eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
روزنگار ۶۲ پِت چیست؟ در شهر کوچک و البته نیمچه روستایی ما، پِت یکی از ضروریات زندگی و یکی از اعضای اصلی خانواده است. هر خانواده‌ای متشکل از (احتمالا) پدر و مادر و خواهر و برادر است و البته پت یا همان حیوان خانگی! 🐶ممکن است بچه‌ای پدر یا مادر، یا خواهر و برادر نداشته باشد ولی حتما یک جَک و جانور دارد! با تسنیم به خانه دوستش میفی رفته بودیم. با دیدن گربه‌های لوسِ میفی داغ دل تسنیم هم تازه شد. - منم پت می‌خوام. 🐱مامان میفی گفت: گربه بخرید. گربه حیوون کم دردسریه. از سگ راحتتره! نه گردش بردن و بازی می‌خواد. نه جمع کردن مدفوع! گفتم: طبق اجاره‌نامه، خانهء ما پت-فرندلی نیست. (یعنی اجازه نگهداری حیوان خانگی در خانه را نداریم.) گفت: سگ رو نمیشه مخفی کرد ولی خیلی‌ها گربه میارن تو خونه‌هایی که اجازه پت ندارن و یواشکی نگهداری می‌کنند! بعد مکثی کرد، به من نگاهی انداخت و گفت: اوه! ببخشید! تو مسلمونی! نمی‌تونی دروغ بگی! پس شاید بهتر باشه از صاحبخونه‌ت اجازه بگیری!!! لبخند زدم و گفتم: بله همینطوره!! ‼️( "نمی‌تونم"؟؟؟ دقیقا فعل can`t را استفاده کرد. یاخداااا! واقعا فکر می‌کند چون مسلمانم نمی‌توانم دروغ بگویم!! وقتی این چنین جملات می‌شنوم پشتم می‌لرزد. خداییش اگر دروغ بگویم دو برابر گناه کرده‌ام.) به خاطر حرف مامان میفی و اعتمادش به راستگویی مسلمانها(!)، به صاحبخانه پیغام دادم و درباره نگهداری از حیوان اجازه گرفتم و صاحبخانه با هر جانوری غیر از سگ و گربه (که البته نظر خودمان هم همین بود) موافقت کرد. 🐢حالا مسئله این بود که چه حیوانی بخریم که بی آزار و راحت باشد. من موافق ماهی قرمز بودم. اما تسنیم ماهی قرمز را به عنوان پت قبول نداشت چون نمی‌شد آنرا بغل و ناز کرد. سر خرید لاک‌پشت به توافق رسیده بودیم. چون لاک‌پشت هم بی سر و صدا و بی‌آزار بود و هم قابل کنترل. دنبال خرید لاک‌پشت رفتیم که متوجه شدیم طبق قانون ایالت کوئینزلند مجوز نگهداری از خزندگان و لاک پشت و خرگوش را نداریم. (چون مسلمانیم و نمی‌توانیم دروغ بگوییم، لاک‌پشت بی‌مجوز نخریدیم! که البته موجود بود.) پرنده هم خوب نبود. چون من موافق نگهداری حیوان در قفس نبودم. خلاصه تسنیم را متقاعد کردم که بی‌خیال نگهداری حیوان شود. اما موضوعی بود که پرونده‌اش در ذهن تسنیم بسته نمی‌شد. 🐣تا اینکه یک روز، یکی از دوستان برای پسرش جوجه خرید و ویروس خرید جوجه بدتر از ویروس کرونا بین بچه‌ها افتاد. اینطور شد که ما هم دو تا جوجه کوچولو خریدیم به شرط اینکه تسنیم مسئولیت مراقبت و نگهداری از آنها را به خوبی به عهده بگیرد. مراقب تغدیه و رشد و بهداشتشان باشد وتمرین کند که نسبت به این موجودات زنده احساس مسئولیت داشته باشد. واقعا فکر نمی‌کردم دو تا جوجه ریز انقدر در شخصیت تسنیم تاثیر بگذارند. صبحها تا صدای جوجه ها را می‌شنود از خواب می‌پرد که غذایشان بدهد. تا خرابکاری می‌کنند بدون اینکه اخ و تیش بگوید، تمیز می کند و کتاب و لالایی برای جوجه ها می‌خواند. 