#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
*سکوت برای حفظ وحدت و اساس دین *گفتگو و استدلال امیرالمومنین(ع) با ابوبکر *دلایل امیرالمومنین(ع) بر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part10_علی از زبان علی.mp3
7.91M
*ماجرای غم بار فدک
*استدلال امیرالمومنین (ع) با ابوبکر و عمر درباره فدک
*شهادت حضرت زهرا (س)
*وصیت حضرت زهرا (س) به علی (ع)
*خاکسپاری پنهانی فاطمه (س)
*درد دل با رسول خدا (ص)
💢در "معبد آپاچان" طی یک مراسم باستانی حدود 2 هزار زن را از روستاهای اطراف جمع میکنند و به مدت 5 ساعت در محوطه معبد توسط رهبران مذهبی کتک میزنند، آنها معتقدند با این کارارواح شیطانی دور میشود
https://eitaa.com/zandahlm1357
شهر باستانی مخفی و اسرارآمیز در مصر!
یک شهر مخفی بنام Zawyet El-Erian در شمال مصر واقع شده است
ورود به این شهر باستانی کاملا ممنوع است، همانطور در اینجا، یک پایگاه نظامی مخفی نیز وجود دارد.
دسترسی به Zawyet El-Erian در سال 1964 متوقف شد و حفاری در آن به شدت ممنوع است!
عکس های گرفته شده قبل از این دوره، ما شاهد یک ساختار کاملا خیره کننده و آثار تمدن پیشرفتهای هستیم.
دانشمندان و محققان قادر به بازدید از این مکان ها نیستند
https://eitaa.com/zandahlm1357
تیراندازان باستانی تیرهایشان را تا 360 متر پرتاب میکردند که این کار بر روی استخوانبندی دست چپ تاثیر میگذاشت موقع کشف اسکلت سربازان آنهایی که دست چپشان بلندتر باشد تیرانداز بوده اند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
💢نتیجه پژوهش های باستانی شناسی در حسنلوی آذربایجان غربی:
رسمیت داشتن "تراجنسیتیها" در ایران باستان
یک مورخ هنری آمریکایی از نتایج تحقیقات خود از گورهای کشف شده در محوطه باستانی "حسنلو" در استان آذربایجان غربی ایران می گوید
بر اساس فرضیه او احتمالا هزاران سال پیش در این منطقه از ایران وجود گروهی از مردم به عنوان جنس سوم ( نه زن و نه مرد) یا همان ترنس ها به رسمیت شناخته شده بود.
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از زیباترین و پرشورترین جشن های باستانی هندوستان، فستیوال هولی (Holi) که به جشنوارهٔ رنگها نیز معروف است👌
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزن بریم صفحه خنده ههههه😂😂😂
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
طنز جبهه
👇👇👇👇👇👇👇
ترب می خواهی؟☺
تعداد مجروحین بالا رفته بود.بیسیم چی شهید شده بود . فرمانده از میان گرد و غبار انفجار ها دوید طرفم و گفت : " سریع بیسیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد:! " شستی گوشی بیسیم رو فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواسته مان سر در نیاورندپشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم. گفتم :" حیدر حیدر رشید " چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد : - رشید بگوشم. - رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید!-هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟-شما کی هستی ؟ پس رشید کجاست ؟- رشید چهار چرخش رفته هوا . من در خدمتم.-اخوی مگه برگه کد نداری؟- برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می خوای؟دبدم عجب گدفتاری شده ام. از یک طرف باید با رمز حرف می زدم از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم .- رشید جان از همانها که چرخ دارند!- چه می گویی ؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی ؟- بابا از همانها که سفیده.- هه هه نکنه ترب می خوای. - بی مزه!
بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره.- د ِ لا مصب زودتر بگو که آمبولانس می خوای!
