eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 🌹 وَلاَ شَرَفَ کَالْعِلْمِ، وَلاَ عِزَّ کَالْحِلْمِ، وَلاَ مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ. امام(عليه السلام) فرمود: هيچ مال و سرمايه اى پردرآمد تر از عقل نيست، و نه هيچ تنهايى وحشتناک تر از عُجب و خودبينى، هيچ عقلى همچون عاقبت انديشى نيست و نه هيچ شخصيت و بزرگوارى همچون تقوا، هيچ همنشينى همچون حسن خلق نيست و هيچ ميراثى به پاى ادب نمى رسد، هيچ راهبرى همچون توفيق نيست و نه هيچ تجارتى مانند عمل صالح سودآور، هيچ سودى همچون ثواب الهى و هيچ پارسايى همچون پرهيز از شبهات نيست، هيچ زهد و پارسايى همچون بى اعتنايى به حرام نيست و نه هيچ علم و دانشى پشتيبانى مطمئن تر از مشورت نخواهد بود.
هيجده اندرز مهم ج-۱۲ شرح و تفسير هيجده اندرز مهم از آنچه درباره سند اين کلمات حکمت آميز آورده ايم استفاده مى شود آنچه مرحوم سيّد رضى در اينجا آورده به صورت پراکنده در خطبه يا خطبه هايى بوده است در حالى که از روايات کافى و آنچه در کتاب تمام نهج البلاغه آمده بر مى آيد که اينها در کنار هم بوده است; ولى در هر صورت به نظر مى رسد اينها مواعظ مختلفى و هر يک درباره موضوع جداگانه اى است و جمع آنها در يک عبارت دليل بر آن نيست که همه پيوند نزديک با يکديگر دارند. در هر حال نمى توان انکار کرد که هر جمله اى از اين جمله هاى هيجده گانه در عبارت کوتاهى درس بزرگى درباره زندگى سعادت بخش به ما مى دهد و سزاوار است انسان بارها و بارها در طول زندگى بر آنها مرور کند و پيام آنها را با گوش جان بشنود. ازاين رو ما هر يک را جداگانه با شرح کوتاهى براى پى بردن به عمق کلام امام(عليه السلام)همراه سازيم. نخست مى فرمايد: «هيچ مال و سرمايه اى پردرآمد تر از عقل نيست»; (لاَ مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ). «أعْوَد» يعنى پردرآمدتر و نافع تر. مى دانيم امتياز انسان بر حيوانات در عقل است که مى تواند سرمايه هاى معنوى و مادى را به سوى او سوق دهد. چه بسيارند کسانى که ثروت هنگفتى از پدر به آنها رسيده و بر اثر ضعف عقل در مدت کوتاهى آن را دست داده اند و در مقابل، کسانى که زندگى مادى خود را از صفر شروع کرده اند; اما بر اثر عقل و درايت پس از مدت کوتاهى سرمايه فراوانى از طريق حلال گردآورى نموده اند. در مورد سرمايه علم و دانش و اخلاق نيز چنين است. امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «لَيْسَ بَيْنَ الاْيمانِ وَالْکُفْرِ إلاّ قِلَّةُ الْعَقْلِ قيلَ وَکَيْفَ ذاکَ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ؟ قالَ إنَّ الْعَبْدَ يَرْفَعُ رَغْبَتَهُ إلى مَخْلُوق فَلَوْ أخْلَصَ نيَّتَهُ لِلّهِ لاَتاهُ الَّذى يُريدُ فى أسْرَعَ مِنْ ذلِکَ; فاصله ميان ايمان و کفر همان کم عقلى است. عرض کردند: اى فرزند رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اين امر چگونه است؟ فرمود: گاهى انسان خواسته خود را از مخلوقى مى طلبد در حالى که اگر نيتش براى خدا خالص بود همان خواسته در مدتى کوتاه تر به سراغش مى آمد».(1) در دومين گفتار حکيمانه مى فرمايد: «هيچ تنهايى وحشتناک تر از عُجب و خودبينى نيست»; (وَلاَ وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ). چرا که از يک سو مردم از افراد خودبين و خودخواه متنفرند و از آنها فاصله مى گيرند و از سوى ديگر افراد خودبين مردم را در حد لياقت دوستى خود نمى بينند و برترى خيالى و وهمى، آنها را از مردم جدا مى سازد و به اين ترتيب گرفتار تنهايى وحشتناکى مى شوند. از اين رو در حديثى که در کتاب شريف کافى از امام صادق(عليه السلام) آمده مى خوانيم: «مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَکَ; کسى که گرفتار خودبينى شود هلاک مى شود». در سومين نکته مى فرمايد: «هيچ عقلى همچون عاقبت انديشى نيست»; (وَلاَ عَقْلَ کَالتَّدْبِيرِ). منظور از عقل همان قوه ادراک است که انسان به وسيله آن کارهاى دنيا و آخرت خويش را نظام مى بخشد و به يقين، نتيجه هر کارى در پايان آن روشن مى شود; آنها که در فکر عاقبت کارها و نتيجه نهايى آن هستند، به يقين از همه عاقل ترند. در حديثى مى خوانيم که شخصى نزد پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) تقاضاى اندرزى کرد. حضرت فرمود: اگر بگويم عمل خواهى کرد؟ عرض کرد: آرى! اين سخن ميان او و پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) سه بار تکرار شد و در پايان، پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «إنّى أوصيکَ إذا أنْتَ هَمَمْتَ بِأمْر فَتَدَبَّرْ عاقِبَتَهُ فَإنْ يَکُ رُشْداً فَامْضِهِ وَإنْ يَکُ غَيّاً فَانْتَهِ عَنْهُ; من به تو توصيه مى کنم هنگامى که تصميم گرفتى کارى را انجام دهى در عاقبت آن بينديش. اگر عاقبت نيکى دارد به دنبال آن کار برو و اگر گمراهى و ضلالت است از آن صرف نظر کن».(2) در چهارمين نکته مى فرمايد: «هيچ شخصيت و بزرگوارى همچون تقوا نيست»; (وَلاَ کَرَمَ کَالتَّقْوَى). اين سخن برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: «(إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاکُمْ); گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست». شخص با تقوا نه تنها نزد خداوند که نزد خلق خدا نيز گرامى و باشخصيت است، زيرا از انجام کارهاى زشتى که شخصيت انسان را در هم مى شکند خوددارى مى کند. امير مؤمنان(عليه السلام) فرمود: «مِفْتاحُ الْکَرَمِ التَّقْوى; پرهيزگارى کليد شخصيت است».(3) در پنجمين نکته مى فرمايد: «هيچ همنشينى همچون حسن خلق نيست»; (وَلاَ قَرِينَ کَحُسْنِ الْخُلُقِ). زيرا حسن خلق جاذبه عجيبى دارد که همه را به سوى خود جلب و جذب مى کند. انسان هاى بداخلاق، از داشتن دوستان صميمى محرومند در حالى که افراد خوش برخورد وصاحب حُسن خلق همه افراد به دوستى آنها افتخار مى کنند. در حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله
عليه وآله) که در ذيل کلام حکمت آميز 38 آمد خوانديم: «حُسْنُ الْخُلْقِ يُثْبِتُ الْمَوَدَّةَ; حسن خلق دوستى و محبت را ريشه دار مى کند و رشته دوستى را استوار مى دارد». درباره حسن خلق در احاديث اسلامى تعبيرات بسيار بلندى آمده و نشان مى دهد گشاده رويى و حسن خلق از مهم ترين امورى است که اسلام بر آن تأکيد دارد. سپس امام(عليه السلام) در ششمين نکته مى فرمايد: «هيچ ميراثى همچون ادب نيست»; (وَ لاَ مِيرَاثَ کَالاَْدَبِ). همان گونه که در ذيل گفتار حکمت آميز 54 که عين اين عبارت در آنجا تکرار شده بود آورديم، «ادب» در اصل به معناى دعوت کردن است و از اين رو به سفره اى که غذا در آن آماده مى کنند و افراد را به آن دعوت مى کنند «مأدبة» گفته مى شود و از آنجا که رعايت احترام افراد در گفتار و رفتار و تواضع و استفاده از کلمات توأم با احترام سبب دعوت مردم به سوى انسان مى شود، مجموعه اين امور را «ادب» مى نامند و در برابر آن بى ادبان کسانى هستند که نه احترام اشخاص و نه احترام مجالس را رعايت مى کنند و نه سخنان مناسبى در برخورد با اشخاص به کار مى برند. به همين مناسبت «تأديب» به تعليم و تربيت و ياد دادن آداب اطلاق مى شود. در اصطلاح امروز، «أدب» و «ادبيات» به مسائل مربوط به قواعد الفاظ گفته مى شود، اين اصطلاح که جديد است و قطعاً بعد از زمان امام امير مؤمنان على(عليه السلام)به وجود آمده و هرچند بعضى از شارحان نهج البلاغه ادب در کلام امام را به همين معنا تفسير کرده اند; ولى قطعاً اشتباه است. گرچه آداب سخن گفتن گوشه اى از حقيقت ادب را در بر مى گيرد. در اهميت ادب همين بس که امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «لايَزالُ الْمُؤمِنُ يُورَثُ أهْلَ بَيْتِهِ الْعِلْمَ وَالاْدَبَ الصّالِحَ حَتّى يَدْخِلْهُمَا الَّجَنَّةَ... وَ لا يَزالُ الْعَبْدُ الْعاصى يُورَثُ أهْلَ بَيْتِهِ الاْدَبَ السَّىَّء حَتّى يُدْخِلْهُمَا النّارَ جَميعاً; انسان با ايمان علم و ادب به خانواده خود مى آموزد و سبب مى شود که همه را وارد بهشت کند و بنده گنه کار به خانواده خود بى ادبى مى آموزد تا آنجا که همه را به دوزخ مى فرستد».(4) در حديثى از امير مؤمنان(عليه السلام) در غررالحکم مى خوانيم: «إنَّکُمْ إلى اِکْتِسابِ الاْدَبِ أحْوَجَ مِنْکُمْ إلى الاْکْتِسابِ الْفِضَّةِ وَالذَّهَبِ; شما به کسب ادب نيازمندتر از به دست آوردن طلا و نقره هستيد».(5) در هفتمين نکته حکمت آميز مى فرمايد: «هيچ راهبرى همچون توفيق نيست»; (وَلاَ قَائِدَ کَالتَّوْفِيقِ). «توفيق» در لغت به معناى موافق ساختن و هماهنگ نمودن است که با معناى عرفى آن کاملاً سازگار است. منظور از «توفيق» در اينجا آماده بودن اسباب براى انجام دادن کارى است مثلا اگر انسان حال خوبى براى دعا پيدا کند و مجلس مناسبى تشکيل شود و خطيب دانشمند و باصفايى آن مجلس را اداره کند، گفته مى شود توفيق براى دعا حاصل شد. همچنين فراهم شدن اسباب مثلاً براى زيارت بيت الله يا کمک به محرومان يا فرا گرفتن علم و دانش تمام اينها توفيق ناميده مى شود و اگر امام(عليه السلام) مى فرمايد: بهترين رهبر توفيق است براى آن است که توفيق، انسان را به راه حق و مسير اطاعت پروردگار مى کشاند و راهنماى خوبى براى نيکى ها و خوبى هاست. به هر حال شک نيست که سرچشمه اصلى توفيق براى کارهاى خير ذات پاک پروردگار است، از اين رو در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «لا نِعْمَةَ کَالْعافِيَةِ وَلا عافِيَةِ کَمُساعِدَةِ التُّوفيقِ; هيچ نعمتى مانند سلامت و عافيت نيست و نه هيچ عافيتى همچون فراهم شدن توفيق است».(6) در قرآن مجيد نيز از زبان پيغمبر الهى حضرت شعيب مى خوانيم که مى گويد: (وَما تَوْفيقى إلاّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إلَيْهِ أُنيبُ); توفيق من جز به خدا نيست بر او توکل کردن و به سوى او باز مى گردم». توفيق و بى توفيقى اسباب زيادى دارد; هر قدر انسان در راه خدا گام بردارد، به بندگان خدا خدمت کند و براى همه خيرخواه باشد خداوند توفيق او را براى انجام کارهاى نيک بيشتر مى کند و به عکس، گناهان و معاصى و ظلم و ستم به افراد و عدم رعايت حقوق والدين و استاد و دوستان، توفيق را از انسان سلب مى کند. در حديثى که در غررالحکم از امام امير مؤمنان(عليه السلام) نقل شده مى خوانيم: «کَما أنَّ الْجِسْمَ وَ الظَّلَّ لا يَفْتَرِقانِ کَذلِکَ الدّينُ وَ التَّوْفيقُ لا يَفْتَرِقانِ; همان گونه که سايه از جسم جدا نمى شود توفيق از دين نيز جدايى پيدا نمى کند». در هشتمين نکته مى فرمايد: «هيچ تجارتى مانند عمل صالح نيست»; (وَ لاَ تِجَارَةَ کَالْعَمَلِ الصَّالِحِ). همه تاجران، براى سود تجارت مى کنند. سودهاى مادى و دنيوى ناپايدار و در معرض زوال و فانى شدنى است ولى عمل صالح که سرچشمه ثواب ابدى اخروى است از هر تجارتى پرسودتر است. قرآن مجيد
مى فرمايد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَة تُنجِيکُمْ مِّنْ عَذَاب أَلِيم * تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَيْرٌ لَّکُمْ إِنْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ * يَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَيُدْخِلْکُمْ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْن ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ); اى کسانى که ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارى راهنمايى کنم که شما را از عذاب دردناک رهايى مى بخشد؟ به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جان هايتان در راه خدا جهاد کنيد و اين براى شما (از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد * (اگر چنين کنيد) گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغ هايى از بهشت داخل مى کند که نهرها از زير درختانش جارى است و در مسکن هاى پاکيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد و اين پيروزى عظيم است».(7) در نهمين نکته حکمت آميز که در واقع تکميل کننده نکته قبل است مى فرمايد: «هيچ سودى همچون ثواب الهى نيست»; (وَلاَ رِبْحَ کَالثَّوَابِ). سودهاى مادى همه از بين مى روند ولى ثواب الهى همواره باقى و برقرار است همان گونه که در قرآن کريم مى خوانيم: (مَا عِنْدَکُمْ يَنفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ بَاق).(8) در واقع ارباح مادى همچون خواب و خيال است ولى سود معنوى واقعيتى است انکار ناپذير. اضافه بر اين، سود مادى حدى دارد; دو يا چند برابر و حتى ممکن است گاهى ده برابر شود در حالى که ثواب الهى به مقتضاى آيه شريفه (مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللهِ...).(9) گاه هفتصد برابر و گاه افزون بر آن است; سودى که در هيچ تجارتى پيدا نمى شود. در دهمين نکته مى فرمايد: «هيچ پارسايى همچون پرهيز از شبهات نيست»; (وَلاَ وَرَعَ کَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ) «ورع» در اصل به معناى پرهيز يا شدت پرهيز است و در لسان روايات به حد اعلاى تقوا اطلاق مى شود که با وجود آن نه تنها انسان از گناهان مسلم پرهيز مى کند بلکه از شبهات نيز دورى مى جويد. در روايات اسلامى نيز در حديث معروف پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)تمام موضوعات به سه بخش تقسيم شده: «حَلالٌ بَيِّنٌ وَ حَرامٌ بَيِّنٌ وَشُبَهاتُ بَيْنَ ذلِکَ فَمَنْ تَرَکَ الشُّبَهاتَ نَجا مِنَ الْمُحَرَّماتِ وَمَنْ أخَذَ بِالشُّبَهَاتِ إرْتَکَبَ الْمُحَرَّماتَ وَهَلَکَ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُ; امورى است درستى آن آشکار است که بايد از آن پيروى کرد و امورى است که گمراهى آن آشکار است و بايد از آن اجتناب نمود و امور مشکوک و مشتبهى است در ميان اين دو; کسى که شبهات را ترک کند از محرمات آشکار رهايى مى يابد و کسى که به سراغ شبهات برود (تدريجاً) مرتکب محرمات مى شود و از آنجا که نمى داند هلاک خواهد شد».(10) در واقع شبهات حريم محرمات و همانند لبه پرتگاه است که بيم لغزش در آن و سقوط در پرتگاه مى رود. بعضى از بزرگان «ورع» را به سه قسم تقسيم کرده اند که يکى از ديگرى برتر است: نخست ورع به معناى پرهيز از گناهان آشکار است که انسان را از فسق خارج کرده و موجب عدالت و قبول شهادت اوست و آن، ورع تائبين ناميده مى شود. قسم ديگرى از آن، همان حالت پرهيزگارى است که انسان را از شبهات دور مى سازد که به آن ورع صالحان مى گويند و قسم ديگرى از آن حالت پرهيزگارى است که حتى از امور حلالى که مى ترسد روزى او را به حرام بکشاند پرهيز مى کند و نام ورع متقين بر آن گذارده شده است. قسم ديگر، ورع به معناى صرف نظر کردن از آنچه غير خداست براى ترس از ضايع شدن ساعتى از عمر در امرى بيهوده (و آن درجه اعلاى ورع است) و به آن ورع صديقين مى گويند» همان گونه که در حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «لا يَکُونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقينَ حَتّى يَدَعَ ما لا بَأسَ بِهِ مُخافَةَ أنْ يَکُونَ فِيهِ بَأسٌ; کسى از متقين محسوب نمى شود مگر اين که امورى را که ذاتاً اشکالى ندارد ترک کند به سبب ترس از افتادن در امورى که حرام است».(11) در يازدهمين نکته حکيمانه امام(عليه السلام) مى فرمايد: «هيچ زهد و پارسايى همچون بى اعتنايى به حرام نيست»; (وَلاَ زُهْدَ کَالزُّهْدِ فِي الْحَرَامِ) گرچه بسيارى از افراد، زهد را تنها در ساده زيستن و به لباس و غذا و مسکن قناعت نمودن و بى اعتنا به مقامات دنيوى بودن مى دانند; ولى از نظر مبارک امام(عليه السلام) مهم ترين زهد پرهيز از حرام است، هرچند زندگى انسان زياد ساده هم نباشد; اگر همان زندگى از حلال باشد دارنده آن فرد زاهدى است و آن کس که زندگى بسيار ساده اى دارد و در همان زندگىِ ساده اموال مشتبه و مشکوکى هست زاهد واقعى نيست. در اين که زندگىِ ساده به ويژه هنگامى که از هرگونه اموال شبهه ناک دور باشد مايه نجات از گناهان بسيارى و سبب ت
وجه به ذات پاک پرودرگار است شکى نيست و به همين دليل هم در آيات قرآن و هم در روايات اسلامى به طور گسترده اهميت زهد و سپس ماهيت و حقيقت آن و نتايج پربارى که بر آن مترتب مى شود بيان شده است. بعضى از شارحان نهج البلاغه در اينجا نوشته اند که زهد اگر به اين معنا باشد که انسان اضافه درآمد خود را به ديگران بدهد و به زندگى ساده اى قناعت کند يک فضيلت است ولى هرگاه اضافه درآمد خود را ذخيره کند و فايده آن به کسى نرسد چنين زهدى کاملاً بى ارزش خواهد بود. در ذيل خطبه 81 در جلد سوم به اندازه کافى در مورد «زهد» شرح داديم، ازاين رو ضرورتى به تکرار آن نمى بينيم و تنها به يک روايت از امام صادق(عليه السلام)بسنده مى کنيم: «جُعِلَ الْخَيْرُ کُلُّهُ فِي بَيْت وَجُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا; تمام نيکى ها در خانه اى قرار داده شده و کليد آن زهد در دنياست».(12) حضرت در دوازدهمين نکته حکيمانه مى فرمايد: «هيچ علم و دانشى همچون تفکر نيست»; (وَلاَ عِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ). کسانى که تنها به حفظ عبارات ديگران و آنچه در روايات آمده بسنده مى کنند و درباره آن نمى انديشند علمشان چندان ثمرى ندارد و در واقع همچون دستگاه ضبط صوتى هستند که مى تواند علوم زيادى را در خود جاى دهد; ولى آنان که اهل انديشه اند از جاى جاى آيات قرآن و روايات اسلام و کلمات بزرگان حقايقى کشف مى کنند که راهنماى زندگى مادى و معنوى آن هاست و اگر تفکر نباشد و تنها به نقل علوم ديگران قناعت شود هرگز علوم، پيشرفت و نمو و بالندگى پيدا نمى کند. به همين دليل در بعضى از احاديث که هم از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و هم از امير مؤمنان على(عليه السلام) رسيده، تفکر برترين عبادت شمرده شده است: «لا عِبادَةَ کَالتَّفَکُرَ».(13) در سيزدهمين نکته حکمت آميز مى فرمايد: «هيچ عبادتى همچون اداى فرايض و واجبات نيست»; (وَلاَ عِبَادَةَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ). در حديث ديگر از امام سجاد(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ عَمِلَ بِما أفْتَرَضَ اللّهُ عَلَيْهِ فَهُوَ مِنْ أعْبَدَ النّاسِ; کسى که به واجبات خود عمل کند از عابدترين مردم است». در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «أعْبَدُ النّاسِ مَنْ أقامَ الْفَرايِضَ; عابدترين مردم کسى است که واجبات را ادا کند». تمام اين روايات اشاره به اين دارد که عبادت، تنها رفتن به سراغ مستحبات و نيايش هاى طولانى و پرسوز و گداز نيست; عبادت در درجه نخست آن است که انسان واجبات خود را ادا کند; اعم از پرداختن حقوق مردم و اداى حقوق مالى دينى و از همه مهم تر اداى حق الهى. در چهاردهمين نکته مى فرمايد: «هيچ ايمانى مانند حيا و صبر نيست»; (وَلاَ إِيمَانَ کَالْحَيَاءِ وَالصَّبْرِ). «حيا» به معناى حالت بازدارنده اى است که انسان را از رفتن به سراغ کارهاى زشت باز مى دارد. به بيان ديگر، حيا انقباض نفس در برابر زشتى هاست و «صبر» به معناى استقامت در برابر مشکلات است; خواه مشکلات اطاعت باشد يا ترک معصيت و يا مشکلات مصائب و سختى ها. به يقين اگر حالت حيا نباشد، ايمان بر باد مى رود و اگر صبر و استقامت در برابر مشکلات نباشد ايمان ثبات و قرارى نخواهد داشت. در حديثى از امام صادق يا امام باقر(عليهما السلام) مى خوانيم: «اَلْحَياءُ وَ الاْيمانُ مَقْرُونانِ فى قَرَن فَإذا ذَهَبَ أحَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُهُ; حيا و ايمان با يک ريسمان بسته شده اند هرجا يکى از آنها برود ديگرى به دنبال او خواهد رفت».(14) در حديثى از امام صادق(عليه السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمده است: «أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فيهِ وَکانَ مَنْ قَرْنِهِ إلى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللّهُ حَسَنات: الصِّدْقُ وَ الْحَياءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ وَ الشُّکْرُ; چهار صفت است که در هر کسى باشد هرچند از فرق تا قدمش گناه باشد خداوند آن را تبديل به حسنات مى کند: صدق و حيا و حسن خلق و شکر».(15) بديهى است راستگويى انسان را از بسيارى از گناهان باز مى دارد و حيا از قبايح و زشتى ها و حسن خلق از درگيرى با مردم و شکر، انسان را به قدردانى از نعمت ها تشويق مى کند و همين امور است که سيئات را به حسنات مبدل مى کند; يعنى در پرتو اين صفات در ادامه راه گناهان تبديل به حسنات مى شوند. در پانزدهمين نکته حکيمانه مى فرمايد: «هيچ ارزش و اعتبارى (براى انسان) همچون فروتنى نيست»; (وَلاَ حَسَبَ کَالتَّوَاضُعِ). بسيارند کسانى که از نظر شرافت خانوادگى در حد مطلوبى هستند و خودشان نيز صفات برجسته اى دارند; ولى بر اثر تکبر و خودبرتربينى، در جامعه منفورند در حالى که متواضعان هرچند حسب و نسب عالى نداشته باشند محبوب مردمند. در حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم که به يارانش فرمود: «إنَّ التَّواضُعَ يَزيدُ صاحِبَهُ رَفْعَةً فَتَواضَعُوا يَرْفَعْکُمُ اللّهُ
; تواضع و فروتنى صاحبش را به مقام بالا مى رساند، بنابراين فروتنى کنيد تا خدا شما را بالا ببرد».(16) در شانزدهمين نکته حکمت آميز مى فرمايد: «هيچ شرافتى چون علم و دانش نيست»; (وَ لاَ شَرَفَ کَالْعِلْمِ). «شرف» به معناى شايستگى و عظمت و افتخار و نيکنامى است و به يقين، اين امور از طريق علم و دانش به دست مى آيد زيرا علم و آگاهى کليد همه افتخارات و ارزش هاى انسانى است و براى افراد نادان و جاهل جايى در جامعه انسانى وجود ندارد. قرآن مجيد و روايات اسلامى پر است از آيات و رواياتى که در مدح و ستايش علم آمده است تا آنجا که مرکّب هاى نوک قلم دانشمندان از خون شهيدان برتر شمرده شده است. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «طََلْبتُ الشَّرَفَ فَوَجَدْتُهُ فِى الْعِلْمِ; من به سراغ ارزش و شخصيت و شرف رفتم، آن را در علم و دانش يافتم».(17) بديهى است منظور از «علم» علوم و دانش هايى است که يا جنبه معنوى دارد و يا دنياى انسان ها را سامان مى بخشد. در هفدهمين نکته حکيمانه مى فرمايد: «هيچ عزتى چون حلم نيست»; (وَ لاَ عِزَّ کَالْحِلْمِ). حليم به کسى گفته مى شود که در برابر افراد نادان و جاهل و بى ادب عکس العمل نشان نمى دهد همچنين مشکلات زندگى را تحمل مى کند و بر اثر سعه صدر و فکر بلند، آنها را در خود حل مى نمايد و در مقابل حوادث سخت، دست پاچه نمى شود و همين ها باعث عزت اوست و بسيار ديده شده که مردم به حمايت افراد حليم در مقابل نادان برمى خيزند. افراد بردبار در نظر مردم عزيزند، زيرا سکوتشان در برابر افراد نادان، سبک سر و بى ادب بر عزت و شخصيتشان مى افزايد; ولى نابردباران در کوچک ترين مسائل درگير مى شوند و همين امر از عزت و احترامشان مى کاهد. در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «ما أعَزَّ اللّهُ بِجِهْل قَطُّ وَ لا أذَلَّ بِحِلْم قَطُّ; خدا هرگز کسى را به سبب جهل و نادانى عزت نداد و هرگز کسى را به موجب حلم و بردبارى ذليل نساخت».(18) آن گاه در هجدهمين و آخرين نکته حکيمانه مى فرمايد: «هيچ پشتيبانى مطمئن تر از مشورت نيست»; (وَ لاَ مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ). نا گفته پيداست که هر انسانى فکرى و عقل و تشخيصى دارد; هنگامى که عقول و افکار به يکديگر ضميمه شوند بسيار قوى تر عمل مى کنند، مسيرها روشن، موانع برطرف و نزديک ترين راه به مقصد غالباً معلوم مى شود و از اين طريق پشتيبانى مهمى براى هر فردى حاصل مى گردد. همان گونه که در نيروهاى جسمانى چنين است که نيروى يک فرد همچون ريسمان باريکى است که گسستن آن آسان است; ولى هنگامى که نيروها به يکديگر ضميمه شد و طناب محکمى از آن تشکيل گرديد، به گفته شاعر: «چون به هم برتافتى اسفنديارش نگسلد». اين حکم در نيروهاى فکرى نيز کاملاً جارى است. بر اين اساس يکى از صفات برجسته مؤمنان در قرآن مجيد انجام امور با مشورت ذکر شده است و مى فرمايد: (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ)(19) حتى شخص پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به مقتضاى (وَشَاوِرْهُمْ فِى الاَْمْرِ)(20) مأمور به مشورت با مؤمنان بوده است. در ذيل حکمت 54 که امام(عليه السلام) فرموده بود: «وَلا ظَهيرَ کَالْمُشاوَرَةِ» شرح مبسوطى درباره اهميت مشورت و آثار پربار آن و در جلد دوم، ضمن خطبه 35 نيز بحثى تحت عنوان بهره گيرى از آراى اهل نظر داشتيم. در تفسير نمونه نيز ذيل آيات فوق بحث هاى قابل ملاحظه اى آمده است.(21)در پايان اين گفتار حکيمانه و پربار که مشتمل بر هجده توصيه اخلاقى مهم بود ذکر اين نکته لازم است که اين سخنان گرچه در اينجا به صورت يک جا جمع شده ولى قسمت هايى از آن در احاديث مختلف با شأن ورودهاى گوناگون آمده است و بعيد نيست بسيارى از آنها را امام(عليه السلام) به طور مکرّر به مناسبت هاى گوناگون بيان کرده باشد. به يقين کافى است که انسان به همين يک گفتار حکيمانه در زندگى عمل کند تا خوشبخت و سعادتمند و پيروز در جنبه هاى مادى و معنوى گردد. (1). کافى، ج 1، ص 28، ح 33. (2). کافى، ج 8، ص 150، ح 130. (3). بحارالانوار، ج 75، ص 9، ح 65. (4). مستدرک الوسائل، ج 12، ص 201، ح 4. (5). غررالحکم، ح 5081. (6). ميزان الحکمة، ح 22236. (7). صف، آيه 10-12. (8). نحل، آيه 96. (9). بقره، آيه 261 . (10). کافى، ج 1، ص 68، ح 10. (11). مجمع البحرين، ماده «ورع». (12). کافى، ج 2، ص 128، ح 2. (13). بحارالانوار، ج 74، ص 63، ح 4 و کافى، ج 8، ص 20، خطبة الوسيلة. (14). کافى، ج 2، ص 106، ح 4. (15). همان، ص 107، ح 7. (در تحف العقول، ص 369، به جاى عبارت «ذنوباً»، «ذنوب» آمده است که صحيح تر به نظر مى رسد). (16). کافى، ج 2، ص121، ح 1. (17). مستدرک الوسائل، ج 12، ص 174، ح 13810. (18). کافى، ج 2، ص 112، ح 5. (19). شورى، آيه 38 . (20). آل عمران، آيه 159. (21). به جلد 3 و 20 تفسير نمونه مراجعه فرماييد.
لینک کانال را با دوستان خود به اشتراک بگذارید تا با دنبال کردن حکمت ها و انشالله با عمل به حکمت ها ، 🌹 مرام علی پررونق تر از نام علی بشه https://eitaa.com/zandahlm1357
صفحه گلدان من🌳🌳🌳🌳 با ما همراه باشید👇👇👇 .......: @zandahlm1357
معرفی : حسن یوسف با نام انگلیسیnettle  painted و نام علمی Solenostemon scutellarioides از خانواده نعناعیان(Lamiaceae) ، یک گیاه همیشه سبز، چندساله یا دائمی و بومی مناطق گرمسیری است. رنگ بندی برگ برگهای زیبای آن جلوه زیبایی به این گیاه داده است که به رنگ‌های مخلوط قرمز، سفید، سبز، زرد و قهوه‌ای دیده می‌شود. تکثیر: ازدیاد این گیاه به ۳ طریق انجام می شود: کشت با بذر: این روش، یک روش بسیار سریع است. بذرها خیلی سریع و در کمتر از ۲ هفته جوانه می زند. اگر بخواهیم با این روش، گیاه را در فضای باز بکاریم حتما باید اول نشاکاری را انجام دهیم تا در زمان انتقال، گیاه بنیه قوی داشته باشد.قلمه زدن مستقیم : در این روش در اواخر تابستان، قلمه های انتهایی گیاه را که شاداب باشد جدا کرده و در خاک غنی از خاک برگ کشت می کنیم.قلمه ریشه دار شده: زمان قلمه گیری در این روش هم مانند حالت قبل است با این تفاوت که باید قلمه را ریشه دار کرد. حالا یا در آب می گذاریم و با تعویض مدام آب به ریشه زایی آن کمک می کنیم و یا قلمه ها را در کمپوست گلدانی کشت می کنیم و در دما و نور مناسب قرار می دهیم. باید مراقب بود که خاک گلدان خشک نشود. بعد از دو هفته که قلمه ریشه دار شد، آن را به گلدان دیگر و بزرگتر با خاک معمول انتقال می دهیم. خاک: بهترین بستر رشد این گیاه که بتواند به رشد ایده آل آن منجر شود، مخلوط خاک باغچه و خاک برگ و ماسه است. نور: این گیاه به نور مستقیم آفتاب به خصوص در تابستان حساس است. پس نباید در جایی گذاشت که آفتاب مستقیم بتابد. از طرفی نور خیلی کم هم باعث رشد طولی ساقه و کوچک شدن برگ ها و کمرنگ شدن برگها می شود. دما: حسن یوسف به سرما حساس است و باید در جایی نگهداری شود که هوا گرم باشد. آبیاری: این گیاه به آب زیاد و رطوبت هوای متوسط نیاز دارد. در طول دوران رشد نباید خاک آن به هیچ وجه خشک شود. مراقبت ها: – این گیاه وقتی به گل می رود، گل های کوچک و آبی رنگ تولید می کند. اما از اینجایی که هدف کشت این گیاه، برگ های زیبای آن است پس باید به محض ظهور گل ها، آن ها را قطع کرد تا رشد برگ ها کم نشود. با قطع جوانه انتهایی، گیاه شاخه های جانبی تولید کرده و گیاه پر پشت و زیباتر می شود. – با هرس دائمی جوانه انتهایی، گیاه حالت گرد پیدا کرده و خوش فرم می شود. – خشکی باعث زرد شدن برگ ها می شود. – اگر برگ های پایین زرد شد و به راحتی با کشیدن از ساقه جدا نشد، پس این مشکل در اثر رطوبت زیاد است و زهکش گلدان باید بررسی شود. – اگر برگ ها خشک شدن و در حال ریزش است، به خاطر خشکی هوا و کم آبی است. باید آبیاری را تنظیم کرد. – اگر برگ ها مسن ریزش می یابند، ممکن است به خاطر سردی هوا باشد. – اگر در نور مستقیم آفتاب غبار پاشی شود، بر روی برگ ها، لکه های سوخته ایجاد می شود. – اگر نور کم باشد از کود ازت استفاده شود، برگ ها کم رنگ می شود. خاک باید زهکش مناسب داشته باشد و خاکهایی که آب را زیاد در خود نگه میدارند و ضعیف هستند، به گیاه آسیب میرسانند. اگر غرقابی اتفاق بیافتد، برگها قهوه ای شده و حاشیه برگها سوخته شده و میریزند. مکانی نیمه سایه برای رشد آن مناسب است اما به شرطی که نور کافی باشد. تابش مستقیم آفتاب نیز باعث سوختگی برگها میشود . حسن یوسف آب را دوست دارد اما آبی را دوست دارد که بیاد و برود یعنی خاکش باید طوری باشد که وقتی آب میدهید بلافاصله آب از زیر گلدان خارج شود. مراقبتها برای زمستان گذرانی: گیاه سالم را انتخاب کنید.قبل از اینکه گیاه در اثر سرما آسیب ببیند، به داخل ساختمان بیاورید و کنار پنجره با نور کافی بگذارید .اگر گیاه بیمار است یا آفت به آن حمله کرده، قبل از ورود به ساختمان، آن را تیمار کنید.گلدان را در محلی روشن قرار دهید و با اسپری، آن را مرطوب نگه دارید.مراقب باشید بیش از حد به آن آب ندهید.زمانی که رشد فعال آن در بهار شروع شد، به آن کود دهید و هرس را انجام دهید.در بهار، آرام آرام گیاه را با محیط بیرون آشنا نموده تا برای بیرون گذاشتن، سازگار شود. آفت حسن یوسف معمولا شپشک آرد آلود است که با سم مالاتیون میتوانید رفع کنید که این سم در سایت ما قسمت سم و دفع آفات موجود است و میتوانید آنلاین سفارش بدهید. راه دیگر دفع آفت حسن یوسف این است که شپشک ها را با دست له کنید و  آب صابون اسپره کنید. گلدان من،اموزش نگهداری گل وگیاه اپارتمانی↙ https://eitaa.com/zandahlm1357
باماهمراه باشیدبااموزش نگهداری ازگل زیبای تقدیم به شماخوبان👇 گلدان من اموزش نگهداری انواع گل وگیاه اپارتمانی↙ https://eitaa.com/zandahlm1357
فصل اول : دربيان سبب پيدا شدن بوهاى خوش در زمين درحديث معتبر از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه چون آدم وحوا از بهشت بر زمين آمدند، حضرت آدم بر كوه صفا قرار گرفت ، حضرت حوا بر كوه مروه و حضرت حوا چون در بهشت از بوى خوش آنجا گيسوى خود را شانه كرده و بسته بود، چون بزمين آمد گفت چه اميد داشته باشم از مشاطگى كه در بهشت كرده ام ،حال آنكه الحال خدا از من در خشم است ، پس گيسوهاى خود را گشود پس ‍ آن بوى خوش كه از گيسوى او فرو ريخت باد بمشرق و مغرب برد و اكثرش را بر زمين هند ريخت باين سبب اكثر بوهاى خوش در هند ميرويد، در حديث ديگر از آنحضرت منقول است كه چون حضرت آدم از آن درخت كه نهى شده بود از خوردن آن تناول نمود، جامه ها و زيورهاى بهشت همه از او فرو ريخت ، پس برگى از برگ هاى بهشت را گرفت و عورت خود را بآن پوشانيد چون برزمين آمد باد جنوب بوى خوش آن برگ را به هند رسانيد و درختان گياههاى هند را خوشبو گردانيد، باين سبب گياههاى خوشبو در هند ميباشد و اول جانورى كه از آن برگ بهشتى يا از آن گياهها خورد آهوى مشك بود، چون از آن برگ خورد بوى خوش در گوشت و خونش جارى شد تا آنكه جمع شد در پيش نافش و از آن مشك بهم رسيد. حلیة_المتقین https://eitaa.com/zandahlm1357
فصل دوم : درفضيلت بوى خوش و آداب آن در احاديث معتبره وارد شده است كه عطر و بوى خوش كردن از جمله اخلاق پسنديده پيغمبرانست . از حضرت صادق منقول است كه بوى خوش دلراقوى ميكند، قوت جماع را ميافزايد. در حديث صحيح از حضرت امام رضا منقول است كه سزاوار نيست مرد را كه ترك كند بوى خوش را در هر روز، اگر قادر نباشد يكروز نه يك روز و اگر قادر نباشد، در هر جمعه و اينرا البته ترك نكند. از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه بوى خوش بر شارب ماليدن از اخلاق پيغمبرانست . گراميداشتن ملائكه است كه اعمال آدمى را مينويسند بسبب آنكه ايشانرا خوش ميآيد. از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مرويستكه هر كه در هر روز بوى خوش بر خود بمالد تا شب عقلش با او باشد، و فرمود كه نماز كسيكه خوشبو باشد بهتر است از هفتاد نماز كه بى بوى خوش باشد، فرمود كه سه چيز است كه خدا پيغمبرانرا داده بوى خوش و زنان و مسواك . در حديث ديگر فرمود كه لازم است بر بالغى كه در هر جمعه شارب و ناخن بگيرد و چيزى از بوى خوش بر خود بريزد و حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم چون روز جمعه ميرسيد بوى خوش نزد آنحضرت نبود، روپاك بعضى از زنان را ميطلبيد كه بوى خوش داشت و تر ميكرد و بر روى مبارك ميماليد. در حديث ديگر منقول است كه حضرت امام جعفر صادق بر موضعى كه سجده ميفرمودند بعداز آن ميشناختند آنموضع را از بوى خوش ‍ آنحضرت ، حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ميفرمودند كه جبرئيل مرا گفت كه يكروز در ميان خود را خوشبو كن ، در روز جمعه البته ناچار است و ترك مكن ، ميفرمود كه در روز جمعه البته خود را خوشبو كنيد اگر چه از بوى خوش زنان باشد، روزى عثمان بن مظعون بخدمت آنجناب عرضكرد، كه ميخواهم بوى خوش و چيزى چند از لذتها ترك كنم ، حضرت فرمود كه ترك بوى خوش مكنيد، كه ملائكه بوى خوش مؤ من را ميبويند، و در هر جمعه البته ترك مكن و فرمود كه هر چه صرف نمائى در بوى خوش اسراف نيست . در حديث ديگر منقول است كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلتم زر در بوى خوش زياده از طعام صرف ميكردند، فرمود كه بوى خوش زنان بايد كه رنگش ظاهر و بويش مخفى باشد و بوى خوش مردان بايد كه بويش ظاهر و رنگش مخفى باشد. از حضرت امام موسى منقول است كه ناخن بگيريد در روز سه شنبه ، وحمام برويد در روز چهارشنبه حجامت بكنيد در روز پنجشنبه ، و ببهترين بوهاى خوش خود را خوشبو كنيد در روز جمعه . از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه چهار چيز است كه دل را ميگشايد، غم را زايل ميكند، بوى خوش كردن و عسل خوردن و سوارى كردن و بسبزه نظر كردن . حضرت اميرالمؤ منين فرمود كه بايد زن مسلمان پيوسته براى شوهر، خود را خوشبو كند. از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه در حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم سه خصلت بود كه در ديگرى نبود، اول آنكه آنحضرت را سايه نبود دويم آنكه در هيچ راهى نمى گذشت مگر آنكه دو روز يا سه روز كه كسى از آن راه مى گذشت ميدانست كه آنجناب از آنراه عبور نموده اند از بوى خوشى كه در آنراه مانده بود، سيم آنكه بهر سنگ و درختى كه مى گذشتند آنجناب را سجده ميكردند. از حضرت رسول منقول است كه هر زنى كه بوى خوش كند و از خانه بيرون آيد پيوسته لعنت الهى بر او باشد تا بخانه برگردد. حلیة_المتقین https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6044376736303417268.mp3
4.91M
شماره 27 موضوع: شرح "فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاكُمْ وَ إِلاهُكُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَ نَبِيُّهُ محمّد ص وَلیُّکُمُ القائِمُ الُْمخاطِبُ لَكُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدى عَلىٌّ وَلِيُّكُمْ وَ إِمامُكُمْ بِأَمْرِ رَبِّكُمْ"
4_6046257949158934346.mp3
5.75M
شماره 28 موضوع: شرح "ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ إلی عَضُدِهِ فَرَفَعَهُ و کانَ مُنذُ أوَّلِ ما صَعِدَ رَسولُ الله صلی الله علیه و آله شالَ عَلیّاً حَتَّی صارَت رِجلُهُ مَعَ رُکبَةِ رَسولِ الله صلی الله علیه و آله. ثُمَّ قالَ مَعاشِرَ النّاسِ هذا عَلیٌّ علیه السلام أخی و وَصییِّ"
4_6048725721403099172.mp3
5.01M
شماره 29 موضوع: شرح "مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ ‏اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مَسْلوكٌ فِىَّ ثُمَّ فى عَلِىٍّ، ثُمَّ فِى النَّسْلِ مِنْهُ إِلَى الْقائِمِ الْمَهْدِىِّ"