eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🌀طریقه ی ختم دعای ناد علی کبیر🌀 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠طریقه ختم نادعلی کبیر آن است که اگر کسی را مهمی پیش آیدناد علی را 🔹هفت نوبت بخواند به نیت آن مهم ، البته برآورده شود واگرنزدبزرگی یا امیری میروی ، 🔹روزی سه مرتبه ناد علی رابخوان وبر جمیع اعضای خود بِدَم محب ومخلص تو شود واگر به نیت فرزند بخوانی حق تعالی به تو فرزند کرامت کند ، اگر خواهی شخصی را مسخر خود گردانی در 🔹شب جمعه 🔹چهارده مرتبه به اسم او بخوان و 🔹صد مرتبه صلوات بر محمدوآل او بفرست البته مسخر تو گردد و هرچه گویی از سخن وصلاح تو بدر نرود و 🔹اگر بعد از نماز صبح به نیت مال نه مرتبه بخوانی غنی شوی و 🔹اگر جهت ادای قرض پانزده روز روزی بیست ودو مرتبه بخوانی ادا شود و 🔹اگرزنی دیر زاید پنج نوبت بر آب بخواند و بخورد آن زن زود زاید و اگر کسی این دعا را با خود دارد از شر جمیع حیوانات وجن و انس محفوظ باشد و هر که شک آورد البته کافر است وآن دعا این است : 💚💚💚 نقل شده از : زاد المعاد علامه مجلسی برای خواندن متن کامل دعا به همراه ترجمه به ادامه مطلب بروید:👇👇👇 💠ختم دعای نادعلی کبیر💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلیَ اللهِ حاجَتی 🔹بخوان علی علیه السلام راکه مظهرکمالات وصفات عجیبه است تایاری کننده تودرتمام مشکلات وسختیها باشد،این بنده ناچیزپیوسته به خدانیازمند است 💚💚💚 🔹وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَرَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَیُضِلل اللهُ لی ومن در تمام امورم بر آن حضرت متوسل شده وتکیه کرده ام وامورگذشته و آینده ام را در زیر سایه لطف خدا گذرانم 💜💜💜 🔹اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ بِنُبُوَّتِکَ یامُحَمَّدَ بِوَلایَتِکَ و برای رفع و دفع هر ناراحتی و مشکلی خدایا ترا میخوانم تا مشکل حل و مساله روشن شود قسم به بزرگیت ای خدا و قسم به پیامبریت ای محمد (ص) و به ولایت و امامت تو ❤️❤️❤️ 🔹یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ اَدرِکنی بِحقِّ لُطفِکَ الخَفیَّ اللهِ اَکبَرُاَنامِن شَرِّ ای علی (ع) ای علی (ع) ای علی (ع) مرا دریاب بحق لطف و محبت پنهانت خدا بزرگتر از آن است که توصیف شود ومن از شر 💙💙💙 🔹اَعدائکَ بَریءٌ اللهُ صَمَدی مِن عِندِکَ مَدَی وَعَلَیکَ مُعتَمِدی بِحقِّ إِیاکَ نَعبُدُ دشمنانت بیزاری میجویم خدای بی نیاز، بی نیاز کننده من است ومن از سوی تو یاری و مدد میشوم و بر تو اعتماد وتکیه دارم بحق ایاک نعبد 💛💛💛 🔹وَ إِیاکَ نَستَعینُ یااَبالغَیثِ اَغِثنی یااَبَاالَحَسَنَین اَدرِکنی یاسَیفَ اللهُ اَدرِکنی و ایاک نستعین ای پدرِ کمک و یاری کردن مرا یاری کن و به فریادم رس ای پدر حسنین مرا دریاب ای شمشیر خدا مرا دریاب 💚💚💚 🔹یابابَ اللهِ اَدرِکنی یاحُجَّهَ اللهِ اَدرِکنی یا وَلِیَّ اللهِ اَدرِکنی بِحَقَّ لُطفِکَ الخَفیَّ ای در و دروازه خدا مرا دریاب ای حجت و راهنمای خدا مرا دریاب ای ولی خدا مرا دریاب قسم به آن لطف پنهانت ❤️❤️❤️ یا قَهّارُتَقَهَّرتَ بِالقَهرِوَالقَهر ُفی قَهرِ قَهرکَ یاقَهارُ یاقاهِرَالعَدُوّ یاواِلیَ الوَلِیَّ ای غالب و پیروزمند و برتری یابنده برهمه به قهر وسلطنت خدایی وحال آنکه قهر وسلطنت در تفوق وغلبه و پیروزی توست ای غالب و پیروزمند بر دشمن ای دوستِ دوست خدا 💜💜💜 یامَظهَرَ العَجائِبِ یامُرتَضی عَلِیُّ رَمَیتَ مِن بَغی عَلَیَّ بِسَهمِ اللهِ وَسَیفِ اللهِ القاتِل ای مظهر صفات عجیبه ای مرتضی علی یقین دارم برمن هر کسی بخواهد ظلم وستم روا دارد تو مولا او را به تیر وشمشیر کشنده بر زمین زده و از پای درمی آوری ❤️❤️❤️ اُفَوَّضُ اَمری اِلیَ اللهِ اِنَّ اللهُ بَصَیرٌ بِالعَبادِوَاِلحُکُم اِلهٌ واحِدٌ لااِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیمُ من تمام امورم را به خدا وگذار میکنم بدرستیکه خداوند بصیر و بینا و آگاه بر بندگان است و قول خداوند است که در قرآن فرمود خدای شما خدای واحد است و غیر از او خدایی نیست بخشنده و مهربان است 💚💚💚 یاغیاثَ المُستَغییَنِ یا دَلیلَ المُتَحیِّرِینَ یااَمانَ الخائِفینَ یامُعینَ المُتَوَکِلینَ ای فریاد رس فریاد خواهان مرا دریاب ای راهنمای سرگردانان ای امان و آرامش دهنده ترسندگان ای یاری کننده پناه آورندگان یا رَاحِمَ المَساکینَ یا اِلهَ العالَمَینَ بِرَحمَتِکَ وَصَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَالِهِ اَجمَعین وَ الحَمدُ اللهِ رَبِّ العالَمینَ. ای رحم کننده بر فقرا و بیچارگان ای پروردگار عالمیان مرا دریاب به رحمت بیکرانت و درود بر سید وآقای ما حضرت محمد (ص) و خاندان اوبود و ستایش وحمد برای پروردگار جهانیان است وبس . 🌻🌻🌻🌻🌻🌻 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و سوم با هر دو دست چادر بندری‌ام را دور سرم محکم پیچیدم که نگاهم به صورت سرد و بی‌احساس ابراهیم افتاد. هیچ وقت روی خوشش را ندیده بودم و در عوض بارها از جملات پُر نیش و کنایه‌اش رنجیده بودم و باز محبت خواهری‌ام برایش می‌تپید. ای کاش لعیا و ساجده را هم با خودش آورده بود تا لااقل با آنها هم خداحافظی می‌کردم. محمد همچنان با چشمان اندوهبارش نگاهم می‌کرد و دیگر صورت گرد و سبزه‌اش مثل همیشه شاد و خندان نبود. هنوز از خانه نرفته، دلم برای شوخ طبعی‌های شیرینش تنگ شده و چقدر دلم هوای یوسف و عطیه را کرده بود و نمی‌دانستم تا چه زمانی از دیدارشان محروم خواهم شد. چشمانم از صورت ابراهیم و محمد دل کَند و به نگاه مضطرب عبدالله رسید، ولی می‌دانستم که او مثل ابراهیم و محمد ترسی از پدر ندارد و به زودی به دیدارم خواهد آمد که با دلتنگی کمتری از نگاه مهربانش گذشتم و نه اینکه نخواهم که نمی‌توانستم بار دیگر به صورت پدرم نگاه کنم که امروز چشمانش شبیه چاهی از جهنم زبانه می‌کشید و جام ترس را در جانم پیمانه می‌کرد. با دلی که میان خانه و خانواده‌ام جا مانده بود، از در فلزی ساختمان خارج شدم و قدم به حیاط گذاشتم. هرچند هوای تازه حیاط برایم به معنای آزادی بود، ولی دیگر رمقی برایم نمانده و با هر قدمی که به سمت در حیاط برمی‌داشتم، احساس می‌کردم جانم به لبم می‌رسد. کمرم از شدت درد بی‌حس شده و سرم به قدری گیج می‌رفت که دیگر دردش را فراموش کرده بودم. مثل اینکه سنگ سنگینی روی قفسه سینه‌ام مانده باشد، نفسم به زحمت بالا می‌آمد که فریاد پدر بار دیگر در گوشم شکست: «جلوی برادرهات دارم بهت میگم! تو دیگه هیچ سهمی تو این خونه نداری! اگه از این در رفتی بیرون، برای من دیگه مُردی!» که به سمتش برگشتم و احساس کردم در منتهای قلبش چیزی برای دخترش به لرزه افتاده و شاید می‌خواهد تا آخرین لحظه هم که شده، مرا از رفتن منصرف کند. ولی برای من در این ماندن هیچ خیری نبود که باید به هر چه نوریه و خانواده‌اش برای پدرم حکم می‌کردند، تن می‌دادم و اول از همه باید از عشق زندگی‌ام می گذشتم و پدر هم می دانست دیگر به سمتش برنمی‌گردم که آخرین شرطش را با نهایت بی‌رحمی بر سرم کوبید: «به اون رافضی هم بگو که برای گرفتن پول پیشِ خونه، نیاد! من پول پیش خونه رو بهش پس نمیدم. چون من با کافر معامله نمی‌کنم! اون پول هم پیش من می‌مونه!» و باور کردم حتی در لحظه جدایی از دخترش، باز هم مذاقش بوی پول می‌دهد که من هم از محبت پدری‌اش دل بُریدم و آخرین قدمم را به سمت در حیاط برداشتم. با دست‌های لرزانم درِ حیاط را باز کردم و باز دلم نیامد به همین سادگی از خانه و خاطرات مادرم بروم که رو برگرداندم و برای آخرین بار با زندگی مادرم خداحافظی کردم و چقدر خوشحال بودم که نبود تا به چشم خودش ببیند دختر نازدانه و باردارش با چه وضعی از خانه و خانواده طرد شد. در را که پشت سرم بستم، دیگر جانی برایم نمانده بود که قدم دیگری بردارم. دستم را به تن سخت و خشن نخل کنار کوچه گرفته بودم تا بتوانم خودم را سرِ پا نگه دارم و با نگاه نگرانم به دنبال مجید می‌گشتم و چشمانم به قدری تار می‌دید که تا وقتی صدایم نکرد، حضورش را احساس نکردم. سراسیمه به سمتم آمد، با هر دو دستش شانه‌هایم را گرفت و با نفس‌هایی که به پای حال خرابم به تپش افتاده بود، صدایم زد: «چه بلایی سرت اومده الهه؟ صورتت چی شده؟» و نمی‌دانم چقدر محتاج حضورش بودم که با شنیدن همین یک جمله، خودم را در آغوش محبتش رها کردم و طوری ضجه زدم که دیگر نمی‌توانست آرامم کند. از اینهمه پریشانی‌ام به وحشت افتاده و با قدرت شانه‌هایم را نگه داشته بود تا زمین نخورم و تنها نامم را زیر لب تکرار می‌کرد. چشمان کشیده و زیبایش به صورت کبودم خیره مانده و نگاه دریایی‌اش از غم لب و دهان زخمی‌ام، در خون موج می‌زد. صورتم را نمی‌دیدم، ولی از دستان سرد و سفیدم می‌فهمیدم چقدر رنگ زندگی از چهره‌ام پریده و همان خط خونی که از کنار دهانم جاری شده بود، برای لرزاندن دل مجید کافی بود که یک نگاهش به درِ خانه بود و می‌خواست بفهمد چه اتفاقی افتاده و یک نگاهش که نه، تمام دلش پیش من بود که با صدایی که میان موج گریه دست و پا می‌زد، تمنا کردم: «مجید! منو از اینجا ببر! تو رو خدا، فقط منو ببر...» با نگاه مضطرّش اطراف را می پایید و شاید به دنبال ماشینی بود و تا خیابان اصلی خبری از ماشین نبود که زیر گوشم زمزمه کرد: «الهه جان! همینجا وایسا برم ماشین بگیرم.» و من دیگر نمی‌خواستم تنها بمانم که دستش را محکم گرفتم و با وحشتی معصومانه التماسش کردم: «نه، تنها نرو! تو رو خدا دیگه تنهام نذار! منم باهات میام... با ما همراه باشید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