🐤روزی قرار شد دوستان تسنیم با حیوانات خانگی شان به پارک بروند، تسنیم هم جوجه هایش را برد. کل بچه‌های زمین بازی دور این دوتا جوجه جمع شده بودند. بچه به کنار، بزرگترها هم آمده بودند و با جوجه‌ها سلفی می‌گرفتند! یک دختر جوان لایو اینستاگرام با جوجه ها رفت! بیچاره سگها شیرین کاری می‌کردند که جلب توجه کنند ولی از بس همه به سگ عادت کرده‌اند کسی محلشان نمی‌گذاشت و سر ناز کردن جوجه‌ها نوبت بود. تسنیم هم که تا توجه غریبه‌ها را می‌دید با تاکید فراوان می‌گفت: اینا پت من هستند. اسمشون طلا و حناست! 🍳من را بگو که کلی برنامه ریزی بلندمدت کرده بودم برای چلو با مرغ خانگی! فکر کنم با این وضعیت فقط بتوانم روی نیمروی صبحانه حساب باز کنم! خلاصه این هم ماجرای ما بود با چالش حیوان خانگی! 🤓شاهد عینی👁 🆔https://eitaa.com/zandahlm1357
final05_sonan.mp3
10.49M
📗کتاب صوتی "آداب، سنن و روش رفتاری پیامبر اکرم(ص)" اثر گرانقدر (ره) قسمت 5⃣ تولید اختصاصی کانال کتابخانه صوتی 🎤گوینده https://eitaa.com/zandahlm1357
🔰 سخن‌نگاشت | خطاب رهبرانقلاب به داوطلبان ریاست جمهوری: اگر سنگینی مسئولیت ریاست جمهوری را نمی‌شناسید وارد نشوید 🔻آن کسانی که داوطلب ریاست جمهوری میشوند، میخواهم به آنها بگویم انتظار داریم سنگینی کار را بدانید. مشکلات و مسائل اصلی کشور را بشناسید. برای حلّ آن مسائل هم یک برنامه‌ای و راه حلّی داشته باشید، ولو اجمالی. اگر می‌بینید میتوانید این بار سنگین و مهم را به دوش بگیرید، بسم‌اللّه، وارد بشوید؛ اگر دیدید نه، وارد نشوید. ۱۴۰۰/۱/۱ فرمانده صلوات @zandahlm1357
41.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره ملّی چهار هزار شهید استان یزد. ۹۹/۱۲/۲۵ فرمانده صلوات @zandahlm1357
50.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 فیلم کامل سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب خطاب به ملت ایران. ۱۴۰۰/۱/۱ فرمانده صلوات @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 ویژه ماه شعبان 📹 ببینید| توصیه رهبرانقلاب درباره استفاده از ➕سوالی که رهبرانقلاب از امام خمینی(ره) درباره اینکه «شما کدام دعا را بیشتر دلبسته‌ی آن هستید؟» پرسیدند ☑️ فرمانده صلوات @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت پنجاه و هشتم باز شبی طولانی از راه رسیده و باید دوری مجید را تا صبح تحمل می‌کردم که البته این بار سخت‌تر از دفعه قبل بر قلبم می‌گذشت که بیشتر به حضورش عادت کرده و به آهنگ صدایش خو گرفته بودم. نماز مغرب را خواندم و به بهانه خرید چند قلم جنس هم که شده از خانه بیرون زدم تا برای چند قدمی که تا مغازه سرِ خیابان راه بود، از خانه بدون مجید فاصله گرفته باشم. شهر، خلوت و ساکت، زیر نور زرد چراغ‌های حاشیه خیابان، نشسته و خستگی یک روز گرم و پُر هیاهوی نیمه خرداد را دَر می‌کرد. به خانه‌هایی که همگی چراغ‌هایشان روشن بود و بوی غذایشان در کوچه پیچیده، نگاه می‌کردم و می‌توانستم تصور کنم که در هر یک از آنها چه جمع پُر شوری دور یک سفره نشسته‌اند و من باید به تنهایی، بارِ این شب طولانی بهاری را به دوش می‌کشیدم و به یاد شب‌های حضور مجید، دلم را به امید آمدنش خوش می‌کردم. چند قدمی تا سر کوچه مانده بود که صورت عبدالله را در نور چراغ دیدم و پیش از آنکه متوجه حضور من شود، سلام کردم. با دیدن من با تعجب سلام کرد و پرسید: «کجا الهه جان؟» کیف پول دستی‌ام را نشانش دادم و گفتم: «دارم میرم سوپر خرید کنم.» خندید و گفت: «آهان! امشب آقاتون خونه نیس، شما به زحمت افتادین!» و در مقابل خنده کم رنگم ادامه داد: «خُب منم باهات میام!» از لحن مردانه‌اش خنده‌ام گرفت و گفتم: «تا همین سر خیابون میرم! تو برو خونه.» به صورتم لبخند زد و اینبار با لحنی برادرانه جواب داد: «خیلی وقته با هم حرف نزدیم! لااقل تا سر خیابون یه کم با هم صحبت می‌کنیم!» پیشنهاد پُر محبتش را پسندیدم و با هم به راه افتادیم که نگاهم کرد و گفت: «الهه! از وقتی مجید اومده دیگه اصلاً فرصت نمیشه با هم خلوت کنیم!» خندیدم و با شیطنت گفتم: «خُب این مشکل خودته! باید زودتر زن بگیری تا تو هم با خانمت خلوت کنی!» از حرفم با صدای بلند خندید و گفت: «تقصیر تو و مامانه که من هنوز تنهام!» که با رسیدن به مقابل مغازه، شیطنت خواهر برادری مان نیمه تمام ماند. یک بسته ماکارونی و یک شیشه دارچین تمام خریدی بود که به بهانه‌اش از فضای ساکت و سنگین خانه گریخته بودم. از مغازه که خارج شدیم به جای مسیر منتهی به خانه، عبدالله به آنسوی خیابان اشاره کرد و گفت: «اگه خسته نیستی یه کم قدم بزنیم!» نمی‌دانست که حاضرم به هر دلیلی در خیابان پرسه بزنم تا دیرتر به خانه بازگردم که با تکان سر، پیشنهادش را پذیرفتم و راه‌مان را به سمت انتهای خیابان کج کردیم. از مقابل ردیف مغازه‌ها عبور می‌کردیم که پرسید: «الهه! زندگی با مجید چطوره؟» از سؤال بی‌مقدمه‌اش جا خوردم و او دوباره پرسید: «می‌خوام بدونم از زندگی با مجید راضی هستی؟» و شاید لبخندی که بر صورتم نشست، آنقدر شیرین بود و چشمانم آنچنان خندید که جوابش را گرفت و گفت: «از چشمات معلومه که حسابی احساس خوشبختی می‌کنی!» و حقیقتاً به قدری احساس خوشبختی می‌کردم که فقط خندیدم و نگاهم را به زمین دوختم. لحظاتی در سکوت گذشت و او باز پرسید: «الهه! هیچوقت نشده که سر مسائل مذهبی با هم جر و بحث کنید یا با هم حرف بزنید؟» و این همان سؤالی بود که تهِ دلم را خالی کرد. این همان تَرک ظریفی بود که از ابتدا بر شیشه پیوندمان نشسته و من می‌خواستم با بحث و استدلال منطقی آن را بپوشانم و مجید که انگار اصلاً وجود چنین شکافی را در صفحه صیقل خورده احساسش حس نمی‌کرد، هر بار با لشگر نامرئی عشق و محبت شکستم می‌داد که سکوتم طولانی شد و عبدالله را به شک انداخت: «پس یه وقتایی بحث می‌کنید!» از هوشمندی‌اش لبخندی زدم و با تکان سر حرفش را تأیید کردم که پرسید: «تو شروع می‌کنی یا مجید؟» نگاهش کردم و با دلخوری پرسیدم: «داری بازجویی می‌کنی؟» لبخندی مهربان بر صورتش نشست و گفت: «نه الهه جان! اینو پرسیدم بخاطر اینکه احتمال میدم تو شروع می‌کنی!» و در برابر نگاه متعجبم ادامه داد: «تو قبل از اینکه با مجید عقد کنی به من گفتی که دعا می‌کنی تا اونم مثل خودت سُنی بشه! من همون روز فهمیدم که این آرزو فقط در حد دعا نمی‌مونه و بلاخره خودتم یه کاری می‌کنی!» نگاهم را به مقابل دوختم و با لحنی جدی گفتم: «من فقط چند بار درمورد عقایدش ازش سؤال کردم، همین!» و عبدالله پرسید: «خُب اون چی میگه؟» https://eitaa.com/zandahlm1357
کارگاه انصاف_4.mp3
10.18M