کارد می زدندخونم در نمی آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی سیم گفتم
https://eitaa.com/zandahlm1357
┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
shahidnama_ir - کانال شهیدنما.mp3
1.47M
👆👆👆
🔲شوخی های جنگ🔲
😄روایتی زیبا و طنز 😄
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و سی و هشتم
نگاهم را به عمق چشمان با محبتش دوختم و پاسخ مهربانیاش را با مهربانی دادم: «مجید جان! من که چیزیم نیس! تازه یه شب که هزار شب نمیشه!» و او برای اینکه خیالم را راحت کرده و عذاب وجدانم را از بین ببرد، بیدرنگ جواب داد: «الهه جان! من همینجا پای تلویزیون هم که بنشینم، برام مثل اینه که رفتم هیئت!» سپس چشمانش رنگ پدری به خود گرفت و با دلواپسی ادامه داد: «الهه جان! تو نمیخواد غصه منو بخوری! مگه دکتر بهت نگفت نباید غصه هیچ چی رو بخوری؟ پس فقط به خودت و اون فسقلی فکر کن!» ولی خوب میدانستم اگر من پابندش نبودم، شب عاشورا به جای ماندن در خانه، همچون دیگر جوانان شیعه، پا به پای دستههای عزاداری در خیابانها سینه میزد و تنها به هوای همسر اهل سنتش، روی دل عاشقش پا نهاده و به شنیدن روضه از تلویزیون دل خوش کرده است، ولی من هم به قدری عاشقش بودم که حتی نتوانم حسرت پنهان در نگاهش را تحمل کنم و صبح عاشورا، به هر زبانی بود راضیاش کردم تا مرا رها کرده و به دنبال هوای دلش به امامزاده برود. با اینکه از صبح سردرد و حالت تهوع گرفته بودم، هر چه اصرار کرد کنارم بماند، نپذیرفتم که دلم میخواست به آنچه علاقه دارد برسد. هر چند به نفس عملی که انجام میداد، معتقد نبودم و میدانستم که همین روضهها، راهم را برای هدایتش به مذهب اهل تسنن دشوارتر میکند.
روی تختم دراز کشیده و پیشانیام را با سرانگشتانم فشار میدادم تا دردش قدری آرام بگیرد که کسی به در اتاق زد. عبدالله که دیروز به دیدنم آمده بود و خیال حضور نوریه، دلم را لرزاند. از روی تخت بلند شدم و با حالت تهوعی که حالم را مدام به هم میزد، از اتاق خارج شدم و در را گشودم که نوریه با صورتی خندان به رویم سلام کرد. نخستین باری بود که به در خانه ما میآمد و از دیدارش هیچ احساس خوشی نداشتم. با کلام سردی تعارفش کردم که داخل بیاید، ولی نپذیرفت و با صدایی آهسته پرسید: «شوهرت خونهاس؟» و چون جواب منفیام را شنید، چشمان باریک و مشکیاش به رنگ شک در آمد و با لحنی لبریز تردید، سؤال بعدیاش را پرسید: «میشه بهش اعتماد کرد؟» و در برابر نگاه متعجبم، با لبخندی شرارت بار ادامه داد: «منظورم اینه که با شیعهها ارتباط نداره؟ یا مثلاً با سپاه یا دولت ارتباط نداره؟» مات و متحیر مانده بودم که چه میپرسد و من باید در پاسخش چه بگویم که از سکوت طولانیام به شک افتاد و من دستپاچه جواب دادم: «برای چی باید با شیعهها ارتباط داشته باشه؟»
ابرویهای نازک و تیزش را در هم کشید و بلاخره حرف دلش را زد: «میخوام بهت یه چیزی بگم، میخوام بدونم شوهرت فضولی میکنه و به کسی گزارش میده یا نه؟» از این همه محافظه کاریاش کلافه شده بودم و باز خودم را کنترل کردم که به آرامی جواب دادم: «نه، به کسی چیزی نمیگه. بگو!» و تازه جزوه کوچکی را که در دستش پنهان کرده بود، نشانم داد و گفت: «این اعلامیه رو یه عالم وهابی توزیع کرده، برات اُوردم که بخونی.» و جزوه را به دستم داد و در اوج حیرت دیدم که روی جزوه با خطی درشت، جملاتی با مضمون اعلام جشن و شادی در روز عاشورا نوشته شده است. از شدت ناراحتی گونههایم آتش گرفت که اگر از اهل سنت بودم ولی روز کشته شدن فرزند پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) باز هم برایم روز شادی نبود و او برای توجیه کارش توضیح داد: «این اعلامیه برای ارشاد مردم نوشته شده. به عبدالرحمن هم دادم بخونه. بهش گفتم به هر کی هم که اعتماد داره، بده. تو هم به هر کسی که اعتماد داری بده تا بخونه. با این کار هم به خدا نزدیک میشی هم به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)!» حرفش که به اینجا رسید، بلاخره جرأت کردم و پرسیدم: «حالا چرا باید امروز شادی کرد؟»