جهاد با نفس 19.MP3
3.29M
🔰 سلسله جلسات 19 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه ❇️ جلسه 9️⃣1️⃣ 🎤 با تدریس از اساتید مهدویت 👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ) اثر شیخ راضی ال یاسین ترجمه
Part12_صلح امام حسن.mp3
9.56M
*عناصر سپاه امام *اختلاف در عناصر سپاه *خوارج ، شکاکان، آشوب طلبان و غنیمت طلبان در سپاه امام *اقدامات امام برای رغبت مردم به جنگ *علت پیوستن خوارج به سپاه امام حسن(ع) *سوء قصد خوارج به جان امام *نطق امام حسن(ع) خطاب به لشکر مدائن *چرا امام حسن (ع) سپاه را تسویه و همگون نکرد؟
.......: در مورد معلمين اول ما، بله يادم است كه مدير دبستان ما آقاي « تدّين» بود؛ تا چند سال پيش زنده بود. من در زمان رياست جمهوريم ارتباطات زيادي با او داشتم. مشهد كه مي‌رفتم، ديدن ما مي‌آمد. پيرمرد شده بود و با هم تماس داشتيم. يك معلم ديگر داشتيم كه اسمش آقاي روحاني بود؛ الان يادم است، نمي دانم كجاست. عده اي از معلمين را يادم است؛ بله، تا كلاس ششم دوره ي دبستان خيلي از معلمين را دورادور مي‌شناختم. البته متاسفانه الان هيچ كدام را نمي دانم كجا هستند. اصلاً زنده اند، نيستند و چه مي‌كنند؛ ليكن بعد از دوره ي مدرسه هم با بعضي از آن‌ها ارتباط و آشنايي داشتم. البته اين مدرسه ي ما يك مدرسه ي به اصطلاح غيردولتي بود، بعلاوه مدرسه ي ديني بود كه معلّمين و مديرانش از افراد بسيار متديّن انتخاب شده بودند، و با برنامه‌هاي اندكي ديني تر از معمولِ مدارس آن روز، اداره مي‌شد؛ چون آن مدرسه‌ها اصلاً برنامه ي ديني درستي نداشت و كسي توجهي و اعتنايي به آن نمي كرد. چشم من ضعيف بود، هيچ كس هم نمي دانست، خودم هم نمي دانستم؛ فقط مي‌فهميدم كه چيزهايي را درست نمي بينم. بعدها چندين سال گذشت و من خودم فهميدم چشم هايم ضعيف است؛ پدرم و مادرم فهميدند و برايم عينك تهيه كردند. آن وقت، وقتي كه عينكي شدم، گمان كنم حدود سيزده سالم بود؛ ليكن در اين دوره ي اول مدرسه و اين‌ها اين نقصِ كار من بود. قيافه ي معلم را از دور نمي ديدم. تخته ي سياه را كه از روي آن مي‌نوشتند، اصلاً نمي ديدم، و اين مشكلات زيادي را در كار تحصيل من به وجود مي‌آورد. حالا بچه‌ها خوشبختانه بچه‌ها در كودكي، فوراً شناسايي مي‌شوند و اگر چشم شان ضعيف است، برايشان عينك مي‌گيرند و رسيدگي مي‌كنند. آن وقت اصلاً اين چيزها در مدرسه معمول نبود. گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهي از نوجوانان و جوانان، ۱۴ بهمن ۱۳۷۶ https://eitaa.com/zandahlm1357
دنبال مطلب میگردی علمی،اجتماعی،سرگرمی،جک و.... تنوع مطلب میخوای ما کارتو آسون کردیم با مجله تازنده ایم رزمنده ایم👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 eitaa.com/joinchat/3717922818Ca7721d8525 @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️در جهت و برگشت به سوی خدا: 📜 درباره اثر برخی چنین می فرماید: ☀️«وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»؛[سجده/ ۲۱٫] «به آنان از (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) می چشانیم،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️فراز ماندگار و فاخر 🔹قاری: استاد مصطفی اسماعیل 🔹سوره: قصص آیات10تا11 🔹مدت فراز: 2دقیقه 📣فرازی ناب و شنیدنی این تلاوت در مسجد امام حسین قاهره اجرا شده است. -=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: نكته اى بس مهم امامان ما در هر مسأله اى ممكن بود « تقيه » را روا بدانند ولى آنان در اين مسأله كه خود شايسته رهبرى امّت و جانشينى پيامبرند، هرگز تقيه نمى كردند، هرچند اين مورد از همه بيشتر خطر و زيان برايشان دربر مى داشت. اين خود حاكى از اعتماد و اعتقاد عميقشان نسبت به حقانيّت ادعايشان مى بود. از باب مثال، امام موسى (ع) را مى بينيم كه با جبّار ستمگرى هم چون هارون الرشيد برخورد پيدا مى كند. ولى حقّ خويش را براى رهبرى به رخش كشيده بود. (۲۰) رشيد نيز خود در برخى جاها به اين حقانيّت چنان كه كتب تاريخى نوشته اند، اذعان كرده است. روزى رشيد از او پرسيد: آيا تو همانى كه مردم در خفا دست بيعت با تو مى فشارند؟ امام پاسخ داد كه: من امام دل‌ها هستم ولى تو امام بدن ها اما فاشگويى امام حسن و امام حسين درباره حقانيّت خويش نسبت به امر رهبرى كه اصلاً نيازى به بيان ندارد. با اين همه اين مطلب درست است كه امامان (ع) پس از فاجعه امام حسين، از دست بردن به شمشير براى گرفتن حق خود منصرف شده، هم خود را به تربيت مردم و پاسدارى دين از انحراف يافتن، مصروف داشتند. آنان مى دانستند كه بدون داشتن يك پايگاه نيرومند و آگاهى مردمى هرگز به نتيجه مطلوبى نخواهند رسيد. يعني نمى توانستند آن گونه كه خود و خدايشان مى خواست پيروزمندانه زمام رهبري در دست بگيرند. ولى با اين وصف همان گونه كه گفتيم حقانيّت خود را پيوسته برملا مى گفتند، حتى در برابر زمامداران عباسي هم عصر با خويش. https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: فرمود: من علي بن موسي الرضا هستم آقاي روح الله امامي اهل بزرگ كاشان كه شفاء يافتن وي از بيماري قلبي غيرقابل علاجش سخت موجب شگفتي پزشكان معالج او و همه مردم كه در جريان بيماري نامبرده قرار داشتند گرديد، بسيار جالب و آموزنده است و بهتر كه تفصيل جريان را از قلم خودشان بخوانيد. «بنده شيعه اي از شيعيان امام جعفرصادق عليه السلام و دلباخته ائمه معصومين عليهماالسلام مي‌باشم كه مورد عنايت آن حضرت قرار گرفته و زندگي دوباره اي از آن بزرگواران اخذ نمودم. جريان شفا يافتن اين حقير بدين ترتيب بود كه: در سال [صفحه ۸۴] ۱۳۵۲ مبتلا به ناراحتي قلبي شدم و اطباء مرا مأيوس نمودند، تا اينكه به بيمارستان ۱۳ آبان كنوني