسطه اصابت گلوله از هر دو پا و دست چپ فلج شد و علاج اثر نكرد در اين روز به قصد استشفاء به آستان قدس رضوي رفت و شفاي خود را درخواست كرد در حين زيارت از حضرت قمربني هاشم حضرت ابوالفضل (ع) هم استمداد كرد كه ناگهان حالت اغماء به او دست داد و در آن حال بزرگواري را ميبيند كه ميگويد استوار پاكزاد برخيز. چون چشم باز ميكند كسي را نميبيند لكن ملتفت ميشود كه در خود هيچ بيماري ندارد و از زمان صحتش سالمتر است. پاييز از راه مي‌رسد نويسنده: علي براتي کجوان نام بيمار: مجتبي نوع بيماري: جراحت شديد در اثر تصادف نان خريد و آرام آن را روي زين عقب موتور بست، روي موتور نشست و آن را روشن کرد، به رو به رو خيره شده بود. بادي به ميان موهايش دويد، برگهاي روي زمين به اين و آن طرف ميدويدند. به راه افتاد چهره همسر مهربانش جلوي چشمش مجسم شده بود که به او لبخند ميزد. تبسمي بر لبانش نشستو بر سرعت موتور افزود، به اطراف خيابان نگاهي انداخت و باز به جلويش خيره شد، به يکباره اتومبيلي به سمت چپ خيابان پيچيد و مرد دستپاچه پيش از آن که بخواهد ترمز بگيرد با ماشين برخورد کرد، به هوا پرت شد و با شدت به زمين برخورد کرد و ديگر چيزي نفهميد و سياهي و سياهي. راننده با عجله پايين دويد. مرد جوان بر روي زمين افتاده بود و خون سرش آسفالت سياه را به رنگ خود در آورده بود، لحظه به لحظه بر تعداد جمعيت افزود ميشد، صدايي مرد راننده را به خود آورد و او با سرعت به سوي تلفن دويد. آمبولانس رسيد و پير خونآلود مرد جوان را درون خود جاي داد، صدايي شنيده شد، برادر صبر کنيد حلقه ازدواجش روي زمين افتاد و... سالن بيمارستان از ازدحام جمعيت گم شده بود، دکتر بعد از معاينه مرد جوان دستور عکسبرداري ميدهد و بعد اطاق عمل، زني جوان به همراه مردي ميانسال سر ميرسند. صداي گريه و شيون سالن را پر ميکند و مرد جوان را به اطاق عمل ميبرند. صداي تيک تاک ساعت انتظار را کشندهتر ميساخت و مر ميانال درون خودش ميشکست. زن جوان چادرش را به دندان گرفته بود و نگراني از چشمهايش ميباريد. پيرزني از راه ميرسد و خودش را ميان بازوان دختر مياندازد. اشکهايش جاري ميشود. صداي دعا يک لحظه قطع نميشود. پيرمرد پشت اطاق عمل چهره رنگ پريده پسرش را نظاره ميکند، زمان به کندي ميگذرد، پيرمرد پشت اطاق عمل چره رنگ پريده پسرش را نظاره ميکند، زمان به کندي ميگذرد، پيرمرد احساس دلشوره عجيبي وجودش را گرفته است. مرد جوان را از اطاق عمل بيرون ميآورند و به قسمت مراقبتهاي ويژه انتقال ميدهند. چشمهاي منتظر يک آن از روي صورت مرد برداشته نميشود. پيرمرد به سوي دکتر ميرود و دکتر در جواب ميگويد: فقط دعا کنيد، حالش خيلي وخيم است و پيرمرد دوباره ميشکند، بر ميگردد، چشمهايش با چشمهاي عروسش تلاقي ميکند و اشکهاي او را ميبيند. پرستار از اتاق بيمار بيرون ميآيد و فرياد ميزند: دکتر، دکتر، مريض حالش خوب نيست و دکتر به همراه چند نفر ديگر به اتاق مريض ميدوند و چند لحظه بعد پيکر بيجان مرد روي برانکارد به طرف سردخانه در حال حرکت بود. صداي گريه و زاري سالن را پر کرده بود، پيرزني به سر و صورت ميزد، زني در گوشهاي نشسته و باران اشک از چشمهايش جاري بود و پيرمرد از بيمارستن خارج ميشود. پيرمرد در هياهو و ازدحام حرم خودش را گم کرده بود ميلرزيد، گريه ميکرد، سرش را به ضريح گذاشه بود و ميگريست: آقا نوکر آستانت آمده، من پيرمرد توي اين دنيا به جز پسرم چه کسي رو دارم؟ به عروسم رحم کن. از خدا بخواه جوانم را به من برگردونه، آقا، به جان جوادت قسمت ميدهم. و ديگر گريه بود، اشک، آه بود و درد، چيزي درونش فرياد ميزد. دستهايش ضريح را محکم گرفته بود که چيزي شايد نوري، درونش روشن شد، اشکهايش را با پشت دستش پاک کرد، سلامي داد و آرام از ضريح رو برگرداند. به صحن که رسيد باد پاييزي به صورتش خورد. آفتاب کمرنگي بر گوشهاي از صحن ميتابيد و پيرمرد از حرم خارج شد. تا به داخل سالن بيمارستان رسيد همه را خوشحال ديد. تعجب کرد. زن جوان پيش دويد و خنده کنان گفت: عمو، مجتبي زنده شد و پيرمرد رو به قبله ايستاد بغض آمد و آمد و چون اشکي از چشمهاي پيرمرد بيرون زد و از لاي شيارهاي گونهاش روي دستهايش چکيد. زن همچنان ميگفت: وقتي شما رفتيد مجتبي را به طرف سردخانه ميبردند که انگشت پاي او تکان ميخورد. پرستار ميفهمد و سريع او را به اتاقش بر ميگردانند. دکترها جمع ميشوند و تنفس مصنوعي و... که به يکباره صداي الله اکبر به گوش ميرسد. عمو جان مجتبي زنده ميشود. به خدا راست ميگم. پيرمرد ميگريست، سرش را تکان داد. آرام به سينهاش ميکوبيد و ميگفت: قربونت برم، آقا، عنايت کردي، لطف کردي تا آخر عمرم مديونتم و...