نگاه عاقل اندر سفیهی به چشمان متحیرم کرد و با حالتی فاضلانه پاسخ داد: «برای مبارزه با بدعتی که این رافضیها گذاشتن! مگه نمیبینی تو کوچه خیابون چی کار میکنن و چجوری الکی گریه زاری میکنن؟ ببین الهه! ما باید کار تبلیغاتی انجام بدیم تا همه دنیا متوجه شه اسلام اون چیزی نیس که این رافضیها با گریه و زاری نشون میدن! باید همه دنیا بفهمن که شیعهها اصلاً مسلمون نیستن! فقط یه مشت کافرن که خودشون رو به امت اسلامی میچسبونن!» برای یک لحظه نفهمیدم چه میگوید و تازه متوجه شدم منظورش از رافضیها همان شیعیان است و برای اولین بار نه به عنوان غاصب جای مادرم که از آتش تعصب جاهلانهای که در چشمانش پیدا بود، از نگاهش متنفر شدم. دیگر حالت تهوع را فراموش کرده و از حرفهای بیسر و تهی که به نام اسلام سر هم میکرد، به شدت خشمگین شده بودم که به آرامی خندید و گفت: «حالا اگه به شوهرت اعتماد داری، بده اونم بخونه.» و با قدردانی از زحماتی که به قول خودش در راه اشاعه دین اسلام میکشم، از پلهها پایین رفت.
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#مهارتهای_کلامی ۲۴ 💥 [ این رازی که الآن بهت میگم؛ به کسی نگی ها ! ... ] چه از شما بخواهند، و چه نخ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهارتهای کلامی_25.mp3
12.44M
#مهارتهای_کلامی ۲۵
⚠️ تمایل به دانستن زیر و بَم زندگی، شغل، مشکلات، روابط و علاقهمندیهای دیگران، یک بیماری بزرگ روحی است!
روح #تجاوز و #تجسس ، مانع بزرگ ماست؛ در حرکت به سمت کسب باطن انسانی..
تا دیر نشده، به داد خودمان برسیم.
#استاد_شجاعی 🎤
@shervamusiqiirani - یادِ خراسان - حجت اشرف زاده.mp3
4.91M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
از همه جا ماندگان
از همه جا راندگان
یاد خراسان کنند
فارق از آئین و دین
خسته ز هر سرزمین
یاد خراسان کنند
ای حرمت
قبله ی جان
مأمن شاه و گدا
ای کرمت
در دو جهان
شامل الارض و سما
با دل ِ غمگین و حزین
شده ام بر سر ِ بازار ِ اشک
جز تو که جان کرمی
به جهان کیست خریدار اشک
از همه جا
مانده ام و
آمده ام سوی تو
تا ندهی حاجت دل
کی روم از کوی تو
ای که به هنگام ستم
ز کرم ضامن آهو شدی
ای که تو در روی زمین
به صبا آینه ی هو شدی
هان چه شود
گر که شوی
ضامن ما عاصیان
بگذر از این
شب زدگان
با نگهی مهربان
ای آنکه خدا خوانده رضایت
راضی شود از ما به رضایت
در سینه دلی نیست مجویید
دل پر زد و از سینه برون شد به هوایت
#محمد_عبدالحسینی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً...
🌺🌿ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﻧﻴﻜﻲ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﻳﻢ . ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﺤﻤﻞ ﺭﻧﺞ ﻭ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺭﻧﺞ ﻭ ﺯﺣﻤﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺯﺍﻳﻴﺪ . ﻭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﻱ ﻭ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﻓﺘﻨﺶ ﺍﺯ ﺷﻴﺮ ﺳﻲ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺭﺷﺪ ﻭ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪﻱ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻟﮕﻲ ﺑﺮﺳﺪ (١٥)
سوره احقاف
#هر_روز_یک_آیه_قرآن
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
قدر این «گوهر نایاب»،
و «غیرقابل تکرار» را «تا هست»، بدانیم،
«حرمتش»را، «عاشقانه پاس بداریم.»
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆بخش تقلید قاریان مشهور مصری
🔰فراز تقلیدی استاد شحات محمد انور از استاد مصطفی اسماعیل
📖اَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها (31) وَ الْجِبالَ اَرْساها (32) مَتاعاً لَکُمْ وَ لِاَنْعامِکُمْ (33)
🔹سوره مبارکه نازعات آیات31تا33
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)