مراجعه كردم و از آنجا مرا به بيمارستان ۷ تير منتقل كردند و پس از گذشت چند روزي كه در اين بيمارستان بستري بودم دكتر شيخ كه از اطباء بيمارستان امام خميني «هزار تخت خواب سابق» بود بر بالينم آمد و گفت: بيش از ۴۸ ساعت زندگيم ادامه نخواهد داشت. در اين لحظات زبان و چشم و كليه جوارحم از كار و حركت افتاده بود و تنها گوشهايم قدرت شنوايي داشت، اما با تزريق آمپولي توان تيمم و به پا داشتن نماز پيدا كرده و وصيت نامه اي نوشتم و از پرستار تقاضا كردم آن شب مرا تنها بگذارد و چراغ‌ها را خاموش كند. در نيمه شب به ائمه معصومين متوسل شدم و نذر كردم كه در صورت شفاء يافتن از شغل خود استعفا داده و مشغول امور خيريه شوم. در راز و نياز و طلب شفا بودم كه در سه نيمه شب صدايي بگوشم رسيد كه مي‌گفت: [صفحه ۸۵] امامي به منزل برگرد و نذر خود را اداء كن كه حاجت تو برآورده شد. چشمهايم را باز كردم آقاي نوراني را كه دست راستش روي سينه‌ام بود ديدم نفس عميقي كشيدم اما هيچي دردي احساس نكردم، و در عين حال كه سفارش كرده بودم كه چراغهاي اطاق را خاموش كنند اطاق از نور ايشان روشن بود سئوال كردم شما چه كسي هستيد؟ فرمود: من علي بن موسي الرضا هستم. در گفتگو بوديم كه اطاق تاريك شد، در همان لحظه از تخت پائين آمده لباسهايم را برداشته استحمام كردم و پس از آمادگي لازم لب تخت نشسته و زنگ اطاق را به صدا در آوردم فورا پرستار م آمد وقتي مرا با لباسهايم به حالت معمولي ديد بهتش زد كه من شفا يافتن خود را به او خبر دادم. صبح كه دكتر معالج آمد و معايناتي انجام داد گفت: قلبت از بچه تازه متولد شده سالمتر است و علي رغم اينكه هيچ اميدي به بازگشت سلامتي قلبت نبود اكنون اثري از بيماري در [صفحه ۸۶] تو نيست. بدين ترتيب در اثر توجه حضرت ثامن الحجج عليه السلام زندگي دوباره اي كسب كردم و از آن زمان تاكنون در امور مسجد سازي «محلات» روستاي برزك مشغول فعاليت مي‌باشم و اين اشتغال از بركات زندگي دوباره‌ام مي‌باشد اميد است خداوند آنها را ذخيره آخرتم قرار داده و توانسته باشد حق امام هشتم عليه السلام را در حد توان در ادامه عمر دوباره‌ام اداء كرده باشم. اي شمس ولايت اي جانم فدايت اي مهرت حياتم اي راهت نجاتم [صفحه ۸۷] https://eitaa.com/zandahlm1357
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 استاد عبادی من چند سوال دارم ۱- آیا شما اعتقاد دارید که انقلاب اسلامی ایران به ظهور حضرت وصل میشود؟ ۲- آیا سید خراسانی که در روایات از او نام برده شده امام خامنه ای می باشد چون رهبر انقلاب در این مورد تاکنون واکنشی نشان نداده؟ ۳- نظر جنابعالی در مورد علی کورانی چیست و آیا کتاب عصر ظهور ایشان کتاب معتبریست؟ ۴- من خودم به مباحث مهدویت علاقه دارم لطفا چند کتاب مفید که در مورد علایم و نشانه های ظهور نوشته شده معرفی کنید؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 1⃣- بله ما اعتقاد داریم ان شاءالله این انقلاب وصل به ظهور هست. با قاطعیت نمی توانیم بگوییم چون نوعی تعیین وقت هست. اما ان شاءالله با درصد خیلی بالایی احتمال می دهیم که این انقلاب همان باشد که به ظهور آقا امام عصر (عج) وصل هست و همه امید ما هم همین است و با اعتقادی که به حرف های ولایت فقیه داریم چه امام، چه رهبری، این را برای خودمان می توانیم قابل تصور باشد. 👈🏻قرآن را یاد بگیریم، خدا قرار بود یک زمانی بنی اسرائیل را به ارض موعود برساند و آنجا حکومت دینی تشکیل بدهند و خلاصه بشوند بهترین بندگان جهان. خدا اینها را برایشان مقدر کرده بود، اما آنها دیدید که پیامبر الهی را (حضرت موسی) تنها گذاشتند و خدا آنها را سرگردان کرد و به آن بلاها دچار کرد و الان هم هنوز به آن بلاها دچار هستند. ما هم اگر مثل بنی اسرائیل بخواهیم حرف های خدا را گوش ندهیم و از مسیر حق برگردیم قطعا به همان بلاها دچار می شویم. این را پس بدانید، باید حرکت بکنیم. که حضرت اقا هی می گوید تلاش تلاش .. برای همین است. 2⃣- نکته دوم که خدمت شما عرض بکنم شما اگر یک روایت، فقط یک روایت پیدا کنید که در آن نوشته شده باشد سید خراسانی، یعنی کنار خراسانی لقب سید هم آورده، من به شما جایزه می دهم، اگر فقط یک روایت بتوانید پیدا بکنید! هیچ روایتی که گفته باشد سید خراسانی ما نداریم. کتاب الغیبة نعمانی، کتاب الغیبة شیخ طوسی، همه اینها را بروید نگاه بکنید، هر کدام یکی دوتایی روایت راجع به خراسانی دارند و به هیچ وجه سید نیامده. این سید را من نمی دانم از کجا آوردند؟ یمانی هم همچنین برایش سید نوشته نیست. روایت می گوید خراسانی. 👈🏻بعد چه کسی گفته خراسانی رهبری هست؟ آن روایتی که می گوید دست راست.. اولا اصلا راجع به خراسانی نیست، ثانیا راجع به «يَخْرُجُ شَابٌّ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ» یک فردی هست از بنی هاشم. ثالثا روایتش برای سنتی هاست، رابعا روایتش فوق العاده ضعیف و بی سند است، خامسا روایتش صراحتا آمده که این آقای بنی هاشمی در کتف چپش خال دارد. تازه خال را هم بعضی ها به معنای خلل گرفتند، نقص گرفتند. 👈🏻و این هم که می گویید رهبری واکنش نشان نداده.. حرف خیلی اشتباهی هست! اتفاقا رهبری واکنش نشان داده، سال نود در جمع اساتید مرکز تخصصی مهدویت در اوج آن زمانی که بعضی از همین سخنرانهای مشهور متأسفانه تطبیق می‌دادند همین سید خراسانی را مخصوصا، حضرت آقا صراحتا آنجا فرمودند که عده ای تطبیق می دهند و هر موضوعی را به هر کسی ربط می دهند.. حضرت آقا فرمود همه اینها غلط و انحراف هست. جمع بست، همه اینها غلط و انحراف است. پس نگویید رهبر واکنش نشان نداد! 3⃣- آقای کورانی هم کتاب عصر ظهور.. خودش اعتراف کرد که اشتباهاتی دارد. کتاب عصر ظهور بارها نقد شده توسط اساتید مهدویت و به هیچ عنوان کتاب قابل اعتمادی نیست، چون مطالب غلط داخلش زیاد است. مخصوصا مطالب غلط از کتابهای اهل سنت. 4⃣- شما در مهدویت می خواهید شروع به کار کنید از کتاب نگین آفرینش شروع کنید، دو جلد نگین آفرینش را بخوانید، سپس چهار جلد درسنامه مهدویت استاد سلیمیان، سپس دو جلد کتاب آفتاب مهر. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)