راز رسيدن اوليا خدا به مقامات بالا چيست؟ ماجراي نارضايتي آيتالله قاضي تبريزي از آيتالله حسنزاده
استاد فاطمينيا ميگويد: بايد به مردم گفته شود؛ عوام كه احوالات اين اوليا را ميشنوند فكر ميكنند كه اينها روزي هزار ركعت نماز ميخواندند كه ...
عموما مردم غرق در زندگی روزمره میشوند و درگیر عادات میگردند که دلایل بسیاری را میتوان برای آن برشمرد؛ یکی از آن موارد این است که آنها افق بالاتری را برای خود متصور نیستند که با حرکت به سوی آن موجبات رشد خویش را فراهم آورند.
یکی از مواردی که این افق اعلی را در معرض انسان قرار میدهد، همنشینی با علماست که موجب میشود آدمی خود را نیز بالا بکشد و سعی در نزدیک شدن به آن عالم كند.
در همین زمینه به بررسی ابعاد مختلف زندگی آيت الله محمدحسن طباطبايي (الهي) پرداختیم.
آقاي سيد محمد الهي ميگويد: «از زماني كه من در زندگي ايشان دقت داشتم بيشتر رغبت آقا به تفكر و خلوت بود. مطالعه خاصي هم نداشتند. اعمالشان عادي بود و زياد فكر ميكردند. در ساعاتي هم كه از خانواده فارغ بود علاقه داشت تنها باشد با اينكه گرفتاري دنيوي زياد داشت و فرصت تفكر برايش باقي نميماند با اين حال از هر فرصتي براي تفكر و خلوت استفاده ميكرد و گويا بهترين ساعتش همين ساعات تفكر و خلوتش بود.»
همسر ايشان ميگويد: «اگر كسي در ماه رمضان با او صحبت ميكرد از صحبتهاي او و از شهد شكريني كه روح و جان او را شيرين كرده بود، لذت ميبرد كاري هم كرده بود كه من در عرض يك ماه سه بار قرآن را ختم كنم.»
آيت الله حسنزاده آملي ميفرمايند: «اين دو (سيد محمدحسن و سيد محمدحسين طباطبايي) و شيخ محمدتقي آملي در سير و سلوك قرآني از شاگردان به نام آيت الله قاضي تبريزي بودهاند و حقا در مراقبت كه كشيك نفس كشيدن است بسيار قوي و داراي رتبت عنديت بودهاند كه «في مقعد صدق عند مليك مقتدر» در شأن آنان صادق بود.»
خضوع در مقابل پروردگار
آقاي سيدمحمد الهي ميگويد: «لطافت ايشان در مقابل بندگان خدا از خضوع در برابر پروردگارشان سرچشمه ميگرفت. اينها دو مورد جدا از هم نيست بلكه همان خضوع در برابر پروردگار و كليه منسوبين پروردگار است. ايشان رفتارشان با مردم بسيار ساده و مودبانه بود و البته اين از روي عادت و معمولي نبود، آقا مردم را مخلوقات و منتسبين به خدا محسوب ميكرد و احترام به مردم را به حساب خدا ميگذاشت.»
عارفي كه اخلاق او در خانه نمونه بود
سيد محمدحسن عارف است چون چه در خانه و چه در بيرون آن اخلاقش نمونه است. عارفي كه خانوادهاش در مورد او ميگويند او فرشته بود اخلاقش تك بود فكر نكنم مثل او پيدا شود. (به نقل از همسر)
تواضع در مواجهه با شاگردان خود
حجت الاسلام ايماني درباره ايشان نقل ميكند: «با اينكه ايشان يك عالم متشخص و رده بالا بودند در عين حال با كمال تواضع مثل ما طلبهها با ما رفتار و معاشرت داشتند و از ما پذيرايي ميكردند ما ديگر جلو در ماندن و انتظار كشيدن براي ورود نداشتيم و وقتي ميرفتيم بلافاصله قبولمان ميكردند در رفع ايرادات و اشكالاتمان هم اصلا كلمهاي توبيخ و سرزنش و ملامت كه حاكي از رنجيدگي خاطرشان باشد از ايشان نشنيديم.
ايشان درياي تواضع بودند والله ما هر دفعه خدمتشان شرفياب ميشديم آنقدر تواضع و خوشرويي داشتند. نه تنها با ما بلكه نسبت به عموم چنين بودند بهطوري كه وقتي از پيش ايشان برميگشتيم به هم ميگفتيم اي كاش نميرفتيم و مزاحم نميشديم با آن همه سن و سال و عظمت بلند ميشد و تا دم در ما را بدرقه ميكرد.»
