✨﷽✨
🌹 اسرار وضو 🌹
✍آیت الله جوادی آملی: معنای وضو گرفتن - شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها در وضو، رازی دارد: شستن صورت در وضو یعنی خدایا هر گناهی که با این صورت انجام دادم آن را شستو شو میکنم که با صورت پاک به جانب تو عبادت کنم و با پیشانی پاک سر بر خاک بگذارم . شستن دستها در وضو یعنی خدایا از گناه دستشستم، و گناهانی را که با دستم مرتکب شدهام، دستم را تطهیر میکنم . مسح سر در وضو یعنی خدایا از هر خیال باطل و هوس خام که در سر پروراندهام سرم را تطهیر میکنم و آن خیالهای باطل را از سر به دور میاندازم . مسح پا یعنی خدایا من از جای بد رفتن پا میکشم و این پا را از هر گناهی که با آن انجام دادهام تطهیر میکنم . اگر کسی بخواهد نام مبارک حق تعالی را بر زبان آورد، باید دهان را تطهیر کند . مگر میشود انسان با دهان ناشسته نام خدا را ببرد، باید دهان را با آب مضمضه کند و بشوید .
این گوشه ای از اسرار وضو گرفتن است . اگر ما میبینیم از نماز و عبادت لذت نمیبریم برای آن است که به این اسرار آشنا نیستیم . آنها که از عبادت لذت میبرند چیزی را به این عبادت تبدیل و تعویض نمیکنند
https://eitaa.com/zandahlm1357
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📂داستان
⭕️ آدم بی نماز...
✍روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه عده ای از اصحاب خود از جایی عبور می کردند
🔸 ناگهان سگی شروع کرد به پارس کردن. پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و به پارس سگ گوش داد
🔹 اصحاب نیز توقف ڪردند. آنگاه رو به یاران خود ڪرد و فرمود: آیا فهمیدید که این سگ چه گفت❓ اصحاب گفتند: خیر
🔸 پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
این حیوان گفت ای پیامبر خدا! من همیشه خدای مهربان را شکر می کنم که بهره من در این جهان خلقت، این شد که سگ شوم
⁉️اگر انسان بی نماز بودم چه می کردم⁉️
☀️ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
ميان مسلمان و كافر فاصله اى جز اين نيست كه نماز واجب را عمداً ترک كند يا آن را سبک شمارد و نخواند
📚عرفان اسلامی / جلد 5- ص 8
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی استاد عالی
🎬موضوع: چرا خدا را نمیبینیم؟
https://eitaa.com/zandahlm1357
پاسخ تفصیلی👇👇👇
❓ آیا هر ندا و دعائى عبادت است؟
✍️ پاسخ اجمالی:
نسبت بین دعا و عبادت به اصطلاح منطقى عموم و خصوص من وجه است. یعنى بعضى دعاها عبادت هستند و بعضی نه؛ ما یکدیگر را دعوت می کنیم، صدا می زنیم، طلب مى کنیم، مى خوانیم، یا از هم سوال مى کنیم حتى خواندن پیغمبر(ص)، امام و اولیاء(ع)، همه اینها دعاست امّا عبادت نیست. عبادت هایى هم داریم که در آن دعا نیست؛ مانند پرداخت زکاة و خمس. گاهى نیز عملى هم عبادت است و هم دعا مانند نماز که هم دعاست و هم عبادت یا مانند دعائى که انسان در برابر خداوند مى خواند.
✅ پاسخ تفصیلی:👇👇👇
نسبت بین دعا و عبادت به اصطلاح منطقى عموم و خصوص من وجه است. یعنى بعضى دعاها عبادت نیستند مثل اینکه ما یک دیگر را دعوت می کنیم، صدا می زنیم، طلب مى کنیم، مى خوانیم، یا از هم سئوال مى کنیم حتى خواندن پیغمبر(صلى الله علیه وآله)، امام، اولیاء(علیهم السلام) و ملائکه به این صورت دعاست امّا عبادت نیست. در مورد شفاعت و توسل، ما پیامبر(صلى الله علیه وآله) را صدا می زنیم؛ حتى الحاح و اصرار و استغاثه هم داریم؛ امّا او را رب و صاحب تأثیر مستقل یا مالک و اله نمى دانیم و لذا او را عبادت نمى کنیم. عبادت هایى هم داریم که در آن دعا نیست؛ پرداخت زکاة و خمس عبادت است، یعنى قصد قربت در آن معتبر است اما در آن دعا نیست. سجده خود عبادت است حتى اگر انسان چیزى نگوید به خاک افتادن براى خدا با اعتقاد به ربوبیّت و الوهیت او عبادت است، البته هر سجده اى هم عبادت نیست؛ سجده ملائکه در برابر حضرت آدم عبادت نبود و گرنه باید گفت همه ملائکه غیر از ابلیس مشرک شدند؛ سجده یعقوب، همسر و فرزندانش در برابر یوسف عبادت یوسف نبود و گرنه باید گفت نعوذ بالله آنان همه مشرک شدند. روشن است پیامبر خدا یعقوب(علیه السلام) غیر خدا را عبادت نمى کند. لذا هر سجده اى عبادت نیست و تنها اگر به عنوان این که او اله و خداست برایش سجده کنند عبادت خواهد بود. گاهى نیز عملى هم عبادت است و هم دعا مانند نمازکه هم دعاست و هم عبادت یا مانند سجده اى که همراه با دعا باشد و نیز مانند خود دعائى که انسانى در برابر خداوند مى خواند.
پاسخ به شبهات ، شایعات
https://eitaa.com/zandahlm1357
چرا برای خدا قیافه میگیریم؟ - @Maddahionlin.mp3
4.36M
♨️چرا برای خدا قیافه میگیریم؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #دارستانی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
https://eitaa.com/zandahlm1357
⁉️متن شبهه:👇👇👇
🔺شانزده میلیون واکسن های آمریکایی بدون تحریم وارد ایران شد!!!
رهبر معظم انقلاب: آمریکایی ها چندبار گفته اند حاضرند کمک دارویی به ایران کنند و گفته اند فقط شما از ما بخواهید. این از حرفهای عجیب است.
شما متهم هستید، این ویروس را ایجاد کرده اید. من نمی دانم این اتهام چقدر واقعی است. اما ممکن است دارویی وارد کشور کنید که این ویروس را ماندگار کند. شاید کسی را وارد ایران کنید تا اطلاعات خود را از میزان اثرگذاری این ویروس تکمیل کند.
👌ولایت پذیری فقط در حد زدن ماسک بود؟ بسم الله، جلوی جنایت واردات داروهای اسرائیلی آمریکایی را بگیرید!
✅ پاسخ شبهه:👇👇👇
1️⃣ این که یک نادان یا از روی نادانی یا برای مطرح کردن خودش؛ حرف عجیبی بزند؛ یا یک شیاد برای جلب توجه عوام مطلب عجیب نادرستی را منتشر کند قابل پیشگیری نیست؛ اما باید اکثریت جامعه به حدی از دانش و آگاهی برسد که کسانی که به این روش قصد مطرح کردن خود را دارند، یا برای جذب دنبالکننده مطلب جذاب زیانباری را منتشر میکنند مورد تقبیح قرار گیرند و از آنها روی گردانده شود، نه اینکه انبوهی کاربر آن مطالب را در گروههای مختلف بازنشر کنند! و در پیِ آن نقل محافل حقیقی هم بشود. حد دانش و آگاهی برای رویگردانی از مطالب بیاساس حد چندان زیادی هم نیست.
2️⃣ وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی گفت: آمریکاییها بهرغم شعارهای حقوق بشری همه داروها را تحریم کردهاند اما توانستیم داروهای اساسی را تامین کنیم به جز داروی آمریکایی بیماران «ام پی اس» که این دشمنان بیرحم جلوی آن را گرفتهاند.
www.irna.ir/news/83614757/
3️⃣ اما دروغ واکسن امریکایی : رئیس جمعیت هلال احمر قیمت واکسنهای خریداری شده با ارز دولتی را که شامل واکسنهای آلمانی، فرانسوی و کانادایی است بین ۵.۹ تا ۷ یورو اعلام کرد و افزود: اگر تقاضا برای واکسن آنفلوآنزا بیشتر باشد و این ۱۶ میلیون دوز کفایت نکند مجبور خواهیم بود با ارز آزاد مجدداً واکسن وارد کشور کنیم.
https://b2n.ir/731093
.......:
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ تیراندازی اطفال خشونت نیست؟
🔫 تیراندازی به این شکل برای دختربچه آمریکایی چیز بدی نیست ولی آموزش دفاعی به بچه های دبیرستانی ما، آموزش خشونت هست!
