eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تاریخ انقلاب
تاریخ انقلاب 3.MP3
7.32M
🔰 سلسله جلسات و با موضوع 3 🌀 بررسی دولت ها و وقایع بعد انقلاب جهت روشنگری سیاسی 🎬 جلسه 3️⃣ ✳️ ، ( جلسه 3 ) 🎤 از اساتید مهدویت و پژوهشگر تاریخ معاصر و انقلاب ⬅️⬅️ جهت و درست علیه جریان غیرانقلابی برای و روی کار آمدن ، حتما این فایلها را نشر دهید ، حتی با لینک خودتان ➡️➡️ @tenghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلسله کلیپ های تصویری 8 ✅ بررسی تاریخی تحلیلی حکومت های ایران بعد از اسلام 🎬 جلسه 8️⃣ 👈موضوع : (4) 🎤 با توضیحات از اساتید مهدویت و پژوهشگر تاریخ
🔵 شاه خطاب به فرمانده نیروی هوایی: تو خر خوبی هستی!!! ... 💠 آنچنان ارزشی برای فرماندهان قائل بود که ربیعی، آخرین فرمانده نیروی هوایی شاه، به خبرنگاری که برای مصاحبه با او رفته بود، گفت: وقتی وارد اتاق شاه شدم، سلام دادم، تعظیم کردم و دولّا شدم. گذاشت تا کفش برّاق ایتالیایی اش را ببوسم و بعد با لبخندی که بر لب داشت، به من گفت که قصد دارد مرا فرمانده نیروی هوایی کند.باور نمی کردم. اشک شادی در چشمم حلقه بست و بعد به من گفت: «آیا می دانی در نیروی هوایی، چند نفر از تو ارشدترند؟» می دانستم دست کم پنج نفر از مربیان و استادان خودم هنوز در نیرو بودند. نام بردم و بعد پرسید: «می دانی چرا تو را انتخاب کردم؟» نمی دانستم. در چشمانم خیره شد و گفت: «برای اینکه »! 📚منبع:کتاب 275 روز بازرگان، مسعود بهنود(کارشناس شبکه های بی بی سی فارسی و صدای آمریکا) ، صفحه 88 🌐
🔴جنگ با قبایل و ثبات مدینه ✌️دو مساله مهم برای رسول خدا (ص) اهمیت داشت، یکی جلوگیری از تجاوزات قبایل کوچک و بزرگ اطراف حجاز، دیگری ایجاد زمینه برای پذیرش اسلام؛ درباره نکته دوم گفتنی است که اعراب بادیه نشین🏕 حجاز بویی از فرهنگ الهی و انسانی نبرده و به نوعی زندگی بادیه نشینی و مشتی آداب و رسوم جاهلی خو گرفته بودند. کار اصلی آنان جستجو برای لقمه ای نان🍞 و خرما بوده و از قتل و غارت ابایی نداشتند. با چه زبانی ممکن بود تا این قبایل دست از تجاوز و غارت برداشته، به سوی مدینه بیایند و اسلام را بپذیرند⁉️ به یقین، بسیاریشان زبان دعوت را نمی فهمیدند و تنها زبان زور آنها را تسلیم می کرد. 🔹آنان باید اهمیت مدینه و حکومت جدیدالتاسیس آن را درک می کردند، بطوری که نه تنها از ترس، جرات تجاوز بدان را نکنند بلکه به امید رفتن زیر چتر حمایت آن از تجاوزات💥 دیگران محفوظ بمانند. آنها تنها و تنها با یک شهادتین، از حقوق یک مسلمان برخوردار می شدند. ☝️بر اساس این سیاست؛ یعنی جلوگیری از تجاوزات و توسعه اسلام، مسلمانان هر از چندی به فرمان رسول خدا (ص) به نقطه ای از حجاز حمله⚔ می کردند. آنان قبایلی را که به نحوی سودای جنگ با مسلمانان را داشته و یا از پیش در تجاوزی همراهی با دشمنان⚡️اسلام کرده بودند، هدف قرار می دادند. در اینجا به اجمال بر تعدادی از این غزوات و سرایا در فاصله جنگ احزاب تا صلح حدیبیه خواهیم پرداخت. 💢غزوه قرطاء 👈محمد بن مسلمه به همراه تنی چند از اصحاب راهی منطقه ای از نجد شد که قبیله قرطاء از طوایف هوازن در آنجا سکونت داشتند. وی موفق شد شماری از مشرکان را به قتل رسانده و غنایمی به دست آورد. 