آيت الله تجليل ميگويد: «اصلا حرف اينكه من استادم اين شاگرد اينطوري نبود اگر حرف خندهداري بود با ما ميخنديد و اگر جاي تأسف بود با ما متأسف ميشد نميخواست تشخصي داشته باشد و از ما متمايز باشد.»
راز رسيدن اوليا خدا به مقامات بالا چيست؟
استاد فاطمينيا: «بايد واقعا به مردم گفته شود، عوام كه احوالات اين اوليا را ميشنوند فكر ميكنند كه اينها روزي هزار ركعت نماز ميخواندند كه اينطوري شدند يا مثلا يك خداي ديگر يك اميرالمومنين ديگر داشتند نه هيچ كدام از اينها نيست آنها فقط در اثر داشتن صفات عاليه به اينجا رسيدند. صفات عاليه آدم را ده فرسخ، ده فرسخ جلو مياندازند. خدا شاهد است مقصود زيرآب زدن نماز و مستحبات نيست اينها اهل رياضت كشيدن هم بودند اما ميخواهم بگويم اسلام را كوچك نكنيد.»
ماجراي نارضايتي آيتالله قاضي تبريزي از آيتالله حسنزاده آملي
اين ماجرا كه آن را علامه حسنزاده آملي شاگرد آقاي الهي براي درس گرفتن ما در همه جا و براي همه كس نقل كردهاند گواه اين ادعاست: «خاطرهاي از مرحوم آقاي الهي درباره ميرزا علي آقاي قاضي دارم. يك روز پس از نماز كه به منزل آمدم پس از خوردن نهار آماده استراحت شدم ولي بچهها با سروصدا و بازي نگذاشتند. من كه خسته بودم با بچهها و مادرشان دعوا كردم
در حالي كه نبايد دعوا ميكردم، بالاخره در محيط خانواده پدر بايد با عطوفت رفتار كند.
پس از لحظاتي ناراحت شدم به حدي كه اشكم جاري شد. از خانه بيرون رفتم و مقداري ميوه و شيريني براي بچهها خريدم تا دلشان را به دست آورم و از ناراحتيام كاسته شود ولي جناب رسول الله فرموده: دلي را نشكن كه اگر شكسته شد قابل التيام نيست. چنانچه اگر ظرف سنگيني شكست با لحيم اصلاح نميشود.
زمين و آسمان بر من تنگ شد و احساس كردم كه نميتوانم در آمل بمانم. از آمل بيرون آمده و به قصد عزيمت به تبريز و رفتن به محضر آقا سيد محمدحسن الهي به تهران آمدم.
قبل از بيان ادامه واقعه نكتهاي را بايد مطرح كنم و آن اينكه در قم وقتي كه خدمت آقاي الهي ميرسيدم از ايشان ميخواستم شما كه به محضر آقاي قاضي مشرف ميشويد سفارش ما را هم بكنيد. با اينكه آقاي قاضي وفات يافته بودند اما شاگردانش همچون آقاي طباطبايي، آقاي الهي، آقاي شيخ محمدعلي آملي خدمتشان ميرسيدند. نفس قدسيه الهيه ميتواند در همه عوالم هرچه داشته باشد و اين مطلب از آيات و روايات استفاده ميشود.
عليايحال، هنگام اذان صبح به تبريز و به مدرسه طالبيه رسيدم. پس از خواندن نماز صبر كردم تا مقداري از روز بگذرد آنگاه بعد از پرسوجو به منزل آقاي الهي رفتم پس از چند لحظه خودشان آمدند و پس از احوالپرسي اظهار داشتند: من نميدانستم شما قم هستيد يا آمل لذا ميخواستم نامهاي به اخوي بنويسم تا نامه را به شما برساند.
با تعجب عرض كردم: آقا چه اتفاقي افتاده كه ميخواستيد من را در جريان بگذاريد؟ فرمودند: من خدمت آقا مشرف شدم و سفارش شما را به ايشان كردم ولي حاجآقا آملي ايشان از شما راضي نبودند.
با شنيدن اين جمله تا لاله گوش سرخ شدم و عرض كردم: آقا چطور چرا راضي نبودند؟ فرمودند: ايشان به من گفتند آقاي آملي چطور هوس اين راه را دارد در حالي كه با عائلهاش اينطور رفتار ميكند؟ بعد فهميدم حاج آقاي آملي داستان رفتار با عائله چيست زبانم بند آمد و اشكم جاري شد و نتوانستم حرفي بزنم.
