eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.5هزار عکس
35.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت دوم زندگینامه حضرت ایوب ع 💕چند سال گذشت و صبر و شکیبائی ایوب شیطان را بیچاره کرد وشیطان فریاد کشید که همه فرزندانش دور او جمع شدند و علت ناراحتی او را جویا شدند . 💕گفت : این بنده خدا مرا به زانو در آورد و مرا در پیشگاه خدا شرمنده ساخت . اینک شما را احضارکردم که مرادر این امر راهنمائی و کمک کنید . گفتند ، چرا حیله و نیرنگ هائی که در راه گمراه ساختن امتها گذشته بکار بردی ، بکار نمی بری ؟ ! گفت تمام دامهای من در مورد ایوب از کار افتاده و بی اثر بوده است . 💕گفتند : پدرش آدم را به چه حیله از بهشت بیرون کردی ؟ گفت : بوسیله همسرش . گفتند : اینک همان راه را انتخاب کن و بوسیله همسر ایوب او را گرفتار نمای ، زیرا کسی جز همسرش با او معاشرت و رفت و آمد ندارد . 💕شیطان این نظریه را پسندید و بلافاصله بصورت مردی درآمد و خود را به رحمه رسانید و وسوسه کردن را آغاز نهاد و کفت : آنهمه نعمت و ثروت از دست شما رفت و به این زندگانی پر از بلا و گرفتاری مبدل گردید . شوهرت هم که مریض و ناتوان و پیر و سالخورده است . گمان نمیکنم که این سختی و محنت ، هرگز از شما برطرف شود . 💕همسر ایوب از شنیدن این سخنان آهی کشید . شیطان گفت : این گوسفند را نزد ایوب ببر و باو بگو آنرا ذبح کند و هنگام ذبح کردن آن ، نام خدا را به زبان جاری نسازد تا شفا یابد . 💕رحمه نزد ایوب شتافت و گفت : ای ایوب تا کی خدایت تو را گرفتار و معذب میدارد ؟ آیا بتو رحم نمیکند ؟ چه شد آنهمه اموال و فرزندان تو ؟ کو آن زیبایی و رخسار تو ؟ بیا این گوسفند را بدون نام خدا ذبخ کن و آسوده شو ! 💕ایوب گفت : آیا دشمن خدا به سراغ تو آمد و تو را وسوسه کرد و تو نیز سخنانش را پدیرفتی ؟ ! 💕🌻وای بر تو ! آنهمه نعمت و مکنت که داشتیم کی بما داده بود ؟ ! گفت : خدا . پرسید چند سال در آن ناز نعمت بسر بردیم ؟ گفت : هشتاد سال . پرسید اینک چند سال است که خداوند ما را مبتلا ساخته است ؟ گفت : هفت سال . 💕🌻ایوب گفت وای بر تو ! خیلی بی انصافی کردی . چرا صبر نکردی تا مدت سختی ما به اندازه مدت آسایش ما برسد برو از نزد من . آب و غذای تو بر من حرام است و دیگر از دست تو آب و نانی نخواهم خورد . ادامه داستان در قسمت بعد ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‍ 💠بدن انسان در قرآن💠 💥ارتباط باران با آرامش قلب در قرآن💥 🌺💥آلودگی هوا بر ضربان قلب تاثیر مستقیم دارد در نتیجه کاهش آن که توسط باران نیز امکان پذیر است باید در ضربان قلب تاثیر داشته باشد.[1]💥🌺 💥همچنین در ویکی پدیای پارسی نوشته شده است که : 💥 ✨💫بسیاری از بیماران به علت علایم تب از دارو استفاده می‌کنند. تب موجب افزایش تپش قلب می‌شود؛ و ممکن است به افراد مسن یا افرادی که دچار بیماری‌های قلبی و عروقی هستند فشار وارد کند.[2]💫✨ 🔸⚡️و همه می دانند که تب حالتی است که دمای بدن افزایش می یابد و درنتیجه این افزایش دما قلب تند تر می زند در نتیجه وقتی دما پایین تر است نیز ضربان قلب کند تر می شود.