📌 بازنشرکلیه مطالب جهت اطلاع دیگران بدون ذکر منبع مجاز است.
#لبیک_یا_حسین_علیه_السلام
به اشتراک بگذارید.
https://eitaa.com/zandahlm1357
توصیه های علمی به دوستان انقلابی.MP3
11.78M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑سخنرانی حاج آقا دانشمند
🎥موضوع: بابام راضیه ولی گره به کارمه چرا؟؟
.......:
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
📝سلسله مباحث ولایت فقیه🗃
⬅️قسمت اول
👈در بحث سلسله مباحث ولایت فقیه؛ سعی می کنیم مباحثی که گفته می شود کاربردی و ریشه ای و عمیق باشد که شما دوستان بحث ولایت فقیه را کامل یاد بگیرید، و اگر دشمنان شبهه ای علیه ولایت فقیه وارد کردند، بتوانید شبهات را جواب بدهید.👇👇
1⃣ عنوان و فصل اول: ضرورت تشکیل حکومت در یک نگاه کلی👇
♻️جامعه و ملتی که در کنار همدیگر زندگی می کنند (آن جامعه، اجتماع و ملت و مردمی که هستند) به هر حال دوست دارند به رشد برسند، دوست دارند یک سری کارها و اقتضائاتی انجام بدهند. برای اینکه هرج و مرج نشود، برای اینکه دعوا و درگیری و نزاع نشود و امنیت و ثبات در جامعه ایجاد شود، باید یک قانونی در این وسط باشد، هیچ کسی در این زمینه شک و تردیدی ندارد و مورد تأیید همه هست. یک قانونی باید این وسط باشد که جامعه را ثبات بدهد، به جامعه امنیت و آرامش و نظم بدهد.✅
⁉️سوال..؟؟ این قانونی که می خواهد در جامعه برگزار شود مجری می خواهد یانه؟ حالا یک ناظری بر این مجری باید باشد، که آیا این مجری کارها را خوب انجام می دهد یانه؟! بعد باید یک سیستم اعمال تنبیه و پاداشی باشد که اگر کسی این قانون را خوب انجام داد پاداش و اگر بد انجام داد تنبیه، یک چنین سیستمی باید باشد یانه؟! هر عقلی این را قبول می کند.
👌همه ی این سیستم ها باید زیر نظر یک مدیری باشد که بر اینها نظارت بکند. این را تقریبا تمام جامعه شناسان قبول دارند و چیزی نیست که رد بکنند.
💢حتی آن خوارجی که با حضرت علی (ع) بحث می کردند می گفتند «لاحُکْمَ إلاَّ اللهِ» یعنی حکمی نیست جز حکم خداوند متعال. حضرت علی (ع) هم به ایشان میگفت؛ بله حرف شما حق است، اما کلمه ی حقیست که از آن اراده ی باطل میکنید. چرا..؟ چون شما می گویید حکم برای خداست، ما هم می گوییم حکم برای خداست و قانون باید الهی باشد کسی در این موضوع شکی ندارد!
🔆حضرت علی (ع) می گفت؛ بحث من این است! شماها دارید می گویید حاکمی «إلاَّ اللهِ» این حرف شما حکومت را هم میرساند، حاکم را هم می رساند، خدای متعال که نمی تواند بیاید مجری قانون بشود! خدا حکم را وضع می کند قوانین را وضع می کند، این وسط باید حاکم چه کسی باشد؟ حاکم خدا باشد؟؟؟
⭕️ جالب است خود خوارج هم برای خودشان امیری را انتخاب کردند. چون معقول نیست که حکمی نیست جز حکم خدا... ما هم این را می گوییم ولی این حکم خدا یک مجری می خواهد یانه؟! خدا قرآن را به عنوان حکم برای ما آورد، حالا این قرآن مجری می خواهد یانه؟ احکام قرآن را باید یک نفر اجرا کند یانه!
👈این جا بود که حضرت علی (ع) فرمودند؛ «لا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْفَاجِر» (خطبه ی 40 نهج البلاغه) یعنی هیچ چاره ای بر مردم نیست که امیری داشته باشند، حاکمی داشته باشند چه آن حاکم خوب باشد، چه آن حاکم بد باشد. یعنی حاکمی باید باشد، این را هر عقلی قبول می کند!
🔹ادامه دارد ....
💽برگرفته از فایل ولایت فقیه
شماره(1)
🎤استاد احسان عبادی
#متن_ولایت_فقیه ۱
.......:
📝سلسله مباحث ولایت فقیه🗃
⬅️قسمت دوم
👈در زمانهای قدیم می گفتند؛ ریش سفید محل، کدخدای محل یعنی یک کسی به عنوان مرجع مردم بود. حتی در زمان جاهلیت عرب هم که اسلامی نبود، حکومتها ملوک الطوایفی بود (یعنی قبیله ای) کسی به عنوان رئیس قبیله انتخاب می کردند که همه در زیر نظر او بودند حرف آخر را او می زد.
✅پس تشکیل یک حکومت و داشتن حاکم یک چیز طبیعی است، یک چیز عقلی است کسی نیست که آن را رد کند. اصلا از همان اول ابتدای بشر تا به الان جامعه ای نبود که حکومت نداشته باشد. یک نیاز فطری است، جامعه بدون حکومت خنده دار است.
👌حرف حضرت علی (ع) و معصومین و مسلمانان به کنار باشد. جالب است بدانید ارسطو فیلسوف بزرگ می گوید؛ ←دولت از مقتضیات (بدیهیات) طبع بشریست و کسی که دولت را نفی می کند یا انسان وحشی ای هست یا موجودی برتر از انسان که به حکومت نیاز ندارد→ارسطو می گوید، دیگر قال امیرالمومنین (ع) و قال رسول الله (ص) نیست!!!
👤ارسطوی فیلسوف می گوید کسی دولت و حکومت را نفی بکند و بگوید جامعه نیاز به دولت ندارد جامعه نیاز به حکومت ندارد یا انسان وحشی ای است مثل قانون جنگل می خواهد زندگی کند یا اصلا فوق انسان است، انسان نیست که نیاز به حکومت داشته باشد.
🕵🏼♀افلاطون (فیلسوف) می گوید؛
تحصیل حیات با فضیلت برای بشر (یعنی یک حیات، یک زندگی یک پرسه و روندی می خواهی که فضیلت برای تو داشته باشد و در آن به رشد و کمال برسی) جز به وجود دولت ممکن نیست!
👌پس یعنی باید یک دولتی باشد، حکومتی باشد، که تو در زیر سایه ی آن بتوانی به رشد برسی و به حیات فاضل و طیبه برسی. غیر از این ممکن نیست، همه ی جامعه شناسان این را می گویند، چیزی نیست که بخواهیم بگوییم این حرف را که می زنند غلط و نامربوط است!
⚠️اصل مسئله ی رهبری اینقدر برای یک حکومت و جامعه مهم است و این قضیه یک چیز کاملا مشخصی است.
🔆این حدیث زیبا از آقا رسول الله (ص) برای تثبیت بحث خیلی خوب است، که ایشان می گویند؛ اگر سه نفر (یا دو) بودید که جایی می رفتید یک نفرتان این وسط امیر و رئیس باشد که قوام کار با آن درست و تثبیت بشود.
🔹ادامه دارد ....
💽برگرفته از فایل ولایت فقیه
شماره(1)
🎤استاد احسان عبادی
#متن_ولایت_فقیه ۲
(53) نامه امام موسي بن جعفر(ع) به استاندار يحي بن خالد!
شخصي از اهالي ري نقل مي كند:
يحيي بن خالد كسي را والي (استاندار) ما كرد. مقداري ماليات بدهكار بودم. از من مي خواستند و من از پرداخت آن معذور بودم، زيرا اگر از من مي گرفتند فقير و بينوا مي شدم.
به من گفتند والي از پيروان مذهب شيعه است، در عين حال ترسيدم كه پيش او بروم، زيرا نگران بودم كه اين خبر درست نباشد و مرا بگيرند و به پرداخت بدهي مجبور ساخته و آسايشم را به هم بزنند.
عاقبت تصميم گرفتم براي حل اين قضيه به خدا پناه برم، لذا به زيارت خانه خدا رفتم و خدمت مولايم امام موسي بن جعفر عليه السلام رسيدم و از حال خود شكايت كردم.
آن حضرت پس از شنيدن عرايض من نامه اي اين چنين به والي نوشت:
(بسم الله الرحمن الرحيم اعلم ان لله تحت عرشه ظلا لا يسكنه الا من اسدي الي اخيه معروفا او نفس عنه كربة، او ادخل علي قلبه سرورا، و هذا اخوك والسلام.)
(بدان كه خداوند را در زير عرش سايه اي است كه كسي در زير آن ساكن نمي شود مگر آنكه فايده اي به برادرش رساند و يا مشكل او را بر طرف سازد و يا دل او را شاد كند و اين برادر توست. والسلام.)
پس از انجام حج به شهر خود بازگشتم و شبانه به نزد آن مرد رفتم و از او اجازه ملاقات خواستم و گفتم:
من پيك موسي بن جعفر عليه السلام هستم.
استاندار خود پابرهنه آمد و در را گشود و مرا بوسيد و در آغوش گرفت و پيشاني ام را بوسه زد.
هر بار كه از من درباره ديدن امام عليه السلام مي پرسيد، همين كار را تكرار مي كرد و چون او را از سلامتي حال آن حضرت مطلع مي ساختم، شاد مي گشت و خدا را شكر مي كرد.
سپس مرا در خانه اش قسمت بالاي اتاق نشانيد و خود رو به رويم نشست. نامه اي را كه امام خطاب به او نوشته و به من داده بود به وي تسليم كردم. او ايستاد و نامه را بوسيد و خواند.
سپس پول و لباس خواست پول ها را دينار دينار و درهم درهم و جامه ها را يك به يك با من تقسيم كرد، و حتي قيمت اموالي را كه تقسيم آنها ممكن نبود به من مي پرداخت.
وي هر چه به من مي داد مي پرسيد:
برادر! آيا تو را شاد كردم؟
و من پاسخ مي دادم:
آري! به خدا تو بر شادي من افزودي!
سپس دفتر ماليات را طلبيد و هر چه به نام من نوشته بودند حذف كرد و نوشته به من داد مبني بر اين كه من از بدهي ماليات معافم و من خداحافظي كردم و بازگشتم.
با خود گفتم: من كه از جبران خدمت اين مرد ناتوانم، جز آن كه در سال آينده، هنگامي كه به حج مشرف شدم برايش دعا كنم و وقتي محضر امام موسي بن جعفر عليه السلام رسيدم از آنچه او براي من انجام داد آگاهش سازم.
به مكه رفتم پس از انجام اعمال حج خدمت امام موسي بن جعفر(ع) رسيدم و از آنچه ميان من و آن مرد گذشته بود، سخن گفتم. سيماي آن حضرت از شادي برافروخته گشت.
عرض كردم:
- سرورم! آيا اين خبر موجب خوشحالي شما شد؟
حضرت فرمود:
- آري! به خدا اين خبر مرا و امير المؤمنين عليه السلام و جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم و خداي متعال را مسرور كرد.(68)
(54) معماهاي فقهي!
يك سال، هارون الرشيد به زيارت كعبه رفته بود. هنگام طواف، دستور دادند مردم خارج شوند، تا خليفه بتواند به راحتي طواف كند.
چون هارون خواست طواف نمايد، عربي از راه رسيد و با وي به طواف پرداخت. (اين عمل بر خليفه جاه طلب گران آمد و با خشم اشاره كرد كه مرد عرب را كنار كنند.) مأمورين به مرد عرب گفتند:
- كمي صبر كن تا خليفه از طواف كردن فراغت يابد!
عرب گفت:
- مگر نمي دانيد خداوند در اين مكان مقدس همه را يكسان دانسته و در قرآن مجيد فرموده است: سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَ الْباد (69)
چون هارون اين سخن را از عرب شنيد، به نگهبان خود دستور داد كه كاري به او نداشته باشد و او را به حال خويش بگذارد.
آن گاه خود به طرف حجرالاسود رفت تا مطابق معمول به آن دست بمالد. ولي عرب آنجا هم پيش دستي نموده، قبل از وي، حجرالاسود را لمس كرد!
سپس هارون به مقام ابراهيم آمد كه در آنجا نماز بخواند، باز هم عرب قبل از هارون به آنجا رسيد و مشغول نماز شد. همين كه هارون از نماز فارغ شد، دستور داد آن مرد را پيش او حاضر نمايند. وقتي دستور هارون را شنيد گفت:
- من كاري با خليفه ندارم، اگر خليفه با من كاري دارد، خودش پيش من بيايد!
هارون ناگزير نزد مرد عرب آمد و سلام كرد، عرب هم جواب سلامش را داد.
هارون گفت:
- اجازه مي دهي در اينجا بنشينم.
عرب گفت:
- اينجا ملك من نيست، اينجا خانه خدا است، ما همه در اينجا يكسانيم. اگر مي خواهي بنشين، چنانچه مايل نيستي برو.
هارون بر زمين نشست، روي به آن عرب كرد و گفت:
چرا شخصي مثل تو مزاحم پادشاهان مي شود؟
عرب گفت:
آري! بايد در مقابل علم كوچكي كني و گوش فرا دهي.
(هارون از طرز سخن گفتن عرب ناراحت شد) به عرب گفت:
- مي خواهم مسأله اي ديني از تو بپرسم، اگر درست جواب ندادي، تو را اذيت خواهم كرد.
- سؤال تو براي ياد گرفتن است يا مي خواهي مرا اذيت كني؟
- البته منظور، ياد گرفتن است.
- بسي
ار خوب! ولي بايد برخيزي و مانند شاگردي كه مي خواهد مطلبي از استاد به پرسد، مقابل من بنشيني!
هارون برخاست و در مقابل وي روي زمين نشست.
هارون پرسيد:
- بگو بدانم، خداوند چه چيزي را بر تو واجب كرده است؟
عرب گفت:
- از كدام امر واجب سؤال مي كني؟ از يك واجب يا پنج واجب يا هفده واجب يا سي و چهار يا نود و چهار و يا صد و پنجاه و سه بر هفده عدد و از دوازده يكي و از چهل يكي و از دويست پنج عدد و از تمام عمر يكي و يكي به يكي؟!
هارون گفت:
- من از يك واجب از تو سؤال كردم، تو برايم عدد شماري كردي!
عرب گفت:
- دين در دنيا بر پايه عدد و حساب برقرار است و اگر چنين نبود، خداوند در روز قيامت براي مردم حساب باز نمي كرد.
سپس اين آيه را خواند:
(وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفي بِنا حاسِبينَ (70))
در اين هنگام، عرب خليفه را به نام صدا كرد. هارون سخت خشمگين شد، طوري كه برافروخته گرديد، (زيرا به نظر خليفه تمامي افراد به او بايد امير المؤمنين مي گفتند) در حالي كه آثار خشم و غضب در چهره اش آشكار بود گفت:
- آنچه را كه گفتي توضيح بده! اگر توضيح دادي آزاد هستي و گرنه، دستور مي دهم بين صفا و مروه گردنت را بزنند!
نگهبان از خليفه تقاضا كرد كه او را به خاطر خدا و آن مكان مقدس نكشد!
مرد عرب از گفتار نگهبان خنده اش گرفت! هارون پرسيد:
- چرا خنديدي؟
- از شما دو نفر خنده ام گرفت، زيرا نمي دانم كدام يك از شما نادان تريد؛ كسي كه تقاضاي بخشش كسي را مي كند كه اجلش رسيده، يا كسي كه عجله براي كشتن مي نمايد نسبت به شخصي كه اجلش نرسيده؟!
هارون گفت:
- بالاخره آنچه را كه گفتي توضيح بده!
عرب اظهار داشت:
- اينكه از من پرسيدي: آنچه خداوند بر من واجب نمود چيست؟ جوابش اين است كه خداوند خيلي چيزها را به انسان واجب نموده است.
اينكه پرسيدم: آيا از يك چيز واجب سؤال مي كني؟ مقصودم دين اسلام است (كه قبل از هر چيزي پيروي از آن بر بندگان خدا واجب است.)
منظورم از پنج، نمازهاي پنجگانه، از هفده چيز، هفده ركعت نماز شبانه روزي و از سي و چهار چيز، سجده هاي نمازها و نود و چهار هم تكبيرات نمازهايي است كه در شبانه روز مي خوانيم و از صد و پنجاه و سه، در هفده عدد، تسبيح نماز است.
اما آنچه گفتم از دوازده عدد يكي، منظورم ماه رمضان است كه از دوازده ماه، يك ماه واجب است. و آنچه گفتم از چهل يكي، هر كس چهل دينار طلا داشته باشد يك دينار واجب است زكات بدهد و گفتم از دويست، پنج، هر كس دويست درهم نقره داشته باشد، پنج درهم بايد زكات بدهد.
اينكه پرسيدم: آيا از يك واجب در تمام عمر مي پرسي؟
مقصودم زيارت خانه خداست كه در تمام عمر يك بار بر مسلمانان مستطع واجب است و اينكه گفتم يكي به يكي، هر كس به ناحق كسي را بكشد بايد كشته شود، خداوند مي فرمايد (النَّفْسَ بِالنَّفْس).
چون سخن عرب به پايان رسيد، هارون از تفسير و بيان اين مسائل و زيباي سخن عرب بسيار خوشحال گشت و مرد عرب در نظرش بزرگ آمد و غضب تبديل به مهرباني شد و يك كيسه طلا به عرب داد. آن گاه، عرب به هارون گفت:
- تو چيزهايي از من پرسيدي و من هم جواب دادم. اكنون من نيز از تو سؤال مي كنم و تو بايد جواب بدهي! اگر جواب دادي، اين كيسه طلا مال خودت و مي تواني آن را در اين مكان مقدس صدقه دهي، اگر نتوانستي بايد يك كيسه ديگر نيز به آن اضافه كني تا بين فقراي قبيله خود تقسيم كنم.
هارون ناچار قبول كرد. عرب پرسيد:
- خنفسأ(71) به بچه اش دانه مي دهد يا شير؟
هارون غضبناك شد و گفت:
- آيا درست است فردي مثل تو از من چنين پرسشي بنمايد؟
عرب گفت:
شنيده ام پيامبر فرموده است: عقل پيشواي مردم از همه بيشتر است. تو رهبر اين مردم هستي، هر سؤالي از امور ديني و واجبات از تو پرسيده شود بايد همه را پاسخ دهي. اكنون جواب اين پرسش را مي داني يا نه؟
هارون:
- نه! توضيح بده آنچه را كه از من پرسيدي و دو كيسه طلا بگير.
عرب:
- خداوند آنگاه كه زمين را آفريد و جنبده هايي در آن بوجود آورد، كه معده و خون قرمز ندارند، خوراكشان را از همان خاك قرار داد. وقتي نوزاد خنفسأ متولد مي شود نه او شير مي خورد و نه دانه! بلكه زندگيش از مواد خاكي تأمين مي گردد.
هارون:
- به خدا سوگند! تاكنون دچار چنين سؤالي نشده ام.
مرد عرب دو كيسه طلا را گرفت و بيرون آمد. چند نفر از اسمش پرسيدند، فهميدند كه وي امام موسي بن جعفر عليه السلام است.
به هارون اطلاع دادند، هارون گفت:
به خدا قسم! درخت نبوت بايد چنين شاخ و برگي داشته باشد!(72)
(چون اولين سال زيارت هارون بود و حضرت نيز در لباس مبدل به مكه رفته بود، تا مردم او را نشناسند لذا هارون آن حضرت را نشناخت.)
.......:
داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
(55) مأمون و مرد دزد
محمد بن سنان حكايت مي كند كه در خراسان نزد مولايم حضرت رضا عليه السلام بودم. مأمون در آن زمان حضرت را معمولا در سمت راست خود مي نشاند.