سبحانالله از حجج الهيه چه مقاماتي داشتند آگاه به عالم اسرار بودند ولي زبان نميگشودند جز در مواردي كه لازم بود تا اسراري را بر ملا سازند. بالاخره نتوانستم قضيه را به جناب الهي بگوييم به قم بازگشته و كل ماجرا را خدمت آقاي طباطبايي عزيز عرض كردم و ايشان هم تعجب كرد و پس از سكوت زيادي فرمود: آقاي قاضي بزرگمردي بود.»
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هرشب
انس با قران .....
https://eitaa.com/zandahlm1357
0076 baghareh 190-193(1).mp3
7.08M
#لالایی_خدا ۷۶
#سوره_بقره آیه ۱۹۰ - ۱۹۳
#محسن_عباسی_ولدی
#نمایشنامه
#شهید_میشم...:
《 #از_بیت_الاحزان_من_تا_فردوس_تو 》
💛قسمت هجدهم
تو فاصله ای که مردا رفتن مسجد، من لباسای خودم و کادوهایی رو که بابا گرفته بود، به مامان دادم و کلی ازم تشکر کرد با اینکه نمیخواست کادوهای بابا رو قبول کنه اما بخاطر من هیچی نگفت
😔من هنوز از اینکه مامان یه دختر دیگه داره تو شوک بودم و کاملا حس میکرم که مامان بدون فردوس، خیلیم سختش نیست
مردا از مسجد برگشتن و نهارم صرف شد دیدم کم کم دور هم جمع شدن یکیشون که یادم نمیاد کی بود، گفت: خب کم کم شروع کنیم که دیرمونم نشه
منم که یه جا نمینشستم وسط مهمونا دور میزدم و شلوغش کرده بودم
بعد شوهرِ مامان از اتاق اومد بیرون و درِ گوشی یه چیزی به مامان گفت و مجددا رفت تو اتاق و در رو هم بست!!
🔸در رو که بست انگار کسی پاهامو زنجیر کرده ! همونجا که ایستاده بودم قفل کردم و با نگاهی پریشان مامان و عمه رو نگاه کردم
مامان متوجه شد که تو اوج شادی و خوشحالیم چطور یک دفعه رنگم پرید و خشکم زد واسه همینم خودش خیلی هول شد و سعی کرد منو سرگرم کنه
اصلا نمیدونستم چه خبره اما یه لحظه یقین پیدا کردم که این همه دبدبه و کبکبه و سوغاتی و مهمونی، بی دلیل نیست و بابا اگه منو واسه دیدن میفرستاد میتونست بزاره وقتی که خونه خاله آمنه میان پیش مامان و من روهم با اونا بفرسته
👌چون بابا یه عادتی داشت؛ زیاد خودش رو برای کاری که آسونتر هم انجام بگیره، به مشقت نمیانداخت
می دونستم اگه اصرار کنم که بزارن برم تو اتاق پیش مردا، نمیزارن
چون از رفتارای مامان و عمه بیشتر مطمئن شدم که قضیه مربوط به منه و خیلیم مهمه
🤔واسه همین گفتم خودم رو به بی خیالی بزنم که حداقل بتونم دزدکی بفهمم اون تو چی میگذره اما مامان اصلا چشم ازم بر نمیداشت و عمه هم مثل نگهبان، پشتِ در اتاق به دیوار تکیه داده بود و مواظب بود که من نزدیک اونجا نشم..
😳دیگه صبرم سر اومد شروع کردم گریه کردن و بهونه گرفتن گفتم حتما باید بزارین برم تو ؛ مامان هرچقد حرفای بچگانه میزد که منو گول بزنه اما اصلا باور نمیکردم چون قلبم تند تند میزد و شواهدم نشون میداد که جریان ساده نیست
😔مامان صفت منو گرفته بود و منم هرچه قد زور داشتم زور میزدم که از زیر دستش در برم؛ یهو شوهرِ مامان اومد بیرون گفت: ولش کن بچه رو بزار بیاد تو بالاخره هرچی که هست مربوط به اونه تازه دیگه نمیتونیم کلاه سرش بزاریم چون معلومه که همه چی رو فهمیده واسه همین اینطوری بیتابی میکنه شوهر مامان آدم دیندار و بسیار با درک و شعوری بود
حتی به مامان گفته بود تو ذائقه ی آرام رو لابد بلدی، واسه نهار امروز همون غذایی رو درست کن که اون خوشش میاد
من اصلا حدسم نمیزدم جریان چیه اما شوهرِ مامان که داشت اینا رو میگفت ذهنم هزار و یک راه رفت و بیشتر نگران و بی تابم کرد
😔حتی فکر فکردم که لابد من مال مامان و بابای خودم نیست و بچه سرراهی ام این وسط عمه چیزی نمیگفت فقط ابروهاش توهم بود و زیر چشمی هم بهم نگاه هایی میکرد
مامان با ناامیدی دستام رو ول کرد و آهی کشید و گفت خدایا دیگه نمیتونم تحمل کنم
😔بعد اشکاش سرازیر شد منم دزدکی یه نگاهی به مامان انداختم ببینم ازم ناراحت و یا عصبانی شده یا نه!؟
کمی هم خجالت کشیدم که اذیتش کردم بعد یواش یواش رفتم که برم پیش بابا و اینا بشینم و بگم چه خبره و جریان چیه
💛 ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد ،
عزیز میشود !
يک لحظه آفتاب در هوای سرد ،
غنيمت میشود !
خدا در مواقع سختی ها ،
تنها پناه میشود !
يک قطره نور در دريای تاريکی ،
همهی دنيا میشود ...
يک عزيز وقتی که از دست رفت ،
همه کس میشود ...
پاييز وقتی که تمام شد ٬
به نظر قشنگ و قشنگتر میشود !
و ما همیشه دیر متوجه میشویم !!!
" قدر داشتههایمان را بدانیم ...
چرا که ، خیلی زود ، دیر میشود !
https://eitaa.com/zandahlm1357
09 Moonlight Mamalicious.mp3
2.6M
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه هات سرشار از آرامش
https://eitaa.com/zandahlm1357
#تدبر
✨وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ
✨وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ ﴿۴۷﴾
✨و آسمان را به قدرت خود
✨برافراشتيم و بى گمان ما
✨آسمان گستريم (۴۷)
✨وَالْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ ﴿۴۸﴾
✨و زمين را گسترانيده ايم
✨و چه نيكو گسترندگانيم (۴۸)
📚سوره مبارکه الذاريات
✍آیات۴۷ تا ۴۸
https://eitaa.com/zandahlm1357
.mp3
1.53M
🔹|| تلاوة قبل ١٨ سنه ||🔹
▫️ القارئ ؛ #ياسر_الدوسري
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📚🔍📚🔍📚 ⬅️سلسله مباحث حدیث شناسی قسمت یازدهم 📝خواندن حدیث کساء در اولین جمعه ماه صفر ✍این مبحث راجع
📚🔍📚🔍📚
⬅️سلسله مباحث حدیث شناسی
قسمت دوازدهم
📝بررسی روایات نفس زکیه
👈نفس زکیه یکی از نشانه های مهم ظهور و جزء پنج نشانه ی حتمی ظهور است.
💢حتی در تاریخ یک عده ای خودشان را نفس زکیه معرفی کردند.
💢یک عده هم گفتند اصلا نفس زکیه در قدیم اتفاق افتاده و دیگر نباید منتظرش باشیم.
💢یک عده گفتند که آیت الله حکیم بود که در ظهر عاشورا بعد از نماز جمعه شهید شدند.
📚نفس زکیه در کتب معتبر مهدویت مثل کافی، کمال الدین، الغیبة نعمانی و الغیبة شیخ طوسی آمده است، و یک موضوع مهمی است به همین دلیل باید این بحث بررسی شود👇
📜در حدیث معتبر از امام صادق (ع) در کتاب ″کافی، ص310″ داریم که امام می فرمایند پیش از ظهور حضرت مهدی (عج) پنج نشانه تحقق پیدا می کند:
1-صیحه آسمانی (ندای آسمانی)
2-خروج سفیانی
3-خسف بیداء
4-کشته شدن نفس زکیه
5-خروج یمانی.
👈در ادامه حدیث، عمربن حنظله از آقا امام صادق پرسید اگر قبل از این نشانه ها کسی از اهل بیت شما بیاید و بگوید من امام زمانم چه کار کنیم؟ امام گفت همراهیش نکنید.⚠️
👌پس علائم حتمی که اسمش رویش است و حتما رخ خواهد داد و بداء پذیر هم نیست، یک نشان دهنده ای برای مهدیان دروغین است که اگر کسی آمد و ادعا کرد من امام زمان هستم،
می گوییم نه ‼️ ظهور پنج نشانه ی حتمی دارد و هنوز هیچ کدام هم رخ نداده پس شما امام زمان نیستید.❌
💠یک توضیحی راجع به حتمی بودند شهادت نفس زکیه👇
📜در حدیثی معتبر از آقا امام صادق (ع) در کتاب ″کمال الدین، ص652، باب57، ح14″ آمده که ابوحمزه ثمالی از آقا امام صادق در رابطه با نفس زکیه پرسیدند، امام صادق فرموند:
که امام باقر (ع) پیوسته می فرمودند خروج سفیانی از حتمیات است، و کشته شدن نفس زکیه هم از حتمیات است.
⚠️پس قتل و شهادت نفس زکیه از حتمیات مباحث مهدویت است.
☝️اما در فایل قبلی که درباره نام نفس زکیه توضیح دادیم، برای عده ای شبهه پیش آمد⁉️ که آقا ما تا به حال شنیده بودیم که اسمش محمد یا حسن است یا فلان... الان چی شده که شما می گویید اصلا نامی ندارد⁉️
👈در پاره ای از احادیث اسم نفس زکیه را محمد گفتند.. در حدیثی امام باقر می گوید اسم نفس زکیه محمد فرزند حسن است. حدیث در ″کتاب کمال الدین، ص330″
👈و یا امام صادق می گوید که نام نفس زکیه محمد بن حسن و لقبش نفس زکیه است.
⚠️فقط همین دو روایت است.
این دو روایت از لحاظ سندی به هیچ عنوان معتبر نیست.⛔️
اینجاست که می گوییم مهدویت یک جایگاه تخصصی است. اینطور نیست هر عزیزی یک حدیثی پیدا کند و بخواند و ما سریع باور کنیم.
❌این دو حدیث جزء احادیث ضعیف است و به همین دلیل نمی توانیم این دو حدیث را بپذیریم این دو حدیثی که اسم نفس زکیه را محمد فرزند حسن نام می برند از لحاظ سندیت ضعیف است و همان طور که قبلا هم اشاره شد نام معتبری نمی توانیم برای نفس زکیه پیدا کنیم.
💽برگرفته از فایل
حدیث شناسی مهدوی شماره ۱۲
🎤استاد عبادی
#حدیث_شناسی_مهدوی ۱۲
#بررسی_روایات_نفس_زکیه
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چگونگی تأثیر گناهان بر تأخیر در زمان ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
#استاد_شهبازیان
#گامی_به_سوی_ظهور
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم | باغ آرزوها
آرزوی جالب کودکان امام رضایی
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
https://eitaa.com/zandahlm1357
همسر شهید سرلشکر منصور ستاری:
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که میآی میایستی وسط بچهها نماز؟
خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
تسبیح را برداشت و همان طور که میچرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. من جلوی اینها نماز میایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن.
مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعداً بهشان بگم بیایین نماز بخونین!؟»
قرآن هم که میخواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضانها بعد از سحر کنار بچهها مینشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن میخواند.
همه دورش جمع میشدیم. من هم قرآن دستم میگرفتم و خط به خط با او میخواندم.
اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. میگفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم.
#شهید_سرلشکر_منصور_ستاری
#یادشهدا_باصلوات
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#همسرانه
🔊 یکی از عوامل فروپاشی خانوادهها
🔴 #استاد_پناهیان
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
💠💠﷽💠💠
🔴 #نامه_عاشقانه_امامخمینی_بههمسرشان
💠 فروردين سال ۱۳۱۲ شمسي، كه امام عازم سفر #حج بودند، در بيروت، نامهاي براي همسرشان مرحومه خديجه ثقفـي نوشتند كه قسمتهایی از متن اين نامه بدين شرح است:
💠 #تصدقت شوم، الهي قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت #قلبم گرديدم، متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آيينه قلبم منقوش است.
عزيزم، اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ كند....
حقيقتا جاي شما خالي است، فقط براي تماشاي شهر و دريا خيلي منظره خوش دارد. صد حيف كه #محبوب عزيزم همراهم نيست كه اين منظره عالي به دل بچسبد....
خيلي سفر خوبي است، جاي شما خيلي خيلي خالي است....
ايام عمر و عزت مستدام. تصدقت. #قربانت؛ روحالله
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖➖ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سفره دل را نزد دیگران باز نکن
https://eitaa.com/zandahlm1357
🔴