⚡️🔸 ⚡️سبحان الله⚡️ 💥در سوره انفال آیه 11 نوشته شده است که :💥 ✨💖[به یاد آورید] هنگامى را که [خدا] خواب سبک آرامش ‏بخشى که از جانب او بود بر شما مسلط ساخت "و از آسمان بارانى بر شما فرو ریزانید تا شما را با آن پاک گرداند و وسوسه شیطان را از شما بزداید و "دل هایتان را محکم سازد" و گام هایتان را بدان استوار دارد" (۱۱۱)💖✨ 🔹💠در این آیه اشاره شده است هنگامی که باران بریزد باعث آرامش قلب انسان و پاکی می شود که با توجه به مقالات قید شده در منبع و ارتباط آلودگی هوا با باران بی شک این آیه به طور واضح برای امروز نیز صدق می کند و بی شک قرآن کتاب برای همه فصول و قرن ها است.💠🔹 💠منابع: [1] http://yon.ir/RVuE2 [2] http://yon.ir/Rbsyf https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌾🌾🌿🌾 حاج آقا رفیعی: ✅ در قیامت جهنمی ها از بهشتی ها می پرسن مگه ما باهم تو یه محله تو یه شهر نبودیم؟ چی باعث شد شما بهشتی بشین ما جهنمی؟!! بهشتیان جواب میدن، به شماها صفتون از ما جدا شده، سوره حدید آیه 22: اول: ❶【خود فریب بودید】. هِی توجیه کردید، مالیات دادید به دولت گذاشتید پاحساب خمس، تو کارهاتون سعی کردید توجیه کنید و از استدلال بگریزید دوم: ❷【در کار خیر تعلل کردید.】 آقا در کار خیر بشتابید. روایت دارد که وقتی انسان میخواد صدقه بده شیطان دست آدمو میگیره و وسوسه می کنه، لذا قرآن درباره کار خیر می فرماید: "فالستبقو الخیرات" در کار خیر سبقت بگیرید سوم: ❸【 شک کردید】. یقین در زندگیتون نداشتید. یه روز رو سند این دعا شک کردید، یه روز رو آیه فلان کردید، خیلی مواظب باشید، دشمنا خیلی دارن شبهه افکنی می کنند تا مردم از دین فرار کنند. چهارم: ❹【آرزوهای طولانی شما رو گول زد】. پنجم: ❺【شیطان بر شما حاکم شد】. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃🌸 شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید،میخواهم در قبر در پایم باشد. وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمی شود! ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سر انجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که سر انجام به مناقشه انجامید ... در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه (وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند: پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و ماشین و این همه امکانات و کارخانه حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم. یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به توهم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتاده گان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ ✅عوامل آرامش در قبر ✍مطابق روایات معتبر در منابع حديثي شیعه، عواملي چند، موجب آرامش در قبر می شود: 🌹1. خواندن نماز لیله الدفن(وحشت) دو رکعت است؛ در رکعت اول بعد از حمد یک مرتبه آيه الکرسی و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره قدر خوانده می شود. 🌹2. دوستی پیامبر(ص) و اهل بيت(ع) پیامبر اکرم(ص): رابطه دوستی با من و اهل بیتم، در هفت موقعیت حساس که هول و هراس آن ها خیلی بزرگ است، سود بخش می باشد؛ هنگام مرگ، در قبر، وقت رستاخیز، هنگام دریافت نامه عمل، زمان حسابرسی، هنگام سنجش اعمال و زمان عبور از صراط. بحارالأنوار، ج7، ص248 🌹3. سازگاری زن و شوهر امام صادق (ع): مردی که بر اخلاق همسری بد اخلاق صبر کند و به حساب أجر الهی بگزارد، خداوند پاداش شکرگزارن را به او خواهد داد. وسائل الشيعه، ج4، ص122 پيامبر اکرم (ص): عذاب قبر از سه طايفه از زنان برداشته خواهد شد و با فاطمه(س) دختر محمد (ص) محشور مي شوند. زنی که