به مأمون خبر دادند كه مردي دزدي كرده است. مأمون دستور داد او را احضار كنند. چون حاضر شد، مأمون او را در قيافه مرد پارسايي مشاهده كرد كه اثر سجده در پيشاني داشت. به او گفت:
- واي بر اين ظاهر زيبا و بر اين كار زشت! آيا با چنين آثار زهد و پارسايي كه از تو مي بينم تو را به دزدي نسبت مي دهند؟
مرد صوفي گفت:
- من اين كار را از روي ناچاري كرده ام، زيرا تو حق مرا از خمس و غنايم، نپرداختي.
مأمون گفت:
- تو در خمس و غنايم چه حقي داري؟
- خداي عزوجل خمس را به شش قسمت تقسيم كرد و فرمود:
(هر غنيمت كه به دست آوريد خمس آن براي خدا و پيغمبر او و ذوي القربي و يتيمان و بينوايان و درماندگان در سفر است.)(73)
و همچنين غنيمت را به شش قسمت تقسيم كرد و فرمود:
(غنيمتي كه خدا از اهل قريه ها به پيغمبر خود ببخشد، براي خدا و پيغمبر او و ذوي القربي و يتيمان و بينوايان و درماندگان در سفر است؛ براي آنكه غنيمت، تنها در دست و حوزه توانگران شما به گردش نباشد.)(74)
طبق اين بيان، اكنون كه در سفر مانده ام و بينوا و تهيدستم، تو مرا از حقم محروم ساخته اي.
مأمون گفت:
آيا من حكمي از احكام خدا و حدي از حدود الهي را ترك كنم، با اين حرف هايي كه تو مي زني؟
مرد صوفي گفت:
- اول به كار خود پرداز و خويش را پاك كن و آن گاه به تطهير ديگران همت گمار! نخست حد خدا را بر نفس خود جاري كن و آن گاه ديگران را حد بزن!
مأمون ديگر نتوانست سخن بگويد، رو به حضرت رضا عليه السلام نمود و گفت:
- در اين باره چه نظري داريد؟
حضرت رضا عليه السلام فرمود:
- اين مرد مي گويد تو هم دزدي كرده اي منهم دزدي كرده ام! مأمون از اين سخن سخت برآشفت و آن گاه به مرد دزد گفت:
- به خدا قسم دست تو را خواهم بريد.
مرد گفت:
- آيا تو دست مرا قطع مي كني در صورتي كه خود، بنده مني؟!
مأمون گفت:
- واي بر تو! من چگونه بنده تو هستم؟!
مرد گفت:
- به جهت اينكه مادر تو از مال مسلمان خريداري شده و تو بنده كليه مسلمانان مشرق و مغربي، تا آن گاه كه تو را آزاد كنند، و من تو را آزاد نكرده ام.
ديگر آنكه تو خمس را بلعيده اي! بنابراين، نه حق آل رسول را ادا كرده اي و نه حق مثل من و امثال مرا داده اي.
همچنين شخص ناپاك نمي تواند ناپاك مثل خود را پاك سازد، بلكه شخصي پاك بايد آلوده اي را پاك نمايد و كسي كه خود حد به گردن دارد بر ديگري حد نمي تواند بزند، مگر آنكه اول از خود شروع كند! مگر نشنيده اي كه خداي عزيز مي فرمايد:
(آيا مردم را به نيكي فرمان مي دهيد و خويش را فراموش مي كنيد و حال آنكه كتاب خدا را تلاوت مي كنيد؟ آيا در اين كار فكر نمي كنيد.)(75)
در اين هنگام، مأمون رو به حضرت رضا عليه السلام كرد و گفت:
- صلاح شما درباره اين مرد چيست؟
حضرت رضا عليه السلام اظهار داشتند:
- خداي جل جلاله به محمد صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:
(فلله الحجه البالغه) خداي را دليل رسايي هست كه نادان با ناداني مي فهمد و دانا بعلم خود درك مي كند، دنيا و آخرت بر پايه استوار است و اكنون اين مرد بر تو دليل آورده است.
چون سخن به اينجا رسيد، مأمون فرمان داد تا مرد صوفي را آزاد كنند.
پس از آن، مدتي در ميان مردم ظاهر نشد و در مورد حضرت رضا عليه السلام فكر مي كرد تا آنكه آن بزرگوار را مسموم ساخت و شهيد كرد.(76)
.......:
داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357