eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت چهل و نهم رنگ مادر پریده بود و از درد، روی شکمش خم شده بود که با نگرانی به سمتش رفتم و گفتم: «مامان! دراز بکش تا برات نبات داغ بیارم.» چشمانش را که از درد بسته بود، به سختی گشود و با صدای ضعیفی پاسخ داد: «نمی‌خواد مادرجون! چیزی نیس!» وقتی تلخی درد را در چهره‌اش می‌دیدم، غم عمیقی بر دلم می‌نشست و نمی‌دانستم چه کنم تا دردش قدری قرار بگیرد که دستم را گرفت و گفت: «الهه جان! دیشب که شوهرت نبوده، حالا هم که اومده، تو اینجایی، دلخور میشه! پاشو برو خونه‌ات.» دستش را به گرمی فشردم و گفتم: «مامان! من چه جوری شما رو با این حال بذارم و برم؟» که لبخند بی‌رمقی زد و گفت: «من که چیزیم نیس! عصبی شدم دوباره دلم درد گرفته! خوب میشه!» و بلاخره با اصرارهایش مجبورم کرد تا تنهایش بگذارم و به طبقه بالا نزد مجید بروم. درِ اتاق را که باز کردم، دیدم مجید روی مبل نشسته و مثل اینکه منتظر بازگشت من باشد، چشم به در دوخته است. لبخندی زدم و گفتم: «فکر کردم خسته بودی، خوابیدی!» با دست اشاره کرد تا کنارش بنشینم و با مهربانی پاسخ داد: «حالا وقت برای خوابیدن زیاده!» کنارش که نشستم، دست در جیب پیراهن سورمه‌ای رنگش کرد و بسته کوچکی که با زَر ورق بنفشی کادوپیچ شده بود، در آورد و مقابل نگاه مشتاقم گرفت که صورتم از خنده پُر شد و هیجان زده پرسیدم: «وای! این چیه؟» خندید و با لحن گرم و گیرایش پاسخ داد: «این یعنی این که دیشب تا صبح به فکرت بودم و دلم برات خیلی تنگ شده بود!» هدیه را از دستش گرفتم و با گفتن «خیلی ممنونم!» شروع به باز کردن کاغذ کادو کردم. در میان زَر ورق، جعبه کوچکی قرار داشت که به نظر جعبه جواهرات می‌آمد و وقتی جعبه را گشودم با دیدن پلاک طلا حیرت زده شدم. پلاک طلایی که به زنجیر ظریفی آویخته شده و در میان حلقه باریکش، طرحی زیبا از نام "الهه" می‌درخشید. برای لحظاتی محو زیبایی چشم‌نوازش شدم و سپس با صدایی که از شور و شعف به لکنت افتاده بود، گفتم: «مجید! دستت درد نکنه! من... من اصلاً فکرش هم نمی‌کردم! وای مجید! خیلی قشنگه!» کاغذ کادو را از دستم گرفت و در جواب هیجان پُر ذوقم، با متانت پاسخ داد: «این پیش قشنگیِ تو هیچی نیس!» نگاهش کردم و با لحنی که حالا پیوندی از قدردانی و نگرانی بود، پرسیدم: «مجید جان! این هدیه به این گرونی فقط برای یه شب تنهاییِ منه؟» چشمانش را به زیر انداخت، لحظاتی سکوت کرد و بعد با حیایی لبریز مهربانی پاسخ داد: «هم آره هم نه! راستش هدیه روز زن هم هست!» و در مقابل نگاه پرسشگرم، صادقانه اعتراف کرد: «خُب امروز تولد حضرت زهراست (سلام الله علیها) که هم روز مادره و هم روز زن!» سپس چشمانش در غمی کهنه نشست و زمزمه کرد: «من هیچ وقت نتونستم همچین روزی برای مامانم چیزی بخرم! ولی همیشه برای عزیز یه هدیه کوچیک می‌گرفتم!» و بعد لبخندی شیرین در چشمانش درخشید: «حالا امسال اولین سالی بود که می‌تونستم برای همسر نازنینم هدیه بخرم!» می‌دانستم که بخاطر تسننِ من، از گفتن مناسبت امروز اینهمه طفره می‌رفت و نمی‌خواستم برای بیان احساسات مذهبی‌اش پیش من، احساس غریبی کند که لبخندی زدم و گفتم: «ما هم برای حضرت فاطمه (علیها السلام) احترام زیادی قائل هستیم.» سپس نگاهی به پلاک انداختم و با شیرین زبانی زنانه‌ام ادامه دادم: «به هر مناسبتی که باشه، خیلی نازه! من خیلی ازش خوشم اومد!» و بعد با شیطنت پرسیدم: «راستی کِی وقت کردی اینو بخری؟» و او پاسخ داد: «دیروز قبل از اینکه برم پالایشگاه، رفتم بازار خریدم!» سپس زنجیر را از میان انگشتانم گرفت و با عشقی که بیش از سرانگشتانش از نگاهش می‌چکید، گردنبند را به گردنم بست. سپس با شرمندگی عاشقانه‌ای نگاهم کرد و گفت: «راستی صبح جایی باز نبود که شیرینی بخرم! شرمنده عزیزم!» که به آرامی خندیدم و گفتم: «عیب نداره مجید جان! حالا بشین تا من برات چایی بریزم!» ولی قبل از اینکه برخیزم، پیش دستی کرد و با گفتن «من می‌ریزم!» با عجله به سمت آشپزخانه رفت و همچنان صدایش از آشپزخانه می‌آمد :«امروز روز زنه! یعنی خانم‌ها باید استراحت کنن!» از اینهمه مهربانی بی‌ریا و زیبایش، دلم لبریز شعف شد! او شبیه که نه، برتر از آن چیزی بود که بارها از خدا تمنا کرده و در آرزوی همسری‌اش، به سینه بسیاری از خواستگارانم دست رَد زده بودم! https://eitaa.com/zandahlm1357
گنجیتاآرامش13.mp3
7.85M
🌺 ( 13 ) 🌺 🎤 استاد 🌷 محشور شدن در قیامت با افراد الگو یا علاقه ها 🌹 انتخاب الگوی کوچک یا بزرگ 🌸 مدیریت بخش های حیوانی برای آخرت 🥀 کسب آمادگی برای حیات آخرتی https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 ارمنی یک بار رو زد، حاجت خود را گرفت خوش به حال ما که عمری در پی ات آواره ایم (ع)🍃🌺 🍃🌺 ❣❣❣❣❣❣❣❣❣ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅«آیه ای از سوره بقره» 💠الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ [بقره/3] (پرهيزكاران) كسانی هستند كه به غيب ايمان می‌آورندو نماز را برپا مي‌دارند و از تمام نعمتها و مواهبی كه به آنان روزی داده‌ايم، انفاق می‌کنند. 💢داوود رقی میگويد كه امام صادق علیه السلام در تفسير اين آيه فرمودند: 🔸«متَّقين كسانی هستند كه به قيام حضرت قائم(مهدی) ، كه البته حق است، اقرار و ايمان داشته باشند.» 📚اثبات الهداة ج5 ص72 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت جدید الانتشار از استاد مرحوم شیخ علی حجاج السویسی سوره مبارکه آل عمران اجرا *استودیوهات مصر عام *1982 منتشر کننده *قناه ماسیبیروزمان کارگردان *عبدالعزیز عمران انتشار* حسین محمد محمد اسماعیل
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
🌸🍃🌸🍃 یکی از دین هایی که اسمش در قرآن آمده صابئین است. پیامبر صابئی ها حضرت یحیی هستش، صابئین در زمان امام رضا علیه السلام یک رهبری داشتند که خیلی با سواد بود. دانشمندی بود، اسمش بود عمران صابی. عمران صابی مدام با مسلمان ها مناظره میکرد، میگفت یا شما منو مسلمان کنید یا من شما رو صائبی می کنم! نوبت میرسه به مناظره امام رضا با عمران صابی. مناظره شروع میشه.. امام میگفتن...عمران میگفت.. امام میگفتن..عمران میگفت.. عمران زیر بار نمی رفت.. امام رضا مطلبی فرمودند، عمران گفت این جمله ی شما به دلم نشست، بذارید اعتراف کنم، دلمو نرم کردین، احساس می کنم آماده ی پذیرش دین اسلام شدم، میشه ادامه بدین؟ در این لحظه صدای اذان بلند شد، امام رضا بلند شدند و برای نماز رفتند! همه اطرافیان امام رفتن دور امام جمع شدن و گفتن شما که میدونید، این عمران صابی هستش! کلی پیرو داره، این که خودش گفت دلم نرم شد! بهتر نبود یکم دیگه ادامه میدادین و چندتا جمله میگفتین، عمران مسلمان میشد و بعدش نماز می خوندید؟ امام رضا(ع) فرمودند:(میخواد مسلمان بشه، میخواد نشه)! هیچ چیزی واجب تر از نماز اول وقت نیست؛ کلام نورانی امام رضا(ع) هستا! هیچ چیزی واجب تر از نماز اول وقت نیست! امام اینو فرمودن و رفتن. نماز رو خوندن و اومدن، دیدن که عمران نشسته، امام فرمودن: چی شد عمران؟ چرا هنوز اینجایی؟ عمران گفت: راستش از کارتون خوشم اومد، فهمیدم که شعار نمیدین! فهمیدم مرد عمل هستین! فهمیدم همون چیزی رو که اصرار دارید من بپذیرم خودتون پاش ایستادین! عمران اونجا دوتا سوال دیگه کرد و مسلمان شد. امام علی علیه السلام: هیچ عملی نزد خداوند متعال محبوب‌تر از نماز نیست. پس هیچ امر دنیوی مانع خواندن نماز شما در وقت آن نشود. زیرا خداوند متعال در مذمت گروهی می‌فرماید: الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (کسانی که در نمازشان غفلت ورزیده‌اند. یعنی زمان خواندن آن را سبک شمرده‌اند. وسائل الشیعه، ج4 https://eitaa.com/zandahlm1357 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📖🌙📖🌙📖🌙📖 📖طرح یک جزء، یک آیه مهدوی 👈جزء [29]سوره ملک، آیه30 💠«قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ» 🔰«بگو: به من خبر دهید اگر آب‌هاى (سرزمین) شما در زمین فرو برود، چه کسى می تواند آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!» ⚜امام باقر (ع) می فرماید: معنای آیه این است که بیاندیشید اگر امامتان غایب شد به گونه ای که ندانید او کجاست؟ پس چه کسی امام ظاهری برایتان خواهد آورد، که اخبار آسمان ها و زمین و حلال و حرام خداوند را برای شما بیان بکند؟ 📚منبع: تفسیر برهان، ج5، ص448 📘برگرفته از: کتاب سیمای ماه دوازدهم در سی جزء قرآن نوشته استاد اباذری از اساتید مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم 29 📖🌙📖🌙📖🌙📖 ================
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
📝📝📝 📗 خاطرات جبهه 🔖 یک قناسه چی ( تک تیرانداز ) ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک بعثی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط آنان کمین کرده بود و شده بود عذابشان. چه میکرد؟ 🔰 بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» 💠 یک نفر که اسمش ماجد بود سرش را از خاکریز آورد بالا و گفت: «منم!» 🎯 ترق! ماجد کله پا شد و قل خورد رفت پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! 🏵 دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» ✅ یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت! 🔥 چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از بعثی ها برخورد ، فکری کرد و بعد با خوشحالی سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» + و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری و ناامیدی از خاکریز سر خورد پایین. 🔺 یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟» 🔱 همان بعثی با خوشحالی رفت بالای خاکریز و گفت: «من!» 🎯 ترق! ناگهان با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید! 😂😂😂 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
‌ 🌸 پدرم؛ افتخارم 🎉 مبارک 🌺 رهبرانقلاب: فرزندان جانباز افتخار کنند به پدران جانبازشان که با جوانى و عین سلامت به میدان جنگ رفتند و برای خاطر خدا سلامتشان را برای همه‌ی عمر از دست داده‌اند. این، افتخار دارد. ‌ ➡️ ۱۳۸۶/۰۲/۲۷ ❣️ https://eitaa.com/zandahlm1357