بر غیرت (وتعصب بیجا و بددلی) شوهرش شکیبا باشد؛ زنی که در برابر بد اخلاقی همسرش صبور باشد، زنی که مهر خود را به همسرش ببخشد. خداوند به هر یک از آن ها ثواب هزار شهید و یک سال عبادت را می بخشد. وسائل الشيعه، ج21، ص285 🌹4. اقامه نماز پیامبر اعظم(ص): نماز شفیع نمازگزار نزد ملک الموت، مونس در قبر، بستری نیکو در قبر و پاسخ به سؤال نکیر و منکر می باشد. بحارالأنوار، ج82، ص231 🌹5. خواندن قرآن کریم مطابق روایات سوره های زیر باعث بر طرف شدن عذاب قبر می شود: نساء هر جمعه، مداومت بر خواندن زخرف، خواندن تکاثر وقت خواب، یس قبل از غروب، ملک بالای سر میت ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/zandahlm1357 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
.......: ✨﷽✨ 🌼 سه وصیت جوان معصیت کار ✍نجيب الدين نقل فرموده است : يك شب در قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد. گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پير زنى جلو آمد، گفتم : اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟ گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است : 1- چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او رحم كن. 2- جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا عذاب شوم. 3- اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيت هاى مرا انجام بده. وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت : ألا إن أولياء الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم. خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در قبر گذاشتيم همين كه خواستم لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (ألا إن أولياء الله لا خوف عليهم ...) از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد اهانت قرار گيرد. 📚 قصص التوابين ، ص 110 . ↶【به ما بپیوندید 】↷ https://eitaa.com/zandahlm1357 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
صفحه تست هوش حل معما باما همراه باشید👇👇👇👇 @zandahlm1357
📚 آیا فرد استخدام خواهد شد؟؟ 😂😳🤔 🔐code: https://eitaa.com/zandahlm1357
👤.. بعد از این موارد حاج آقا مجتبی تهرانی یکسری مسائلی را مطرح می کنند از جنبه های قولی دعا، آداب قولی دعا. 🔸این آداب قولی اگر بخواهیم معنایش را پیدا بکنیم این است که شما بعد از اینکه دعا کردی یکسری ذکرهایی را بگویی که باعث بشود دعای تو به اجابت برسد‌. ⬅️مثلا روایتی هست از امام صادق علیه‌السلام که می فرمایند؛ هیچ شخصی نیست که دعا 🤲 کند و در پایان دعا بگوید «ما شاءَ الله لا قوَّهَ إلّا باللهِ» که با گفتن این خدا دعایش را مستجاب می کند.‌ (پس اثر می‌گذارد) ⬅️یا در روایت دیگری امام صادق می‌فرمایند؛ وقتی بنده ای این جملات را بعد از دعا بگوید «لا حَولَ وَ لا قوَّهَ إلّا باللهِ» خدا به ملائکه می گوید حاجتش را برآورده کنید.🌱 ⬅️یا در روایتی امام صادق می گویند؛ اگر شخصی دعا بکند و بعد هم که دعا کرد بگوید «ما شاءَ الله لا حَولَ وَ لا قوَّهَ إلّا باللهِ» خدا به ملائکه می گوید حاجتش را برآورده کنید. 👌این جمله این را می رساند که شما به خدا می گویید خدایا تو می توانی، چون قادر هستی، چون قادر مطلق هستی و ‌من می دانم که تو‌ می توانی پیش تو ‌آمدم. خدا هم وقتی این معرفت❣ را از ما ببیند دعای ما را مستجاب می کند. این حالت باید در دعا کننده باشد که خدا می تواند حاجت من را به من بدهد.‌ 🔸جنبه قولی دوم بحث آمین است. 💠پیامبر می فرمایند؛ « إذا دَعا أحَدُكُم فَليُؤَمِّن عَلى دُعائِهِ» هر کس از شما دعا کرد آخرش را به آمین ختم بکند. آمین گفتن پیامبر می گوید مُهر پروردگار است، انگار پروردگار به دعای شما مُهر زد. 🗣از پیامبر سوال شد آمین به چه معناست❓آمین یعنی پروردگارا انجام بده. حالت مخاطبه هست، مخاطب می‌کنی خدا را.‌ می گویی خدا این را بگیر انجام بده برای من اگر می توانی، خواهش و تمنا هست. مثلا در دعای وداع ماه رمضان ما داریم📜‌ که وقتی یکی از این دعاها، امام معصوم دعا را می کند آخرش سه بار می‌گوید «آمِینَ آمِینَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ‌» یعنی در خود دعاها هم به ما یاد دادن که شما بعد از دعاها آمین را بگویید.‌ 🎤استاد احسان عبادی 💠☀️💠☀️💠☀️💠 _______________
💠داستانی آموزنده از حضرت زهرا سلام الله علیها 🌷◁ حضرت فاطمه (س) تعريف می ڪنند ڪه شبی به بستر رفته بودم تا بخوابم پيامبر صدايم ڪرد فرمود تا چهار ڪار انجام نداده ای نخواب: ①قران را ختم ڪن . ②مومنان را از خودت خوشنود و راضی ڪن . ③ حج و عمره به جای بياور . ④پيامبران را شفيع خودت ڪن و بعد بخواب . 🌷◁ آنگاه به نماز ايستاد. من صبر ڪردم تا نماز پدر تمام شود و گفتم ای رسول خدا چهار ڪار برايم مشخص ڪرده ايد ڪه توان انجام آنها را ندارم .پيامبر فرمود: ❶سه مرتبه قل هو الله بخوان مثل اين است ڪه قرآن را ختم ڪرده ای . ❷ برای مومنان آمرزش بخواه تا همگی آنان را خوشنود ڪنی . ❸با فرستادن صلوات من و ديگر پيامبران شفيع تو خواهيم شد . ❹ با گفتن ذکرسبحان الله ،الحمدالله ،لا اله الا الله و الله اکبر مثل اينڪه حج و عمره به جای آورده ای . ‌‌‌‌ ‌
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت هفتاد و چهارم یک قطعه دیگر از کمپوت آناناس در دهان خشک مادر گذاشتم که دست ناتوانش را بالا آورد و با صدایی آهسته گفت: «بَسه مادر جون، دیگه نمی‌خوام.» نگاهم به چشمان گود رفته و گونه‌های استخوانی‌اش افتاد، باز چشمانم لرزید و دوباره هوای باریدن کرد که با گفتن «چقدر هوا گرمه!» از جا بلند شدم و به بهانه زیاد کردن درجه فن کوئل، چشمان بی‌قرارم را از مادر پنهان کردم. در این مدت که از عمل جراحی و شروع شیمی درمانی‌اش می‌گذشت، آموخته بودم که چطور در برابر صورت زرد و موهایی که هر روز کم پشت‌تر و بدنی که مدام لاغرتر می‌شد، صبر کنم و با صورتی که به ظاهر می‌خندد، به قلب افسرده مادر امید ببخشم. با کنترل سفید رنگی که روی میز بود، دمای فن کوئل را چند درجه خنک‌تر کردم و از پنجره بزرگ اتاق، نگاهی به حیاط بیمارستان انداختم و مجید را دیدم که در حاشیه باغچه گلکاری شده حیاط قدم می‌زد. در این دو سه هفته‌ای که درمان مادر آغاز شده بود، مجید و عبدالله با هم هماهنگ کرده و هر بار یکی برای کمک به من و مادر به بیمارستان می‌آمدند. محمد و ابراهیم هم یکی دو باری که مجید نتوانسته بود شیفتش را تغییر دهد، سری می‌زدند، ولی آنها هم در این فصل سال به شدت درگیر کارهای نخلستان شده و فرصت زیادی برای رسیدگی به مادر نداشتند. نگاهم به مجید مانده بود که مادر با صدایی کم رمق پرسید: «الهه جان! از خونه چه خبر؟» به سمتش چرخیدم و همچنان که روی صندلی کنار تختش می‌نشستم، با لبخندی مهربان پاسخ دادم: «همه چی سر جاشه، حال همه هم خوبه! فقط همه دلشون برا شما تنگ شده! چند شب پیش ابراهیم و لعیا اومده بودن، ساجده خیلی بهانه شما رو می‌گرفت. لعیا می‌گفت هر دفعه که میخوان بیان ملاقات، ساجده التماس می‌کنه که اونم با خودشون بیارن.» سپس دست سرد و نحیفش را میان انگشتانم گرفتم و با امیدواری ادامه دادم: «ان‌شاء‌الله این دفعه که اومدید خونه، دعوتشون می‌کنیم، بیان دور هم باشیم.» آهی کشید و گفت: «دلم برای بچه‌ها خیلی تنگ شده! بخصوص برای یوسف! تا این بچه به دنیا اومد، من اینجوری شدم و اصلاً فرصت نشد یه بار درست حسابی بغلش کنم.» از شنیدن این حرفش دلم غرق غم شد، ولی باز به روی خودم نیاوردم و با خنده‌ای کوتاه گفتم :«ان‌شاء‌الله این دوره هم تموم میشه و میاید خونه.» چقدر سخت بود شعله کشیدن‌های آتش دلم را پنهان کنم و به جای همه غم و غصه‌هایم، فقط لبخند بزنم. پس از ساعتی، سرانجام از بودنِ کنار مادر دل کَندم و از اتاق بیرون آمدم و همین تنهایی کافی بود تا کوه اندوه باز بر سرم آوار شده و سیلاب اشکم را جاری کند. کوله بار ناراحتی‌هایم به قدری سنگین بود که با هر قدمی که بر می‌داشتم احساس می‌کردم همه توانم تمام می‌شود. دستم را روی نرده آهنی راه پله بیمارستان می‌کشیدم و پله‌های طولانی‌اش را به سختی طی می‌کردم و نفهمیدم چه شد که چادرم زیر پایم ماند و تعادلم را از دست دادم که با صورت روی کفپوش سرامیک بیمارستان افتادم و ناله‌ام بلند شد. حالا فرصت خوبی بود که هر چه از غم بیماری مادر و دردی که صبورانه تحمل می‌کرد، در دل تنگم عقده کرده بودم، فریاد بزنم و اشک بریزم. کف دستم را روی زمین گذاشتم و به سختی خودم را بلند کردم. یکی از دندان‌هایم در لبم فرو رفته و خون شکاف لبم با خونی که از بینی‌ام راه افتاده بود، یکی شده و روی سنگ‌های سفید راهروی بیمارستان می‌چکید. بی‌توجه به چند نفری که برای کمک دورم جمع شده بودند، به سختی برخاستم و با پاهایی که دیگر رمقی برایشان نمانده بود، خودم را به کنار راهرو کشاندم و پیکر بی‌حالم را روی نیمکت رها کردم. تمام صورتم از گریه خیس شده و نه از دردی که همه بدنم را گرفته بود که به حال مصیبت‌بار مادرم گریه می‌کردم. هر کسی چیزی می‌گفت و می‌خواست به هر وسیله‌ای کمکم کند و من چیزی جز شفای مادرم نمی‌خواستم. با گوشه چادر سورمه‌ای رنگم، اشک و خون را از صورتم پاک کرده و با تنی که از اندوه و درد می‌لرزید، قدم به حیاط گذاشتم. مجید همچنان کنار حیاط بیمارستان ایستاده و بی‌خبر از حال من، گل‌های باغچه حاشیه حیاط را نگاه می‌کرد که از صدای دمپایی‌هایم که روی زمین کشیده می‌شد، به سمتم چرخید و با دیدن صورت خونی و خیس از اشکم، وحشتزده به سمتم دوید. مات و مبهوتِ لب و بینی زخمی‌ام، دستم را که به یاری به سمتش دراز شده بود، گرفت و کمکم کرد تا روی نیمکت سبز رنگ کنار حیاط بنشینم و با صدایی که از نگرانی به لرزه افتاده بود، پرسید: «چه بلایی سر خودت اُوردی؟» https://eitaa.com/zandahlm1357
کارگاه انصاف_20.mp3
11.69M
۲۰ ▪️نمی‌توان به صفت مجهز شد؛ اما اهلِ جوشش و خروجی نبود! ▫️هر چه خروجی انسان در تمام قوای نَفْس بیشتر باشد؛ قدرت او در کسبِ کمال انصاف، بیشتر خواهد بود. 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
21.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احساسی 🍃پناه بده خیلی گرفتارم 🍃تو شاه و من نوکر دربارم 🎤 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا