eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.6هزار دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
35.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: 🔴پرسش سلام من یه سوال داشتم ، اینکه ما با خواستگارا نشیم وهمینجوری بدون اینکه ببینیمشون کنیم اصلا ؟
.......: ✅پاسخِ پرسش سلام به شما در گیری برای ، بخاطر که هست نباید هیچ برای شناخت طرفین وجود داشته باشه، باید در شرایط کاملا نرمال بدون هیچگونه حسی که تمایلی دو دو تا چهارتا کردن به وجود بیاره تصمیم گرفته بشه دوستی های قبل از ازدواج بخاطر که ایجاد میکنن اختلاف نظرها میشن و که این وسط بوجود میاد باعث میشه که بخاطر طرف مقابل خیلی از مسائل رو یا که ببینید و بعداز یکی دوسال که از ازدواجتون گذشت اونموقع اون کامل دیده میشن و بسیار براتون تحملش میشه ولی اونموقع دیگه نمیتونید کنید چون این دیگه زندگیه و باید از قبل موانع دید رو برمیداشتید تا تحت تاثیر چیزی قرار نمی گرفتید ... از طرفی این شکل انتخاب کردن هم با خودش میاره مثلا اگه بعداز مدتی که از دوستی گذشت، یکی از طرفین به ازدواج و دیگری بود چه خواهد شد؟! یا اینکه چه دوستی و وابستگی و کات کردن باشه تا به دلخواه برسید؟! به این موارد فکر کردن هم از مشکلات این روش رو نمایان میکنه. و اما اینکه طرف مقابلتونو و ازدواج کنید همچین چیزی هم اصلا ، امروز برای خرید یه جوراب ساده هم نمی تونید کسیو بفرستید براتون بخره چون فقط خودتون میدونید که چی براتون مناسب تره چطور میشه بدون دیدن کرد؟ در همه چیز حد وسط و رو انتخاب کنید برای شناخت طرف مقابلتون مانعی وجود نداره و به راحتی میشه شناخت پیدا کرد، کسی که داشته باشه سعی می کنه با خانواده شما آشنا بشه بیاد و بره، شما همدیگه رو می بینید ،خانواده ها همدیگه رو می بینن، توی یه بدون وابستگی و قبل از شناحت کامل، با هم صحبت می کنید هرچند که می خواید می تونید با اطلاع خانواده ها با هم حرف بزنید در مورد تمام و از همدیگه ،حرف می زنید تا کاملا با نظرات همدیگه آشنا بشید و بتونید یه تصمیم درست بگیرید گاهی توی چند صحبت رسمی به از طرف می رسید که توی یک سال و بستنی خوردن و خرج احساس به اون شناخت نمی رسید چون توی مورد اول از همدیگه می گیرید و اختلاف نظراتتون رو پیدا می کنید ولی توی مورد دوم بخاطر که بینتون ایجاد شده و حالا نمی خواید این بیرون رفتنتون خراب بشه اصلا درباره اختلاف نظرات که طرف ناراحت نشه و فقط میخواید با هم خوش بگذرونید ولی خوش گذرونی فقط کوچیکی از یه زندگی هفتادهشتاد ساله ست بقیه ش سختی و مشکلات زندگیه ، رفت و آمد با فامیلای همدیگه ست، خرج و مخارج ومسائل مالیه، همراهی در بزرگ کردن بچه ست، و خیلی از زندگیه که قطعا توی دوستی های قبل از ازدواج اصلا بهشون فکر هم نمیشه یه توی انتخاب همسر هست که باید بهش توجه کنیدو اون اینکه، اگه از که خودتون درباره علت انتخاب طرف مقابلتون از خودتون می پرسید جوابش این باشه که بخاطر اینکه ...بدونید که اون نیست و داره چون تحت تاثیر احساسات قرار گرفته برای سوال از خودتون اینکه: ما خانواده ای هستیم که به صداقت اهمیت میدیم ولی دیدم ک طرف مقابل براحتی می پیچونه و طفره میره، جواب:مهم نیست من دوسش دارم درست میشه... و همینجوری از خودتون و بپرسید و با شرایط طرف مقابل کنید اگه از هر ده سوال پنج تاش بخاطر اینکه دوسش دارم بود یعنی اون تصمیمتون برای یه عمر زندگی ..‌. موفق باشید
🔴 پرسش سلام همسر من خیلی و بی مسئولیته اصلا به فکر قرض و قسط و هیچ چیز نیس خیلی وقتا هم اصلا به فکر خوراک و لباس بچه ها هم نیس با این شرایط من چکار کنم دیگه تموم شده ۱۳ساله ازدواج کردیم 💢 الان ۴۱سالشه با من هم ۳۱مثل بچه هاس انگار که من از اون .خیلی هم میگه اصلا هم فرد معتقدی نیس بیشتر وقتا به زور پول خونه و قسطا رو میگیرم خودم میدم ولی خیلی دروغ میگه حتی دروغ هم میگه گاهی اوقات که ازش پول میخوام که مثلا یه عالمه قسط مونده آقا پول اضافه گرفته رفته 💢خیلی اوضاع خونمون به هم ریخته اس وضع هم اصلا خوب نیس که برم مشاوره لطفا کمکم کنین 💢همیشه تو خونه سر و ولخرجی ایشون دعواس دوتا بچه دارم که کوچیکه که ۶سالشه خیلی یه شده و سر هر چیز کوچیکی که میخواد داد میزنه تا بدست بیاره خیلی به فکر میکنم اصلا هم در توانم نیس که به یه مشاور مراجعه کنم تو رو خدا کمکم کنین
سوخته: محشری برای بی بی با همون حال، تلفن رو برداشتم ... نمی دونستم اول به کی و کجا خبر بدم ... اولین شماره ای که اومد توی ذهنم ... خاله معصومه بود ... آقا جلال با صدای خواب آلود، گوشی رو جواب داد ... اما من حتی در جواب سلامش نتونستم چیزی بگم ... چند دقیقه ... تلفن به دست ... فقط گریه می کردم ... از گلوم هیچ صدایی در نمی اومد ... آقا جلال به دایی محسن خبر داده بود ... ده دقیقه بعد از رسیدن خاله ... دایی و زن دایی هم رسیدن ... محشری به پا شده بود ... کمی آروم تر شده بودم ... تازه حواسم به ساعت جمع شد... با اون صورت پف کرده و چشم های سرخ ... رفتم توی دستشویی و وضو گرفتم ... با الله اکبر نماز ... دوباره بی اختیار ... اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... قدرت بلند کردن سرم رو از سجده نداشتم ... برای خدا و پیش خدا دلتنگی می کردم ... یا سر نماز هم مشغول عزاداری بودم ... حال و هوای نمازم ... حال و هوای نماز نبود ... مادربزرگ رو بردن ... و من و آقا جلال، پارچه مشکلی سر در خونه زدیم ... با شنیدن صدای قرآن ... هم وجودم می سوخت ... و هم آرام تر می شد ... کم کم همسایه ها هم اومدن ... عرض تسلیت و دلداری ... و من مثل جنازه ای دم در ایستاده بودم ... هر کی به من می رسید ... با دیدن حال من، ملتهب می شد ... تسبیح مادربزرگ رو دور مچم پیچیده بودم ... و اشک بی اختیار و بی وقفه از چشمم می اومد ... بیشتر از بقیه، به من تسلیت می گفتن ... با رسیدن مادرم ... بغضم دوباره ترکید ... بابا با اولین پرواز ... مادرم رو فرستاده بود مشهد ... . ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.mp3
6.11M
🔹 (ع) 👌قد قامت الصلاة الله اکبر 🔊 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا