eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 ۲۴۷ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند آن جوان شاکی که با من بد برخورد کرده بود جلو آمد و گفت: «برادر، از دست من ناراحت نباشی. آخر لباس های شما به همه چیز و همه کس میخورد غیر از اسیر جنگی» - درست می‌گویی. - بی خیال حرفهای من شو. باشد؟ - باشد برادر. عیبی ندارد! در این موقع صدای رائد خليل از در سالن بلند شد که می‌گفت: «علی، یالا. یالا. زود باش. باید بروید.» همه صدای رائد خليل را شنیدند. مجبور بودم حاج آقای ابوترابی را ترک کنم و دنبال سرنوشت خودم بروم. دل کندن برایم مشکل بود. ولی چاره ای نبود. به ایشان گفتم: «ظاهرا توفیق ندارم بیش از این خدمت شما باشم. رائد خليل رئیس زندانی است که در آن حبس بودیم. باید بروم ببینم چه برنامه ای دارد. امیدوارم به سلامتی به ایران برگردید و در آنجا مفصل خدمت شما برسم.» حاج آقا با بزرگواری گفت: «برو به کارت برس. امیدوارم هر کجا که هستی خدا کمکتان کند.» همراه دوستانم با جمعیت خداحافظی کردیم و به سراغ رائد رفتیم. انگار عجله داشته باشد گفت: «چقدر لفتش می‌دهی! زود بیا. دارد دیر می شود.» - حالا کجا باید برویم؟ - بیایید دنبال من! او به سمت مرکز اردوگاه حرکت کرد و ما پشت سرش. در یک ساختمان کوچک را باز کرد و گفت: «علی، اینجا محل صلیب است. می روم از آنها بخواهم تا شما را ثبت نام و زمینه آزادی تان را فراهم کنند!» - باشد. ممنون. ما هم منتظریم. هر لحظه که به مرز نزدیک تر می شدم، بوی وطن بیشتر مرا هوایی می کرد. یک ربع بعد رائد آمد و با خوشحالی گفت: «علی، کار درست شد؛ درست درست.» - یعنی چه شد؟ واضح حرف بزن. - بیایید داخ وارد ساختمان و پس از آن وارد اتاق دوازده متری ای شدیم که چند میز چوبی در گوشه های آن چیده شده بود. پشت یکی از میزها خانمی بی حجاب نشسته بود و سرش روی ورقه هایی خم و مشغول نوشتن بود. او بعد از چند دقیقه سر بلند کرد و با نگاهی به ما پرسید: «شما تا حالا کجا بودید؟ چرا الان آمده اید؟» - پیش دوستانمان در سالن کناری بودیم. - الان را نمی گویم. می‌گویم چرا تا امروز شما را برای ثبت نام پیش ما نیاورده اند؟ تا حالا کجا بودید؟ . نمیدانم فرانسوی حرف میزد یا انگلیسی. ولی مترجمی حرفهایش را برای ما ترجمه می کرد. جواب دادم: «من علی اصغر گرجی زاده ام. متولد ۱۳۴۲ اندیمشک. پاسدارم. در تاریخ ۴/ ۴ /۱۳۶۷ در جزیره مجنون به اسارت درآمده ام.» مترجم حرفهایم را ترجمه می کرد و خانم در یک ورقه نوشت. بعد از من عباس، اکبر، محمد، و رستم هم خودشان را معرفی کردند. معرفی هایمان که تمام شد، محمد یک مرتبه گفت: «ببین خانم، من برای جنگ به جبهه نیامده بودم. خبرنگار رادیو و تلویزیون بودم و برای تهیه گزارش همراه هیئت آمده بودم ولی عراقی ها مرا فریب دادند و شهر به شهر تا بغداد آوردند و یک مرتبه گفتند تو اسیری و حق برگشتن نداری. از دست این عراقی ها شکایت دارم.» هر چه محمد حرف زد، مترجم ساکت ماند و حتی یک کلمه هم ترجمه نکرد. اکبر گفت: «محمد، به چه کسی شکایت می‌کنی؟ این ها لنگه هم اند.» رائد خلیل در حالی که در گوشه اتاق ایستاده بود و حرف های محمد را گوش میداد هیچ حرفی نزد. یعنی او فارسی بلد نبود. فقط وقتی دید محمد با ناراحتی دارد با خانم صلیب حرف می زند آمد کنارم و گفت: «محمد چه می گوید؟» می دانستم اگر حرف های محمد را ترجمه کنم ممکن است رائد در این دقیقه آخر برایمان مشکل درست کند. برای اینکه اوضاع را عادی نشان بدهم گفتم: مشکلی نیست. محمد دلش برای خانواده اش تنگ شده و اعصابش هم حسابی به هم ریخته. دارد می گوید زود ما را راهی ایران کنید.» گفت: «آها. بگو دیگر دارید می روید ایران. کمی دیگر تحمل کن!» او باز برگشت جای اولش. آرام به محمد گفتم: «بابا، تو هم حالا فیلت یاد هندوستان کرده این حرف ها چیست که می‌زنی، مگر اینجا دادگاه لاهه است که شکایت می‌کنی؟» گفت: «آخر علی آقا، اینها برایم عقده شده.» با آرامش گفتم: «باشد. ولی زبان گاز بگیر. این آخر کار همه چیز را خراب نکن.» بعد از یک ساعت که کار ثبت نام ما در لیست صلیب به پایان رسید، خانم نماینده صلیب سرخ رو به ما کرد و با خنده گفت: «آقایان، شما همین امشب آزاد می شوید و به کشورتان بر می گردید. برایتان آرزوی موفقیت دارم.» چنان حرف می زد که تمام بدنمان به لرزه در آمد. همراه باشید 🍂 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
yek aye yek ghese 48.mp3
5.01M
قسمت 8⃣4⃣ 📜سوره مبارکه حجر آیات ۳۰ و ۳۱ 🔹فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ🔹
قرآن در قرآن ۱. قرآن در شب نازل شد يا در روز؟ قرآن در شب نازل شد، به دليل آيه ۳ سوره دخان كه مي‌فرمايد (انا انزلناه في ليله مباركه) ۲- لفظ قرآن مجيد در اوايل چه سوره اي آمده است؟ لفظ قرآن مجيد در اوايل سوره قاف آمده است. ۳- لفظ قرآن مجيد در اواخر چه سوره اي آمده است؟ لفظ قرآن مجيد در اواخر سوره بروج آمده است. ۴- دو اسم قرآن كه با ميم شروع مي‌شود كدامند؟ دو اسم قرآن كه با ميم شروع مي‌شود عبارتند از مبين و مجيد. ۵- رموز مكي بودن آيات قرآن چيست؟ دعوت به اصول عقايد، اخلاق متعالي، كوتاه بودن آيات وسوره ها، كثرت سوگند ها، كثرت يا ايها الناس و قصص انبياء از ويژگي‌هاي مكي بودن آيات است. ۶- رموز مدني بودن آيات قرآن چيست؟ طولاني بودن آيات و سوره ها، جدال با اهل كتاب، دعوت به جهاد، بيان احكام و مقررات از ويژگي‌هاي مدني بودن آيات است. ۷- قرآن در طي چند سال بر پيامبر اسلام (ص) نازل شده است؟ قرآن طي ۲۳ سال بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده است. ۸- قرآن چند جزء دارد؟ قرآن ۳۰ جزء دارد. ۹- قرآن چند حزب دارد؟ قرآن ۲۱۰ حزب دارد (هر جزء ۴ حزب) وليكن بعضي از قرآن‌هاي جديد ۶۰ حزب دارد يعني هر جزء دو حزب. ۱۰- نام قرآن چند بار در قرآن آمده است؟ نام قرآن ۷۰ بار در قرآن آمده است. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍃🌸۰۰۰﷽۰۰۰🍃🌸 👇کاربردهای کلمه دین در قرآن 7 ـ شرک و بت ‏پرستی خداوند می فرماید: ☘ «لَکُمْ دینُکُمْ وَلِیَ دِین شما را دین خودتان و مرا دین خویش.» (کافرون/ 6) ✍به قرینه آیات قبل که خداوند به پیامبر اکرم (ص) دستور می ‏دهد تا به کافران بگوید که «من، آن چه را که شما پرستش می ‏کنید، نمی ‏پرستم و شما نیز خدای مرا پرستش نمی ‏کنید.» 🔻پس، در مسأله پرستش میان ما توافقی وجود ندارد. در این صورت، من دین خود را دارم، 🍃که همان توحید و یکتاپرستی است۰🍃 🔥و شما نیز دین خود را که همان شرک و بت‏ پرستی است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