eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.2هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
کفش -۵ سال پيش که کفشدار بودم، روزي آقاي پيري نزد من آمد و گفت: ببخشيد من يادم نيست کفشم را به کدام کفشداري داده‌ام و پلاک مخصوص را هم گم کرده ام. تا ۱۰ دقيقه ديگر اتوبوس کاروان ما از مقابل درب حرکت مي‌کند و نمي دانم که چه کنم. وقتي حال و روز پيرمرد را ديدم بي هيچ تفکري کفشهاي خودم را به او دادم و گفتم پدر جان بيا اينها را بپوش و سريع برو تا به بقيه برسي. بسيار خوشحال شد و تبسم قشنگي چهره چروکش را گرفت، تشکر فراوان کرد و رفت. من هم بالاخره يک جفت دمپايي با کمک همکاران پيدا کردم و پوشيدم و به منزل رفتم. کفشداري آمدن من به اين مکان براي خدمت به آقا و زوارش برايم خاطره اي بسيار خوشايند است. برادر بزرگتر من براي کفشداري تقاضانامه داده و تقريبا همه کارهايش را انجام داده بود. در نهايت به من هم گفت که براي کفشداري جذب نيرو مي‌کنند برو وثبت نام کن. من هم تشکيل پرونده دادم و ثبت نام کردم. بعد از ۲ ماه به من اطلاع دادند که اسمت براي کفشداري درآمده است. من هم طبق گفته آنها بقيه مدارکم را بردم. در آنجا سوال کردم آيا اسم برادرم هم درآمده است يا خير؟ که گفتند برادر شما ثبت نام نکرده است؛ خلاصه پس از انجام بررسي‌هاي مربوطه مشخص شد که پرونده من و برادرم يکي شده و در واقع اسم برادرم به عنوان کفشدار درآمده بود، و اسم مرا خط زده بودند. دلم شکست خدمت آقا آمدم و گريه کردم. مدتي از اين ماجرا گذشت شخصي از طرف آستان قدس به اداره ما آمد تا کار همسرش را که دچار مشکل شده بود، درست کند. همکارم به آن مرد گفت که: اين دوست ما علاقه زيادي دارد تا خادم آقا باشد و ماجرائي را که برايم پيش آمده بود براي او تعريف کرد. آن آقا هم که متوجه علاقه شديد من شد قول مساعدت داد. بالاخره پرونده من از يک معاونت به معاونت ديگري منتقل شد و پس از ۷ روز کارگزيني مرا خواست و با لطف خدا و عنايت امام (ع) سالهاست که به عنوان کفشدار هفته اي يک شب در خدمت آقا و زوارش هستم. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
💎 حاجت برآورده شده 🎁 ریّان بن صلت درخراسان به دیدار امام رضا علیه السلام رفت، در میانه راه با خود گفت: کاش امام از سکّه هایی که به نامشان ضرب شده است، به من هدیه می دادند. 🔷 وقتی به منزل امام رسید، سلام کرد. هنوز آرزوی خودش را بر زبان نیاورده بود، که آن حضرت به خدمتکار خود فرمود: سی درهم بیاور و به مهمان تقدیم کن! 🔺 ریّان در دلش گفت: ای کاش امام از لباس هایی که تاکنون پوشیده هم به من هدیه کند. ❗️ هنوز در این فکر بود که امام دوباره به خدمتکار خود فرمودند: مقداری لباس هم بیاور و در اختیار این میهمان بگذار. 🌐 (قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، 2 / 768؛ بحار الانوار، 49 / 56.) 📎 📎 📎 (ع) 📎 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 باید ایرانیان را از بازگشت به تمدن بزرگ اسلامی، مأیوس کنیم❗️ استاد ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ویژگی های نفاق و منافقین ✅ جلسه 9 (بخش دهم) 🎙آیت الله مجتبی تهرانی(ره) 📖 منافقین به وعدهای الهی و بهشت و جهنّم اعتقادی ندارند ✍️در سورۀ احزاب می‌فرماید:«وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا»1️⃣؛ چه زیبا است؛ مانند همان آیۀ که در سورۀ بقره بود. منافقین می‌گویند: تمام وعده‎هایی را که خدا داده و پیغمبر(ص) می‌گوید، فریب است. –به اصطلاح- کلاه سرت نرود. در نگاهش نه بهشت و نه جهنّمی مطرح است و اعتقاد به قیامت ندارد، فقط حیات مادّی را می‎بیند. قرآن اسم منافقین را می‌برد و می‌گوید؛ این‌ها چنین بینشی دارند. یقین دارند که قرآن فریب است، سنّت فریب است؛ می‌گویند: گول قرآن و سنّت را نخورید. مشخصّیه منافقین را از قرآن بیان کردم که جای صحبتی در آن نمی‌باشد. 1️⃣سورۀ مبارکۀ احزاب، آیۀ 12 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 صفحه ویکی پدیای مریم رجوی خبر مرگش را در هفتاد سالگی اپدیت کرده است. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📸 مردی آلمانی که از همسرش جدا شده بود و طبق توافق باید نصف اموالش را به همسر خود میداد در اقدامی عجیب تمام وسایل را ازوسط نصف کرد و نیمه ای از آن را به همسر سابقش تحویل داد! ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📸 تهدید به اخراج بخاطر بازی همستر در محیط کار ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چگونه هیلاری کلینتون با انتخابات ۹۲ ایران امیدوار شد؟ مواظب باشید کسی رو انتخاب کنید که دوباره آمریکایی‌ها رو امیدوار نکنه! ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📸 نامزدها در تبلیغات خود از سخن نادرست در مورد "حاج قاسم" خودداری کنند 🔺 بیانیه خانواده شهید سلیمانی درباره ریاست‌جمهوری: چنانچه نامزدها، طرفداران و علاقه‌مندان آنان قصد دارند در این رقابت از شهید عزیزمان سخن بگویند، ‌توجه خود را معطوف به تبیین اندیشه، اصول و مبانی مکتب کنند و از بیان سخنان نادرست، پرهیز نمایند. 🔸شهید سلیمانی سرمایه‌ای ملی و فراجناحی است؛ مردم نیز ایشان را با این ویژگی می‌شناسند و انتظار دارند در رقابت‌های انتخاباتی این مهم ملاحظه و رعایت شود. ۱۴۰۳ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📸 از اقبالی که به شده شوکه اند. تنها راهی که دارند ایجاد دوقطبی با قالیباف هست تا بتونند رای بیارند توییت دیشب ابطحی برای کسی که زرنگ باشه خیلی مسائل رو روشن میکنه باید رو دکتر اجماع کرد وگرنه... ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔸تشکیل پرونده‌ برای سقوط بالگرد حامل رئیس‌جمهور 🔹سخنگوی قوه قضائیه: پرونده‌ای درخصوص سقوط بالگرد حامل رئیس‌جمهور در سازمان قضائی نیروهای مسلح تشکیل شده است. 🔹ضابطین در حال جمع‌آوری ادله و گزارشات نهایی هستند که به محض تکمیل تحقیقات و ارائه به دستگاه قضائی، پرونده با همه ابعاد پیگیری خواهد شد و در وقت مقرر اطلاع رسانی لازم صورت خواهد گرفت. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلایل رد صلاحیت احمدی‌نژاد و علی لاریجانی از طرف شورای نگهبان ☑️مهم و شنیدنی ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔴این‌‌ها مواضع ضد زن هست اینکه به هر دلیلی ازدواج نکرده‌اند و ترجیح داده‌اند خودشان دو نقش را در خانه ایفا کنند تصمیم شخصی ایشان است. اما تجدید فراش، وجود یک زن مهربان در محور خانه در نبود مادر بیشتر به نفع زنان و دختران می‌باشد. دعوت انسانها به تجرد قطعی به نفع زنان نیست. همچنین سیره‌ی عملی حضرت زهرا در تاکید به ازدواج امیرالمومنین و مراقبت از فرزندانشان در غیاب خودشان الگوی عملی ما هست نه سیره‌ی دکتر پزشکیان. ✍عالیه سادات ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
31.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤حاج صادق آهنگران مراسم بزرگداشت رزمنده و پیشکسوت هشت سال دفاع مقدس سردار حاج علی بصیری پور مسجد مجتمع فجر اهواز ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۱۵۷ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند یکی از روزها چند نفر از بچه ها به من گفتند: «راستی گرجی، شما بلدید غذا را گرم کنید؟» - غذا را گرم کنیم؟! - بله. - نه بلد نیستم. - خوب، ما راهی یادتان می دهیم که هم غذا و هم آب سرد را گرم کنید. تا اسم آب گرم را شنیدم، انگار دنیا را به من دادند. با خوشحالی پرسیدم: «خوب، چطور این کار را انجام بدهیم؟» . - ما می توانید با دو قاشق و دو رشته سیم برق در یک منبع آب و با ریختن قدری نمک حرارت تولید کنید و آب گرم به دست بیاورید. - نمک دیگر برای چیست؟ - نمک کاتالیزور است و سبب می شود آب زود جوش بیاید. به شما امتحان کرده اید؟ - در اردوگاه کارمان همین بود. - یک وقت دروغ نگویید و ما را بدبخت کنید. - عمل کنید یا نکنید، میل خودتان است. بعد از هواخوری، وقتی به سلول برگشتیم، به اكبر گفتم «بچه تهران، آن سطل پانزده ليتری جمع آوری آب را بیاور.» دو رشته سیم برق، که لامپ راهرو محجر با آن روشن می‌شد، از دیوار کندیم. با دو قاشق و مقداری نمک کار را شروع کردم. اکبر، به جای کمی نمک، چهار مشت نمک داخل ظرف آب ریخت. عملیات را شروع کردم و در انتظار گرم شدن آب بودم. قاشق های داخل سطل حكم المنت را داشت. چون عباس اعتمادی به این کار نداشت، دخالت نکرد و همان کنار ایستاد و گفت: «بچه ها، سلول را منفجر نکنید.» اکبر خندید و گفت: «بابا، تو چقدر می ترسی. انفجار کیلو چند است؟!» شاید چند دقیقه ای از شروع عملیات نگذشته بود که آب به شدت گرم شد و جوش آمد؛ ولی ناگهان برق کل زندان رفت. نمیدانم شاید برق بغداد رفت! چون المنت ما آن قدر قوی بود که ظرف دو دقیقه‌ای به جوش آمد. وقتی برق قطع شد، عباس زد توی سرش و گفت: «علی آقا، بدبخت شدیم. این دفعه نوبت تنبيه ماست. بدبختمان کردی.» خودم هم جا خوردم؛ ولی سعی کردم کنترلم را از دست ندهم. به اکبر گفتم: «بدبخت شدیم! الان سروکله استوار احمد پیدا می شود و مستقیم سراغ سلول ما می آید. حالا به او چه بگویم؟» - خب، می‌گویی چه کار کنیم؟ - فکری برای این سطل پانزده لیتری کن. - قایمش کن! - مگر سنجاق است قایمش کنم! بخار از سطل بلند می شد و اگر استوار احمد در را باز می کرد، لو می‌رفتیم. هر چه دعا بلد بودم، خواندم. صدای احمد بلند شد. با داد و بیداد داشت به طرف سلول ما می آمد. به محض اینکه پشت در سلول رسید، گفت: «علی، برق زندان رفته باز چه شده؟ چه کسی دسته گل به آب داده؟» - رفته که رفته. مگر من مسئول برق زندان یا بغدادم؟ به من چه ربطی دارد؟! - آیا تو کاری کرده ای؟ - مثلا چه کرده ام که برق رفته؟ - چه میدانم. تو خودت بهتر می دانی! استوار احمد در را باز کرد و در وسط چهارچوب در ایستاد. داشتیم از ترس قبض روح می‌شدیم. بخار از سطل بلند می‌شد. احمد ادامه داد: «آخر هر خرابکاری ای که بشود، یا تو در آن دست داری یا از آن خبر داری.» - دستت درد نکند، حالا ما این کاره هم شدیم. از تو یکی انتظار نداشتم. انگار خدا استوار احمد را کور کرده بود و حتی حس بویایی او هم تعطیل شده بود. ما بوی حرارت و نمک را حس می کردیم. بخار هم در حال بالا رفتن از سطل بود؛ ولی احمد گیج و کور شده بود. زدم به سیم آخر و گفتم: «احمد، حالا که آمدی، اجازه بده یک لحظه من بروم توالت و برگردم.» - عیبی ندارد. تا بازدیدی می کنم، زود بیا. جلوی چشم احمد سطل آب گرم را برداشتم و به توالت رفتم و برای اولین بار یک حمام حسابی کردم. وقتی آب گرم را روی سرم می ریختم، کیف می‌کردم. طی پنج دقیقه کارم را تمام کردم. احمد هنوز داشت دنبال علت قطعی برق می‌گشت. جلوی چشم او با سلول برگشتم. او هم بعد از بررسی عقلش به جایی نرسید. ناگهان برق دوباره آمد، احتمالا اتصالی برق به کنتور فشار آورده و برق قطع شده بود. وقتی استوار احمد رفت، صدای خنده ما در زندان پیچید. بچه های حاج آقا جمشیدی از ما پرسیدند: «چه شده؟» برای آنها ماجرای گرم کردن آب را تعریف کردم. آنها هم زدند زیر خنده؛ طوری که تا چند دقیقه صدایی غیر از خنده در زندان به گوش نمی رسید. همراه باشید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357