💢غزوه بنی لحیان 👈این طایفه از مسببان حادثه رجیع بوده اند. رسول خدا (ص) ابتدا از شمال مدینه به سمت شام حرکت کرد تا خبر حرکت او به بنی لحیان نرسد؛ پس از آن در بیابان تغییر مسیر🏇 داده به سرعت به سوی آنان حرکت کرد. اما آنان که از حرکت حضرت آگاه شده بودند، همه بالای کوهها رفته⛰ و رسول خدا (ص) به کسی از ایشان دسترسی نیافت. 💢غزوه ذی قرد یا غابه 👈منطقه غابه در شش کیلومتری شمال غربی مدینه قرار دارد. در این ناحیه شتران ماده رسول خدا (ص) به چرا برده می‌شدند. کسانی نیز به 👳🏼‍♀محافظت از آنها می پرداختند. در سوم ربیع الثانی سال ششم عیینه بن حصن با چهل سوار به شتران🐪 یورش برده آنان را به همراه خویش بردند. رسول خدا (ص) همراه هشت سوار به دنبال آنان رفتند. در این رخداد یک تن از اصحاب رسول خدا (ص) شهید شد 🥀، و چهار نفر از دشمن به هلاکت رسیدند. غزوه ذی قرد نشانگر آن بود که اعراب اطراف، چشم طمع👀 به مدینه داشته و برای ضربه زدن به اسلام از شبیخون خودداری نمی کرده اند. بنابراین رسول خدا (ص) محق بود که هر از چندی به محض شنیدن کمترین گزارشی🗞 از تلاش مشرکان، به سوی آنان حرکت کند. 🔹ادامه دارد ... ✍بـرگرفته از کتاب: "تـاریخ سیـاسی اسلام، ج1، ص572-574"، رسول جعفریان ۴۵
.......: ادامه مباحث قبل 👆👆👆 🕎 گفتیم یهودیان از دوره حکومت هارون الرشید عباسی به مناطق اسلامی سرازیر شدند و طبعا سرمایه هاشون موجب نفوذشون در دولت عباسیان و بازار و تجارت شده بوده . تا قرن 7 هجری برابر با 13 میلادی ، یهودیان و تجارتخانه هاشون از سواحل هند تا سواحل یمن و سواحل خلیج فارس و دریای سرخ تا گرداگرد دریای مدیترانه گسترده شده بود . هر کالایی که سود هنگفت رو عاید یهود میکرد در بنادر خرید و فروش میشد. البته با دقت که نگاه کنیم متوجه میشم یهود در قلمرو اسلامی گسترده نشده بلکه بر قلمرو اسلامی گسترده شده . به عبارتی یهود از نفوذ و ترفندهای خاصش استفاده میکرد تا دورتادور ممالک اسلامی رو مثل سدی محکم فرا بگیره و در واقع ایزوله بکنه مسلمین رو تا اسلام گسترش پیدا نکنه . یکی از سیاحان عرب بنام ابن فضلان که در اوایل قرن 4 هجری به سرزمین پهناور روسیه سفر کرده ، از اشاعه و فراگیر شدن اسلام بین روس ها سخن گفته و تعجب زده شده . در مدت 300 سال اسلام از منتهی الیه جنوب غرب آسیا تا شمال اروپا گسترده شده بوده . با یک تحقیق اندک متوجه میشیم که چنانچه دسیسه ها و جنگ ها و ظلمها و قتل عام ها در سراسر جهان وجود نداشت ، به احتمال خیلی قوی الان اسلام دین اول دنیا بود با فاصله بسیار از مسیحیان. دسیسه ها و تدبیرات شیطانی یهودیان و مسیحیان طی قرن ها باعث شده جمعیت مسلمانان به نسبت اضافه نشه زیاد و متوقف بشه . بعد هم با ترفندهایی که تماما بر ما مشخص نیست ، مسلمین جهان رو از بین برده اند و حل و هضم و یا قتل عام کردند . تنها کشتارهای وحشیانه مغولان از شرق تا مسکو و شبه جزیره کریمه و هند و چین و ایران و غیره کافی بوده که سیاست نسل کشی از مسلمین به طور دلخواه یهود پیش بره . یا مثلا قوم خزران یا کاسارها که اقوام وحشی و کوچ نشین و بیابانگرد نواحی بین غرب دریای مازندران تا شرق دریای سیاه بودند و به یکباره به آیین یهود گرویدند . اینها سد و مانع نفوذ اسلام به روسیه و ممالک مسیحیان ارتدوکسی بودند . خزرهای نامتمدن حمله های زیادی به اسلاوهای مسلمان میکردند و به غارت و کشتار مسلمانان اسلاو می پرداختند . مورخین معتقدند که نام خزر از این قوم گرفته شده و به دلایلی نامعلوم بر دریای مازندران نهاده شده . منشا این نامگذاری نامشخصه ولی احتمالا در 200 سال اخیر انجام شده . اطلاق این نام بر دریای مازندران کاملا اشتباهه . همون دریای مازندران یا دریای قزوین درسته . کاسپین هم لفظ روسی قزوینه . حکومت خزرها 200 سال سد نفوذ اسلام به سرزمین اسلاوها بودند. البته خزرها اسلاو نبودند و از اقوام شرقی بودند. در حمله روس ها مضمحل شدند و سرنوشت نامشخصی داشتند و شاید با کوچیدن به مناطق دیگه در اقوام مختلف حل شدند.
Part29_علی از زبان علی.mp3
14.65M
..........دوران جنگ نهروان............. *پیشگویی پیامبر اکرم (ص) درباره خوارج *رخدادهایی در مسیر نهروان *ورود به نهروان *مناظره امام (ع) با خوارج *موعظه خوارج *آغاز نبرد با خوارج
آیا میدانید؟ .......: @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
در آمریکا وقتی چک برگشت می‌خورد اولین کار بانک جریمه کردن 2 طرف است ! منطق جریمه کردن طلبکار این است که می‌گویند نباید از فردی که امکان پرداخت مبلغ چک را نداشته چک می گرفتی
اتومبیل حمل پول بانک سپه از این موتور سه چرخه تا دهه 50 استفاده می شد و چند سال بعد از کنار گذاشته شدن در یک دکان سبزی فروشی پیدا شد و به موزه رفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢این کلاغه متوجه شده آدما یه کارتو میزارن توی دستگاه بعد یه چیزی دستگاه بهشون میده. اونم رفته یه کارت پیدا کرده اومده دم دستگاه عابر بانک 😄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
10 سلطان وام در ایران را بشناسیم!!! سرمایه 16هزارمیلیاردی بانک سرمایه بین چند نفر توزیع شد!!! حتما کلیپ رو ببینید تا بدانید این افراد چه کسانی هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرقت با بیل مکانیکی از بانک !! شیوه‌ای باورنکردنی از سرقت بانک سارقان با کمک بیل مکانیکی یک عابربانک را از جا کنده و با خود بردند !
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و چهارم نمی‌توانست تصور کند چه بلایی به سرم آمده که اینهمه ترسیدم و فقط با چشمانی که از غصه حال و روزم به خون نشسته بود، نگاهم می‌کرد. با یک دستش، دستم را گرفته بود تا خاطرم به همراهی‌اش جمع باشد و دست دیگرش را دور شانه‌ام گرفته بود تا تعادلم را از دست ندهم و پا به پای قدم‌های بی‌رمقم می‌آمد که دیگر نتوانستم خودم را سرِ پا نگه دارم و همه وزن بدنم روی دست مجید افتاد. حالت تهوع آنچنان به گلویم چنگ انداخته بود که گمان کردم تمام محتویات بدنم می‌خواهد از دهانم بالا بیاید. سرم به شدت کرخ شده و چشمانم دیگر جایی را نمی‌دید که بلاخره ناله زیر لبم خاموش شد. فریاد های گنگ و مبهم مجید را می شنیدم و فشار انگشتانش را روی بازوانم احساس می‌کردم و دیگر چیزی نفهمیدم. نمی‌دانم چقدر در آن برزخ بین مرگ و زندگی دست و پا زدم تا دوباره چشمانم را باز کردم و هنوز