۴ ▪️بدون مهارتِ انصاف زندگی کردن ؛ انسان را در نزد دیگران منفور می‌سازد! ✘ خودبرتربینی، بزرگترین مانعِ رعایتِ انصاف در انسان است! - اینکه تصور کنیم؛ ما همیشه در یک رابطه از دیگران برتر و داناتریم و حتماً حق باماست، دروغ بزرگی‌است که باورش میکنیم و نمی‌گذارد هرگز به رعایت انصاف موفق شویم. 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani - انتظار - مازیار.mp3
9.56M
‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 تو ابر رحمت فصل بهاری تو بارانی صفای این دیاری زلالی زادگاهت کوهساران کویر تشنگی را جویباری بیا بشکن حجاب غیبتت را پریشانیم از این چشم انتظاری تو اوج لذت عشقی عزیزی ظهورت انتهای سوگواری تهی شد یازده خم عاشقان را به یک جرعه برون آر از خماری بیا بشکن حجاب غیبتت را پریشانیم از این چشم انتظاری 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
⚠️ بعضی از آیات هستند ڪه وقتۍ اونا رو میخـونم شـرمنده ی خدا میــــشم مـثل همـــــین آیه ⇩⇩ «أَلَیْــسَ اللَّهُ بِـــڪَافٍـــ » آیاخدا برای بنده‌اش کافۍنیست؟ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَـٰئِكَتَهُۥ يُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِىِّ ۚ يَـٰأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيْهِ وَسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا 📺 تلاوت زیبا و آرامش بخش آیه 56 سوره مبارکه احزاب با صدای رعد محمد الکوردی 🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد🔸
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
من از همه در رانده‌ام، من رانده‌ای وامانده‌ام یا خوانده یا ناخوانده ام اکنون منم مهمانِ تو پای من از ره خسته شد،بال و پَرم بشکسته شد هر در به رویم بسته شد جُز درگه احسانِ تو گفتم مَنم در می زَنَم،گفتی به تو سر می زنم من هم مُکرّر می زنم کو عهد و کو پیمانِ تو؟ سوی تو رو آورده ام ای خُم سبو آورده ام من آبرو آورده ام کو لُطفِ بی پایانِ تو؟ 🔺علی انسانی
حکومت 6.MP3
6.87M
🎤🎤🎤 💠 سلسله دروس 17 🎬 جلسه 7️⃣1️⃣ 📋 موضوع : بررسی تخصصی (قسمت ششم) 🎤 با تدریس ( از اساتید مهدویت )
☪☪☪ 📚 🔸 مدعیان دروغین 📗 «حاج ميرزا جاني» از نويسنگان بابي و از پيروان قديم باب بود. وي تاجري از مردم کاشان بود و پنهاني به نهضت بابيّه گرويد. وقتي که باب را از اصفهان به قلعه چهريق در آذربايجان ميبردند، مبلغ هزار تومان زر نقد به رئيس مستحفظين علیمحمد باب داد و او را يک شب در منزل خويش مهمان کرد. 📙 بعد از سوء قصد اعضای فرقه ضاله بابیه به ناصر الدّين شاه در نياوران، «حاج ميرزا جاني» با 27 تن ديگر از بابيها گرفتار شد و با شکنجه و عقوبت در سال 1268 ه.ق به قتل رسيد. 📚 «فرهنگ فارسي معين»، ج 6، ص 2070 https://eitaa.com/zandahlm1357
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 سؤالی که شهید «ردانی‌پور» از منتظران حضرت مهدی(عج) پرسید... 🎤 شهید ردانی‌پور می‌گوید: «شما که می‌گویید امام زمان(عج) باید بیایند، زمینه‌اش را باید شما برای امام زمان(عج) آماده کنید. «بهترین اعمال در زمان غیبت کبری امام زمان(عج) انتظار فرج است». انتظار فرج یعنی چه؟ •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبا و صریح از دکتر انوشه برای ما همه ی ما که یکدیگر را از روی ظاهر قضاوت می کنیم لذت ببرید و هدیه دهید👌🏻 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•