eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.3هزار عکس
34.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
لِّ وَالْحَرامِ بَلِّغْ روُحَ مُحَمَّدٍ عَنّى تَحِيَّةً وَسَلاما بگويد، حقتعالى دو ملك را موكل گرداند، كه بنزد حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم روند بگويند كه فلان شخصى ترا سلام ميرساند پس حضرت فرمايد بر او باد سلام و رحمت و بركات الهى . حلیة_المتقین https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام استاد محترم وقتتون بخیر ما حدود ۲ ماه هست عروسی گرفتیم و وارد زندگی مستقل و مشترک شدیم. بعد از عروسی هر بار منزل مادرهمسرم رفتیم پدر همسرم با بنده به سردی برخورد میکنند هم بابنده هم همسرم متوجه علت این قضیه هم نمیشم. قبلا هم خیلی کنایه کلامی داشتن و من با وجودی که ناراحت میشدم اما هیچی نمیگفتم ولی الان که میریم منزلشون یه جوری با حالت قهر با من رفتار دارن یا اگر یه صحبتی بکنم تو جمع با تندی و کنایه با بنده صحبت میکنن به حدی که دوست ندارم برم منزلشون و وقتی اونجا هستم دلم میگیره از طرفی میگم شاید درست نباشه نرفتن من . آیا بنظرتون ایرادی نداره وقتایی که همسرم میرن بنده بگم همراهشون نمیرم؟ یا هر دومون کمتر کنیم رفت و آمد رو؟ لطفا راهنمایی بفرمایید. 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد
خواب پدر و مادر در طول روز که چطوری باشه تا بچه ها سلامت جنسی شان بخطر نیفتد....(لازم بذکر است همسر نیز اعتقادی به مبانی صحیح تربیت فرزند ندارد و میگه مگه قدیما چطور بودن... همکاری نمیکنند ممنون راهنمایی کنید) یه مورد دیگه اینکه آیا در این سن به فرزندانم در مورد اینکه باید زود ازدواج کنید و در قالب شوخی بهشون بگین که ما به شما زود زن میگیریم میتونه (و واقعا هم این نیت رو داریم)ضربه بزنه از لحاظ جنسی؟؟ در مورد نگهداری مرغ و خروس در خانه آیا اشکال داره ؟ و ربطی به ضرر جنسی فرزندان داره در صورتی که فرزندان علاقه دارن و مدام نگاهشون میکنن. 🍃🌸 پاسخ استاد پوراحمد
📓📕📗📘📙📔📒📕 روزگار من (۹۱) مامان درو برای مهمونا بازکرد عمواینا وارد خونه شدن اقا مرتضی و همسرشون هم بودن منم کنار ایستاده بودم و استقبال میکردم محسن اخر از همه وارد خونه شد دسته گلی که دستش بود درست شبیه همون قبلی بود که برای زینب اورده بود .... دست گل و داد دستم هردو از روی خجالت به صورت هم نگاه نکردیم تو همون حالتی که سرامون پایین بود سلام علیک کردیم ... محسن رفت نشست منم گل و بردم اشپزخونه زینبم پشت سرم اومد ... وااای فرزانه من بجای تو استرس دارم 😂😂😁 چه گلایه قشنگی اورده دقت کردی چقدر شبیه گلای اون شبه ؟؟ اره تا داد دستم فهمیدم ... این یعنی اینکه اون سری هم گلارو برای تو اورده بود چقدر عاشقونه فرزااانه😍😍 ای دیوونه تورو خدا منو نخندون 😄😄 چایی هارو ریختم و بردم پیشه مهمونا نوبت به نوبت با احترام از بزرگترای مجلس شروع کردم تا به محسن رسیدم محسن وقتی که میخواست چایی رو برداره یه لحظه نگاهمون بهم خورد و من سریع سرمو انداختم پایین و رد شدم .... همه که چایی هاشونو خوردن عمو شروع کرد به حرف زدن بسم الله الرحمن الرحیم مراسم خاستگاری رو به رسم سنت شروع میکنیم ... بعد روبه احمد اقا گفت : حاج اقا الان فرزانه مثل دختر شماست با اجازه ی شما و زن داداشم میخوام به گفته پیامبر ص دخترتون فرزانه رو برای پسرم خاستگاری کنم احمد اقا ـ اقا ناصر شما خودتون صاحب اختیارین کی بهتر از محسن جان ماها که حرفی نداریم از نظر ما تأیید شده ست شما چی زن داداش؟؟؟ راستش داداش احمد اقا همه چیزو کامل گفتن حرف منم حرف ایشون بود فقط از احمد اقا میخوام تو مراسم امشب در حق فرزانه پدری کنن و این مجلس و بدست بگیرن ... احمد اقا ـ شما لطف دارین به بنده همه ی ما سکوت کرده بودیم من اصلا روم نمیشد طرف محسن نگاه کنم اونم فقط همون یه بارو نگاه کرد عموـ خب بچه ها نمیخوان برن باهم حرف بزنن ؟؟ محسن ـ راستش من تمام حرفامو زدم فرزانه خانم اگه حرفی دارن من میشنوم ... فرزانه عمو جان حرفی نداری ... سرمو گرفتم بالا یه نفس عمیق تو دلم کشیدم بعد در حالی که صدام لرزش داشت گفتم اگه اجازه بدین میخوام تو جمع حرفامو بزنم ... بگووو عمو جان راحت باش ... همه برای شنیدن حرفای من سکوت کردن ... خودتون میدونین که من خیلی عباس و دوست داشتم و عاشقانه میپرستیدمش اما متاسفانه عمر زندگی ما خیلی کوتاه بود عباس رفت و من موندم .... اشکم در اومد سرمو یه لحظه گرفتم پایین سکوت کردم اشکامو با چادرم پاک کردم ببخشید من هروقت از عباس حرف میزنم بی اختیار اشکام سرازیر میشه با این حالت من همه بهم ریختن و ناراحت شدن ... برای من خیلی سخت بود که بتونم قبول کنم اما خب این وصیت اون مرحوم بود و عمل کردن بهش واجب حالا ازتون خواهشی دارم امیدوارم قبول کنین ...خیلی از چهلم عباس نمیگذره میخوام این ازدواج بدون مراسم عروسی و کاملا ساده باشه عمو ـ باشه دخترم هر چی که تو بگی عمو میخوام خطبه عقدم سر مزار عباس خونده بشه دلم میخواد حضورشو احساس کنم محسن ـ چرا که نه باعث افتخاره عباس برای منم همه چیزم بود معصومه خانم اروم گریه اش گرفت یه درخواست دیگه هم دارم میخوام بچم بدونه که پدر واقعیش عباس بوده این حرف اخرم بود..😔😔😔 محسن ـ فرزانه خانم من در حضور همه بهتون قول میدم که به خواسته های شما عمل کنم خب دیگه اگه حرفی نیست مقدار مهریه رو هم شروع کنیم زن داداش بفرمایید.... راستش من نمیدونم چی بگم از احمد اقا میخوام هر طور که خودشون صلاح میدونن همون بشه .... پس احمد اقا شما بفرمایید ... چشم ... اول از هم یه جلد قران که نشانه ی خیرو برکت براشون باشه و سفر زیارتی هم بهشون اجباری نمیکنیم چون ماشاالله هر دو عاقل هستن و میتونن خودشون تصمیم بگیرن که کجا برن اونم بعد ازدواجشون و مقدار مهریه هم اگه اجازه بدین به تعداد حروف ابجد اسم مبارک امام زمان عج ۵۵ سکه باشه .... اگر موافقید بسم الله... مامان ـ من که حرفی ندارم نظر احمد اقا برامون قابل احترامه فرزانه عمو جان شما چطور ؟؟ منم حرفی ندارم عمو هرچی بابا احمد بگن .... پس مبارکه ان شاالله خوشبخت بشین یه صلوات برای شادی روح شهید عباس و خوشبختی این دو جوون بفرستین خونه پر شد از صدای صلوات ... بعد مامان بلند شدو شرینی تعارف کرد .... عمو ـ عروس خانم شیرینی بدونه چایی که نمیشه چشم عمو جان الان میارم ... ادامه دارد.... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357 📗📘📙📔📕📓📒📘
مقام عرشی حضرت‌زهرا_10.mp3
13.53M
"س" 10 ✨بزرگترین آموزه‌ی حضرت زهرا "س"، برای شیعیان این بود؛ اگر درخطر افتاد، و تو میان ولایت و حتی "یک صورت مقدس" "مخیّر شدی؛ باید دفاع از ولایت را برگزینی! ✦ دفاعی که، نه جنسیّت، نه بیماری، نه سن و سال و ... هــرگز مانع آن نیست! http://b2n.ir/616663
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani - bastami.mp3
352.1K
‌ ‌ ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 چو مرغ شب خواندی و رفتی دلم را لرزاندی و رفتی شنیدی غوغای طوفان را ز خواندن وا ماندی و رفتی ز باغ قصه به دشت خواب سایه ابریست در دل مهتاب مثل روح آزرده مُرداب دلم را لرزاندی و رفتی چو مرغ شب خواندی و رفتی تو اشک سرد زمستان را چو باران افشاندی و رفتی سیاهِ شب لاله افشان شد کویر تشنه گلستان شد تو می آیی، آی تو می آیی ز باغ قصه به دشت خواب ز راه شیریِ پُر مهتاب تو می باری چون گل باران به جام نیلوفر مرداب 🌺 🌾🍂 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌿وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا 🦋ﻭ ﺍﺯ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻭ ﻣﻨﺎﻓﻘﺎﻥ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻣﻜﻦ ﻭ ﺁﺯﺍﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﻭ ﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮﻛﻞ ﻛﻦ ، ﻭ ﻛﺎﻓﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﻭ ﻛﺎﺭﺳﺎﺯ [ ﺍﻧﺴﺎﻥ ] ﺑﺎﺷﺪ ،(٤٨) سوره احزاب 🌿 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
راوی : آقای علی سعیدی پدرم قبل از ازدواج با مادرم دو همسر داشته اند که هر دو همسر فوت کرده بودند . از آن دو همسر ، خدواند سه دختر به پدرم عنایت کرده بود و از این که پسری نداشتند سخت دلگیر و غمگین بودند .. تصمیم می گیرد به زیارت حضرت رضا ع برود و از آن امام رئوف ، تقاضای فرزندی ذکور نماید . به همین قصد به مشهد مشرف می شود و بعد از تشرف به حرم در مسجد بالا سر حضرت دو رکعت نماز حاجت به جای می آورد ، سپس رو به حضرت عرض حاجت می کند . در همان حال یک نفر یک گل سرخی به ایشان می دهد . پدرم گل را گرفته و می بوید و هنگامی که می خواهد از صاحب گل تشکر کند کسی را در اطراف خود مشاهده نمیک بعد از آن عنایت ، به فاصله کمتر از یک سال برادر شهیدم ، محمدرضا سعیدی متولد می شود و سال ها بعد با شهادت ایشان در زندان های طاغوت سر اهداء گل سرخ نیز روشن می شود . https://eitaa.com/zandahlm1357