کاملاً به حال نیامده بودم که باز همه درد و رنج‌های زندگی به جانم هجوم آورد. در اتاق کوچکی، روی تختی افتاده بودم و به دستم سِرُم وصل بود. بدنم به تشک چسبیده و توان تکان خوردن نداشتم که صدای آهسته مجید در گوشم نشست: «الهه...» سرم را روی بالشت چرخاندم و دیدم با نگاه نگرانش به تماشای حال زارم کنار تختم نشسته و دستم هنوز میان گرمای محبت دستانش پناه گرفته است. سرم همچنان کرخ بود و نمی‌توانستم موقعیتم را درک کنم و فقط دل نگران حوریه بودم که با صدای ضعیفم پرسیدم: «بچه ام سالمه؟» مجید لبخندی لبریز محبت نشانم داد و به کلامی شیرین جواب دلشوره مادرانه‌ام را داد: «آره الهه جان!» سپس خونابه غم، نقش خنده را از صورتش بُرد و با صدایی گرفته عمق جراحت جانش را به نمایش گذاشت: «الهه! چه بلایی سرت اُوردن؟» که چشمانش از شبنم اشک تَر شد و با بغضی که گلویش را گرفته بود، گله کرد: «الهه! من فکر نمی‌کردم اذیتت کنن! بخدا فکر نمی‌کردم بابات باهات اینجوری کنه، وگرنه هیچ وقت تنهات نمی‌ذاشتم! من رفتم تا بابا آروم شه و کمتر باهات اوقات تلخی کنه! بهت گفتم می‌خوام بیام باهاش حرف بزنم، گفتم می‌خوام بیام عذرخواهی کنم تا کوتاه بیاد! ولی تو می‌گفتی صبر کن خودم خبرت می‌کنم!» سپس با نگاه عاشقش به پای چشمان بی‌رنگم افتاد و با صدایی دل شکسته سؤال کرد: «می‌خواستی صبر کنم تا کار به اینجا برسه؟ تا جنازه‌ات رو از اون خونه بیارم بیرون؟» تمام توانم را جمع کردم تا بتوانم در پاسخ دل لبریز دردش، لبخندی تقدیمش کنم که از اوج تأثر سری تکان داد و با حالتی درمانده، تصویر خودم را نشانم داد: «با خودت چی کار کردی الهه؟ وسط کوچه برای یه لحظه مُردی! رو دستای خودم از حال رفتی! رنگت اونقدر سفید شده بود که واقعاً فکر کردم از دستم رفتی...» و هنوز دردنامه دلش به آخر نرسیده، پرستار سالخورده‌ای وارد اتاق شد و همین که دید بیدارم، با ترشرویی عتاب کرد: «چند ساعته چیزی نخوردی؟» مجید مقابل پایش از روی صندلی بلند شد و من از چشمان دلواپسش می‌ترسیدم اعتراف کنم چه جنایتی کرده‌ام که بلاخره زیر لب پاسخ دادم: «از دیروز» و پرستار همانطور که مایع درون سِرُم را تنظیم می‌کرد، با تمسخری عصبی پاسخم را داد: «اگه می‌خوای بچه‌ات رو بکشی چرا خودت رو اذیت می‌کنی؟ برو سقطش کن!» مجید از شدت ناراحتی سر به زیر انداخته و کلامی حرف نمی‌زد تا پرستار همچنان توبیخم کند: «آخه دختر جون! تو باید مرتب یه چیزی بخوری تا قند خونت حفظ شه! اونوقت بیست و چهار ساعت چیزی نخوردی؟ همینه که غش کردی! هنوزم فشارت پایینه!» سپس به سمت مجید چرخید و با لحن تندی توبیخش کرد: «چه شوهری هستی که زن حامله‌ات بیست وچهار ساعت گشنگی کشیده؟ مگه نمی‌خوای بچه‌ات سالم به دنیا بیاد؟» و تا دستگاه فشار خون را جمع می‌کرد، در برابر سکوت سنگین مجید زیر لب زمزمه کرد: «حاشا به غیرتت!» و به نظرم به همان یک نظر، دهان زخمی و صورت کبودم را دیده بود که دیگر نتوانست خودش را کنترل کند و با زبان تندش، سر به سرزنش مجید گذاشت: «این صورت هم تو براش درست کردی؟ می‌دونی هر فشاری که بهش وارد می‌کنی چه اثری رو جنین می‌ذاره؟ از دفعه بعد وقتی خواستی کتکش بزنی، اول به بچه‌ات فکر کن! فکر کن وقتی دست روش بلند می‌کنی، اول بچه‌ات رو کتک می‌زنی، بعد زنت رو!» و لابد به قدری دلش به حالم سوخته بود که تا از اتاق بیرون می‌رفت، همچنان غُر می‌زد‌: «من نمی‌دونم اینا برای چی بچه‌دار می‌شن؟ اینا هنوز خودشون بچه‌ان! اول زن شون رو کتک می‌زنن، بعد میارنش دکتر!» https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید🌹
جهاد با نفس 20.MP3
2.89M
🔰 سلسله جلسات 20 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه ❇️ جلسه 0️⃣2️⃣ 🎤 با تدریس از اساتید مهدویت 👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAx0CSmRjDAACOCdhOjmJV7VaQ1lV9f9GdMQYPXIhMgAC5SYAAmngSVOS1ESAwcd4xiAE.mp3
6.34M
🍃 قدم قدم برای برای اربعینت لحظه شمارم 🍃 حرم حرم بتونم مادر و حرم بیارم 🎤 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ) اثر شیخ راضی ال یاسین ترجمه
Part13_صلح امام حسن.mp3
6.06M
*عبیدالله بین عباس *دسیسه های معاویه در اردوگاه امام *شایعه صلح امام حسن(ع) *نقطه ضعف اساسی عبیدالله بن عباس *نامه معاویه به عبیدالله بن عباس *یک میلیون درهم بهای دین عبیدالله *خیانت عبیدالله و پیوستن شبانه به معاویه *قیس بن سعد فرمانده جدید سپاه
.......: والدين والدين پدر و مادرم، پدر و مادر خيلي خوبي بودند. مادرم يك خانم بسيار فهميده، باسواد، كتاب خوان، داراي ذوق شعري و هنري، حافظ شناس البته حافظ شناس كه مي‌گويم، نه به معناي علمي و اين ها، به معناي مأنوس بودن با ديوان حافظ – با قرآن كاملا آشنا بود و صداي خوشي هم داشت. ما وقتي بچه بوديم، همه مي‌نشستيم و مادرم قرآن مي‌خواند؛ خيلي هم قرآن را شيرين و قشنگ مي‌خواند. ماها دورش جمع مي‌شديم و براي ما به مناسبت، آيه‌هايي كه در مورد زندگي پيامبران هست، مي‌گفت. من خودم اولين بار، زندگي حضرت موسي، زندگي حضرت ابراهيم و بعضي پيامبران را ديگر را از مادرم – به اين مناسبت – شنيدم. قرآن كه مي‌خواند به اين جا كه مي‌رسيد، بنا مي‌كرد به شرح دادن. بعضي از شعرهاي حافظ را كه الان هنوز يادم است بعد از نزديك به سنين شصت سالگي از شعرهايي است كه آن وقت از مادرم شنيدم؛ از جمله اين يك بيت يادم است: سحر چون خسرو خاور عَلَم در كوهساران زد به دست مرحمت يارم در اميدواران زد *** دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند گِل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند غرض، خانمي بود خيلي مهربان، خيلي فهميده و فرزندانش را هم البته مثل همه ي مادران دوست مي‌داشت و رعايت آن‌ها را مي‌كرد. پدرم عالمِ ديني بود و ملاي بزرگي بود. برخلاف مادرم كه خيلي گيرا و حراف و خوش برخورد بود، پدرم مرد ساكت و كم حرف بود، كه اين تاثيرات دوران طولاني طلبگي و تنهايي در گوشه ي حجره بود. البته پدرم ترك زبان بود. ما اصلا تبريزي هستيم؛ يعني پدرم اهل تبريز و خامنه است. مادرم فارس زبان بود؛ و ما به اين ترتيب از بچگي، هم با زبان فارسي، هم با زبان تكي آشنا شديم و محيط شلوغي بود، منزل ما هم منزل كوچكي بود. شرايط زندگي، شرايط باز و راحتي نبود. گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهي از نوجوانان و جوانان، ۱۴ بهمن ۱۳۷۶ https://eitaa.com/zandahlm1357